ویژه ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

امام مجتبی (ع) و تربیت فرزندان شجاع

امام مجتبی (ع) و تربیت فرزندان شجاع

این مقاله به سه نکته مهم درباره شخصیت حضرت مجتبی (ع) اشاره دارد: 1- صلح امام حسن (ع) زمینه ساز قیام عاشورا است و این دو حادثه مکمل همدیگرند؛ 2- پیشوای دوم همانند سایر امامان شیعه، شخصیتی کامل در تمام ابعاد و در علم و فضایل اخلاقی به ویژه شجاعت و سیاست است؛ 3- بسیاری از شخصیت های انقلابی و ظلم ستیز در تاریخ عصر اموی و عباسی از فرزندان امام مجتبی (ع) به شمار می آیند.


امام مجتبی (ع) الگـوی تـمام عـیار و سرمشقی جاودانه برای تمام نسل هاست.آن گرامی، نمونه بارزی از یک انسان کامل و تربیت یافته در مکتب نبوی، عـلوی و فاطمی است. همچنین ایشان، پرورش دهنده فرزندانی از نسل کوثر است که هر کدام نـیز اسوه های عالی و تجلی ارزش های والای انـسانی در تاریخ بشرند. امام حسن (ع) عصاره وجود رسول خدا (ص) است. پیامبر اکرم (ص) درباره وی می فرماید: «وَ أَمَّا الْحَسَنُ (ع) فَإِنَّهُ ابْنِي وَ وَلَدِي وَ مِنِّي وَ قُرَّةُ عَینِي وَ ضِیاءُ قَلْبِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هُوَ سَیدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ حُجَّةُ اللَّه عَلَی الْأُمَّةِ أَمْرُهُ أَمْرِي وَ قَوْلُهُ قَوْلِي مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَیسَ مِنِّي ؛ [1] حسن پسر من است، او از من است، او نور چشم من و روشنایی قلب من است، او میوه جان من اسـت، او سـید و آقای جوانان اهل بهشت است او حجت خدا بر امت من است. دستورهای او دستورهای من و سخن او سخن من است. کسی که از او پیروی می کند از من است و کسی که با دستورهای وی مخالفت کـند از مـن نیست.»

 

من کجا و وصف تو ای یار بی پشت و پناه

خواستم وصفت کنم امّا قلم، یاری نکرد

 

مخالف و موافق درباره عظمت و شکوه شخصیت والای حضرت مجتبی (ع) و اسوه بودن آن گرامی در فضایل اخـلاقی، اتـفاق نظر دارند. ابن حجر عسقلانی از شخصیت نگاران اهل سنت می نویسد که وقتی حسن بن علی (ع) از دنیا رفت یکی از دشمنان سرسخت آن حضرت در تشییع جنازه او گریه می کرد. حسین بن علی (ع) به او گفت: «تـو بـا آن هـمه اذیت و آزار و مخالفت که در باره بـرادرم روا مـی داشتی بـاز هم گریه می کنی؟!» او گفت: «من با کسی دشمنی می کردم که صبورتر و حلیم تر از این کوه ها بود.»[2] جلال الدین سیوطی از دانشمندان برجسته اهل سـنت در تـاریخ خـود می نویسد: «حسن بن علی دارای امتیازات اخلاقی و فضایل انـسانی فـراوان بود، او شخصیتی بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.»[3]

 

شَهِدَ الأنـامُ بِفَضـلِهِ حـتی العـداء

و الفضـل مـا شـهدت بــه الأعــداءُ

 

هـدفِ واحدِ امام حسن و حسین(علیهما السلام)
امام حسن و حسین (علیمها السلام)  هدف واحدی داشـتند؛ ولی به اقتضای زمان از شیوه های متفاوتی استفاده می کردند. اینکه در برخی زیارت ها می گوییم: «و الحلم الحـسنیة و الشـجاعة الحـسینیة»[4] به این معنا نیست که امام حسن (ع) حلیم تر بود و سید الشـهدا (ع) شـجاع تر؛ بلکه هر دو، معدن حلم و شجاعت بودند. اساسا همه امامان شیعه در همه کمالات مساوی اند؛ منتها اقتضای زمـان امـامت و تـفاوت نقشه های دشمن، هرکدام، خصلت ویژه ای را طلب می کرد و مردم، همان را لمس می کردند.[5]

رسـول خـدا (ص) در ایـن باره فرمود: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا؛[6] حسن و حسین هر دو امام هستند چه قـیام کـنند و چـه بنشینند؟»

بنابراین امام حسن (ع) در صلح با معاویه، همان هدفی را تعقیب می کند که پیامبر (ص) و علی و امـام حـسین (ع) تعقیب می کرد؛ این هدف، عبارت از حفظ اسلام و عزت مسلمانان بود؛ به عبارت دیـگر روش های امـام حسن و حسین (علیمها السلام) نسخه ای از شیوه رهبری امیرمؤمنان (ع) است؛ چرا که آن گرامی، رهبری خود را در دو مرحله انـجام داد: سـکوت و قیام؛ که هردو در زمان خود به مصلحت اسلام بود؛ یعنی امام حسن (ع) مـرحله اولِ شـیوه عـلوی و امام حسین (ع) مرحله دومِ آن را به اجرا گذاشت که هردو مکمل هم می شوند.

طبق فرموده رسـول رحـمت، همه امامان ) از یک نور واحدند و هیچ فرقی بین آنان نیست: «خَلَقَنِي اللَّهُ تـَبَارَکَ وَ تـَعَالَی وَ أَهْلَ بَیتِي مِنْ نُورٍ وَاحِد؛ [7]خداوند، من و اهل بیت مرا از نور واحد آفریده است.»

عـلی (ع) هـم ایـن حقیقت را این گونه بیان فرمود: «کُلَّنَا وَاحِدٌ أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مـُحَمَّدٌ وَ کـُلُّنَا مُحَمَّدٌ فَلَا تَفَرَّقُوا بَینَنَا؛ ما (پیشوایان حق و جانشینان پیامبر (ص) همه یکی هستیم: اول ما محمّد، آخر مـا مـحمّد و وسط ما محمّد است. همه ما محمّدیم بین ما جدایی نیندازید.»

بـه یـک معنا مظلومیت امام حسن (ع) بیشتر از سایر پیـشوایان الهـی اسـت؛ زیرا آن رهبر والامـقام با مردمی بی درد مواجه شد که هرگز منویات آن حضرت را درک نکردند و امـام را بـا افکار و اندیشه های متعالی اش در مقابل دشمن تـنها گذاشتند؛ همچنان که خودش فـرمود: «لَوْ وَجـَدْتُ أَعْوَاناً مَا سَلَّمْتُ لَهُ الْأَمـْرَ لِأَنـَّهُ مُحَرَّمٌ عَلَی بَنِي أُمَیةَ فَأُفٍّ وَ تَرَحاً یا عَبِیدَ الدُّنْیا؛ [8] اگر یاورانی می یافتم خـلافت را بـه او ( معاویه) تسلیم نمی کردم؛ چون خـلافت بـر بـنی امیه حرام است. خـاک بـر سر شما باد ای بـندگان دنـیا!!»

طبق فرمایش امام موسی بن جعفر (ع) روز رستاخیز منادی ندا می دهد: «حواریون حسن بن عـلی پسـر فاطمه دختر رسول خدا کجایند؟» فقط دو نـفر پاسـخ می دهند؛ یـعنی فـقط سـفیان بن لیلای همدانی و حـذیفة بن اسد غفاری؛ امّا وقتی ندا می رسد حواریون حسین (ع) بیایند هفتاد و دو یار شهیدش بر می خیزند.[9]

 

از درد سـخن گـفتن و از درد شنیدن

با مردم بی درد ندانی کـه چـه دردی اسـت

 

امـام حـسین (ع) شیعۀ امام حـسن (ع)
دربـاره مقام والای آن حضرت، همین قدر کافی است که امام باقر (ع) می فرماید: «ما کَلّمَ الحسینُ بَینَ یدي الحـَسن اِعـظامًا لَهُ؛[10]امام حسین (ع) به سبب عظمت امام حـسن (ع) هـیچ گاه در مـقابل سـخن او حـرفی نـمی زد.»

حضرت سیدالشهداء (ع) با آن جلالت و بزرگواری خویش در مقابل رفتار و گفتار حضرت مجتبی (ع) در مدت امامتِ آن حضرت، تسلیم محض بود. هنگامی که یکی از یاران اهل بیت (ع) به نام قیس بـن عباده انصاری در عصر امامتِ امام حسن (ع) منتظر فرمانی از اباعبدالله (ع) بر خلاف نظر امام حسن (ع) بود امام حسین (ع) با قاطعیت تمام فرمود: «یا قَیسُ إِنَّهُ إِمَامِي یعْنِي الْحَسَنَ (ع)...؛[11] ای قیس! برادرم امـام حـسن (ع) امام من است.» یعنی در زمان امامت امام حسن (ع) من هرگز نظری برخلاف نظر آن گرامی، ابراز نخواهم کرد. بنابراین تمام کمالات امام حسن (ع) را امام حسین و سایر امامان (علیهم السلام) داشـتند و اهـداف تک تک آنان همان هـدف رسـول گرامی اسلام (ص) بود. فقط وظیفۀ هرکدام در دفاع از اسلام و مسلمانان با توجه به مقتضیات زمان عوض می شد؛ وگرنه هرکدام از آن بزرگان اگر به جای دیگری بود همان کاری را می کرد که آن امام، انـجام داده اسـت.

شجاعت بی نظیر امام مجتبی (ع)
این موضوع را با نقل روایتی از شجاعت و شهامت بی نظیر حضرت مجتبی (ع) ادامه می دهیم. در جنگ جمل، امام علی (ع) سلاح خود را به محمد حنیفه داد که برود و شتر عایشه را - کـه در قـلب لشکر دشـمن قرار داشت - کشته، کانون آتش فتنه را خاموش سازد. مدافعان و تیراندازان جبهه مخالف به قدری نیرومند، عمل کـردند که محمد ناگزیر به مراجعت شد. در این هنگام حسن بن عـلی (ع) نـیزه را از دسـت محمد حنفیه گرفت و به میدان نبرد شتافت. حضرت مجتبی (ع) که 33 ساله بود، صفوف دشمن را شکافت و پیش رفـت تـا به شتر عایشه رسید. وی با خلق حماسه ای بی نظیر که نشانگر شجاعتی علوی بـود شـتر عـایشه را به هلاکت رساند، فاتحانه برگشت و بدین گونه آتش جنگ خاموش شد.

محمد در این هنگام سر بـه زیر افکند و از اینکه نتوانسته بود دستور پدر را اجرا کند، احساس شرم نمود. امیرمؤمنان (ع) کـه متوجه موضوع شده بـود، وی را دلجـویی و نوازش کرد و به او فرمود: «لَا تَأْنَفْ فَإِنَّهُ ابْنُ النَّبِي وَ أَنْتَ ابْنُ عَلِي؛ [12] فرزندم ! ناراحت نباش اگر حسن فتح کرد او پسر رسول خداست؛ ولی تو فقط پسر من هستی.» یعنی او از دو منبع شجاعت الهام گـرفته اما تو فقط از یک منبع.

 

من چه گویم یک رگم هشیار نیست

وصف آن یاری که او را یار نیست

 

یک دهان خواهم به پهنای فلک

تا بگویم وصف آن رشک ملک

 

تربیت فرزندان شـایسته و انـقلابی
نگاهی کوتاه به شخصیت فرزندان آن حضرت نشان می دهد کمالات اخلاقی که از وجود مقدس آن گرامی نشأت گرفته است در سیمای فرزندان آن بزرگوار کاملا مشاهده می شود. امام مجتبی (ع) به عنوان الگو و نمونۀ یـک مـربیِ تمام عیار، در تربیت فرزندانی پاک طینت، صالح، شجاع، کارآمد و با کمال، نقش قابل توجهی ایفا کرد. آن حضرت با پرورش فرزندان تلاشگر، مسئولیت پذیر، مبارز، ایثارگر، دارای کمالات و خصایل پسندیده در دستیابی به اهـداف والای تربیتی، توفیق کامل داشت. آن گرامی با مراعات شیوه های تربیتی صحیح و تأمین نیازهای روحی و جسمی فرزندان، در شکوفایی استعدادها و باروری خلاقیت های آنان مسئولیت های پدرانه خویش را با کمال شایستگی به انـجام رسـانید و بـر اثر آن فرزندان امام مجتبی (ع) در زنـدگی آیـنده خـویش به کمالات و مراتب عالی انسانی نایل آمدند و هر یک نمونه ای بارز از انسان های وارسته شدند.

شیخ مفید درباره فرزندان امام مجتبی (ع) مـی نویسد: فـرزندان امـام حسن (ع) پانزده پسر و دختر بودند. نام پسران آن حـضرت بدین ترتیب است: زید، حسن مثنی، عمرو، قاسم، عبد اللَّه، عبد الرحمن، حسین أثرم، طلحه و نام دخترانش هم عبارت اسـت از: فـاطمه، ام عبد اللَّه، فاطمه دوم، ام سلمه، رقیه، ام الحسن، ام الحسین.[13]

تبار سادات حسنی
از فرزندان پسـرِ امام حسن (ع)، به غیر از حسین أثرم، عمرو، زید و حسن مثنّی هیچ یک، صاحب فرزند نشدند و از حسین و عمرو هم فـرزند ذکـور بـاقی نماند. تمام فرزندان امام حسن (ع) از نسل زید و حسن مثنّی محسوب مـی شوند. بـنابراین سادات حسنی، همگی از زید و حسن مثنی به امام حسن (ع) نسب می رسانند.[14]

تربیت فرزندان عاشورایی
تعدادی از فـرزندان پسـر و دخـتر آن امام همام در ماجرای کربلا در کنار عمویشان امام حسین (ع) فیض حضور یافتند و بـرخی بـه درجـه شهادت نیز نایل آمدند. در اینجا با چند تن از پرورش یافتگان مجتبوی (ع) آشنا می شویم:

الف) حسن مـثنی
حـسن مـثنی یکی از تربیت یافتگان دامان امامت است. او بر اثر تربیت امام مجتبی (ع) به کسب کمالات انـسانی و مـعنوی نایل شد و مانند برادر ارشدش، متولی صدقات و موقوفات جد بزرگوارش امام علی (ع) بـود. حـسن مـثنی، جوانی پاک و آراسته به فضایل اخلاقی و مورد اعتماد و اطمینان مردم بود. آن بزرگوار با صـلاحدید عـموی گرامی اش، امام حسین (ع) با فاطمه بنت الحـسین (ع) ازدواج کـرد و در سفر کربلا همراه حضرت سیدالشهدا (ع) حضور داشت و بعد از مبارزات سختی که با تمام وجود در مـقابل لشـکر یزید انجام داد، به شدّت زخمی شد و به اسارت دشمن در آمد. یکی از سـربازان عـمر بـن سعد به نام ابی حسان اسماء بن خارجه فزاری، که از بستگان مادرش نیز بود، او را از اسـارت دشـمن نـجات داد و در منزل خویش در کوفه به مداوایش همت گماشت و پس از بهبودی، وی را به مدینه روانه کـرد. بـعد از بازگشت اسرای کربلا به مدینه، حسن مثنّی همچنان با همسر فداکارش فاطمه بنت حسین زندگی مـی کرد تـا اینکه به دستور عبدالملک بن مروان (از خلفای اموی) مسموم شد و در 35 سالگی بـه شـهادت رسید و در قبرستان بقیع مدفون شد.[15]

حسن مـثنی و تـربیت فـرزندانِ دلیر
برخی از رهبران طاغوت ستیز در دوران خلفای عباسی از فـرزندان و نـوادگان حسن مثنّی به شمار می آیند. پسران او عبارت اند از:

1. حسن مثلّث
او از مبارزان سرسخت دوران منصور عـباسی اسـت که بعد از مقابله جدّی بـا دسـتگاه طاغوتی مـنصور دوانـقی، در زنـدان او درگذشت. حسین بن علی، معروف بـه «شـهید فخّ» نوه اوست که همراه جمعی از علویان قیام کرد و در منطقه فخّ بـه شـهادت رسید.[16]

2. داوود، داماد امام سجاد (ع)
وی به عـلت مخالفت با دستگاه اسـتبدادی مـنصور به زندان افتاد. مادرش حـبیبه رومـی، به سبب رفع گرفتاری فرزندش، به محضر امام صادق (ع) شرفیاب شد و چاره خـواست. حـضرت صادق (ع) نیز اعمالی را به وی تـعلیم داد کـه بـعدها به «عمل امّ داوود» مـعروف شد. این عمل را در نـیمه رجـب به جای می آورند. [17] آن بانوی مکرّمه با انجام عمل امّ داوود، زمینه آزادی فرزندش را از زندان منصور دوانـیقی فـراهم آورد. داوود با امّ کلثوم دختر امام سجاد (ع) ازدواج کـرد و در 60 سـالگی در مدینه از دنـیا رفـت. وی جـدّ سادات «بنی طاووس» نیز مـحسوب می شود و نسب سید علی بن طاووس، عارف و فقیه پُرآوازه قرن هفتم و صاحب کتاب معروف «اقبال» و ده ها اثـر ارزشمند دیگر، با 13 واسطه به داوود بن حسن مثنّی می رسد.[18]

3. ابراهیم الغمر
او پدر بزرگ ابراهیم طباطبا، جدّ «سـادات طـباطبایی » اسـت. سلسله نسب وی چنین است: ابراهیم طباطبا بـن اسـماعیل دیـباج بـن ابـراهیم الغـمر بن حسن مثنّی.

4. عبداللّه محض
او را «عبداللّه کامل» نیز گفته اند. مادر وی فاطمه بنت الحسین (علیهماالسلام) است. عبداللّه در صفات عالی انسانی همچون: جمال، سخاوت و کرامت، شباهت تامّی به حـضرت رسول (ص) داشت. وی از طرف پدر و مادر، فاطمی و علوی بود و به عبداللّه محض، عبداللّه کامل و شیخ بنی هاشم موسوم شد. از مشهورترین فرزندان عبداللّه محض، محمد نفس زکیه است که در مدینه بر ضدّ منصور دوانـیقی خـروج کرد و در منطقه «احجار الزیت» به شهادت رسید. عبداللّه بن حسن مثنّی یکی از راویان خطبه فدکیه حضرت فاطمه (س) نیز به شمار می آید.[19]

این شخصیتِ پاک سیرت، برخی حوادث عاشورا را از پدر و مادرش نـقل کـرده است که روایت ذیل، یکی از آنهاست:

راوی حماسه کربلا
شیخ صدوق در امالی می نویسد: عبداللّه بن حسن مثنّی از مادرش فاطمه بنت حسین (علیهماالسلام) چنین نـقل مـی کند: روز عاشورا بعد از شهادت پدرم، امام حـسین (ع) دشـمن برای غارت به خیمه ها حمله کرد. عده ای از آنها به خیمه ما هجوم آوردند و من که دختر نوجوانی بودم، با حالتی بهت زده به آنان مـی نگریستم. یـکی از آنان در حالی که گـریه مـی کرد، دو خلخال زینتی را از پای من درآورد. گفتم: «ای دشمن خدا! تو با این غارتگری و قساوت چرا گریه می کنی؟» او پاسخ داد: «چگونه گریه نکنم و حال آنکه من زیور آلات دختر پیامبر (ص) را غارت می کنم! » گـفتم: «اگـر کار زشتی است، انجام نده.» او گفت: «اگر من این کار را نکنم، دیگری این کار را خواهد کرد. »[20]

نام پسران حسن مثنّی؛ جعفر، عباس، محمد و ابراهیم و نام دختران او زینب، امّ کلثوم، رقـیه و فـاطمه است.

ب) قاسم بن الحسن (ع)
در یکی از شب های سـال 46 هجری، خانه امام حسن مجتبی (ع) در مدینه، عطرآگین و کودکی متولد شد کـه صـورتش چـون ماه شب چهارده می درخشید. نوزاد را در قنداقه سفیدی پیچیدند و نزد امام حسن (ع) آوردند. امام او را در آغوش گرفت و در گوش راسـتش اذان و در گـوش چپش اقامه را زمزمه کرد و بدین سان، کودک خویش را با آوای توحید آشنا ساخت. در هفتمین روز تـولد ایـن کـودک، مراسم نام گذاری برپا شد و حضرت امام حسن (ع) نام نوزاد خویش را قاسم نهاد.

قاسم تا سـال 50 در دامان پرمهر و عاطفه پدر ارجمندش پرورش یافت و بعد از شهادت امام مجتبی (ع) تحت سرپرستی و تربیت امـام حسین (ع)، دوران رشد و نوجوانی را گـذرانید تـا اینکه واقعه کربلا پیش آمد.

شب عاشورا هنگامی که نوجوان شجاع و خوش سیمای خاندان امام حسن (ع) از عمویش امام حسین (ع) شنید که به اصحاب خویش بشارت می دهد: فردا تمامی شما شهید خواهید شـد، در ذهن و اندیشه اش سؤالاتی مطرح شد. سپس از جای خویش برخاست و از امام حسین (ع) پرسید: «ای عمو جان ! آیا من هم از شهدا خواهم بود؟» امام حسین (ع) فرمود: «با بني! کیف الموت عندک؛ پسرم! مرگ را چـگونه می بینی؟» قـاسم بن حسن با کمال اخلاص و صفا پاسخ داد: «احلی من العسل؛ مرگ در راه تو برای من شیرین تر از عسل است.» در این موقع قاسم سؤال خویش را دوباره تکرار کرد: «آیا من هم از شهدای کـربلا خـواهم بود؟» امام (ع) پاسخ داد: «عمویت فدای تو! آری. به خدا قسم! تو را مانند یارانم خواهند کشت؛ حتی پسر شیرخواره ام، عبدالله را نیز به شهادت می رسانند.»

فرزند غیرتمند امام مجتبی (ع) با شنیدن این سـخن، یـکه ای خورد و به سوی عمویش خیز برداشت و پرسید: «عمو جان! آیا آنها به خیمه گاه می رسند و بعد از تسلط به خیام و ساکنین آن، عبدالله شیرخوار را می کشند؟!» سپس امام حسین (ع) کیفیت شهادت طفل شیرخواره اش را بـه طـور مـفصل برای قاسم شرح داد.[21]

قاسم در روز عـاشورا بـعد از اصـرار زیاد از عمویش اجازه نبرد گرفت. حمید بن مسلم از گزارشگران عمر سعد در توصیف ورود او به صحنه نبرد چنین می گوید: «از خیام حـسین (ع) نـوجوانی بـه سوی میدان بیرون آمد که چهره اش مانند قـرص قـمر می درخشید، شمشیری به دست داشت و پیراهن بلندی پوشیده بود و وارد جنگ شد، وی هنگام نبرد چنین رجز می خواند:

 

إن تنکروني فأنا بـن الحـسن

سـبط النبي المصطفی المؤتمن

 

هذا حسین کالاسیر المرتهن

بین أُناس لا سـقوا صوب المزن

 

اگر مرا نمی شناسید من پسر حسن، سبط پیامبر برگزیده و امین خدایم. این حسین (ع) است که هـمچون اسـیر گـروگان شده در بین مردم قرار گرفته، خدا آن مردم را از باران رحمتش سـیراب نـسازد. سرانجام حضرت قاسم (ع) یادگار شجاع حضرت مجتبی (ع) بعد از فداکاری ها و جانفشانی های مخلصانه در روز عاشورا به شهادت رسید.[22]

ج) دخـترامام مـجتبی (ع) و فـضایل بی شمار
ام عبدالله، فاطمه بنت حسن، بزرگ بانوی جهان اسلام، یکی از درس آموزان و تـربیت یافتگان مـکتب امـام مجتبی (ع) است. این بانوی بزرگ در میان دختران امام حسن (ع) از امتیازات ویژه ای برخوردار است. جـناب فـاطمه بـنت حسن (ع) نوۀ امام علی (ع)، دختر امام مجتبی، عروس امام حسین (ع)، همسر امام سجاد و مـادر امـام باقر (ع) است.

فاطمه، ام عبد اللّه است که در میان دختران امام حسن (ع) وی را به جلالت، عـظمت شـأن و بـزرگواری می شناختند. او همسر حضرت زین العابدین (ع) بود و از ایشان چهار پسر آورد: امام محمّد باقر (ع)، حسن، حـسین و عـبد اللّه الباهر. [23]

شرافت، کرامت، عفت و حیا از صفات برجسته این شخصیت جلیل القدر است. القـابی هـمچون فـاضله، عالمه، صالحه، صدیقه و عفیفه از ویژگی های این دختر امامت است. این عزیزترین بانوی خاندان بنی هاشم و اسـوه زنـان ایثارگر و فداکار؛ همسر، پدر، فرزند و بالاخره برادران خویش را تقدیم کرد. وی دختر، همسر، مـادر و خـواهر شـهید به شمار می آید.

حضرت صادق (ع) روزی از بزرگواری و صداقت جده اش فاطمه بنت حسن (ع) یاد کرد و فرمود: «کَانَتْ صِدِّیقَةً لَمْ یدْرَکْ فِي آلِ الْحَسَنِ مِثْلُهَا؛[24] جده ام، بسیار راسـتگو و نـیک رفتار بود و در خاندان حسن (ع) زنی به درجه و مرتبه او نرسید.»

امام باقر (ع) درباره کرامت و فضیلت مادرش فاطمه بـنت حـسن می گوید: «مادرم کنار دیواری نشسته بود، ناگاه دیوار شکافت برداشت و صدای مـهیبی بـه گوش رسید. آن بانوی بزرگوار به دیوار اشـاره کـرد و فـرمود: قسم به حق مصطفی، فرود نیا. خـداوند بـه تو اجازه فرو افتادن نمی دهد.» سپس دیوار در میان زمین و هوا معلق ماند تـا آنـکه مادرم از آنجا بگذشت و آن گاه دیـوار فـرو ریخت. پدرم امـام زیـن العـابدین (ع) صد دینار به سبب رفع خـطر، صـدقه داد.[25]

یکی از مهم ترین وقایع زندگی این بانوی عصمت، حضور در واقعه غم انگیز و افتخارآفرین عـاشورا اسـت. فاطمه بنت حسن، همانند عمه اش زیـنب، از پیام آوران حادثه خونین کـربلا مـحسوب می شود. وی در جاودانگی حماسه عاشورا، هـمراه بـقیه اسیران کربلا به ویژه همسر بزرگوارش امام سجاد (ع) و فرزندش امام باقر (ع) مسئولیت خـویش را بـه خوبی ایفا کرد.

از دیگر فـرزندان دخـتر امـام حسن (ع) می توان بـه ام الحسن، ام سلمه و رقیه اشاره کـرد.[26]

د) عـبدالله اصغر
عبدالله اصغر، فرزند دیگر امام مجتبی (ع) است که در کربلا یازده سال داشت. هـنگامی کـه امام حسین (ع) تنها به میدان رفـت و هـیچ یاوری نـداشت، عـبدالله، غـریبی و مظلومی عمویش را دریافت. او بـرای یاری عمو از خیمه به سوی میدان بیرون دوید. حضرت زینب، دنبال او حرکت کرد تا نـگذارد او بـه میدان رود. امام حسین (ع) صدا زد: «خواهرم! عـبدالله را نـگهدار»؛ امـا عـبدالله کـه شجاعت را از پدرش امام مـجتبی (ع) آمـوخته بود، خود را به عمو رسانید و گفت: «به خدا! از عمویم جدا نمی شوم» و سرانجام در کنار امام حسین (ع) بـه شـهادت رسـید.[27]

هـ ) ابوبکر بن حسن
او جوانی زیبارو بـود کـه ویـژگی های اخـلاقی امـام حـسن (ع) در وجودش پدیدار بود. در روز عاشورا در صحنه مبارزه، شجاعانه، مشغول پیکار با دشمن شد. وی با اینکه جوان شانزده ساله ای بیش نبود، نظم سپاه دشمن را به هم ریخت و شماری از آنان را کـشت. ابوبکر بن حسن، بعد از نبردی شجاعانه، در حالی که چشمانش از عطش در گودی فرو رفته بود، به سوی امام حسین (ع) بازگشت و گـفت: «ای عـمو! آیا آب داری تا جگر خود را خنک کنم و قدرت تازه ای یافته، مبارزه را با دشمنان خدا و رسولش ادامه دهم؟» امام حسین (ع) فرمود: «ای برادر زاده ام! لختی صبر کن که با جدت رسول خـدا (ص) دیـدار کنی و او با آب بهشت، تو را سیراب کند تا دیگر تشنه نشوی.»

سپس وی به سوی دشمنان شتافت و پس از خواندن رجز بر آنان یورش برد. او بـعد از هـلاک کردن تعدادی از نیروهای جبهه کـفر، بـه محاصره دشمن درآمد و به شهادت رسید. یکی از اشعار این فرزند شجاع امام مجتبی (ع) در میدان کارزار چنین بود:

 

اِنّي اَنا نَجْلُ الاْمامِ بنِ علي

اَضـْرِبُکُمْ بـِالسَیفِ حَتّی یعْذِلَ

 

نَحْنُ وَ بـَیتُ اللّه اَوْلی بـِالنّبي

اَطْعَنُکُمْ بِالرَّمْحِ وَسَطَ القَسْطَلِ

 

من فرزند امامی هستم که پسر علی است و تا کند شدن شمشیر با شما مبارزه می کنم ما - خاندان خدا - به پیامبر نزدیک تریم، در میان میدان نبرد، بـا نـیزه به شما ضربه خواهم زد. [28]

یکی از بارزترین دلایل روحیه شجاعت، دلاوری و فداکاری در وجود حضرت مجتبی (ع) فرزندان آن حضرت اند که از سرچشمه ولایت و امامت سیراب شده و به اوج فداکاری و از خودگذشتگی در راه اسلام و اهداف بلند آن رسیده بـودند.

فـرزندان امام حـسن (ع) نمونه های بدیع و زیبایی در مسیر مبارزه و رویارویی از خود نشان دادند و ویژگی های اخلاقی، انسانی و سجایای والای حضرت مجتبی (ع) را به نـمایش گذاشتند.

و) عبد الرحمن
عبد الرحمن در رکاب عموی خود امام حسین (ع) بـه سـفر حـج، کوچ کرد و در «ابوا » جهان را بدرود گفت؛ در حالی که مُحرِم بود.[29]

ز) زید
ابوالحسن زید، اولین فرزند امام مـجتبی (ع) اسـت. او شخصیتی بزرگوار، پاک طینت و جلیل القدر بود. زید بر اثر امانتداری و صداقت و صفای بـاطن، مـورد تـوجه و اعتماد مردم و مسئولان حکومتی قرار گرفت تـا آن جایی که وی را متولی موقوفات و صدقات پیامبر اکرم (ص) قرار دادند. وی در سخاوت و نیکوکاری، زبـانزد خاص و عام بود. شـعرا در مـدح نیکی هایش شعرها سرودند. مردم نیازمند برای رسیدن به عطاهای وی و کسب فضایل از دور و نزدیک به حضورش می شتافتند؛ اما افراد پست، فرومایه و حاکمان بی بند و بار بنی امیه با او دشمنی می کردند.

عمر بن عـبدالعزیز بعد از جلوس در مسند خلافت، بی مهری های خلفای قبل را جبران کرد و به حاکم مدینه نوشت: «زید بن حسن، مردی شریف و از افراد ممتاز خاندان بنی هاشم است؛ او را در تولیت صدقات و موقوفات گمارده، مقامش را گرامی دارید. »[30] وی در 90سـالگی دارفـانی را وداع گفت.[31]

تداوم نسل انقلابی امام مجتبی (ع)
روحیه حماسی حضرت مجتبی (ع) نه تنها در فرزندانش تأثیر داشت؛ بلکه در نوادگانش نیز کاملا نمایان بود. در اینجا به دو نمونه از رشادت نوادگان آن گرامی اشاره می کنیم:

حـسین بـن علی، معروف به شهید فخّ
حسین بن علی بن حسن مثلث بن حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی (ع) معروف به «شهید فخّ»[32] از افرادی است که در زمان امامت حضرت کـاظم (ع) بـر اثر ستم های فرماندار مدینه در حق شیعیان، به ستوه آمد و علیه حکومت «هادی عباسی» به قیام مسلحانه روی آورد.

حسین قبل از قیام پرشور خویش، شبانه به محضر امام هفتم (ع) آمد و امام، ضـمن سـفارش هایی بـه وی فرمود: «تو شهید خواهی شـد، ضـربه ها را مـحکم و نیکو بزن. این مردم فاسق اند و در ظاهر، ایمان دارند و در باطن خود، نفاق و شک را پنهان می سازند؛ اِنّا للّه وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ.» بعد از شـهادتِ حـسین بـن علی و سایر شهدای فخّ، حضرت موسی بن جـعفر (ع) فـرمود: «به خدا سوگند! حسین در حالی از دنیا رفت که مسلمان، نیکوکار، روزه دار، آمر به معروف و ناهی از منکر بـود.»[33]

حـضرت عـبدالعظیم، پاسدار حریم امامت
عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بـن زیـد بن حسن (ع) بن علی بن ابی طالب (ع) معروف به شاه عبدالعظیم و سید الکریم است. ریشه خانوادگی او، با چـهار واسـطه بـه امام حسن (ع) و با پنج واسطه به علی (ع) می رسد. این یادگارِ امام مـجتبی (ع) در ولایـتمداری، ایـمان ستودنی، پاسداری از فرهنگ اهل بیت (ع) و مبارزه با طواغیت زمان، نمونه بود. حضرت عبدالعظیم الحـسنی (ع) از دانـشمندان شـیعه و از راویان حدیث ائمه معصومین ) و از چهره های مبارز، محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت (علیهم السلام ) و پیـروان آنـان بود. [34]

حضرت عبدالعظیم (ع) امام هادی (ع) را امام واجب الاطاعۀ می دانست و اطاعت و ولایت او را به جـان مـی خرید؛ بـه همین دلیل، از مدینه تا سامرا یعنی تبعیدگاه امام دهم از بیم مأموران جلاد متوکّل عـباسی، مـخفیانه، طی طریق کرد و به محضر امام دهم رسید و کسب تکلیف کرد. وقتی جـریان مـذاکرات و مـلاقات عبدالعظیم (ع) با امام هادی (ع) به گوش متوکّل رسید، دستور دستگیری آن بزرگوار را صادر کرد. جناب عـبدالعظیم بـرای رهایی از شرِّ متوکل و ترویج فرهنگ اهل بیت (ع) و به دستور امام هادی (ع) بـه شـهر ری هـجرت کرد. او در آنجا مخفیانه فعالیت، و مشکلات علمی و معنوی مشتاقان اهل بیت (علیهم السلام) را رفع می کرد. او حدود دو سال قـبل از رحـلت امـام هادی (ع) در سال 252ق در شهر ری درگذشت و امروزه، مزار شریفش، مطاف عاشقان اهل بیت ) قـرار گـرفته است.[35] وی امامزاده بزرگواری است که نه فقط به سبب پدران بزرگوارش تعظیم می شود؛ بلکه به علت خـلوص، اطـاعت و ولایت پذیری، به مقامی رسید که امام هادی (ع) او را چنین ستود: «مَرْحَباً بِکَ یـا أَبـَا الْقَاسِمِ أَنْتَ وَلِیُّنَا حَقّا؛ [36] مرحبا به تـو ای ابـوالقاسم! تـو از دوستان حقیقی و واقعی ما هستی.»

فهرست مـطالب
1- ابـن خلدون، تاریخ ابـن خلدون، دار إحـیاء التـراث العربی، بیروت، بی تا.

2- ابن طیفور، بلاغات النـساء، نـشر بصیرتی، قم، بی تا.

3- اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، دارالمعرفه، بیروت، بی تا.

4- امین، سید مـحسن، اعـیان الشیعه، نشر دارالتعارف، بی تا.

5- بحرانی، سـید هاشم، مدینۀ المعاجز، مـؤسسه المـعارف الاسلامیه، قم، 1414ق.

6- پاک نیا، عبدالکریم، تـربیت در سـیره و سخن امام مجتبی (، نشر هجرت، قم، 1382ش.

7- پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، نشر مؤسسه امـام صـادق(، قم، 1383ش.

8- حائری، محمد مهدی، مـعالی السـبطین، نـشر شریف رضی، قـم، 1409ق.

9- دیـلمی، حسن بن ابی الحـسن، إرشـاد القلوب إلی الصواب، انتشارات شریف رضی، قم، 1412ق.

10- راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، مؤسسة الامام المـهدی(، بـی جا، بی تا.

11- سپهر، میرزا محمد تقی، ناسخ التـواریخ (در احـوالات سیدالشهداء ()، نـشر اسـلامیه، تـهران، 1363ش.

12- سیوطی، جلال الدین، تـاریخ الخلفاء، مکتبه المثنی، بی جا، بی تا.

13- شیخ صدوق، امالی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، بی تا.

14- ــــــــــــ، علل الشرائع، نـشر داوریـ، قم، بی تا.

شیخ طوسی، رجال الکـشی، مـوسسه آل البـیت )، قـم، 1404 ق.
16- شـیخ مفید، الإرشاد، دارالمـفید، بـی جا، بی تا.

17- ــــــــــــ، الإرشاد، مؤسسة آل البیت ) ، قم، 1413ق.

18- طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری، دارالکتب الاسلامیه، تهران، بی تا.

19- عـسقلانی، ابـن حـجر، تهذیب التهذیب، دارالفکر، بی جا، 1404ق.

علامه حلی، رسـاله اسـدیه، نـشر کـتابخانه آیـة اللّه مـرعشی نجفی، قم، بی تا.
21- علامه مجلسی، زاد المعاد، نشر پیام مقدس، قم، 1389ش.

22- قائدان، اصغر، آستان مقدّس حضرت عبدالعظیم حسنی ( در گذشته و حال، نشر دارالحدیث، قم، 1382ش.

23- کلینی، محمد بن یعقوب، الکـافی، دارالکتب الاسلامیه، بی جا، 1388ق.

24- مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نشر علامه، قم، 1379ق.

25- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفا، بیروت، 1403ق.

26- محدث قمی، مفاتیح الجنان، بی نا، بی جا، بی تا.

27- ــــــــــــ، منتهی الآمال، نشر دلیـل، قـم، 1379ش.

28- نیشابوری، محمد فتال، روضة الواعظین، نشر رضی، قم، بی تا.

پی نوشت
[1] بحارالانوار، ج 28، ص 39.

[2] تهذیب التهذیب، ج 2، ص 259‌.

[3] تاریخ‌ الخلفا‌، ص 189.

[4] زاد المعاد، دعای‌ توسل‌ بـه حـجه بن الحسن، ص 600‌.

[5] به نقل از: علامه جعفر مرتضی عاملی، در مصاحبۀ نگارنده با ایشان در 11‌رجـب‌ 1433ق.

[6] عـلل الشرایع‌، شیخ صدوق‌، نشر‌ داوریـ‌‌، قـم‌، چاپ‌ اول‌، بـی‌تا‌، جـ‌1، ص211و685.

[7] بحار الانوار، جـ‌26، ص 7.

[8] الخرائج و الجرائح، ج‌‌2، ص 576‌.

[9] روضة الواعظین‌، ج‌2، ص 282،«یُنَادِی الْمُنَادِی أَیْنَ حَوَارِیُّ حَسَنِ بـْنِ عـَلِیٍّ ابْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ‌ اللَّهِ فَیَقُومُ سُفْیَانُ ابْنُ لَیْلَی الْهَمْدَانِیُّ وَ حُذَیْفَةُ بْنُ أَسَدٍ الْغِفَارِی‌ ُّ‌ قَالَ‌ ثُمَّ یُنَادِی أَیْنَ حـَوَارِیُّ الْحـُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ فَیَقُومُ کُلُّ مـَنِ اسـْتُشْهِدَ مَعَهُ وَ لَمْ یَتَخَلَّفْ عَنْه»

[10] المناقب‌، ج 3، ص ‌‌401‌.

[11] رجال الکشی، إختیار معرفة الرجال، ص 110 و بحار الانوار، بیروت، ج‌44، ص61.

[12] مناقب، ج 2، ص 21‌ و بحارالانوار‌، ج 43‌، ص 345.

[13] الإرشاد‌، مفید‌، ج‌2، ص 16.

[14] منتهی الآمال، ج‌1، ص 579‌.

[15] تـربیت در سیره و سخن امام مجتبی‌ علیه‌ السـلام‌، ص 191 و الإرشـاد، جـ‌2، ص 24.

[16] تـاریخ ابـن خلدون، ج 3، ص 280 و ج4، ص12.

[17] مفاتیح الجـنان.

[18] امـالی، صدوق، ص 228، مجلس 30.

[19] رساله اسدیه، ص45 و بحارالانوار، ج14، ص37.

[20] رساله‌ اسدیه‌، ص 30‌ و 31؛ تاریخ ابن‌خلدون، ج 4، ص 98 و بلاغات النساء، ص 12.

[21] مدینه المعاجز، ج4، ص 214‌.

[22] اعیان الشیعه، ج1، ص608.

[23] مـنتهی‌ الآمـال‌ جـ‌1، ص 578.

[24] بحار‌ الانوار‌، ج‌46، ص 215.

[25] اصول کافی، ج 1، ص 536.

[26] منتهی الآمال‌، ج‌‌1، ص 578.

[27] معالی السبطین، ج1، ص 463.

[28] ناسخ التواریخ (در احوالات سیدالشهداء علیه‌السلام)، ج 2، ص 330-332‌.

[29] منتهی‌ الآمال، ج‌1، ص 577.

[30] بحارالانوار، ج 44‌، ص 167‌و ارشاد، ص 361.

[31] بحار الانوار، جـ‌‌44‌، ص 164.

[32] چـون وی در سـال 169ق در سرزمینی بنام «فخ» در یک فرسخی مکه در جنگ با سپاهیان خـلیفه عباسی به قتل رسید، به‌ «صاحب‌ فخ» یا «شهید فخ‌» مشهور‌ شد. منتهی الآمال ج‌1، ص 621.

[33] مقاتل‌الطالبیین، ص364 و سـیره پیـشوایان، ص426.

[34] آستان مقدّس حضرت عبدالعظیم حسنی در گذشته و حال، ص 54.

[35] برگرفته از کتاب‌: آستان‌ مقدّس حضرت عـبدالعظیم حـسنی در گذشته و حال، ص 54.

[36] إعلام الوری، ص 436.

 

 منبع : مجله «مبلغان» رمضان 1433 - شماره 155 , پاک نیت تبریزی، عبدالکریم

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه