جایگاه انتقاد در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

جایگاه انتقاد در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

جامعه اسلامی- چه مجریان اداری و چه غیر آن- به ویژه آنان که در مسایل سیاسی نقش دارند، باید انتقادپذیر باشند و با صبر و بردباری با منتقدان برخورد کنند، نه اینکه به محض شنیدن یک حرف انتقادی، گوینده را به دشمنی و غرض ورزی متهم سازند و او را از خود برانند. البته حساب توطئه از انتقاد جداست و باید با آن قاطعانه و جدّی برخورد شود. پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در عین مرتبت والایشان و با توجه به این خصوصیت که وظیفه مردم تسلیم محض بودن در پیشگاه ایشان بود، برای رشد جامعه اسلامی برخورد سازنده در رابطه با انتقاد داشتند. چه انتقادهایی که بدون غرض صورت می گرفت و چه انتقادهایی که مغرضانه بود.

در اینجا به چند نمونه از رفتاری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با منتقدان داشتند اشاره می کنیم:

در جریان صلح حدیبیه که قرآن کریم آن را «فتح مبین» نامیده است[1]، یکی از اصحاب، عرض کرد:

«ما هذا الفَتح لَقَد صَدَّنا عَنِ البَیتِ و صَدَّ هَدینا؛

این چه فتحی است که ما را از زیارت خانه خدا باز داشت و جلوی قربانی را گرفت؟»

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

بد سخنی گفتی، بلکه این بزرگ ترین پیروزی ما بود که مشرکان مجبور شدند بدون برخورد خشونت آمیز، شما را از سرزمین خود دور کنند و به شما پیشنهاد صلح دهند و با آن همه ناراحتی که قبلًا دیده اند تمایل به ترک تعرض نشان دادند. سپس پیامبر ناراحتی هایی که در بدر و احزاب تحمل کرده بودند، به آنها یادآور شدند و مسلمانان تصدیق کردند که این اعظم فتوح بوده است و آنها از روی ناآگاهی قضاوت کرده اند.[2]

در اینجا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می توانستند در برابر انتقاد آنها بگویند: فضولی موقوف! وقتی خداوند این صلح را فتح مبین می داند حق اظهار نظر نداری! اما این برخورد منطقی و استدلالی و نتیجه خوبی که داشت به ما می آموزد در برابر انتقاد باید چگونه عمل کنیم.

در جریان تقسیم غنائم فراوان غزوه حنین [3]، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همه آنها را میان مسلمانان قسمت کرد و خمس آن را که مخصوص آن حضرت بود به ابوسفیان و پسرش معاویه و حکم بن حزام و حارث بن حارث و حارث بن هشام و سهیل بن عمرو و حویطب بن عبدالعزی و علاء بن جاریه و... (تازه مسلمان هایی که مؤلّفةُ القلوب نامیده می شدند و تا دیروز از سران شرک و کفر بودند) دادند. این بذل و بخشش پیامبر بر برخی از انصار، گران آمد و سبب گلایه آنان شد. سعد بن عباده به نمایندگی از طرف انصار، پیام گله آمیز آنها را حضور پیامبر رسانید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمودند: همه آنها را در یک نقطه گرد بیاور تا من جریان را برای آنها تشریح کنم.

آنگاه با شکوه خاصی وارد جلسه انصار شدند و خطاب به آنان فرمودند:

شماها گروهی بودید گمراه که به وسیله من هدایت یافتید، فقیر بودید، بی نیاز شدید، با هم دشمن بودید، مهربان گشتید (همگی عرض کردند صحیح است ای رسول خدا! آن حضرت ادامه دادند) شما نیز می توانید طور دیگری به من پاسخ بگویید و در برابر خدمات من، حقوقی که بر گردن من دارید به رخ بکشید و بگویید ای رسول خدا روزی که قریش تو را تکذیب کردند، ما تو را تصدیق نمودیم، قریش تو را یاری نکردند و ما یاری کردیم، آنها تو را بی پناه ساختند و ما پناه دادیم، روزی که تهیدست بودی، به کمکت شتافتیم! ای گروه انصار! چرا از مختصر مالی که به قریش دادم تا آنها در اسلام استوار گردند و شماها را به اسلام خود واگذار نمودم دلگیر شدید؟ آیا راضی نیستید که دیگران شتر و گوسفند ببرند و شما پیامبر را همراه خود داشته باشید؟ به خدا سوگند اگر همه مردم به راهی بروند و انصار به راه دیگر، من راه انصار را انتخاب می کنم.

آنگاه برای انصار و فرزندانشان طلب رحمت نمودند. سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن چنان عواطف انصار را تحریک کرد که همگی گریه کنان گفتند: ای رسول خدا! ما به قسمت خود راضی هستیم و کوچک ترین گله ای نداریم.[4]

این عکس العمل پیامبر از یک طرف گویای این نکته است که برخی از انتقادات از سر ناآگاهی است. باید در این گونه موارد با اظهار واقعیات، مردم را در جریان امر قرار داد تا مبادا این امر مورد سوء استفاده اجانب و بیگانگان قرار گیرد و از طرف دیگر بیانگر سعه صدر و برخورد مدبّرانه آن حضرت است که گله ها را با بزرگواری شنیدند و به شیوه ای کاملًا منطقی و عاطفی، پاسخ گفتند.

در همین جریان شخصی به نام «ذوالخویصرة» که از قبیله بنی تمیم بود گستاخی را به جایی رساند که رو به پیامبر کرد و گفت: من امروز کارهای شما را دقیقاً مورد بررسی قرار دادم و دیدم در تقسیم غنائم راه عدالت را پیش نگرفتید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از سخن گستاخانه این مرد سخت ناراحت شدند و فرمودند: وای بر تو! اگر من عدالت و انصاف نداشته باشم، پس چه کسی عدالت و انصاف خواهد داشت؟ خلیفه دوم از پیامبر اجازه کشتن او را خواست ولی پیامبر فرمودند: او را رها کنید، برای او یارانی است که نماز و روزه شماها در برابر عبادت آنها کم و ناچیز به نظر می آید. قرآن می خوانند ولی قرآن از حنجره های آنها به بالا تجاوز نمی کند، آنان از آیین اسلام بیرون می آیند همان طور که تیر از کمان پرتاب می گردد.[5]

و همان طوری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده بودند، این مرد در دوران حکومت امام علی علیه السلام رئیس فرقه خوارج گردید و رهبری این گروه خطرناک را بر عهده داشت. این هم نمونه ای دیگر از برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با منتقدان بود، آن هم منتقدی مغرض و منحرف که سرانجام همین گستاخی ها او را به مقابله با حق کشانید و مایه کفر و شقاوت او شد.

پی نوشت ها

[1] بعضى مقصود از« فتح مبین» را فتح مکه دانسته‏اند. مجمع البیان، ج 9، ص 109

[2] تفسیر نمونه، ج 2، ص 16 و 17

[3] غنیمتى که مسلمانان در نبرد حنین به دست آورده بودند چشم‏گیرترین و بزرگ‏ترین غنیمتى‏بود که در طول غزوه‏هاى اسلامى نصیب ارتش اسلام گردیده بود آن روز که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم وارد جعرانه شدند در مرکز غنائم 6 هزار شتر، بیش از 20 هزار گوسفند و 852 کیلوگرم نقره وجود داشت و آن روز قسمتى از هزینه ارتش اسلام از همین طریق مى‏توانست تأمین گردد، طبقات ابن سعد، ج 2، ص 152؛ فروغ ابدیت، ج 2، ص 364

[4] سیره ابن هشام، ج 3، ص 493؛ فروغ ابدیت، ج 2، ص 370- 368

[5] سیره ابن هشام، ج 2، ص 496؛ فروغ ابدیت، ج 2، ص 369

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه