کتاب طراحی گرافیک گشتالتی

کتاب طراحی گرافیک گشتالتی

کتاب طراحی گرافیک گشتالتی (2)، همراه با 140 اثر گشتالتی به بررسی معنی و مکتب گشتالت، هنر گشتالتی و نقاشی‌ها و طرح‌های گشتالتی برای علاقه‌مندان به هنرهای تجسمی می‌پردازد.

گشتالت مکتبی روان‌شناسی است که در اوایل قرن بیستم در آلمان شکل گرفت. در این هنگام هنر مدرن در اروپا در حال رشد و اوج گیری بود، هنرمندان در آلمان و مدرسه باهاوس شیفته یافته‌های پایه‌گذاران این مکتب یعنی ماکس ورتایمر، کورت کوفکا و ولفگانگ کهلر در زمینه تجربیات ادراک بصری شده بودند. و با با اشتیاق متقابلی که روان‌شناسان گشتالت نیز به هنر مدرن داشتند موجب تعامل و پیوند هر‌ چه بیشتر روان‌شناسی و هنر شد و در حوزه هنرهای تجاری، طراحی صنعتی، طراحی گرافیک تأثیر پایدار به جا گذاشت.

مفهوم گشتالت، اولین بار در فلسفه و روان‌شناسی معاصر توسط کریستین وان اهرن فلس معرفی شد. از نظر او همه ادراک‌های شما دارای کیفیات گشتالت‌اند، اما اجزای سازنده آن‌ها فاقد این خصوصیات می‌باشند. برای مثال، فرد خطی را که از اجتماع تعدادی نقطه به وجود آمده است، می‌بیند و نه تک‌تک نقطه‌ها را. و مشابه آن این که، آدمی با گوش دادن به یک ملودی، نت‌های تشکیل دهنده آن را به صورت انتزاعی نمی‌شنود، بلکه کلیت ملودی را ادراک می‌کند.

ریشه این اعتقاد به زمان‌های دور بر می‌گردد، جایی که در قرن سوم پیش از میلاد در چین بوسیله پیامی در تائوتچینگ آمده است که، هر چند یک چرخ از 20 میله ساخته شده است، اما این فضای بین میله هاست که شکل کلی چرخ را تعیین می‌کند. برای ساختن چرخ محورها را به هم وصل می‌کنیم؛ ولی این فضای تهی میان چرخ است که باعث چرخش آن می‌شود.

در شکل‌گیری نظریه گشتالت، عقاید و افکار متفکرانی چون امانوئل کانت، جان استوارت میل، ارنست ماخ ماکس ورتهایمر موثر بوده است.

این پدیده اولین بار در سال 1910 در ذهن ماکس ورتایمر، روان شناس چک تبار، شکل گرفت و زمانی رخ داد که او در حال مسافرت با قطار متوجه شد درخت‌ها، خانه‌ها و اشیای دیگری که پیرامون وی در خارج از قطار دیده می‌شوند، در حال حرکت‌اند. او از خودش پرسید: با این که مسلم است این اشیاء همه ثابت و فاقد حرکت‌اند، پس علت این جابجایی چیست؟

در بخشی از کتاب طراحی گرافیک گشتالتی (2) می‌خوانیم:

طبق این اصل، اجزایی که به هم نزدیک ترند به عنوان یک مجموعه واحد و یا یک گروه دیده خواهند شد. نزدیکی عناصر بصری ساده‌ترین شرط برای با هم دیدن آن‌هاست. بر این اساس جایی که عناصر یک ساختار بصری در آن واقع می‌شوند، اهمیت می‌یابد. در تشکیل یک پراگنانس خوب، اصل مجاورت یا نزدیکی، عامل مهم تری از اصل مشابهت به شمار می‌رود. به کارگیری این هر دو اصل در کنار هم باعث قوی‌تر شدن گشتالت اثر می‌گردد. چهار نوع عمده در گروه‌بندی بر اساس اصل مجاورت عبارتند از:

- نزدیکی لبه‌ها (close edge): بر این اساس هر چه اجزای یک ساختار بصری بیشتر به هم نزدیک باشند، بیشتر به عنوان یک گروه واحد دیده خواهند شد و این زمانی اتفاق می‌افتد که لبه‌های کناری اجزای یک ساختار در کنار هم قرار بگیرند.

- تماس (touch): ممکن است اجزای یک ساختار چنان به هم نزدیک شوند که با هم برخورد و همدیگر را لمس کنند، مشروط بر اینکه هنوز آن دو یا چند جزء بصری از همدیگر قابل تشخیص باشند. در این صورت گروه‌بندی مجاورت بر اساس تماس صورت می‌پذیرد.

- هم پوشانی (overlap): قوی‌ترین گشتالت زمانی رخ می‌دهد که عناصر یک ساختار بصری بدون آنکه هویت مستقل خود را از دست بدهند، همدیگر را بپوشانند.

- تلفیق کردن (combining): یکی دیگر از روش‌های به کارگیری اصل مجاورت، استفاده از یک عنصر خارجی برای گروه‌بندی عناصر متفاوت یک ساختار در کنار هم است. از معمول‌ترین روش‌های تلفیق کردن عناصر و المان‌های بصری، خط کشیدن زیر آن‌ها، محصور کردن آن‌ها در یک شکل و سایه روشن کردن است.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه