کتاب آموزش پیش دبستانی از منظری دیگر

کتاب آموزش پیش دبستانی از منظری دیگر


کتاب آموزش پیش دبستانی از منظری دیگر، تالیف زهرا میرمحمدی، مربیان عزیز را با اهداف، حوزه‌های درسی و انتظارات و فعالیت‌های هر موضوع آشنا می‌کند و می‌تواند درک تازه‌ای از هر واحد کار به مربیان بدهد. همچنین در این کتاب تعداد زیادی واحد کار با ترتیبی که در یک سال تحصیلی می‌تواند در کلاس ارایه شود، آمده است.

سابقه‌ی آموزش و پرورش پیش‌دبستانی در ایران به 115 سال پیش در منطقه‌ی جلفای اصفهان بر می‌گردد. اولین مراکز که با نام کودکستان شروع به کار کردند. به کوشش هموطنان ارامنه و در ادامه با تلاش جبار باغچه‌بان شکل گرفت. برنامه‌هایی که در این مراکز اجرا می‌شد از آن جا که الهام گرفته از کشورهای دیگر بود هیچ انطباقی با برنامه‌های مدارس رسمی ایران نداشت. زیرا فعالیت‌هایی چون رقص، موسیقی، آواز، کاردستی، نمایش و نقاشی و... به ظاهر بدنبال انتقال دانش (که هدف اصلی مدارس بود) نیستند.

کم کم کتاب‌هایی، از جمله کتاب خانم توران میرهادی تحت عنوان کتاب کار مربی نوشته شد که روش دیگری را به عنوان واحد کار به دوستداران کار با کودک معرفی کرد.

واحد کار سیستمی است که در آن یک موضوع مشخص از ابعاد گوناگون در یک دوره‌ی زمانی مشخص با کودکان کار می‌شود. این سیستم برخلاف نظام رسمی آموزش و پرورش که موضوع‌های پراکنده را در طی روز کار می‌کند، روی موضوع مشخصی متمرکز می‌شود و از طریق فعالیت‌های گوناگون جوانب مختلف موضوع را برای کودکان بیان می‌کند.

اما متاسفانه در اکثر مراکز، تبدیل به روشی یک‌بعدی و غلط شده است که یا بدنبال انتقال دانش هستند، یا صرفا یک سری فعالیت از پیش تعیین‌شده است که این هر دو به تنهایی برخلاف سیستم واحد کار که یک شیوه‌ی تفکر در آموزش است است. تاکنون کتاب‌های زیادی در رابطه با واحد کار نوشته شده است اما بندرت در آن‌ها تمام جوانب گوناگون واحد کار در نظر گرفته شده است.

در بخشی از کتاب آموزش پیش دبستانی از منظری دیگر می‌خوانیم:

نام فعالیت: پسرک منزوی

هدف: ایجاد علاقه به مهد کودک و رهایی از انزوا

دستور‌العمل: مربی کودکان را دور هم جمع کرده و داستان پسرک منزوی را تعریف می‌کند.

به نام خدا

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ‌کس نبود. یه پسری بود به اسم علی. علی همیشه تو خونه تنها بازی می‌کرد. علی همیشه تو خونه بود، آخه مامانش رو خیلی دوست داشت و نمی‌خواست هیچ وقت از مادرش دور باشه، حتی برای یک لحظه، چون می‌ترسید و فکر می‌کرد که هیچ‌کسی به غیر از مادرش علی رو دوست نداره.

یه روز که با مادرش رفته بود بیرون، خیلی اتفاقی از کنار مهد کودکی عبور کردند. از مهد کودک صدای شادی، بازی و آواز بچه‌ها می‌آمد. علی به مادرش گفت: این صداها از کجاست؟ اصلا اینجا کجاست؟ مادرش گفت: اینجا مهد کودک هست که بچه‌ها با هم بازی می‌کنن، نقاشی می‌کشند، قصه گوش می‌دهند و یه مربی مهربون همه اینا رو به بچه‌ها یاد می‌دهد. بعد دست علی را گرفت و برد داخل مهد. علی دید که بچه‌ها دارن آواز می‌خوانند.

یه سری هم دارن چیزی می‌خورند. یه خانم مهربون اومد جلو و با لبخند سلام کرد و دست نوازش به سر علی کشید و دست علی رو گرفت و برد بین بچه‌های شاد و پر جنب و جوش. اولش علی ترسید، نمی‌خواست بره بین بچه‌ها. ولی یکی از بچه‌ها اومد و یک برش از کیک جشن را به علی تعارف کرد و گفت سلام. علی هم سلام کرد. گفت اسمم امیر است. اسم تو چیه؟ علی اسمش را گفت و کیک را گرفت و تشکر کرد. گفت تولد کیه؟ امیر گفت تولد امام اول شیعیان علی است. به این ترتیب بود که علی و امیر با هم دوست شدن وعلی از اون روز به مهد رفت و دیگه تنها بازی نمی‌کرد.

فهرست مطالب
سخنی درباره کتاب
شما کیسه خود را چگونه پر می‌کنید!؟
داستان امیر منصور
تغییر
داستان بازیگر خودساخته
بز را بکشید
فرشته شانس در آغوش کیست!؟
مسئولیت زندگی شما با کیست!؟
در جستجوی برتری
شفافیت یعنی قدرت
احمق باش و گرسنه
داستان مهاتما گاندی
توان ماندن و جنگیدن
داستان یک اَبَر پلیس
خردمند و مسافر گرسنه
یک عادت شخصی
شکار لحظه‌ها نه شانس
ناشنوا باش
نیروهای پنهان یا ضعف پنهان
ردپای انسان های برتر
اسرار برتری
سعادت و ثروت
صفت های برتر در « زیرزمین »
چه افرادی در گروه دوستان و اقوام و همراهانتان قرار گرفته‌اند!؟
دوستان و همراهانتان را با دقت انتخاب کنید.
داستان «پهلوان محمد علی کلی»
عشق نیروی برتر
استاد عشق« پروفسور سید محمود حسابی»
جهان بینی انسان برتر
داستان یک مرد فوق العاده « نلسون ماندلا »
هنر آغاز
چشم انداز و افق پیش رو
بنام زندگی
کلام آخر
منابع

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه