معرفی یکی از سرداران مشروطه

رشادت یارمحمدخان کرمانشاهی در انقلاب مشروطه

رشادت یارمحمدخان کرمانشاهی در انقلاب مشروطه

یارمحمدخان کرمانشاهی یکی از سرداران مشروطه بود که جز آزادی، حکومت ملی و سربلندی ملت ایران هدفی نداشت؛ به گونه‌ای که بنابه نوشته مورخان در شهامت، جوانمردی، پاکدلی و ایمان به آزادی و مشروطیت در میان مجاهدان کم نظیر بود.

یارمحمدخان کرمانشاهی یکی از سرداران مشروطه بود که جز آزادی، حکومت ملی و سربلندی ملت ایران هدفی نداشت؛ به گونه‌ای که بنابه نوشته مورخان در شهامت، جوانمردی، پاکدلی و ایمان به آزادی و مشروطیت در میان مجاهدان کم نظیر بود.

با به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعلی شاه و آغاز دوره استبداد صغیر و شکل‌گیری شورش‌های تبریز، رشت، بختیاری‌ها، کردستان و کرمانشاه هم شاهد فداکاری مردم خود در دفاع از مشروطیت بود؛ در صدر این فداکاری‌ها، مجاهدی کرمانشاهی به نام «یارمحمدخان» قرار داشت. او از لَک زبانان استان کرمانشاه بود؛ فردی که در آخرین لحظات تسلیم و شکست ستارخان و باقرخان، سردار و سالار ملی به میدان نبرد رسید و دلاوری‌های بزرگی از خود به جای گذاشت.  

 

تولد، خانواده و تحصیلات

یارمحمد کرمانشاهی فرزند میرزا محمد خان از خان‌های طوایف کرد و بلقیس خانم از طایفه لک زبان بالاوند در ۱۲۴۹ خورشیدی در کرمانشاه به دنیا آمد. وی در مکتب به خواندن و نوشتن پرداخت و در نوجوانی در ورزش باستانی فعالیت داشت.

یارمحمدخان در ابتدا شغل بارفروشی داشت و به دلیل نزدیکی محل کار او به مسجدی که حجت الاسلام حاج آقا محمدمهدی مجتهد کرمانشاهی امام جماعت آن بود، تحت تأثیر شخصیت و کرامات مجتهد قرار گرفت. در آغاز مشروطه‌خواهی و قیام اهالی کرمانشاه علیه سیف الدوله که شخصیت‌های مذهبی و سیاسی طرفدار مشروطیت در خطر ترور سیاسی توسط عوامل پادشاهی قرار گرفتند، آقامحمدمهدی به دلیل داشتن اطمینان و اعتماد به یارمحمدخان و حسین‌خان کلاهمال (برادرخوانده یارمحمدخان) آنها را محرم و محافظ خود قرار داد و هر ۲ پس از فراغت از کار روزمره همواره همراه او بودند.

 

آغاز فعالیت ضد استبدادی

یارمحمدخان در جلسات مخفی مشروطه‌طلبان کرمانشاه که با حضور افراد زیادی و بیشتر به صورت شبانه تشکیل می‌شد، محافظ آقامحمدمهدی بود و در آن جلسات شرکت می‌کرد و در مباحثه‌ها در جریان اوضاع قرار می‌گرفت. در همین دوره یارمحمدخان همراه حجت الاسلام مجتهد به عراق رفت و پس از دیدار با علمای مقیم نجف با تصمیمات جدید به کرمانشاه بازگشتند.

یارمحمدخان در همین جلسه ها با «حاج حسن اعتماد الرعایا» مشهور به «حاج اعتماد» از بازاریان خوشنام، متدین و مشروطه‌خواه که املاکی نیز در حومه کرمانشاه داشت، آشنا شد. حاج اعتماد از مریدان محمدمهدی بود که سهم امام، خمس و وجوهات را به مانند دیگر مشروطه خواهان شهری و عشایر به آقا می‌پرداخت و ارتباط مذهبی و سیاسی اعتقادی بین محمدمهدی و حاج اعتماد برقرار بود. توجه و اعتماد آقا محمدمهدی به یارمحمد و حسین خان موجب توجه حاج اعتماد به یارمحمد و الفت روزافزونی بین آنها شد به طوری که به دور از تضادهای طبقاتی و تفاوت‌های اجتماعی، یارمحمد حاج اعتماد را «داشی» یعنی برادر بزرگ خطاب می‌کرد و در گرفتاری زندگی حاج اعتماد، پشتوانه او محسوب می‌شد. در زمانی که ظهیرالملک خوشنام امور حکومتی کرمانشاه را به عهده گرفت، یارمحمد به توصیه محمدمهدی و حاج اعتماد، در صف توپچیان حکومتی استخدام شد و کار بازار را رها کرد.

او با نشان دادن رشادت به سرعت به درجهٔ نایبی رسید اما روح سرکش و غلیان درونی و ذات آزادیخواه او به این مراتب و اطاعت از فرمانده نظامی بالاتر قانع نمی‌شد به همین دلیل با تمام توجه حاکم وقت و با وجود داشتن زن، فرزند، مادر و برادران خردسالی که تحت تکفل او بودند، به تکاپو افتاد تا شاید خود را به مرکز انقلاب در هر کجای ایران برساند و در کنار دیگر مبارزان پرچم آزادیخواهی را برافرازد.

 

کمک به ستارخان و باقرخان

قبل از آن که محمدعلی شاه به نیروهای لیاخوف روسی دستور حمله به مجلس را بدهد و مجلس به توپ بسته شود، برخی از انقلابیون و حامیان حکومت مشروطه از جمله ملک المتکلمین از مناطق مختلف کشور کمک خواستند. برای مثال ملک المتکلمین با ارسال تلگراف به مقصد انجمن های اصفهان، شیراز، کرمانشاهان و رشت درخواست کمک و حمایت از مشروطه کرد.

یارمحمدخان نیز پس از اطلاع از مضمون و محتوای چنین تلگرافی، برای کمک به مشروطه و مشروطه خواهان به طرف تهران حرکت کرد اما وی در مسیر قم به تهران متوجه به توپ بستن مجلس می ­شود. یارمحمدخان و چندتن از اطرافیانش در قم ماند و بعد از مدتی از قیام ضد استبدادی ستارخان و باقرخان در تبریز مطلع شد، بنابراین عازم تبریز و به نیروهای آزادیخواه آذربایجان کمک کرد. احمد کسروی در همین خصوص می‌نویسد: «از روزی که محمدعلی شاه به باغ شاه رفت و در میان او و مجلس کشاکش برخاست از همه شهرها تلگراف می‌آمد و همه اینها نوید ایستادگی و یاوری می‌دادند… تبریز که ایستادگی نمود و ۱۱ ماه در جنگ و کشاکش می‌بود... تنها افرادی که از شهرهای ایران به یاری تبریز آمدند، یارمحمدخان کرمانشاهی و همراهان او بودند. در آن روز که مجلس به همه شهرها تلگراف فرستاده یاوری می‌طلبید، یارمحمدخان با یک برادر و یک دوست که نام‌های هر ۲ حسین بود (حسین خان امیر برق، سیدحسین نصرت المله) تفنگ و اسب خریدند و با یک نوکر (حاج نعلبند) آهنگ تهران کردند که به یاری دار الشورا برسند اما چون به قم رسیدند، در آنجا از داستان بمباران (به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط قوای قزاق به فرماندهی لیاخوف و سرکوب مشروطه خواهان) آگاهی یافته، ناگزیر گردیدند که خود را نهان دارند. ولی چون چند روزی گذشت، آوازه ایستادگی‌های تبریز به آنجا رسید و این بود که یارمحمدخان و همراهانش مردانه آهنگ تبریز کرده، از بیراهه خود را به آنجا رسانیدند و تا پایان جنگ‌های تبریز در آنجا بودند و همیشه دلیری‌ها و مردانگی‌ها نمودند.»

 

تلاش برای آزادیخواهی

مدتی بعد، دولت مرکزی ایران از یارمحمدخان خواست که به تهران بیاید و در سرکوب شورشیان و طرفداران استبداد مثل سالارالدوله پسر سوم مظفرالدین شاه به دولت کمک کند. بعداز مدتی یارمحمدخان و نیروهای معدودش کرمانشاه را از تصرف سالارالدوله خارج کردند و سراغ اعظم الدوله حاکم وقت کرمانشاه رفت که در سفارت عثمانی متحصن شده بود و او از تحصن خارج شد.

با انحراف مشروطیت و پراکنده شدن مجاهدان و تصرف تبریز توسط قوای روس، این تنها یارمحمدخان بود که صادقانه در راستای آرمان‌های مشروطیت گام می‌گذاشت. کسروی در این باره نوشته است: «با آنکه زمان گذشته و این هنگام ستارخان پاشکسته به گوشه‌ای خزیده و یفرم خان زیر خاک رفته و حیدرخان عمواغلی از ایران بیرون افتاد و تبریز، آن کانون غیرت به دست روسیان آمده و مجاهدان آنجا یکدسته جان باخته و یکدسته به خاک عثمانی گریخته بودند. با این همه یارمحمدخان غیرت نموده و درفش برافراشته بود. یارمحمدخان تنها با دسته اندک از مجاهدان می‌کوشید و شهر کرمانشاهان را در دست می‌داشت.»

 

پایان کار

با ایجاد اختلاف میان آزادیخواهان و کینه‌جویی دولت مشروطه، مجاهدان همچنان در سنگر مبارزه با حکومت ماندند. هنگامی که سپاه فرمانفرما برای سرکوبی مجاهدان از سنندج به طرف کرمانشاه حرکت کرد، یارمحمدخان و به دنبال او سالارالدوله نیز از کرمانشاه به طرف سنندج رفتند اما ۲ سپاه به هم برخورد نکردند و فرمانفرما به کرمانشاه رسید و دارلحکومه مستقر شد. یارمحمدخان و سالارالدوله سپاهی فراهم کرده و از سنندج به طرف کرمانشاه حرکت کردند. ساعت حدود ۱۰ صبح در ۱۳ مهر ۱۲۹۱ خورشیدی یارمحمدخان زیر سقف پوشیده بازار کلوچه پزها (طلا فروش‌ها) نزدیک به دارالحکومه کرمانشاه، مشغول رایزنی برای حمله نهایی بود که با اصابت تیر به صورتش شهید شد.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه