ویژه نیمه شعبان ولادت حضرت مهدی موعود(عج)

عدالت اجتماعی مهدوی

عدالت اجتماعی مهدوی

در مکتب توحیدی اسلام، عدالت بخشی از یک دستگاه فلسفی، اعتقادی است که فقط در آن مجموعه قابل طرح و قابل فهم است. عدالت در این مکتب مبتنی بر یک جهانبینی متکی به وجود خالقی عادل است که صفت عدلش در سراسر هستی متجلی است. اصولاً براساس این جهان بینی، جهان هستی، جهانی است که براساس عدل برپا شده است

سوالات :
1. عدالت اجتماعی در فرهنگ سیاسی غرب، چه نسبتی با عدالت مهدوی در عصر ظهور دارد؟
2. زمینه ها یا مقوّمات عدالت اجتماعی در اسلام به ویژه در عصر ظهور با پایه ها و زمینه های عدالت در فرهنگ غرب چه تفاوت هایی دارد؟
3. شاخصه های عدالت اجتماعی مهدوی کدام است؟
4. دست آورد جهانی سازی با توجه به شاخصه های فوق چیست؟
5. با توجه به بحرانی که در نتیجة جهانی سازی و سیاست های غلط مربوط به آن پدید آمده، برای برون رفتن از این بحران و رسیدن به وضعیت مطلوب چه باید کرد؟
6. با توجه به شاخصه های بالا، سیاست های مربوط به عدالت اجتماعی در جمهوری اسلامی ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
7. راهکارها و موانع رسیدن از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب (عدالت اجتماعی مهدوی) کدامند؟
پاسخ سوال1)
اگر بنا را بر فرهنگ معاصر غرب بگذاریم، هیچ گونه نسبتی وجود ندارد. غرب به دلیل ورود به دوران تکنوپولی یا سلطه سرمایه بر فرهنگ و پذیرش تمامی خواسته های فرهنگ سرمایه، عملاً در راهی قرار گرفته است که بنیانیترین اصول یک جامعه انسانی را در خود دفن میکند. عدالت اجتماعی، تنها رکن قوام و دوام موفق یک جامعه است، ولی فرهنگ امروز غرب مستند بر مبانی و قوانین سرمایه داری مدرن (که اصولی چون رقابت و مصرف را تنها محورهای رشد و موفقیت خود میدانند) نمی تواند حتی با فرمهای عدالت انسانی سازگار باشد، چه رسد به عدالت مهدوی.

در طی دوره های گوناگون حیات بشری، نمونه های کم و بیش موفقی از تلاش انسان در ایجاد عدالت اجتماعی وجود دارد، به غیر از دوره بسیار درخشان حکومت پیامبر(ص) در مدینه و پنج سال حاکمیت امیرالمؤمنین علی (ع) در کوفه نمونه هایی (حداقل در مبانی تئوریک) در تمدنهای دیگر در رسیدن به ایجاد یک جامعه مطلوب یا اصطلاحاً مدینه فاضله، وجود دارد. در جهان بینی شرقی، تعالیم کنفسیوس (با تمامی نقاط ضعف و قوتش) و در جهان غربی، تلاش فلاسفهای چون افلاطون و کلیسای قرون وسطی و حتی برخی فلاسفه سیاسی دوره مدرن، جزئی از این نمونه ها به شمار می روند. از سوی دیگر، در مبانی تئوریک بیشتر جهان بینیها، دست کم مبانی عدالت اجتماعی به عنوان یک آرمان مورد توجه نظریه پردازان بوده است.

با کمال تأسف علم زدگی حاکم بر دویست سال اخیر زندگی انسان و گسترش و شیوع جهانی آن، عدالت اجتماعی را یکی از گوهریترین حلقه های گم گشته جوامع انسانی قرار داده است.

باید گفت مبانی فلسفی و معرفت شناختی عدالت و آزادی در غرب با آنچه در عمل با آن روبه رو هستیم متفاوت است. غرب در بنیانها نظری خود به مبانی فطری این معانی نزدیک شده است. (نمونه آن اعلامیه حقوق بشر است) ولی در عمل (به دلیل حاکمیت معیارهای اقتصادی) با این معانی فاصله بسیار دارد.

پاسخ سوال 2)
در غرب یکی از بنیانها و پایه های عدالت، اومانیزم است. همه چیز در پناه انسان و برای انسان تعریف میشود. انسانی که افق تعریفش محدود به جنبه های مادی زندگی اوست. در حالی که در اسلام افق تعریف انسان بسیار وسیع است. این عدالت محوری براساس آیات و روایات اسلامی مبتنی بر سه مؤلفه زیر است.

اول: عدالت در پناه وحدانیت و توحید تعریف میشود؛ یعنی بر خلاف دیگر مکاتب بشری و به دلیل حاکمیت مطلق اصل توحید بر جهان بینی اسلامی، عدالت مقصود و غایت الهی دارد.

در جامعه انسانی عدالت برقرار میشود تا فرد بستری برای ظهور یک جامعه وحدانی و یکتاپرست باشد. جامعهای که میکوشد انسان را نه به وجه سفلای او در قالب و ماده که به وجه معنای او در (فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی(18 تعریف کند و مقصد و غایت زندگی را برای او تصویر نماید.

دوم: بنیاد عدالت بر معرفت و گسترش مبانی معرفتی در جامعه مهدوی استوار است. بنابراین، ضامن اجرای عدالت، قوای حاکم بر اجتماع نیست. بلکه خرده عقلانیت و معرفتی است که بنا به شناخت ماهیت عدالت و ضرورت آن در جامعه بشری، خود پاسدار و ضامن جریان آن میشود.

معرفت در جامعه مهدوی نه تنها ضامن جریان عدالت، که عامل تحقق و تداوم آن نیز هست. جامعه مهدوی جامعهای است که قوام و دوام خود را در پرتو ارادهای جمعی مبتنی بر نوعی شناخت شهودی بدست میآورد. این شناخت شهودی که توسط جامعه ادراک شده است. عدالت را به عنوان اصلی ترین زمینه ظهور و بروز استعدادها و خلاقیتهای انسانی و شکوفا شدن جنبه های مختلف خلیفه الهی او ضروری میسازد.

سوم: اصل عزت و کرامت انسان در جامعه مهدوی است. انسان بنا به ادراک و معرفت به جایگاه رفیع انسانی خود، اسیر و برده هیچ گونه ابزار و هیچ گونه غایتهای کاذب مادی نخواهد بود. آن چه امروز شاهد آنیم ذبح شخصیت و هویت انسانی در پای سامری نَسبی به نام تکنوپولی است که به تعبیر ظریفی، انسان در خدمت آن قرار دارد تا تکنوپولی در خدمت انسان.

از این هر سه که به نظر این جانب محوری ترین شاخصه های عدالت اجتماعی مهدوی است، نه تنها غرب بلکه حتی دیگر جوامع بشری امروز نیز با آن فاصله بسیار دارند.

پاسخ سوال 4)
جهانی سازی (چیزی که امروز شاهد آنیم) هم چنان که در پاسخ پرسش اول ذکر کردم هیچ نسبتی با شاخصه های یاد شده ندارد. مهم ترین شاهد عدالت اجتماعی مهدوی، برپایی قسط و عدل براساس معانی توحیدی است. جهانی سازی نه تنها مسیر و طریقی در این مقصد نیست، بلکه دقیقاً روندی عکس آن را پیش گرفته است. اقتصاد به عنوان مهمترین شاخصه جهانی شدن، یکی از اصلی ترین شاخصه های فضیلت که همان پاسداشت اخلاق و معیارهای اخلاقی است را به عنوان عاملی که در مواردی مخل ارتباطات اقتصادی است نادیده میگیرد و امروزه این بحث که نمیبایست مبانی اخلاقی را در امور اقتصادی به کار گرفت یا جدی انگاشت، یکی از مباحث روز اقتصاد است. عنصر دیگر جهانی سازی، اطلاعات و رسانه ها هستند و کیست که نداند محققان و متفکران ژرف اندیش اطلاعات را به عنوان عاملی در جهت افزایش دامنه جهل انسان ارزیابی میکنند و نه عاملی در راستای افزایش معرفت و شناخت انسانی، تزئین، گزینش، بخش انحصاری، خبرسازی، جعل و تصویر کردن کلمات آن هم با مقاصدی خاص عقل آدمی را در باصره او قرار داده است و به تعبیر ((مک لوهان)) جهانی آفریده است که تلویزیون امتداد دیدن ما و نه اندیشیدن ماست. در عرصه سیاست نیز نظم نوین جهانی برخورد تمدنها، پایان تاریخ (با آن ادعای سست بنیادش در پیروزی بلامنازع لیبرال دمکراسی) همه تئوریهایی در جهت عدالت سیاسی جهانی نیست؛ بلکه سلطه تمدن، فرهنگ و منشی خاص بر جهان است، آن هم مبتنی بر زر و زور و تزویر. پس جهانی سازی جاری، دستاوردهای اصیل عدالت ارزشی و انسانی را نادیده میگیرد و با نام جهانی شدن و حذف مرزها، مرزها و حصرهای جدیدی متولد میکند. مرزهای و حصرهایی که اینک انسانها را محصور و محدود میکند و نه جغرافیا را. جهانی شدن معاصر، مرزی را حذف نمیکند، دامنه مرزها را به جامعه انسانی میکشاند و با طبقاتی کردن (یا تقسیم جهان به جهان اول و دوم و سوم یا به شمال و جنوب) جامعه، هویت اجتماع را که تعامل است باز میستاند و انسانها را به موجوداتی موازی هم و نه مکمل هم تبدیل میسازد. جامعه آمریکایی روشن ترین مصداق و نمونه دستاوردهای جهانی سازی است.

پاسخ سوال 5)
راه چارهای جز افزایش تعاملات، مناسبات و ارتباطات منطقهای وجود ندارد. از دید محققان مهم ترین عامل غلبه بر انحصارگری جهانی سازی ( که از سوی گروهی خاص تبلیغ و ترویج می شود) افزایش همکاریهای منطقهای است. مناطق مختلف جهان که گاه شامل چند کشور میشود به دلیل گستره فرهنگی مشترک و نیز منافع سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی مشترک، تجانس افزونتری برای تشکیل نخستین هسته های جهانی شدن از یک سو و مقابله با جهانی سازی تصنعی غرب از سوی دیگر هستند. به عبارت دیگر منطقی است که جهانی شدن با افزایش دامنه همکاریهای منطقه ای حاصل شود تا از سوی گروهی بر جهان دیکته و تحمیل نشود. گام دوم، سیاستهای ایجابی است. بسیاری از تمدنها و فرهنگهای معاصر، راه های برون رفتی برای این بحران ندارند؛ زیرا فاقد مبانی فکری و نظری قدرتمندی در شناسایی این بحران و ارائه الگوها و طرحهایی برای برون رفت از آن هستند. تفکر اسلامی به طور اعم و نظام سیاسی ـ عقیدتی شیعه به طور اخص که الگوهای تمام عیاری در متن فرهنگ خود برای جهان شدن (به معنای حقیقی خود) دارد، رسالتی افزونتر و سنگین تر دارد. تلاش در جهت تشکیل سمینارهایی در سطح جهانی، همراه با تبدیل مبانی نظری به استراتژیهای روز، به وسیله اندیشمندان و محققان شیعی به ویژه در حوزه های علمیه و دانشگاه ها امری بسیار ضروری به شمار میآید.

پاسخ سوال 6)
جمهوری اسلامی ایران تمامی تلاشهای خود را در رسیدن به آن شاخصه ها به کار گرفته است. قانون اساسی و سعی در رعایت معیارهای اخلاقی و اعتقادی، خود دلیلی بر آن مدعاست، ولی این که در این تلاش تا چه حد موفق بوده است سخن دیگری است. اگر نسبت به جهان تکنوپولیت امروز درنظر گرفته شود وضعیت خوبی دارد، ولی اگر نسبت به همان شاخصه های عدالت مهدوی لحاظ شود نمره قابل قبولی نخواهد گرفت؛ زیرا به نظر میرسد در مواردی به جای پیگیری یک سنت، گرفتار تقلید از بدعت شده است. بدعتهایی که نظام سلطه جهانی در ابعاد مختلف زندگی انسانی از خود به جای گذاشته است.

سید محمد موسوی
پاسخ سوال 1)
برای تبیین اصل عدالت در هر مکتب فکری و یا اعتقادی، ضروری است در مرحله نخست، مبانی و اصول بنیادی آنها مورد بحث و بررسی قرار گیرد. بنابراین، چنانچه بخواهیم مقایسهای میان دو مکتب یا چند مکتب درباره مفهومی از مفاهیم به عمل آوریم، ناچار باید اسلوب و روش یاد شده را مورد توجه و دقت قرار دهیم. به عنوان مثال، اصل عدالت اجتماعی در فرهنگ سیاسی، اصول و مبانی دارد که باید مورد مداقه قرار گیرند.

اصولاً فرهنگ جامعه غرب کششی شدید و بیوقفه به سوی امور محسوس دارد؛ به گونهای که آنها را برای دریافت و قبول و یا رد حتی شئون معنوی و غیر مادی در مرحله نخست سعی بر این دارد تا در لباس مادیت محض جای دهد، سپس در قبول و یا رد آن به داوری بنشیند. به عنوان نمونه، دقت کنید، غرب دین مسیح را چگونه استحاله داد، چگونه شناخت و چگونه نپذیرفت. غرب نتوانست خدای معرفی شده از سوی حضرت عیسی (ع) را در ماوراء تصور و یا تصدیق کند. بنابراین، او را در سه اقنوم، آن هم مجسد و مجسم در شخص حضرت عیسی(ع) حلول کرده شناخت و معرفی نمود.

مجسمه های به جای مانده از تمدن روم و یونان قدیم همین مدعا را به نحو غیر قابل تردید نشان میدهد. مجسمه های خدایان در شکل انسانها آن هم با پیکری عریان و فرشتگانی به صورت دخترکان گویای همین واقعیت و حقیقت است.

اگر چه در این جا بنابر اجمال و اختصار داریم، ولی با کمی دقت این حقیقت آشکار میشود که باورها و فرهنگ غرب، اصولاً دچار پارادوکس فیما بین پذیرش ماوراء به عنوان عالم مجرد از ماده و گرایش شدید به سوی ماده است؛ به گونهای که مفاهیم غیر مادی را نیز جنبه مادی میدهد و به آن شکل و شمایل زمینی میبخشد. همین ویژگی میبایست نهایتاً به سود یکی از دو طرف تناقض ـ پذیرش ماوراء، و یا فروغلطیدن در اعماق و ژرفای مادیت ـ حل گردد؛ شرایط سیاسی و فرهنگی غرب در قرون وسطی، حاکمیت مطلق کلیسا، سرکوب اندیشمندان و انحصار منابع اقتصادی در ید قدرت رجال دین مسیحیت، بستر مناسبی برای حل و فصل تناقض نامبرده به صورت ایزوله کردن و کنار نهادن دین و استحاله فرهنگ غرب به سوی انسانمداری به جای خدامداری فراهم ساخت. این بستر فرهنگی و مناسبات حاصل و نشأت گرفته از آن، شرایط شکل گرفتن مکاتب فکری، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را فراهم کرد که همه آنها در انسانمداری مشترک بودند.

البته این مکتبها در این اصل اصیل گاهی به صورت فردگرایی و اصالت فرد و گاهی به شکل اصالت جمع بروز کرده است.

نتیجه چنین پیشآمدی آن شد که ارزشها و ضد ارزشها بر مبنای منافع و خواستهای انسان دسته بندی شود، نه چیز دیگر. به عبارت دیگر، ملاک صحت و سقم امور و ارزشیابی آنها، جز مناسبات حاکم بر جامعه چیز دیگری نیست.

در این صورت، عدالت مفهومی سیاسی پیدا میکند که تابع مناسبات و شرایط مختلف اجتماعی و صنفی و طبقاتی است. به عنوان مثال، اصل عدالت در مکتب سرمایه داری، برآیندی از پذیرش مالکیت خصوصی، اصالت سود و رقابت آزاد افراد در جامعه است. در صورتی که در مکتب مارکسیستی بر عکس؛ نفی مالکیت خصوصی و رقابت آزاد اقتصادی به عنوان تأمین کننده عدالت در جامعه معرفی میشود.

حال آنکه در جامعه توحیدی عاری از شرک اعتقادی، فرهنگی و سیاسی، عدالت رویکرد دیگری پیدا میکند که با عدالت به مفهوم غربی آن از نظر ماهیت و جوهر متفاوت است.

در مکتب توحیدی اسلام، عدالت بخشی از یک دستگاه فلسفی، اعتقادی است که فقط در آن مجموعه قابل طرح و قابل فهم است. عدالت در این مکتب مبتنی بر یک جهانبینی متکی به وجود خالقی عادل است که صفت عدلش در سراسر هستی متجلی است. اصولاً براساس این جهان بینی، جهان هستی، جهانی است که براساس عدل برپا شده است: ((بالعدل قامت السماوات والارض))20.

در حقیقت، عدالت در این مکتب یک مفهوم اعتباری و قراردادی نیست، بلکه عدالت اصلی تکوینی است؛ پیش از آن که یک اصل تشریعی باشد. بنابراین، عدالت در این مکتب یک اصل پیشینی است؛ به عبارتی ما با پذیرش اصل عدل به عنوان یک شاخص و ملاک می توانیم به ارزیابی برداشتهای خود درباره خیلی از امور دست بزنیم و بسیاری از امور را نقد و یا رد کنیم.

پس در مکتب توحیدی اسلام، تشریع انعکاسی است از تکوین و تشریع با تکوین نمی تواند در تعارض باشد. بنابراین، به مفهوم این آیه از قرآن کریم میرسیم: (فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله اللتی فطرالناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون(21.

براساس آنچه گفته شد، به تفاوت مفهوم عدالت در مکتب غرب و مکتب توحیدی اسلام و از جمله عدالت مهدوی (عج) میرسیم و آن این است که عدالت یک مفهوم تکوینی اصیل است. حال آن که در فرهنگ سیاسی غرب، عدالت یک مفهوم قراردادی و اعتباری است و کاملاً به عرف و مناسبات اجتماعی حاکم بر جامعه بستگی دارد.

پاسخ سوال 2)
زمینه ها، مقدمات، خاستگاه اصلی و اساسی عدالت اجتماعی در اسلام به موارد زیر مبتنی است:

1ـ ارائه صحیح مکتب توحیدی اسلام؛

2ـ ارائه الگوی طراز مکتب؛

3ـ تغییر و تحول انسان از درون؛

4ـ به دوش کشیدن رسالت تغییر جامعه به وسیله افراد خودساخته طراز مکتب.

در قرآن کریم این مطالب چنین آمده است:

(و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط(22.

چنانکه ملاحظه میشود، مقدمات چنین آرمانی بستگی تام و تمام دارد به الگوی طراز مکتب، یعنی رسول به خود مکتب، یعنی کتاب و میزان و حاملان چنین آرمانی، یعنی ناس (مردم).

اسلام به عنوان یک دین و نضهت مهدویت (عج) همانند دیگر ادیان توحیدی، انسان را از درون دچار تغییر میکند. در حقیقت انسان طبیعی، زیستی و اجتماعی را به انسان طراز مکتب و انسان نمونه دگرگون میکند.

الگوی این تغییر، صفات خداست؛ حضرت رسول (ص) میفرماید:

((تخلقوا باخلاق الله))23. ((خود را به اخلاق و منش خدا زیبنده سازید)).

و خود خداوند سبحان در قرآن میفرماید:

(شهد الله انه لا اله الا هو والملائکة و اولوا العلم قائماً بالقسط(.24

چون خدا، خود، قائم به قسط است، تجلی این صفت اساسی و محوری در انسان، خود با قیام او به قسط و عدل و به حاکمیت رساندن چنین آرمانی، محقق نمیشود.

درباره مقدمات عدالت در غرب و مابه التفاوت آن با آنچه پیشتر آمد، باید گفت: عدالت در غرب براساس خواستگاه عرفی و اجتماعی آن، به قوانین موضوعه بستگی دارد و از آن فراتر

نمیرود.

پاسخ سوال 3)
شاخصه های عدالت اجتماعی مهدوی، قراردادن هر چیز در جای خود و ملاک صلاحیت ها در گزینش و جایگزینی افراد است، (ان الله یأمرکم أن تؤدّوا الامانات الی اهلها(.25

به عبارتی یکی از معضلات و مشکلات اداره جوامع، رعایت نکردن صالحیتها و

توانمندیهای افراد در واگذاری مسئولیتها و قبول سمتها است. اگر این معضل به گونهای رفع و رجوع گردد، بخش قابل توجهی از نارساییهای اجتماعی، بیعدالتیها و ناهنجاریهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی از میان میرود.

در واقع، از شاخصهای اصلی عدالت، شکوفایی استعداد و توزیع عادلانه امکانات مادی و معنوی است. دراینباره میتوان از رفع استضعاف به معنای دقیق و گسترده کلمه، چه در عرصه ثروت و اقتصاد و چه در عرصه قدرت، اطلاعات و معلومات نام برد.

پاسخ سوال 4)
چنانچه دقت شود، جهان امروز با شاخصه های توزیع ناعادلانه در زمینه اقتصاد، تولید، قدرت، توانمندی نظامی، سیاسی، علوم و اطلاعات دست به گریبان است و چنانکه به نظر میرسد در برنامه جهانیسازی، فاصله توزیع ناعادلانه موارد یادشده رو به فزونی خواهد نهاد. یعنی تشدید و تقویت این جریان، جهان را به دو قطب جهان ثروتمند و برخوردار و مسلط و جهان فقیر و محروم و تحت سلطه تقسیم خواهد کرد. در این پروسه معلوم است که کدامین گروه سود خواهد برد و کدامیک فقر و ناداریش مضاعف و رشته های وابستگیش رو به فزونی و پیچیدگی خواهد نهاد.

در این طرح، کشورهای جهان محروم به دهانی باز و شکمی تهی تبدیل و استحاله خواهند شد، چرا که امکان هیچ گونه رقابت و عرض اندامی در برابر جهان برخوردار و مسلط نخواهد داشت. این کشورها، به شکل کشورهایی در خواهند آمد که در معادلات قدرت و اقتصاد، تنها تأمین کننده مواد اولیه و نیروی کار ارزان برای کشورهای جهان اول خواهند شد. روشن است که چنین وضعیتی هرگز عادلانه و انسانی نیست و جهان را به سوی چالشی بزرگ و جدی خواهد کشانید.

پاسخ سوال 5)
این بحران که البته نتیجه و به عبارتی برآیند برنامه استعماری و استثماری جهانی شدن است، به نظر نمیآید از راه های مسالمتآمیز قابل حل باشد؛ چرا که جهان اول خود را در برقراری چنین مناسباتی در جهان محق میداند. چنین تصوری به سوی سرکوب اعتراضها و چالشها پیش خواهد رفت. از آن جا که سرکوب هرگز نمیتواند راه حل اصولی و اساسی باشد، اعتراضها بر چنین مناسباتی به صورت آتش زیر خاکستر درخواهد آمد که هم اکنون نشانه های درگیری این دو جهان به گونهای بروز کرده است.

اسماعیل شفیعی سروستانی26
پاسخ سوال 1)
قبل از هر سخن متذکر این معنا میشوم که حسب اختلاط فرهنگی و آلودگی زبانی طی حدود دو قرن گذشته واپسین با غرب عموم دریافتهای ما از اصطلاحات و عبارات و حتی کلمات، در حوزه های مختلف نظری و فرهنگی آلوده به شائبه غربزدگی و دریافت کلی غرب در عالم و آدم است. از همین رو، ناخواسته از منظر فرهنگ و تفکر غربی همه اصطلاحات را ترجمه میکنیم و در پایان آن برداشتها را با رنگی از دریافتهای دینی (که اساسا با دریافتهای جدید متفاوتند) آذین میبندیم. در وقت گفتگو از ((عدالت اجتماعی)) نیز این امر خود را بارز میسازد.

در فرهنگ سیاسی و اجتماعی غربی اساسا جایی برای ((عدالت)) با ویژگیهای موجود و مطرح در حوزه تفکر و فرهنگ اسلامی وجود ندارد چه مبادی و مبانی تفکر غربی بر بنیاد ((ظلم)) استوار شده است.

رجوع حیث تفکر انسانی غربی نه به خالق هستی، آسمان و معنی و معنویت بلکه معطوف به ((خودبنیادی)) و ((آمادگی نفس)) است. چنانکه از این تفکر با عنوان ((امانیسم)) (مذهب اصالت الانسان) یاد میکنیم. در این تفکر که خود ناظر به نوعی ((هستی شناسی)) است. ((انسان)) خود را در جایگاه و مقام امر و نهی مطرح میکند و از موضع فعال مایشاء خود را مستغنی از خالق هستی و گستره اوامر و نواهی غیبی و پیامبران الهی میشناسد.

بیگمان تعریف ظالمانه از انسان و مبداء و مقصد او در صحنه هستی نمیتواند ناظر بر شکلگیری نظام نظری مبتنی بر عدالت و بالاخره شکلگیری نظام اجتماعی مبتنی بر عدالت باشد. از این رو نه تنها میان همه آنچه که از آن (و به غلط) به عنوان عدالت اجتماعی در بدعت غربی یاد میکنیم و ((عدالت مهدوی)) نسبتی نیست بلکه به دلیل تفاوت اساسی در مبداء و مبنای نظری مهدوی در تعارض جدی نیز با آن قرار میگیرد.

پر واضح است که ((مناسبات و معاملات)) مردم متکی و منبعث از ((فرهنگ و تفکر)) و دریافت کلی از هستی است. به عبارت دیگر مناسبات و معادلات در حوزه مدنیت ما به ازاء خارجی فرهنگ و ظهور دریافتهای انسان از هستی است. چگونه میتوان تصور کرد ((ما به ازاء خارجی)) فرهنگ و سیاستی که اساسا متکی به تعریف و دریافت غیرحقیقی و ظالمانه از هستی است در خود و با خود ((عدالت)) را متجلی سازد؟

پاسخ سوال 2)
زمینه ها و به اصطلاح شما مقومات عدالت اجتماعی دینی اسلام متکی و مبتنی بر مباحث ذیل است:

اعتراف و ایمان به مبداء غیبی و ماورائی و عادلانه عالم؛

خلقت عالم بر بنیاد حکمت و دانایی ذاتی حکیمانه؛

مقصد روشن و ضروری غایت آمدنها و رفتنها؛

حضور آگاهانه و طراحی شده حکیمانه حجج الهی در میان هستی و بین مردم جهت تنظیم و ترتیب کلیه مناسبات فردی و اجتماعی به گونهای که این مناسبات مقرر و هدایت آن منجر به سیر مؤمنانه انسان به سوی مقصد روشن و معین الهی شود.

در حالی که هیچ یک از عناصر سابق الذکر از جایگاهی در حوزه فرهنگی غربی برخوردار نیستند.

وقتی که ((اصالت تجربه)) جایگزین ((ایمان به غیب))، ((اصالت ترقی)) جایگزین ((فلاح و کمال معنوی))، ((دنیا و زمان حال)) جانشین حشر و نشر و سوال و جواب و سکنای الی الابد در بهشت عدل و در محضر خالق و مقام رضوان و ((تبعیت از نفس فردی و اجتماعی)) جایگزین ((عبودیت و اطاعت)) میشود جایی برای سیر در ((عالم دینی مهدوی عصر ظهور)) و استقرار ((عدالت علوی و مهدوی)) باقی نمیماند.

پاسخ سوال 3)
عدالت اجتماعی مهدوی ناظر بر مشخصات ذیل است:

حذف کلیه عوامل و عناصری که در مناسبات فردی و اجتماعی موجب بروز ((امتزاج)) و ((اختلاط)) و ((تزاحم)) در سیر و سفر انسان در گستره زمین و نیل او به رستگاری میشود.

ایجاد شرایط و مقدمات لازم در مناسبات فردی و اجتماعی به گونهای که ((خاطی و جافی)) در بند و حصر و کنترل و مومن در آزادگی، امنیت و برخورداری عادلانه از نعمات مادی و فرهنگی حضرت خداوندی باشد.

کنترل و نظارت بر تمامی مناسبات و عوامل موثر در معاملات و روابط مردم و استقرار نظامی که امکان توزیع عادلانه امکانات را برای آحاد ساکنان کره ارض فراهم میآورد.

این سه شاخصه در سه ساحت (فکری، فرهنگی و مادی) اشخاص (انسان مستقر در مجتمع) نمود پیدا میکند چنانکه این عدالت این سه ساحت تحت تاثیر خود قرار میدهد.

شایان ذکر است که در سلسله مراتب نظام کیهانی مبتنی بر ((حق))، ((انسان کامل))، محل و مجرای ظهور حق و مظهر تام و اتم صفات و اسماء الهی است. چنانکه ((اسم عدل)) در عدالت مهدوی ظهور و بروز مییابد. از همین رو ((امام عدل)) مصدر عدالت، مبشر عدالت، ناشر عدالت و مستحکم کننده بنیادهای نظام عادلانه است. چنانکه بنا باشد ((نظام اجتماعی و مدنی)) ویژهای ایجاد شود که در خود و با خود ((عدالت)) را داشته باشد و عدل را متجلی و منتشر کند الزاما میبایست ((مبتنی بر عدالت)) و توسط انسان عادل و حسب نقشه عادلانه، که حقیقت آن در نزد ذات حضرت باری است ایجاد شود.

این طرح بی گمان به دست ((انسان تربیت شده تحت ارشاد و هدایت امام عدل)) محقق میشود. از این رو، تربیت انسان عادل شرط ضروری بسط شهری و نظامی متکی به عدالت است. چه هر شهری توسط انسان بر کشیده میشود. چنانکه هر شهری محل ظهور مادی انسان است. از همین رو، شهر مهدوی توسط انسان مهدوی و حسب طرح مهدوی و نظارت مهدوی شکل مییابد. وجود نظارت و کنترل امام حی و شرایط مناسب مطابق آنچه ذکر شد مقدمه بر کشیده شدن چنین شهری را در خود خواهد داشت.

انسان در این عرصه در نقطه ((عدل خود)) ظهور میکند و بر طریق ((عدالت)) مشی مینماید و حاصل و محصول فعل و زبان او جز ((عدالت)) و دستاوردهای عادلانه نیست.

پاسخ سوال 4)
جهانی سازی lobalization ناظر بر سیر انسان در عالم غربی است چنان که در مطلب سابق الذکر آمد. جهانی سازی منفک از تاریخ تفکر و فرهنگ غربی نیست. واقعهای که در ((مدرنیزاسیون)) و یا همان ((توسعه)) خود را بارز ساخته است. این امر در عالیترین صورت خودش در مدینه تکنولوژیک آمریکایی ظهور یافته است چنانکه امروز ((جهانی سازی را مترادف با آمریکایی ساختن فرهنگ)) همه ملل و نحل میتوان دانست.

در ((جهانی سازی)) ساکنین کلیه سرزمینهای غیر غربی و از جمله ساکنین شرق بزرگ اسلامی با تبعیت از ((استراتژی همسان سازی)) به دست خود و با هدایت سازمانهای جهانی اسباب لازم را برای ((استحاله در عالم غربی)) و نوعی فرهنگ آمریکایی فراهم میآورند. در این شرایط انسان به سرعت و به مدد مفروضات ((سکولاریزم و ساینتیزم)) سلطه جویی و قدرت را امام خویش میسازد. در حالی که سلب حیثیت معنوی از عالم و آدم و تکیه بر علم خودبنیاد و مفروضاتی که در عرصه مناسبات اجتماعی مستقر میسازد، رهاوردی جز ((ظلم و ظلمت)) و تیرگی قلبی و بالاخره خسران الی الابد نخواهد داشت. در واقع نظام جهانی مطرح و موجود مابه ازاء خارجی اهل ظلم و مدینه ظلم در آخرین سالهای غیبت و دوری امام عدل است.

پاسخ سوال 5)
این سوال در مجموعه سه جلدی کتاب استراتژی انتظار پاسخ دادهام. به طور خلاصه عرض میکنم ما ناگزیر به طی مراتب زیر هستیم:

پرسش از غرب، پرسش از انسان، جهان و طبیعت، خالق هستی. این پرسش مقدمه کشف جایگاه ما در میانه بحران فراگیر فرهنگی و مدنی عصر حاضر است.

تاسیس نظام نظری نوین مبتنی بر ((ولایت معصوم)) و خلقت هستی مبتنی بر علم و آگاهی و حکمت خداوندی با مراجعه به کلام وحی و کلام ائمه معصومین ((علیهم السلام)).

تدوین ((استراتژی انتظار)) جهت ترتیب مناسبات فردی و اجتماعی انسان در عصر غیبت و به قصد قرار گرفتن در مسیری که به بسط ((عالم دینی)) می انجامد.

پاسخ سوال 6)
از آنجا که طی همه سالهای حکومت پهلوی و سلطه طاغوت هیچگاه زمینه های تاسیس نظام اجتماعی مبتنی بر اصل عدالت اجتماعی فراهم نیامد، میراث این وضعیت در کنار سایر عوامل مشکلات بسیاری را در بسط این اصل ایجاد نموده است از این رو وضعیت کنونی را به ((وضعی در حال گذار)) توصیف کرد. بیگمان وضعیت مطلوب و تمنای عمومی دستیابی بدان ایجاب میکند که:

موضوع ((عدالت)) در عموم مناسبات فردی و اجتماعی مورد مطالعه جدی بنیادین و پژوهش میدانی واقع شود.

کلیه نقاط مشکلساز در مناسبات و مصادیق نابرابری اجتماعی توسط واحدهای پژوهشی شناسایی گردد.

تدوین لوایح دقیق برای تصویب قوانین همه جانبه و گرهگشا تنظیم و از طریق مجاری قانونی ( مجلس شورای اسلامی) مهیای اجراء در میان مناسبات شود.

سیستمهای نظارتی و کنترل کننده به طور کامل وظیفه بررسی و نظارت را عهدهدار شوند.

منبع: مجله  انتظار  زمستان 1383، شماره 14 

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه