ویژه شهادت امام موسی کاظم(ع)

مناظره های امام کاظم علیه السلام با مجسمه ها 

مناظره های امام کاظم علیه السلام با مجسمه ها 

ابوجعفر منصور دوانیقی -دومین خلیفه عباسی- با عقل گرایی رابطه گرمی نداشت و مروّج اهل حدیث بود و کتاب «موطّأ» مالک در دوران خلافت وی تألیف گردید و او نخستین کسی بود که ممنوعیت «نگارش حدیث» را که از خلفای پیشین به یادگار مانده بود، لغو کرد 


ابوجعفر منصور دوانیقی -دومین خلیفه عباسی- با عقل گرایی رابطه گرمی نداشت و مروّج اهل حدیث بود و کتاب «موطّأ» مالک در دوران خلافت وی تألیف گردید و او نخستین کسی بود که ممنوعیت «نگارش حدیث» را که از خلفای پیشین به یادگار مانده بود، لغو کرد و محدثان را در سال 143ق به تدوین احادیث نبوی تشویق نمود. و همه صحاح ششگانه اهل سنت و یا به تعبیر درست تر دو صحیح و چهار سنن پس از رفع منع نگارش حدیث، تنظیم گردید.

تحریم نگارش حدیث که به وسیله خلفای اول و دوم انجام گرفت و خلفای بعدی نیز از آن پیروی کردند، سبب شد حدیث پیامبر خدا که حجت دوم پس از قرآن مجید است، در سینه ها و احیاناً در اوراق نامنظم و پراکنده محبوس بماند و در برابر آن فرصت داد که مسلمان نماهایی از اهل کتاب مانند کعب الاحبار و هم اندیشان او افکار اسرائیلی و مجوسی و نصرانی را به عنوان حدیث رسول اسلام به خورد محدثان داده و نمادی از ناقلان حدیث پیامبر به شمار آیند.

از جمله احادیثی که در دوران فترت نقل حدیث ساخته و پرداخته شد و به پیامبر خدا نسبت داده شد، احادیث حاکی از جسم بودن خدا و شباهت او به انسان بود. سراسر صحیحین -بخاری و مسلم- مالامال از احادیث تجسیم و تشبیه بوده و در این مورد به اندازه ای پیش رفته اند که نقل کرده اند که خدا بر تختی نشسته و احیاناً تخت او به خاطر سنگینی وزن وی بسان تخت چوبی به صدا در می آید!!!

به عنوان نمونه به حدیث فرود خدا از عرش به آسمان نخست توجه کنید. در صحیح ترین کتاب پس از قرآن مجید!! -از نظر اهل سنت- یعنی صحیح بخاری چنین آمده است:

تحریم نگارش حدیث که به وسیله خلفای اول و دوم انجام گرفت و خلفای بعدی نیز از آن پیروی کردند، سبب شد حدیث پیامبر خدا که حجت دوم پس از قرآن مجید است، در سینه ها و احیاناً در اوراق نامنظم و پراکنده محبوس بماند و در برابر آن فرصت داد که مسلمان نماهایی از اهل کتاب مانند کعب الاحبار و هم اندیشان او افکار اسرائیلی و مجوسی و نصرانی را به عنوان حدیث رسول اسلام به خورد محدثان داده و نمادی از ناقلان حدیث پیامبر به شمار آیند.

«ابوهریره می گوید: پیامبر خدا فرمود: خدای تبارک و تعالی هر شب به آسمان پایین فرود می آید تا آخرین ثُلث شب در آن جا درنگ می کند و می گوید: کیست که مرا بخواند تا خواسته او را برآورده کنم. کیست که چیزی از من بخواهد تا به او بدهم؟ کیست که طلب آمرزش کند تا او را ببخشم.[1]

این موضوع چندین اشکال دارد:

1- تو گویی از روزی که خدا بشر را در جهان آفرید و او به حد تکلیف رسید، خدا این برنامه را هر شب تکرار می کند و این مسیر بسیار طولانی را هر شب طی می کند!!

2- کسی نیست که از سازنده این حدیث بپرسد: خدا چه نیازی به فرود آمدن دارد در حالی که آفریننده جهان و بشر است و از تمام خصوصیات مخلوق خود حتی اندیشه پنهان او آگاه است؟! «ألا یعلَمُ مَن خَلَقَ و هو اللَّطیف الخبیر»[2]

3- خدا حکیم مطلق است و کارهای او پیراسته از عبث و بیهوده می باشد. حالا این فرود و صعود چه سودی دارد و بر این اقدام ها چه ثمری مترتب است درحالی که هیچ یک از بندگان نداهای او را نمی شنوند.

4- خدا از نظر راوی این حدیث جسم است و برای او حرکت و انتقال و دگرگونی قائل شده است. تعالی عن ذلک علوّاً کبیراً.

تنزیه خدا از هر گونه جسمیت و شباهت به انسان
مکتب علوی که امامان معصوم همگان پیرو آن بودند، پیوسته با افکار انحرافی و از آن جمله جسمیت خدا مبارزه می کردند و خشم مجسِّمه ها را بر خود می خریدند. در عصر امام موسی کاظم علیه السلام به خاطر پشتیبانی حکومت از محدثان،

قدرت نقل گرایانِ بی بهره از عقل و خرد بالا گرفت. شخصی به نام یعقوب بن جعفر نقل می کند که در محضر آن امام همام بودم و سخن از گروهی به میان آمد که می گویند خدا شبها به آسمان پایین دنیا فرود می آید. امام فرمود:

خدا هرگز فرود نمی آید و نیازی به فرود آمدن ندارد. دور و نزدیک در چشم انداز او یکسان است. چیزی از او دور نیست و چیزی برای او از دیگر چیزها نزدیک تر نیست. او از هر چیزی بی نیاز است و همه چیزها به او نیازمندند. او از قدرت عظیمی برخوردار و قدرتمند و کارهای او حکیمانه است. سخن جامع این که: خدا را از هر نوع حرکت قسری و طبیعی و یا اختیاری و ارادی، از هر نوع نشستن و برخاستن، کاستی و فزونی پیراسته سازید و بر خدای عزیز و رحیم توکل کنید. خدایی که او را به هنگام بلند شدن و در میان سجده کنندگان می بیند.[3]

مناظره امام کاظم علیه السلام
از جمله احادیثی که در دوران فترت نقل حدیث ساخته و پرداخته شد و به پیامبر خدا نسبت داده شد، احادیث حاکی از جسم بودن خدا و شباهت او به انسان بود. سراسر صحیحین -بخاری و مسلم- مالامال از احادیث تجسیم و تشبیه بوده و در این مورد به اندازه ای پیش رفته اند که نقل کرده اند که خدا بر تختی نشسته و احیاناً تخت او به خاطر سنگینی وزن وی بسان تخت چوبی به صدا در می آید!!!

قرآن مجید یادآور می شود که خدا در آفرینشگری به ادوات و ابزار نیازی ندارد. هر موقع که خواست او بر ایجاد چیزی تعلق بگیرد، بدون درنگ تحقق می پذیرد و در این مورد می فرماید: «إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون»[4] شأن و منزلت خدا این است: آنگاه که آفرینش چیزی را بخواهد، با گفتن کن تحقق می پذیرد.

در این مورد دو امر مورد نظر و عنایت امامان معصوم است:

1- اراده خدا بسان اراده انسان نیست که از تردید و تروّی و فکری و اندیشه آغاز می گردد تا به مرحله تصمیم و قطعی شدن می رسد. باید خدا را از چنین اراده حادثی پیراسته دانست. اما این که حقیقت اراده او چیست؟ برای ما روشن نیست و نمی توان در مورد آن سخن گفت به ویژه که اگر اراده او را از صفات ذات او بدانیم که با ذات او یکسان است و واقع ذات بالاتر از آن است که در اندیشه موجود امکانی بگنجد. به قول عطار نیشابوری:

او به سر ناید آنجا که اوست

کی رسد عقل وجود آنجا که اوست

امام کاظم علیه السلام در تفسیر اراده خدا می فرماید: «مشیتُه مِن دونِ ترَدُّد فی نفسه»[5] او دارای اراده است اما نه به آن معنی که از شک و تردید آغاز گردد و سپس به مرحله قطعیت برسد.

2- اهل حدیث می گویند: خدا به هنگام ایجاد اشیاء به لفظ «کن» تکلّم می کند. آنان تکلم خدا را از صفات ذاتی او شمرده و می پندارند که بسان یک انسان از ذات او کلمه «کن» پدید می آید.[6] یک چنین اندیشه در مورد خدا جز تجسیم و تشبیه چیز دیگری نیست. امام کاظم علیه السلام می فرماید: هرگز از ذات خدا کلمه ای به نام «کن» بیرون نمی آید. این کلمه کنایه از بی نیازی خدا از هر نوع ابزار و ادوات است یعنی خواست او عین شدن اوست.

امام کاظم علیه السلام می فرماید: هرگز از ذات خدا کلمه ای به نام «کن» بیرون نمی آید. این کلمه کنایه از بی نیازی خدا از هر نوع ابزار و ادوات است یعنی خواست او عین شدن اوست.

در دوران حکومت اموی ها و بخشی از دوران عباسی ها مسأله «جبر و تفویض» و مجبور و یا مختار بودن انسان ها نیز مطرح گردید. حکومت های وقت غالباً طرفدار جبر بوده و برای تحکیم پایه های حکومت خویش از آن بهره می گرفتند. در حالی امامان معصوم به پیروی از امام نخست -امیر مؤمنان علی علیه السلام- بر آزادی انسان تأکید می کردند.

عبداللَّه بن مسلم -از فقیهان عراق- با دوست خود -ابوحنیفه- مذاکره ای دارند که منجر به مناظره با امام کاظم علیه السلام گردید و اینک در این جا می آوریم:

عبداللَّه (رو به ابوحنیفه): در مدینه عالمی شایسته از آل محمد است که به خانه وی برویم و از دانش او بهره بگیریم.

ابوحنیفه: موافقم! برویم!

از این رو هر دو راه خانه امام صادق علیه السلام را در پیش گرفتند. ناگهان با گروه انبوهی روبه رو شدند که همگان در انتظار صدور اجازه به درون خانه بودند. در این هنگام نوجوانی از خانه امام صادق علیه السلام بیرون آمد.

ابوحنیفه (رو به عبداللَّه): این نوجوان کیست؟

درباره پاسخ امام کاظم علیه السلام یادآور می شویم که نظر امام این نیست که فعل بندگان خدا از هر نظر از خدا بریده است زیرا این تفسیر، نظریه معتزله است که بندگان خدا را در انجام کارها مستقل و بی نیاز از خدا می دانند، بلکه مقصود امام این است که خدا انسان را با سرمایه های گوناگون آفریده که می تواند هر راهی را که بخواهد بیاید، ولی به کار گیرنده این سرمایه فقط بنده خداست که آن را در یکی از دو راه طاعت و عصیان مصرف کند

عبداللَّه: فرزند امام صادق علیه السلام به نام موسی است.

ابوحنیفه: من او را آن چنان سؤال پیچ می کنم که سر تعظیم فرود آورد و یا شرمنده شود.

عبداللَّه: تو نمی توانی!

ابوحنیفه: به خدا سوگند می توانم!

***

ابوحنیفه: جوان! سؤالی دارم! انسان غریب که آشنایی در محلی ندارد اگر بخواهد رفع حاجت کند، کجا باید برود.

امام کاظم علیه السلام: دور از دید همگان و اطراف چشمه سارها و دور از جای ریزش میوه درختان در حالی که نه رو به قبله و نه پشت به قبله باشد، رفع حاجت نماید.

ابوحنیفه از حضور ذهن نوجوان نسبت به پرسش وی در شگفت شد ولی چون به مقصود خود نرسید، مسأله پیچیده ای مطرح کرد که شاخه ای از مسأله جبر و اختیار است.

ابوحنیفه: جوان! گناه گنهکار از کجا صورت می گیرد و مسؤول آن کیست؟

امام کاظم علیه السلام: این مسأله سه حالت و یا سه صورت دارد که دو صورت آن باطل و یکی حق و پابرجاست.

1- بگوییم گناه بندگان از خداست و بندگان در این مورد نقشی ندارند، این احتمال مسلّماً باطل است، زیرا خدای حکیم چگونه بندگان خود را با اعمالی که خود آفریننده آن هاست و بندگان در آن نقش ندارند، کیفر می دهد؟!

2- بگوییم بندگان خدا با او به طور مشارکتی آفرینندگان گناه هستند، این احتمال نیز بی پایه است زیرا هرگز نمی توان تأثیرگذاری خدا را با تأثیرگذاری بندگان یکی دانست و شریک قوی و نیرومند نباید شریک ناتوان را مؤاخذه کند.

3- گناه از بندگان سرچشمه می گیرد نه از جانب خدا. در این صورت اگر خواست می بخشد و اگر خواست مؤاخذه می کند.

به گفته عبداللَّه پاسخ روشن و نیرومند نوجوان، ابوحنیفه را در سکوت معنی داری فرو برد و سرانجام به مقصود خود نرسید.[7]

***

درباره پاسخ امام کاظم علیه السلام یادآور می شویم که نظر امام این نیست که فعل بندگان خدا از هر نظر از خدا بریده است زیرا این تفسیر، نظریه معتزله است که بندگان خدا را در انجام کارها مستقل و بی نیاز از خدا می دانند، بلکه مقصود امام این است که خدا انسان را با سرمایه های گوناگون آفریده که می تواند هر راهی را که بخواهد بیاید، ولی به کار گیرنده این سرمایه فقط بنده خداست که آن را در یکی از دو راه طاعت و عصیان مصرف کند بنابراین اگر می فرماید سرچشمه گناه از جانب بندگان است نه خدا، مقصود همین است؛ یعنی بنده خداست که به سرمایه رنگ می بخشد؛ یا رنگ پیروی و گردن نهادن و یا سرکشی و سرپیچی.

پی نوشت ها

[1] صحیح بخاری، ج 2، ص 53، باب الدعاء و الصلاة آخر اللیل.

[2] ملک: 14.

[3] و توکل علی العزیزی الرحیم. الّذی یراک حین تقوم. و تقلّبک فی الساجدین»(شعراء: 217 تا 219). حدیث اشاره ای دارد به آیات 217 تا 219 سوره شعرا. این حدیث را کلینی در کافی، ج 1، باب الحرکة و الانتقال، حدیث 1، نقل کرده است و در احتجاج طبرسی، ج 2، ص 326 نیز آمده و مرحوم مجلسی در مرآة العقول، ج1، ص 64.65 پیرامون این حدیث بیان مفیدی دارد.

[4] یس: 82.

[5] کافی، ج2، باب الحرکة و الانتقال، حدیث 2.

[6] ابن تیمیه، منهاج السنة.

[7] توحید صدوق، باب 5، حدیث 2 و احتجاج طبرسی، ج 2، ص 331-332.

 

 منبع : درسهایی از مکتب اسلام ، مرداد 1393 - شماره 639 ؛ سبحانی، جعفر

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه