عبدالله بن حارث زبیدی می گوید: «کسی را که ندیدم که بیش از رسول الله(ص) لبخند زند.»[1]

روزی سخنرانی می کرد و عربی بیابان نشین نزدش بود. فرمود: مردی از بهشتیان از خدا اجازه خواست تا کشاورزی کند. پروردگار پرسید: مگر در آنجا که دلت می خواهد نیستی؟ پاسخ داد: چرا، اما دوست دارم کشاورزی کنم! پس به سرعت دست به کار شد. زمین را کاشت و برداشت و [محصول را] به سان کوهی انباشت. خداوند به او فرمود: این هم محصول، ای فرزند آدم! چیزی تو را سیر نمی کند! عرب بادیه نشین گفت: ای رسول خدا! این آدم یا قریشی است یا انصار. [تنها] آنان کشاورزند. ما دهقان نیستیم! پیامبر خندید.[2]

هر گاه لب به اندرز نمی گشود، یا وحی بر او فرود نمی آمد و یا یاد رستاخیز نمی کرد، تبسم بر لب داشت. انس می گوید: «پیامبر را دیدم که لبخند می زد و دندان هایش آشکار شد.»[3]

می فرمود: شوخی بسیار، انسان را بی آبرو می کند.

هر گاه سخن می گفت، تبسم بر لب داشت.[4]

* ادب ورزی

هنگامی که مسلمانان برای جنگ بدر رهسپار بودند، در مسیر خود با عربی بادیه نشین برخوردند. از او پرسیدند آیا سپاه قریش را دیده است؟ مرد پاسخی نداد. به او گفتند: به پیامبر خدا سلام کن!

بیابان نشین ریشخندکنان پرسید: آیا رسول خدا میان شماست؟

مسلمانان گفتند: بله. پس بر او سلام کن!

مرد عرب نزد پیامبر آمد و گفت: اگر تو پیامبر خدایی، به من بگو در شکم این شتر مادة من، چیست؟

سلمة پسر سلامه گفت: [این مطلب] را از رسول خدا نپرس. پیش من بیا من به تو می گویم.

«تو بر او جهیدی! پس در شکمش تکه ای از توست!»

رسول خدا فرمود: «دست بردار! به مرد دشنام می دهی؟!»

پس به اعتراض چهره از سلمة برگرفت. در جنگ بدر مسلمانان را از دشنام گویی به کشتگان دشمن بر حذر داشت و فرمود: به ایشان دشنام مدهید که این کار شما بر کشتگان تأثیری ندارد و بازماندگانشان را آزار می دهد. آگاه باشید که بد دهنی، فرومایگی است.

در زدنش، با سر انگشتان بود.[5]

وقتی به در خانة کسی می رفت – چون خانه ها گاهی در یا پرده ای نداشتند – برابر آستانه نمی ایستاد، طرف راست یا چپ آن می ایستد و می فرمود: سلام بر شما؛ سلام بر شما.[6]

به کسی دشنام مده. اگر دیگری به دروغ به تو دشنام می داد، تو او را به چیزی که می دانی بددهنی نکن؛ که [در این صورت] پاداش از آن تو، و گناه از آن اوست.[7]

* ارجمندی

فرمود: سزاوار نیست مؤمن خویشتن را خوار کند. پرسیدند: چگونه؟ پاسخ داد: خود را در معرض آزمونی قرار دهد که نمی تواند آن را انجام دهد.

هشت نفرند که اگر به آنان توهین شود، تنها خویش را سرزنش کنند:

کسی که بی دعوت بر سر سفره ای نشیند؛

مهمانی که به میزبان دستور دهد؛

فردی که از دشمنش امید خیرخواهی دارد؛

کسی که از فرومایگان بخشش طلبد؛

شخصی که در راز دو نفری که او را نمی پذیرند خود را دخالت دهد؛

آن کسی که در مجلسی بنشیند که مناسب او نیست؛

و فردی که برای کسی که گوش فرا نمی دارد حرف می زند.

می فرمود: آنچه را که آدمی با آن آبروی خویش را نگه می دارد، برایش صدقه می نویسند.[8]

* بردباری (حلم)

بزرگترین شاگردش – امام علی(ع) – او را «بردبارترینِ مردمان» معرفی می کند؛ زیرا محمد پیشواست و بردباری برای رهبر، امری ضروری است؛ آن هم رهبری که رنج جهل میلیاردها انسان عصر خود و سده های بعد را بر دوش خویش تاب می آورد. آن حضرت بردبارترین مردمان بود.

انس می گوید: ده سال خدمتش را کردم؛ نه هرگز دشنامم داد و نه کتکم زد؛ نه مرا از خود راند و نه به رویم اخم کرد. گاه در کاری که دستور فرموده بود سستی می کردم، سرزنشم نمی کرد و اگر کسی از خاندانش نکوهشم می کرد، می فرمود: رهایش کنید. اگر می توانست انجام می داد.[9]

می فرمود: آدمی با بردباری به مقام انسان روزه داری می رسد که شب ها را به عبادت می گذراند.[10]

عبدالله، پسر مسعود، می گوید: پیامبر سفارش فرموده بود: کسی از شما نزد من از یارانم بدگویی نکند؛ دوست دارم با دلی بی دغدغه از نزد شما بروم. روزی، مالی نزدش آوردند. آن را تقسیم کرد. شنیدم دو نفر با هم صحبت می کنند. یکی از آنان به دیگری می گوید: قسم به خداوند، نیّت محمّد از این تقسیم، خدا و روز رستاخیز نبود!

نزد پیامبر رفتم و گفتم: شما فرمودی کسی از یارانم بدگویی به من نرساند، [اما] من شنیدم فلانی و فلانی چنین حرفی زدند.

رخساره اش سرخ شد و فرمود: رهایش کن. حضرت موسی بیش از این ها آزار دید، اما تاب آورد![11]

پی نوشت ها

 

 [1]. تحفة الاحوذی 19/86، الشمائل المحمدیه/186؛ سنن ترمذی5/262؛ مسند احمد4/190.

[2]. صحیح ابن حبّان4/43؛ صحیح ابن خزیمه2/264؛ صحیح بخاری1/16؛ مسند أبی یعلی8/115؛ مسند احمد6/231.

[3]. جامع الصغیر2/90؛ کنزالعمال15/664

[4]. جامع الصغیر2/360؛ مسند احمد5/198.

[5]. جامع الصغیر2/353.

[6]. جامع الصغیر2/310؛ سنن أبی داود2/516؛ فتح الباری11/21

[7]. بحارالانوار76/355.

[8]. کنزالعمال6/414؛ مسندالشهاب1/90.

[9]. الکرم و الجود و سخاء النفوس/39.

[10]. شرح اصول کافی1/240

[11]. سنن کبری (بیهقی)8/167؛ مسند احمد1/396.