حسن انوری؛ خالق فرهنگ سخن

حسن انوری؛ خالق فرهنگ سخن

امیرحسین دولتشاهی

حسن انوری در سرپرستی و تدوینِ مجموعه فرهنگ سخن در مسیر تکامل و تداوم فرهنگ‌نویسی پُرسابقه فارسی گامی استوار برداشته‌است؛ همان مسیری که قرن‌ها پیش از وی، صاحبان فرهنگ‌های کهنی چون لغتِ فرس، صحاح الفرس و فرهنگ جهانگیری در آن حرکت کرده‌اند.

امروز دهم اسفند ماه، زادروز مردی است از دیارِ زبان و ادبیات فارسی؛ استادِ نامداری که همچون بسیاری دیگر از بزرگانِ ادب‌پژوهِ این سرزمین، موی سیاهِ خویش را در گذر از سال‌ها دلدادگی به فرهنگ و ادبِ این آب و خاک سپید کرده است و البته در ازایِ گوهرِ گرانبهای عمر و جوانیِ خویش، نامی نیک برای خود خریده است. امروز زادروز حسن انوری است. ادیبی که در سال ۱۳۱۲ در تکابِ آذربایجان غربی به دنیا آمده و سال‌های سال است، عشق خود را به زبان و ادبیات فارسی به شکل‌های گوناگون در قالب فعالیت‌های علمی، ادبی و پژوهشی خویش نشان داده است.

انوری هم در زمینه تصحیح متون ادبی تلاش کرده است (مانند تصحیح نصاب الصبیان اثر ابونصر فراهی)، هم آثار تألیفی - پژوهشی مانند کتاب اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی و سلجوقی را پدید آورده و هم در زمینه دستور فارسی قلم زده (کتابِ دستور زبان فارسی، با همراهی حسن احمدی گیوی) و همچنین سال‌ها در حوزه تألیف کتاب‌های درسی همکاری داشته است. اما به‌جز اینها، شاید مهم‌ترین حوزه فعالیت حسن انوری را بتوان در حوزه تدوین فرهنگ لغت و سرپرستی فرهنگِ «سخن» دانست.

حسن انوری و مجموعه فرهنگ سخن

از آن زمانِ ناپیدایِ احساسِ نیازِ گروهی از فارسی‌زبان به داشتن لغت‌نامه یا فرهنگ لغت تا به امروز، فرهنگ‌های گوناگونی برای زبان فارسی و اهالیِ آن پدید آمده است. از لغتِ فُرس که به همراهِ سه فرهنگِ کهنِ دیگر در ادامه این گزارش معرفی خواهد شد، تا لغت‌نامه‌های معاصر همچون دهخدا و معین و عمید، همگی جزوی از گنجینه ارزشمند فرهنگ‌های فارسی به‌شمار می‌آیند. اما یکی از تازه‌ترین فرهنگ‌های فارسی، مجموعه متنوعِ فرهنگِ «سخن» است. این مجموعه به سرپرستیِ استاد حسن انوری منتشر شده است.

 

 

به جز فرهنگِ بزرگِ هشت‌جلدیِ «سخن»، مجموعه‌های فرهنگ کنایات سخن، فرهنگ درست‌نویسی سخن، فرهنگ اَعلام سخن، فرهنگ اَمثال سخن، فرهنگ کوچک سخن، فرهنگ روز سخن و فرهنگ دانش‌آموز سخن نیز بخشی از مجموعه ارزشمند فرهنگ سخن به سرپرستی حسن انوری است که در سال‌های اخیر همگی در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.

انوری در لغت‌نامه دهخدا، سابقه سال‌ها همکاری با بزرگانی چون استاد سید جعفر شهیدی و استاد سید محمد دبیرسیاقی را دارد. افزون بر این، به قول مرحوم استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی، «یکی از یاران محمد معین در تدوین و نگارش و چاپ فرهنگ معین همین انوری بود که با او همکاری می‌کرد و کمک می‌کرد و یادداشت برمی‌داشت. انوری روش تحقیق در فرهنگ را از معین آموخت و خوب هم آموخت و بعد هم در این کار مسلط شد». [۱]

 

 

حسن انوری همین تجربه‌ گرانبهای همراهی با لغت‌نامه دهخدا و همیاری معین را در کار طرح‌ریزی و به سرانجام رساندنِ مجموعه فرهنگ سخن به کار گرفت و سبب شد این مجموعه جزو آثار درخورِ فرهنگ‌نویسی فارسی در روزگار معاصر به حساب آید. مرحوم استاد باستانی پاریزی معتقد است که «فرهنگ سخن، یکی از فرهنگ‌‎های مستقل و معاصر ما است که انوری آن را به شیوه‌ ای خوب نوشته است و بسیاری از فرهنگ‌ها و لغت‌نامه‌های قدیم و گذشته را پشت سر می‌گذارد... . لغت با زمان جلو می‌رود؛ در نتیجه به‌ صورت مرتب و پی‌درپی باید تجدید شود، سرّ توفیق حسن انوری در همین است... . کار انوری این حُسن را دارد که لغت‌های فارسی را پیراسته کرده است و اگر عده‌ ای باشند که بتوانند کار کنند، می‌توانند کارهای دیگری در ادامه «فرهنگ سخن» انجام بدهند و حتی بعد از انوری، بعد از ۱۰۰ سال دیگر، هم انجام بدهند؛ به این صورت که لغت‌های کهنه را بایگانی کنند و لغت‌های جدید را اضافه کنند و الّا حجم لغت‌نامه‌ها به‌صورت ناپیراسته‌ ای زیاد می‌شود». [۲]

به مناسبت زادروز حسن انوری و نقش این چهره ماندگار زبان و ادبیات فارسی در تکامل روند فرهنگ‌نویسی پارسی در ادامه این گزارش چهار فرهنگ کهن فارسی نیز معرفی می‌شود.

لغت فُرس؛ کهن‌ترین لغت‌نامه زبان فارسی

لغت فُرس، کهن‌ترین لغت‌نامه برجای مانده در زبان فارسی است. این اثرِ گرانبها منسوب است به ابومنصور علی بن احمد اسدی طوسی؛ همان شاعرِ نامدارِ حماسه‌سرای سده‌ پنجم هجری که مثنوی حماسی گرشاسپ‌نامه را سروده است. به گواه بسیاری از اهل فضل، پس از شاهنامه‌ حکیم ابوالقاسم فردوسی، گرشاسپ‌نامه اسدی است که رتبه بعدی را در میان حماسه‌های منظومِ ادبیات فارسی دارد.

اسدی طوسی همچنان‌که از شهرتش برمی‌آید، اهل خراسان و زاده طوس بوده و در همان دیار نیز بالیده است و شعر گفته و به همین ‌سبب با دقایق و ظرایف زبانِ فارسیِ دری که کانونِ قوّتِ آن در خراسان بوده، به‌خوبی آشنا بوده است. با این حال، وی از خراسان دل می‌کند و راهی آذربایجان و دربار امرای محلیِ آن دیار، همچون دربار ابودلف (حاکم نخجوان) می‌شود و تا پایان عمر (نیمه‌ سده پنجم) در آذربایجان به سر می‌برد. آرامگاه اسدی در مقبرۀالشعرای تبریز واقع شده است.

همچنان‌که اشاره شد، اسدی طوسی صاحبِ قدیمی‌ترین فرهنگِ لغتِ فارسی است که به دست ما رسیده است. وی لغتِ فرس را در روزگاری که در آذربایجان به سر می‌برده پدید آورده است. اسدی، خود در دیباچه لغت فُرس انگیزه‌اش از تألیف این اثر را این‌گونه شرح داده است: «غرض ما اندرین، لغات پارسی است، که دیدم شاعران را که فاضل بودند، ولیکن لغات پارسی کم می‌دانستند و قطرانِ شاعر [۳] کتابی کرد و آن لغت‌ها بیشتر معروف بودند. پس فرزندم حکیم جلیل اوحد، اردشیر بن دِیلَمسپار النجمی الشاعر، ادام الله عزّه، از من که ابومنصور علی بن احمد الاسدی الطوسی هستم، لغت‌نامه‌ ای خواست چنان‌که بر هر لغتی گواهی بُود از قول شاعری از شعرای پارسی و آن بیتی بود، یا دو بیت و بر ترتیب حروف آ، با، تا، ساختم» [۴]

 

 

همچنان‌که ملاحظه شد، اسدی این لغت‌نامه را به درخواستِ شاعری به نام نجمی برای استفاده شاعرانِ پارسی‌گویی که با واژگانِ فارسیِ دریِ رایج در خراسان کمتر آشنا بوده‌اند، پدید آورده است. از ویژگی‌های لغت فرس که اسدی بدان اشاره کرده، یکی این است که ترتیب لغات در این فرهنگ، براساسِ حرفِ آخرِ هر واژه است. بر این اساس، در باب «الف» این واژگانی چون آسا، والا، کَمرا، پَروا معنی شده و در باب «ب» کلمه‌هایی مانند تاب، پایاب، شاداب و تَراب.

دیگر ویژگیِ لغت فرس این است که مؤلفِ آن برای هر لغتی که معنی کرده، بیت یا بیت‌هایی را از شاعرانِ مختلف، شاهد مثال آورده است. به‌ مَثَل در معنیِ واژه «اَلفَنج» آورده است: «اندوختن بُوَد؛ بوشکور [۵] گفت:

مَیَلفَنج دشمن، که دشمن یکی /// فراوان و دوست ار هزار، اندکی». [۶]

استاد بدیع‌الزمان فروزانفر درباره لغت فرس اسدی یادآور شده است که «اسدی در تألیف این کتاب، خدمتی درخور تعظیم به زبان پارسی کرده و نه‌تنها واسطه‌ ضبط و تعریف لغات و تعیین عُرف‌ها، بلکه از جهت آوردن اشعار متقدمین مانند ابوشکور و شهید [بلخی] و رودکی و عده دیگر که تنها دلیل بر وجود آنان، همین کتاب است، چنان‌که اگر نبود، اسامی آنها و این مقدارِ کم از آثارشان هم به دست نمی‌آمد، خدمت مهمی به ادبیات ایران کرده». [۷]

 

صَحاحُ الفُرس؛ تکمیل کار اسدی

فرهنگِ «صَحاحُ الفرس» پس از لُغتِ فرس اسدی طوسی از کهن‌ترین فرهنگ‌های بازمانده زبان فارسی است. این کتاب را محمد بن هندوشاه نخجوانی، منشیِ خواجه غیاث‌الدین محمد بن خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی، وزیر سلطان ابوسعید بهادرخان ایلخانی (م. ۷۳۶ ق.) در ۷۲۸ هجری در تبریز پدید آورده است.

وی در دیباچه‌ این اثر از دو فرهنگ‌ فارسیِ پیش از خود، یعنی فرهنگِ حکیم قطران و لغت فرس اسدی نام می‌برد و تصریح می‌کند که وی، دنباله‌ کار اسدی را گرفته است؛ بدین معنی که کوشیده است با افزودنِ واژگانِ متداولی که اسدی در کتاب خویش نیاورده بوده، به‌نوعی آن اثر را تکمیل کند و بر سودمندیِ آن بیفزاید. افزون بر این، محمد بن هندوشاه اشاره کرده است که در اثر خویش ضعفِ دیگرِ کتاب اسدی، یعنی نداشتنِ فصل‌بندی را هم جبران کرده است. [۸] بدین ترتیب، وی فرهنگِ خویش را در بیست و پنج باب و چهارصد و سی و یک فصل و دوهزار و سیصد لغت تدوین کرده است. [۹]

 

 

در صحاح الفرس، هر باب دربردارنده واژه‌هایی است که حرف آخر آنها مشترک است و در ذیل هر باب نیز بر اساس حرفِ اولِ کلمه‌ها، فصل‌هایی دسته‌بندی شده است. به‌مَثَل در باب «ن»، واژه‌های «پروین»، «پریشان» و «پژمان» همگی به‌ترتیب، ذیلِ فصل «پ» (پی) تعریف شده‌ است. سبب اینکه این فرهنگ بیست و پنج باب دارد، درحالی‌که الفبای فارسی دارای سی و دو حرف است، این است که مؤلف حرف‌های پ، ث، ح، ص، ض، ظ، ع، را جزو باب‌های کتاب خویش نیاورده است.

در این کتاب نیز مانند لغت فُرس، از شعر شاعران گذشته و نیز شاعران نزدیک به روزگار مؤلف شاهد مثال آورده شده است. شاعرانی چون خاقانی، نظامی، کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی، انوری، ظهیر فاریابی، سعدی و مسعود سعد مؤلف یاد می‌کند که برای مثال‌های شعری از ابیاتِ پدرِ مرحومِ خویش، فخرالدین هندوشاه نیز بهره برده است.

نمونه‌ ای از متنِ «صحاح‌الفرس» را می‌توان در معنیِ واژه «آسا» دید: «دو معنی دارد. اول، دهان‌دره باشد؛ یعنی آنکه دهان باز کند از کاهلی یا از خواب و عرب آن را ثوباء گوید و به زبانِ فُرس، خمیازه نیز گویند. دقیقی گفت و به روایتی بهرامی، مثال:

چنان نمود به ما دوش ماه نو دیدار /// چو یار من که کُند گاهِ خواب خوش آسا.

دوم، به معنیِ مانند باشد. گویند فلان‌کس پیل‌آسا است یا خورآسا؛ اعنی [۱۰] مانند پیل است یا مانند آفتاب؛ و عرب، آسا را مِثل و شِبه خواند...». [۱۱]

 

جامع‌اللغات؛ لغت‌نامه‌ ای منظوم

در تاریخِ ادبیات فارسی، افزون بر فرهنگ‌های معمول که به‌نثر بوده‌اند، فرهنگ‌ها و لغت‌نامه‌هایی نیز به یادگار مانده که به جایِ نثر، شکل نظم را به‌خود دیده‌اند. نصاب‌الصبیان که ابونصر فراهی آن را در سده هفتم هجری سروده، شاید معروف‌ترین فرهنگِ منظومِ فارسی باشد. این اثر را فراهی برای آموزش معنیِ لغاتِ عربی به فارسی برای کودکان تألیف کرده است و افزون بر این، دربردارنده آگاهی‌های دیگری نیز هست.

اما یکی دیگر از فرهنگ‌های منظومِ فارسی، اثری است مختصر به نام «جامع‌اللغات». این لغت‌نامه را نیازی حجازی، به‌احتمال قوی در فاصله‌ سال‌های ۹۵۱ تا ۱۰۰۵ هجری سروده است. [۱۲] از منابع و مآخذِ نیازی حجازی در کار سرایشِ این اثر اطلاعِ چندانی در دست نیست، جز اینکه به تصریح خود او، می‌دانیم که در تدوین این فرهنگ، از صحاح الفرس نیز سود برده است. [۱۳]

 

 

ناظمِ جامع‌اللغات فرهنگ خود را با سرایش ۶۱۱ بیت در قالب ۱۶۲ قطعه نظم با تعداد بیت‌های مختلف پدید آورده است. در این اثر، در مجموع حدود ۱۶۰۰ واژه ذکر شده و به زبانِ نظم معنی شده است. برای درکِ دقیق‌تر فضای این فرهنگ منظوم، غزلی از آن که دربردارنده معنای ۱۹ واژه و ترکیب است، نمونه آورده می‌شود:

«خُلد و فردوس و دگر جَنّت بهشت، اما جِنان /// جمع جنّت باشد و رضوان مر آن را باغبان

سُدَّه باشد آستان و بستگی در راه‌ها /// بادِ تند و سرد، صَرصَر؛ رَز درختِ تاک دان

تَن‌زدن دَم نازدن، برگشتن است و خُوی عرق /// هست استفراغ قی کردن، شکوفه نیز آن

سَبعِ اَلوان [۱۴] هفت رنگ است از طعام و این طریق /// خاصۀ فرعون؛ غَیهَب ظلمت است اندر جهان

پادشاه پادشاهان دان شهنشاه و خدا /// آن‌که کس را پادشه سازد، بُوَد خسرونشان

مایده، خوانی [۱۵] که باشد از طعام آراسته /// لیک خوان باشد سِماط و نیز غِلمان است جوان». [۱۶]

 

فرهنگ جهانگیری؛ یادگار روزگارِ حکمرانی زبان فارسی در هند

تا پیش از آنکه استعمارِ انگلیس در هندوستان ریشه‌ ناپاک خویش را بگستراند، در دوره‌های گوناگون، زبان فارسی در بخش‌های مختلفی از شبه‌قاره هند، زبانِ رسمی، اداری و ادبی به‌شمار می‌رفت. نمونه این رونقِ زبان فارسی را می‌توان در عهد حکومت خلجیان دید که بزرگ‌ترین شاعرِ فارسی‌زبانِ هندوستان، امیرخسرو دهلوی (م. ۷۲۵ ق)، در دربار شاهانی چون سلطان جلال‌الدین فیروزشاه خلجی (م. ۶۹۵ ق.) و علاءالدین محمد خلجی (م. ۷۱۶ ق.) از نهایت ارج و احترام برخوردار بود. همچنین در روزگار گورکانیانِ هند (از دهه‌های پایانیِ سده‌ هشتم تا اوایل قرن دهم) نیز زبان فارسی در اوج شکوه به‌سر می‌برد.

افزون بر آثارِ گوناگونِ نظم و نثری که در دوره‌های مختلف رواج و اعتلای زبان فارسی در هند، در موضوع‌های گوناگونِ تاریخی، عاشقانه، عرفانی و غیره پدید آمده است، شماری فرهنگِ لغتِ فارسی نیز از آن روزگاران برجای مانده است. آثاری چون فرهنگ «قَواس»، اثر فخرالدین مبارک قواس غزنوی که در اواخر سده هفتم یا اوایل قرن هشتم هجری در هند پدید آمده؛ و یا فرهنگ «شرفنامه مَنیَری» از ابراهیم قوام فاروقی (قرن نهم هجری) که هر دو ازجمله فرهنگ‌های فارسیِ پدیدآمده در هندوستان است.

اما یکی از فرهنگ‌های معروف، مهم و پرکاربردِ زبان فارسی، اثری است به نام «فرهنگ جهانگیری». این لغت‌نامه را میرجمال‌الدین حسین بن فخرالدین بن حسن انجو شیرازی (ملقب به عضدالدوله) در اوایل سده یازدهم هجری پدید آورده است. مؤلف فرهنگ جهانگیری «در اوان جوانی به سرزمین هند رفت و مورد احترام و بزرگداشت حکامِ دَکَن [۱۷] قرار گرفت و پس از آن به ملازمت جلال‌الدین محمد اکبرشاه [م. ۱۰۱۴ ق.] رسید و در جرگه امرا درآمد». [۱۸]

مؤلف فرهنگ جهانگیری با اینکه سال‌های سال از عمر خویش را در مناصبِ حکومتیِ دربار اکبرشاه و فرزندش نورالدین جهانگیر [م. ۱۰۳۷ ق.] گذرانده بود، اما بسیار به مطالعه می‌پرداخت و «چون اکثرِ آثار استادانِ زبان فارسی مشتمل بر اصطلاحات و لغات پهلوی بود و حل بسیاری از آن لغات مشکل می‌نمود، درصدد برآمد کتابی در این فن ترتیب دهد». [۱۹] اکبرشاه با آگاهی از میزان مطالعه و فعالیتِ میرجمال‌الدین در حوزه لغات فارسی، در سال ۱۰۰۵ هجری او را مأمور تألیف فرهنگی از واژگان زبان فارسی می‌کند. این مأموریتِ خودخواستۀ میرجمال‌الدین دوازده سال زمان می‌برد تا اینکه وی در عهد پادشاهیِ فرزندِ اکبر شاه، یعنی نورالدین جهانگیر، کتاب خویش را در سال ۱۰۱۷ هجری به پایان ‌برد؛ پس وی کتاب را به نام پادشاهِ تازه، «فرهنگ جهانگیری» نام می‌نهد.

 

 

یکی از دلایل اهمیت فرهنگ جهانگیری، به پشتوانه تحقیقی مفصل و عالمانه آن بازمی‌گردد. میرجمال‌الدین شیرازی در دیباچه فرهنگ جهانگیری شرح داده است که برای تألیف این کتاب، پنجاه و سه فرهنگِ لغتی را که پیش از وی تألیف شده بوده، مطالعه کرده است؛ آثاری چون لغت فرس اسدی طوسی، فرهنگ تحفة الاحباب حافظ اوبهی، فرهنگ جامع‌اللغات نیازی حجازی، فرهنگ حکیم قطران تبریزی، فرهنگ شرفنامه مَنیَری، فرهنگ لغات شاهنامه و فرهنگ قواس. [۲۰] البته این فرهنگ‌ها افزون بر بسیاری از دیوان‌های شعری و کتابِ منثور است که وی از آنها در کار خویش بهره برده است.

فرهنگ جهانگیری نیز مانندِ برخی دیگر از فرهنگ‌های فارسی، در توضیحِ معنای هر واژه، بیت‌هایی را از شاعران فارسی‌گوی، نمونه آورده است. اما به‌جز این، ویژگی مهم دیگرِ این فرهنگ، «ذکر واژه‌های مترادف است و همچنین در بسیاری از موارد، ذکر صورت‌های معادل تازی، هندی، ترکی و گاه صورت‌های گویشی و احیاناً یونانیِ واژه‌ها است». [۲۱]

در فرهنگ جهانگیری واژگان به ترتیب حروف الفبا و یا همچون لغت فُرس، بر اساسِ حرفِ آخر مرتب نشده است. مؤلف در این اثر شیوه‌ تازه‌ ای از باب‌بندی را به کار گرفته است؛ بدین ترتیب که حرفِ دومِ واژه، نشانه «باب» و حرفِ نخست، نشانه فصل است. برای نمونه در این کتاب واژه‌های «وام»، «وامی»، «وان» و «وانج» پشتِ سر هم در ذیلِ بابِ «الف»، فصلِ «واو» معنا شده‌اند؛ همچنان‌که کلمه‌های «ساوه»، «ساویز» و «ساویس» در ذیلِ بابِ «الف»، فصل «س» معنا شده است.

برای آشنایی با شیوه مؤلف در معناکردنِ لغت‌ها، خلاصه‌ ای از معانی واژه «آژیر» نقل می‌شود: «پنج معنی دارد. اول، پرهیزگاری باشد... . دوم، زیرک و هشیار بُوَد... . سیوم به معنیِ آماده، آمده و هم حکیم فردوسی راست:

زبان در سخن گفتن آژیر کن /// خِرَد را کمان و زبان، تیر کن

چهارم، آبگیر را گویند... . پنجم، بانگ و فریاد باشد». [۲۲]

 

ارجاع‌ها:

۱. «باستانی پاریزی و هزاران سال انسان»؛ کریم فیضی؛ تهران: اطلاعات؛ ۱۳۹۲؛ ص ۴۵۸.

۲. همان. ص ۴۵۸ تا ۴۶۱.

۳. قطران تبریزی، شاعر پارسی‌گوی دیار آذربایجان. در ادامه‌ی گزارش، ذیلِ «فرهنگ مدرسه سپهسالار» به او و اثرش پرداخته شده است.

۴. «لغت فرس»؛ ابومنصور علی بن احمد اسدی طوسی؛ تصحیح عباس اقبال آشتیانی؛ تهران: چاپخانه مجلس؛ ۱۳۱۹؛ ص ۱ و ۲.

۵. ابوشکور بلخی، شاعر نامدارِ سده چهارم هجری است که مثنویِ از میان‌رفته «آفرین‌نامه» از مهم‌ترین آثار او بوده است.

۶. همان. ص ۵۷.

۷. «سخن و سخنوران»؛ بدیع‌الزمان فروزانفر؛ تهران: زوّار؛ ۱۳۸۷؛ ص ۴۴۸.

۸. رک: «صحاح الفُرس»؛ محمد بن هندوشاه نخجوانی؛ تصحیح عبدالعلی طاعتی؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب؛ ۱۳۵۵؛ ص ۹.

۹. رک: همان. ص ۱۴.

۱۰. اعنی: منظورم این است. یعنی.

۱۱. رک: همان.

۱۲. رک: «جامع‌اللغات»؛ نیازی حجازی؛ تصحیح افسانه شیفته‌فر؛ تهران: میراث مکتوب؛ ۱۳۹۰؛ ص یازده.

۱۳. رک: همان. ص دوازده.

۱۴. یعنی طعام‌های گوناگون؛ اشاره است وضع سفره فرعون که غذاهای بر سر سفره‌اش هفت رنگ بود. رک: همان. پاورقی ص ۶۴.

۱۵. خوان: سفره.

۱۶. همان. ص ۶۳ و ۶۴.

۱۷. دَکَن، عنوانی است که به بخش‌های جنوبیِ هندوستان اطلاق می‌شده است.

۱۸. «فرهنگ جهانگیری»؛ میرجمال‌الدین حسین بن فخرالدین بن حسن انجو شیرازی؛ تصحیح رحیم عفیفی؛ انتشارات دانشگاه مشهد؛ ۱۳۵۱؛ ج۱، ص سه.

۱۹. همان. ج۱، ص شش.

۲۰. رک: همان. ج۱، ص ۵ تا ۸.

۲۱. رک: همان. ج۱، ص سیزده.

۲۲. رک: همان. ج۱، ص ۱۲۱.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه