بیماری هلندی ماهیت پوپولیستی دارد

بیماری هلندی ماهیت پوپولیستی دارد

 از زمانی که طلای سیاه بلای جانکاه شد، نفرین منابع دامان روزگارمان را گرفت. در گذشته‌های نه چندان دور تصور بر آن بود که رابطه مستقیمی میان وفور منابع و رشد اقتصادی کشورها وجود دارد اما عملکرد کشورهایی که چرخ اقتصادشان بر پایه درآمدهای طبیعی می‌چرخد، نشان داد به دلایل نهادی و از منظر اقتصاد سیاسی آنچه وفور منابع برای کشورها به بار می‌آورد چیزی نیست جز رانت‌جویی، فساد اداری، توزیع ناعادلانه ثروت و توسعه نیافتگی در تمام ابعاد آن.

روزنامه ایران در گفت و گو با سعید لیلاز اقتصاددان و عضوهیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی، آورده است:سعید لیلاز از منظر تاریخ اقتصادی به تبیین این واقعه از ابتدای دهه ۵۰ تا به امروز پرداخت و از آن به عنوان بیماری هلندی یاد کرد که هم تجربه ناپذیر است و هم ویروس آن قابل انتقال به دولت‌های بعدی است.


اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ به طور قابل توجهی افزایش درآمد نفتی را تجربه کردیم که نتیجه آن نه تنها به رشد اقتصادی کشور منجر نشد بلکه می‌توان گفت به نوعی ساختار بوروکراتیک ایران را دستخوش یکسری جاه طلبی‌ها کرد. تحلیل شما از این رخداد تاریخی چیست؟
این موضوع در آن دهه برای نخستین بار اتفاق افتاد و تا پیش از آن کارشناسان ایرانی و حتی خاورمیانه با اصطلاح بیماری هلندی آشنا نبودند و هیچ درکی از آن نداشتند درنتیجه کشور به دام درآمدهای نفتی افتاد. در سال های بعد دوباره این اتفاق تکرار شد و ما به همان دامی افتادیم که سال‌های ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ گرفتار شده بودیم. به نظر می‌رسد بیماری هلندی یک بیماری تجربه ناپذیر است یعنی انباشت تجربه برای آن اتفاق نمی‌افتد، چرا که پنج بار در اقتصاد ایران تکرار شده است.
این بیماری در اقتصاد ایران از سال ۵۱، ۵۲ با افزایش بی‌سابقه قیمت نفت آغاز شد پس از آن در سال‌های ۱۳۶۲ و ۱۳۶۳ درآمد ارزی حاصل از صادرات نفت در آن دو سال به ۵۰ میلیارد دلار رسید. یک بار دیگر هم از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۰ این اتفاق افتاد که باز درهمان چاله افتادیم. بارآخر هم بعد از پذیرش برجام بود. زمانی که درآمدهای نفتی روبه بهبودی رفت و درآمد کشور افزایش پیدا کرد. به نظر می‌رسد هر دولتی که در دام بیماری هلندی بیفتد به آن گرفتار می‌شود. جالب‌تر آنکه ویروس این بیماری هم قابل انتقال است.

علت وخیم بودن بیماری هلندی چیست؟ این تجربه تکرار شونده مختص جامعه ایران است؟
این بیماری ناشی از ماهیت پوپولیستی ساختارهای سیاسی است و تنها مختص ایران نیست و در بسیاری از کشورها از جمله روسیه، عربستان و نروژ هم اتفاق افتاده است. در کل می‌توان گفت هنگامی که وفور منابع اتفاق می‌افتد انسان‌ها، رژیم‌ها، حکومت‌ها و سیستم‌ها شروع به بی‌انضباطی می‌کنند. این رویداد هنگامی که در سال ۱۳۵۳ در ایران رخ داد منجر به تجدیدنظر در برنامه پنجم توسعه شد. برنامه پنجمی که ۳۰ میلیارد دلار درآمد خارجی داشت. رقمی که نسبت به برنامه قبلی که ۱۰ میلیارد دلار بود به سه برابر رسید و این خود تورم زا بود.
این رقم دوباره افزایش پیدا کرد و به ۲۲۰ میلیارد دلار رسید، یعنی برنامه‌ای که عملکرد قبلی آن ۱۰ میلیارد دلار بود عملکرد بعدی آن را بر ۲۲۰ میلیارد دلار بستند. به گونه‌ای که فکر می‌کردند این درآمد نفت تا ابد افزایشی خواهد بود. مانند کاری که رئیس جمهوری پیشین انجام داد. در دهه ۵۰ ورود دلارهای نفتی باعث شد که کل سازمان و ساختار اقتصادی ایران را بهم بریزد و به دنبال آن ساختارهای اجتماعی و سیاسی هم دچار مشکل شود. در حوزه اقتصادی هم تورم شدید اتفاق افتاد و تبعیض چنان رشد پیدا کرد که سقوط رژیم تنها چاره آن بود. انقلاب اسلامی، اقتصاد ایران را نجات داده است و آن ناهماهنگی که در ساختار رژیم گذشته اتفاق افتاده بود اصلاً چاره پذیر نبود چون که در داخل شاکله آن نظام امکان هیچ کاری وجود نداشت.
ما در سال‌های ۱۳۸۲ تا ۱۳۹۰به همین مشکل دچار شدیم، اما چون اقتصاد ایران بزرگ‌تر شده بود هم میزان شوک اقتصادی کمتر بود و هم این موضوع قابل کنترل بود.این بار رژیم سرنگون نشد ولی تلاطم‌های بسیاری را ایجاد کرد. حتی اتفاق‌های سال ۱۳۸۸ به این مسائل و مشکلات اقتصادی ارتباط دارد چرا که همان پیامدهای دوران شاه دیده می‌شد، اما اقتصاد ایران بزرگ بود و شوک نفتی کمتر توانست روی این تلاطم‌ها اثرگذار باشد.


پس اقتصاد ایران در مواجهه با درآمدهای نفتی محکوم به تکراراست؟
نه تنها ایران بلکه همه دولت‌ها و ساختارهای سیاسی این گونه هستند. حتی افراد هم اگر دچار وفور منابع بادآورده بشوند، ناگزیر به بی‌انضباطی هستند اما تفاوت در این است که با هر بار تکرار شدت لطمه از دفعات گذشته کمتر می‌شود و اثرات آن را بهتر می‌توان کنترل کرد.جالب توجه آنکه عربستان هم در همین دام افتاد.در واقع همه کشورهای نفتی تجربه‌هایی مانند کشور ایران داشته‌اند و مسأله درآمدهای نفتی و مشکلات حاصل از آن تجربه‌ای انباشت ناپذیر است.

به تعبیر شما برون رفت از بیماری هلندی تجربه ناپذیر است اما چطور الگوبرداری نهادها و سیاستگذاری‌های اقتصادی ما در مواجهه با این اتفاق در طول دهه‌های مختلف یکسان بوده است؟ گویا ما در این زمینه الگوبرداری می‌کنیم.
بله همین طور است اما این موضوع در اختیار کسی نیست و به صورت ناخودآگاه رخ می‌دهد. هنگامی که وفور منافع اتفاق می‌افتد، بی‌انضباطی جزو جدایی ناپذیر مسأله است. در سال‌های ۶۳-۱۳۶۲ و در اوج جنگ تحمیلی و در حالی که یک دولت انقلابی روی کار بود به همان اندازه که فشار خارجی اجازه می‌داد و به همان اندازه که درآمدهای نفتی افزایش پیدا کرد، کشور دچار بی‌انضباطی مالی شد درحالی که از تجربه پیشین فقط چند سال می‌گذشت. در چنین شرایطی نوع نظام سیاسی و ایدئولوژی آنها باعث تفاوت در واکنش به مسأله نمی‌شود بدین معنا که عملکرد دولت هویدا با عملکرد برخی دولت‌های بعد از انقلاب یکسان بود.
در سال ۱۳۵۲ نخست‌وزیر وقت با عجله به مجلس می‌رود و با خوشحالی اعلام می‌کند که تخم مرغ با هواپیما وارد ایران شده است. شبیه همین اتفاق در سال‌های ۱۳۹۰ و ۱۳۹۶ اتفاق افتاد. سه چهره سیاسی با سه ایدئولوژی و رویکرد مختلف واکنش یکسانی به موضوع داشتند.


اگر تحلیل را به سطح خرد بیاوریم، تبعات وفور منابع و درآمدهای نفتی در رفتار اقتصادی مردم چگونه تبلور یافته است؟
مردم با سرعت خود را با بی‌انضباطی جدید تطبیق می‌دهند. بی‌انضباطی که به اعماق جامعه ایران نفوذ کرد و یک الگوی مصرف متکی به واردات و مصرف‌گرایی را در ایران به وجود آورد.
این موضوع بشدت در مردم ایران رسوخ کرد و تأثیر گذاشت. در تمام ۱۵ سال آخر رژیم پهلوی با وجود آنکه رشد تولید مواد غذایی از نرخ رشد جمعیت بیشتر بود اما میل به مصرف آن قدر بالا رفت که تا سال ۱۳۵۶ایران به واردکننده مواد غذایی تبدیل شد.شبیه این اتفاق را در سال‌های ۱۳۸۲ تا ۱۳۹۰ می‌بینیم که انگور از فرانسه و سیر ترشی از چین وارد می‌شود.
در شرایطی که میوه‌هایی که خودمان تولید کننده اصلی آن هستیم از خارج وارد می‌شود یعنی چقدر الگوهای مصرف توده مردم تحت سیاست‌های اقتصادی با سرعت قابلیت فساد پذیری دارد.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه