مقالات مذهبی

انگیزه‌های پذیرش حکومت و برنامه‌های امام علی(ع)

انگیزه‌های پذیرش حکومت و برنامه‌های امام علی(ع)

 بسیار پسندیده است که پاسداشت مقام حضرت امیرالمومنین(ع) فقط به برپایی مراسم‌های مناسبی تقلیل نیابد، بلکه با احیای معارف مکتب ایشان همراه باشد. اکنون که مساله دولت‌سازی اسلامی در میان مسئولان دغدغه‌ای فراگیر شده، توجه به انگیزه‌ها و برنامه‌های امام علی(ع) در دولت‌سازی امری ضروری است.


سعید فرزان‌مهر*
 بسیار پسندیده است که پاسداشت مقام حضرت امیرالمومنین(ع) فقط به برپایی مراسم‌های مناسبی تقلیل نیابد، بلکه با احیای معارف مکتب ایشان همراه باشد. اکنون که مساله دولت‌سازی اسلامی در میان مسئولان دغدغه‌ای فراگیر شده، توجه به انگیزه‌ها و برنامه‌های امام علی(ع) در دولت‌سازی امری ضروری است.

این یادداشت برگرفته از شرح حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر خطبه‌های ۳ و ۱۶ نهج‌البلاغه‌ است که در سال ۱۳۵۳ در مشهد ایراد شد. مباحث ارزشمند این جلسه‌ها در کتاب «منشور حکومت علوی» گردآوری شده است.

امیرالمؤمنین در مورد انگیزه پذیرش حکومت سه جمله نقل می‌فرمایند:
_ «لولا حضور الحاضر»؛ اولا حضور آن مردمی که جمع شدند و احترام به خواست عمومی؛ ثانیاً «وقیام الحجة بوجود الناصر»؛ اینکه تا حالا دیدید داخل خانه نشسته بودم و ۲۵ سال درصدد برنیامدم که حکومت را قبضه کنم به این دلیل که مطمئن نبودم کسی مرا کمک خواهد کرد؛ دست تنها بودم، اما حالا که این جمعیت آمد، دیدم نه، عده زیادند، حجت بر من تمام شد.

این مطلب منطق همه ائمه است؛ امیرالمؤمنین می‌فرماید علت اینکه من حکومت را قبول کردم این بود که حجت بر من تمام شد؛ به چشم خودم دیدم که یاورانی دارم؛ یعنی تا حالا که اقدام نمی‌کردم، برای خاطر این بوده که مطمئن نبودم یاوری دارم. این طرز فکر همه ائمه است.

امام صادق(ع)، امام موسی‌بن‌جعفر(ع)، امام جواد(ع)، امام باقر(ع) و ائمه دیگر اگر مطمئن بودند که یاوری خواهند داشت، قیام می‌کردند، خروج می‌کردند. در کلمات ائمه، هدی (علیهم السلام) فراوان تکرار شده است، از امام صادق می‌پرسد شما چرا قیام نمی‌کنید؟ می‌گوید یاور ندارم. بعد در یک داستان دیگر (داستان سدیر صیرفی) می‌گوید اگر به عدد این گوسفندهایی که اینجا می‌چرند، رفیق موافق و هم رزم نستوه پایدار داشتم، یک لحظه معطل نمی‌کردم؛ می‌گوید شمردم ببینم چند هزار گوسفند آنجا است، دیدم ۱۷ گوسفند!

و اما انگیزه سوم؛ این مهمتر از همه است: «وما أخذ الله علی العلماء»، خدای متعال یک پیمانی از دانایان و از آگاهان ستانده است و آن پیمان خیلی ساده و در دو کلمه است: «الایقاروا علی کظه ظالم ولا سغب مظلوم»؛ پیمانی که خدای متعال از دانایان و آگاهان گرفته، این است که هرگز بر سیری بی‌حد ظالمان و بر گرسنگی ستم‌کشان قرار و آرام نگیرند؛ این یک پیمانی است.
سیری بی‌حد ظالمان و گرسنگی مظلومان یعنی چه؟ سمبلیک است؛ یعنی اختلاف طبقاتی، یعنی تمایز در حقوق اجتماعی، یعنی اینکه گروهی بهره‌مند و گروهی محروم در جامعه بودن.

سیری بی‌حد ظالمان و گرسنگی مظلومان یعنی چه؟ سمبلیک است؛ یعنی اختلاف طبقاتی، یعنی تمایز در حقوق اجتماعی، یعنی اینکه گروهی بهره‌مند و گروهی محروم در جامعه بودن.می‌فرماید دانایان و علما به تعبیر امیرالمؤمنین و آگاهان حق ندارند که آن‌چنان وضعی را ببینند و قرار و آرام بگیرند؛ حق ندارند. می‌گوید من دیدم یک چنین وضعی است در جامعه، حالا که باور دارم و می‌توانم، این پستی است که به من پیشنهاد شده، پس وانگذارم، آرام نگیرم، قرار نگیرم؛ این انگیزه‌های حکومت امیرالمؤمنین است.

یک ذره در همه دل و روح علی‌بن‌ابی‌طالب انگیزه‌های مادی و بشری و به تعبیر بهتر، انگیزه‌های خودخواهانه شخصی نیست؛ هر چه هست، به خیر انسان‌ها و برای آنهاست. یک لحظه به خود نمی‌اندیشد، بلکه تماماً به مردم می‌اندیشد.
ببینید، در این انگیزه‌ها خدای متعال تعهد گیرنده است؛ تعهد می‌گیرد که باید به فکر مردم بود.

پیمان‌شکنی خواص دنیاطلب
امیرالمؤمنین با این انگیزه مشغول حکومت و زمامداری می‌شود. «فلما نهضت بالأمر»، وقتی که زمام امر را به دست گرفتم، «نکثت طائفة»؛ یک جمعی، یک گروهی، پیمان را با من شکستند؛ یک عده مردمی که قبلا جزو خوب‌ها و مبارزان و مجاهدان فی سبیل‌الله بودند، جزو متسابقان الی الخیرات بودند و خودشان در کنار علی‌بن‌ابی‌طالب شمشیر به دست، با دشمن خدا جنگیده بودند اما متوقف مانده بودند و امان از این خودخواهی‌ها و متوقف ماندن‌ها.

برنامه حکومت امام علی(ع)
برنامه امیرالمؤمنین در چهار کلمه خلاصه می‌شود: «والذی بعثه بالحق»، سوگند به آن که پیامبر را به حق و حقیقت و راستی مبعوث و برانگیخته کرد؛ «لتبلبلن بلبله»؛ خیال کردید می‌گذاریم همین طور آرام بخوابید؟ ای مسلمانانی که خودتان را سرباز اسلام می‌دانید! خیال کردید می‌گذاریم حالت رخوت و راحتی، آسوده بمانید؟ آن آرمیدگان مسندهای بالا خیال کردند که علی‌بن‌ابی‌طالب می‌گذارد در آن مسندها باز هم بمانند؟ «لتبلبلن بلبله»؛ به هم ریخته می‌شوید به هم ریخته شدنی! اضطراب و تشویشی در ارکان جامعه پدید خواهد آمد.

امیرالمؤمنین می‌فرماید من این کار را می‌کنم، خودش هم قبلا سوگند یاد کرده که « ذمتی بما أقول رهینة و آنا به زعیم»؛ خودم خواهم کرد، به زید و عمرو هم واگذار نمی‌کنم؛ خودش می‌خواهد بکند. آن چنان صفوف اجتماعی شما را بر هم خواهیم زد، آن‌چنان شما را قاطی خواهیم کرد تا بدانید وضع جامعه اسلامی چیست. رفتید زودتر آن بالا بالاها جا گرفتید؟ از غفلت مردم استفاده کردید و پولشان را خوردید؟ با پول آنها شمش طلا درست کردید و برای وراثتان گذاشتید؟ از حلق وراثتان بیرون می‌کشیم.

آن‌چنان شما را قاطی خواهیم کرد تا بدانید وضع جامعه اسلامی چیست. رفتید زودتر آن بالا بالاها جا گرفتید؟ از غفلت مردم استفاده کردید و پولشان را خوردید؟ با پول آنها شمش طلا درست کردید و برای وراثتان گذاشتید؟ از حلق وراثتان بیرون می‌کشیم.«ولتغربلن غربلة»؛ تصفیه خواهیم کرد؛ همه شما را از غربال رد خواهیم کرد. معمولا وقتی تصفیه‌ها در دستگاه‌های رهبری و زمامداری انجام می‌گیرد؛ آن یکی می‌آید تصفیه می‌کند، یک عده‌ای از والیان و زمامداران را کنار می‌ریزد و یک عده‌ای را که با خط مشی او موافق‌ترند و نسبت به او سر سپرده‌ترند می‌آورد، اسمش را می‌گذارند تصفیه؛ اما این یک تصفیه واقعی نیست.
امیرالمؤمنین می‌گوید همه جامعه را تصفیه خواهیم کرد. نه خصوص طبقه بالا را، همه شما را از صافی بلیات و امتحانات بزرگ رد خواهیم کرد؛ همین جور هم شد. در دستگاه تصفیه‌ای که در دوران چهار سال و ۱۰ ماه حکومت امیرالمومنین یکی پس از دیگری بر سر راه ملت مسلمان پیش آمد، بسیاری آن طرف دستگاه ماندند و جزو أخلاط و زیادی‌ها نابود شدند. یک عده‌ای وقتی که جمل عایشه را دیدند، آبرومندان بنی‌هاشم و قریش را دیدند، طلحه و زبیر را دیدند، صحابیان بزرگ پیامبر را دیدند که با علی دارند می‌جنگند و روی او شمشیر می‌کشند، دست و پایشان لرزید.
عده‌ای وقتی که صدای تلاوت قرآن را از اردوگاه نهروان شنیدند، دلشان سست شد و لرزید. برخی وقتی قرآن‌ها را بر سر نیزه در صفوف معاویه مشاهده کردند، دست و پایشان از هم رفتاری و همگامی با علی واماند. اینها همه غربال شدند، اینها همه آن طرف صافی ماندند، اما یک عده‌ای ثابت کردند که مؤمن راستین و واقعی هستند.

برهم زدن باندهای انحصاری قدرت
حضرت در ادامه می‌فرماید : «ولیسبقن سابقون کانوا قصروا»؛ آن کسانی که ممکن بود به عالی‌ترین مقامات اجتماعی و معنوی برسند، اما نظم غلط اجتماعی به اینها اجازه نداده بود؛ نه اجازه داده بود که به عالی‌ترین مقامات اجتماعی نائل بشوند، نه اجازه داده بود که از لحاظ معنوی یک چیزی بشوند؛ مردمی نادان، عوام کالانعام، بی‌معرفت، بی‌درک، در سطح خیلی نازل از لحاظ روحی و از لحاظ جسمی مانده بودند، اما انرژی‌های خداداد در اینها بود: «سابقون».
دنبال این بودند که یک چیزهایی را پیدا کنند؛ حتی سابقا هم راهپیمایی زیادی کرده بودند اما در دوران نظم غلط عثمانی و اسلاف آن به آنها اجازه داده نشده بود که بتوانند خود را نشان دهند. میدان را در مقابل اینها باز می‌کنیم؛ قیدها و زنجیرها را از پای اینها می‌گشاییم؛ به اینها می‌گوییم بروید؛ اگر نتوانستند حرکت کنند، زیر بازویشان را هم می‌گیریم.

«ولیسبقن سابقون کانوا قصروا» آن پیشروان و پیشاهنگان و پیشگامانی که سابقه خود را نشان دادند و فهمانیدند که می‌توانند پیشگام باشند اما نظم غلط اجتماعی به آنها اجازه پرواز نداده بود، حتماً و محققاً پیش خواهند رفت. مثل چه کسی؟ مثل «سهل‌بن‌حنیف، عثمان‌بن‌حنیف و مالک اشتر»؛ مالک اشتر در روزگار امیرالمؤمنین، اول شجاع عرب بود؛ اول شجاع عرب شوخی نیست! پیرمرد بود؛ جوان هم نبود که شما بگویید شاید زمان عمر و ابی‌بکر و دوران فتوحات اسلامی یک بچه‌ای مثلاً بوده؛ نخیر. زمان امیرالمؤمنین که به شهادت رسید، مرد مسنی بود؛ گمان می‌کنم سنش بیش از ۷۰ سال یا در همین حدود بود. در دوران جنگ‌های ایران نامی از مالک اشتر نیست؛ کجا بود؟ در مقامات اجتماعی نامی از او نیست؛ مالک اشتر کجا بود؟ چرا ولایت‌ها، حکومت‌ها و استانداری‌ها به نام زیادبن‌ابیه، ولید، مروان و معاویه و غیر ذلک نوشته می‌شد؛ اما به نام مالک اشتر نوشته نمی‌شد؟ چون مالک اشتر تن به آن ظلم نداده بود، چون مالک اشتر همگام عثمان نشده بود، چون مالک اشتر شریک فجیعت‌های آن دستگاه ظالم نشده بود، قبول نکرده بود؛ لذا نامش نیست؛ نام مالک اشتر را فقط بر سر جنازه «ابی‌ذر غفاری» می‌بینیم؛ آن مسلمان تنهای تنها در بیابان دارد می‌میرد، ناگهان مالک اشتر در قافله‌ای از مصر آنجا پیدایش می‌شود و ابی‌ذر را تجهیز می‌کند اما در رأس مشاغل اجتماعی، نامی از سهل‌بن‌حنیف و عثمان‌بن‌حنیف و این نام‌آوران صدر اسلام نیست؛ سهل‌بن‌حنیف که جزو صحابه عزیز و بزرگوار پیغمبر است.

ما آمدیم این قیدوبندها را باز کردیم؛ این باند بازی‌ها را دور ریختیم؛ آن کسانی که بر اساس معیارهای غلط یک باندی شده بودند و هر جور دلشان می‌خواست با خلق‌الله عمل می‌کردند، کنار انداختیم و میدان را باز کردیم.امیرالمؤمنین می‌گوید: ما آمدیم این قیدوبندها را باز کردیم؛ این باند بازی‌ها را دور ریختیم؛ آن کسانی که بر اساس معیارهای غلط یک باندی شده بودند و هر جور دلشان می‌خواست با خلق‌الله عمل می‌کردند، کنار انداختیم و میدان را باز کردیم؛ این زندانیان فضایل انسانی را آزاد و رها کردیم، گفتیم بروید، هر چه می‌توانید پرواز کنید.

برخورد امام با ویژه‌خواران
«ولیقصرن سباقون کانوا سبقوا»؛ آن سبقت‌جویانی که به هدف‌ها و آرزوهای خودشان و به مراد دلشان هم رسیده بودند، ما کوتاهشان خواهیم آورد؛ کنارشان خواهیم گذاشت و حتی‌المقدور، حد شرعی بر آنان جاری خواهیم کرد.

این برنامه امیرالمؤمنین است؛ این برنامه چهار جمله بیشتر نبود اما به جان شما یک زندگی آبرومند اجتماعی، یک زندگی لایق انسان، یک زندگی و محیط اجتماعی که در آن نهال انسان می‌تواند رشد بکند، در جامعه‌ای که با این برنامه به وجود آمده باشد، مسلماً تأمین است؛ مسلم، انسان در آنجا انسان می‌شود و کامل می‌شود.

اشتباهات اجتماعی ؛ عامل شکست جوامع
و بعد هم دو جمله بسیار پرمغز «الا وان الخطایا خیل شمس حمل علیها أهلها وخلعت لجمها فتقحمت بهم فی النار الا و ان التقوی مطایا ذلل حمل علیها أهلها وأعطوا أزمتها فأوردتهم الجنه». واقعاً مغز انسان قاصر است و زبانش قاصرتر که بخواهد این جمله را تشریح کند که چقدر پر مغز است. اشتباهات انسانی را امیرالمؤمنین مطرح می‌کند. آن جامعه‌ای را که اشتباه می‌کند و به اشتباه خود پایبند می‌ماند، تشبیه می‌کند به آن کسی که او را انداخته‌اند روی اسب، بار کرده‌اند روی اسب (حمل علیها اهلها) این اسب هم اسب دیوانه و چموش است، اسبی است که بی‌خودی جفتک می‌اندازد، بی‌خودی از راه درمی‌رود، بی‌خودی سوار خودش را می‌خواهد بیندازد؛ چموش است و سرکش. علاوه بر این، «وخلعت لجمها»؛ افسار هم ندارد.

یک آدمی را فرض کنید که سوار شده یا بار شده روی اسب چموش و سرکشی، اسب دیوانه‌ای و بدون لجام و لگام، و بناست این سوار با این اسب برسد به مقصد. شما را به خدا احتمال رسیدنش چند در هزار است؟ اگر او را وسط راه با مغز به زمین نزند، اگر او را داخل دره‌ها پرتاب نکند، اگر بدن او را تکه پاره نکند، آنچه خواهد کرد، او را به سرمنزل بی‌آب ‌و علفی خواهد رسانید. ای سوار بیچاره! اسب دیوانه بی‌‎مهاری که داخل جاده راه نمی‌رود، جاده را نمی‌شناسد، اختیارش هم دست تو نیست، تو را خواهد برد و خواهد رسانید به آنجایی که نمی‌خواهی بروی.

ای جامعه اسلامی! اشتباهات و خطایایی که به آنها پابند ماندی، همان اسب سرکش است. اختیار مرکبت دست خودت نیست، آن هم مرکبی است دیوانه و چموش و بی لجام./ ایرنا

* پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسی

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه