ویژه شهادت حضرت امام علی(ع)

شرطة الخمیس دردوران خلافت امیرالمومنان (ع)

شرطة الخمیس دردوران خلافت امیرالمومنان (ع)

«شرطة الخمیس» سپاهی ویژه از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان (ع) بودند که برای اولین بار در اسلام، به هنگام حضور امام در عراق شکل گرفت. آنان به دلیل تعهد و جایگاه خود، هماره در خدمت امام بودند و در جنگ ها نیز نقش پیشقراولان لشکر را داشتند.

 
«شرطة الخمیس» سپاهی ویژه از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان (ع) بودند که برای اولین بار در اسلام، به هنگام حضور امام در عراق شکل گرفت. آنان به دلیل تعهد و جایگاه خود، هماره در خدمت امام بودند و در جنگ ها نیز نقش پیشقراولان لشکر را داشتند. در این نوشتار به تاریخچه، جایگاه و ویژگی های این سپاه خواهیم پرداخت.

مفهوم شرطه الخمیس
«خمیس» به معنای لشکر و سپاه است؛ از این جهت که در آن عصر، هر لشکر، به پنج بخش تقسیم می شد: مقدمه، ساقه، میمنه، میسره و قلب.[1] «مقدمه» پیش تاز سپاه؛ «میسره» جناح چپ؛ «میمنه» جناح راست؛ «قلب» مرکز فرماندهی و «ساقه» به معنای دنباله و عقبه سپاه است. درباره «شرطه» دو معنا وجود دارد:

١. از ماده «شرط»، به معنای علامت و نشان است[2] و به گروهی از پیشاهنگان سپاه و لشکر که در رزم حاضر باشند، «شُرطه» می گویند[3] و در مقام نسبت دادن، به آنان «شُرطی» می گویند. گویا شُرطه همان «مقدمه» لشکر است که چون دارای علامات و نشانه هایی بودند، به این نام خوانده شده و با آن علامت ها شناخته می شدند.[4] بنابراین شرطة الخمیس نقش پیشقراولی را ایفا می کردند و اولین گروهی بودند که وارد جنگ می شدند.

٢. شرطه از «شرْط» (به سکون راء) به معنای التزام به کاری است.[5] با توجه به این معنا می توان شرطة الخمیس را گروه و نیروی ویژه ای دانست که به دلیل پیمان و عهد در جان برکف بودن، عهده دار مأموریت های ویژه بوده اند. این معنا در روایت نیز بیان شده است: گروهی که با امام شرط بهشت می کنند.[6]

همچنین از اصبغ بن نباته پرسیدند: چرا «شرطة الخمیس» نام گرفتید؟ پاسخ داد: «ضمنا له الذبح و ضمن لنا الفتح»؛ ما کشتن دشمن را ضمانت می کردیم و امیرالمؤمنین پیروزی و بهشت را برای ما ضمانت می کرد. [7]

با توجه به معانی گفته شده، می توان شرطة الخمیس را «نیروی ویژه» ای دانست که به دلیل تعهد و جایگاه خود، هماره در خدمت امام بودند و در جنگ ها نیز نقش «مقدمة الجیش» یا پیشقراولان لشکر را داشتند.[8]

چگونگی شکل گیری
شرطة الخمیس نخستین بار در جنگ جمل به دست امیر مؤمنان (ع) در عراق تشکیل شد.[9] پس از این پیکار، گروهی از آنان پس از سخنرانی امام (ع) در مسجد جامع بصره گرد آن حضرت را گرفتند.[10]

به گزارش کشی، بشر بن عمرو همداِنی چنین روایت می کند که امیرمؤمنان (ع) در میان یاران حاضر شد و فرمود:

«اکتتبوا فی هذه الشرطة»؛ در این گروه نام بنویسید.[11]

امام حضور در شرطة الخمیس را ارزش معرفی می فرمودند؛ به گونه ای که برخی از یارانشان را به حضور در آن بشارت دادند. امیرمؤمنان (ع) در روز جنگ جمل به عبدالله بن یحیی حضرمی فرمود:

«أَبْشِرْ یا ابْنِ یحْیی فَأَنْتَ وَ أَبُوک مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِیسِ حَقّاً، لَقَدْ أَخْبَرَنِی رَسُولُ اللهِ (ص) بِاسْمِک وَ اسْمِ أَبِیک فِی شُرْطَةِ الْخَمِیسِ وَاللهُ سَمَّاکمْ شُرْطَةَ الْخَمِیسِ عَلَی لِسَانِ نَبِیهِ»؛[12] ای پسر یحیی! بشارت باد که تو و پدرت از شرطة الخمیس هستید. پیامبر خدا از عضویت تو و پدرت در شرطة الخمیس خبرم داد. خداوند شما را به زبان پیامبرش، شرطة الخمیس نامید.

امیر مؤمنان پیوسته از نام و جایگاه شرطة الخمیس یاد می فرمود و حتی در گرماگرم جنگ صفین نیز فرمود:

«یا شرطه الموت صبرا، لا یهولنکم دین ابن حرب، فان الحق قد ظهر»؛ ای سپاه مرگ! پایداری کنید و از دین پسر حرب نهراسید که حق قطعا پیروز است»[13]

درنگی در آمار
در متون تاریخی، آمار نیروی های شرطة الخمیس یکسان ارائه نشده و در تعداد آن اختلاف وجود دارد.

کشی از ۵ یا ۶ هزار نفر یاد می کند؛[14] شیخ مفید[15] و برقی[16] به ۶ هزار نفر اشاره می کند؛[17]

مزی و ابن عساکر رقم ١٢٠٠٠ را ضبط کرده اند؛[18]

طبری مدعی است آمار آنان ۴٠ هزار نفر بوده است.[19]

این آمار که تماما ناظر به فراوانی نیروهای شرطة الخمیس است، با تنهایی و غربت ماه های پایانی حیات امیر مؤمنان (ع) همخوانی ندارد؛ زیرا تاریخ اذعان دارد که امام پس از نبرد صفین، از بی وفایی و شانه خالی کردن سربازانش در کوفه گلایه داشت و آنان را «مرد نمایان نامرد!» و «کودک صفتان بی خرد» توصیف کرد و دردمندانه آرزو می کرد که ای کاش با آنان آشنا نمی شد چرا که با نافرمانی و ذلّت پذیری، رأی و تدبیر حضرت را تباه ساختند.[20]

اگر آمار ارائه شده از کشی و مفید را بپذیریم و به تعداد ۵ یا ۶ هزار نفر تکیه کنیم، این آمار را باید ناظر به آغاز شکل گیری آن، در مقطع زمانی پیکار جمل تحلیل کرد. بدیهی است صرف نظر از احتمال ریزش برخی از سست ایمانان از صف نیروهای ویژه، نباید این نکته را از نظر دور داشت که بسیاری از نیروهای شرطة الخمیس به دلیل پیشقراولی به شهادت رسیده، یا مجروح شدند. آمار ارائه شده از شهدای صفین مؤید این مدعاست.

به گزارش ابن اعثم، در سپاه ٩٠ هزاری امام، ٨٠٠ مرد از انصار، ٩٠٠ مرد از صحابه حاضر در بیعت رضوان و ٨٠ مرد صحابه بدری حاضر بودند.[21] پیکار صفین هفت ماه پس از پایان پیکار جمل و در آغاز صفر سال ٣٧ هجری روی داد. به گزارش مسعودی (متوفی ٣۴۵ق)، [22]مقدسی (متوفی 507ق) [23]و ابن جوزی (متوفی ۵٩٧ق) [24]در این جنگ ٧٠ هزار نفر کشته شدند و در این میان، آمار شهدای سپاه امیرمؤمنان (ع) ٢۵ هزار نفر بود که ٢۵ نفر از آنان صحابه بدری بودند.[25] ذهبی 65 نفر از شهدای صف نیروهای امام علی (ع) را از صحابه ای می داند که در بیعت رضوان حضور داشتند. [26]

از این رو طبیعی است که پس از نبرد صفین، بیشتر نیروهای شرطة الخمیس به شهادت رسیده باشند [27]و نقل ابن سعد در طبقات درباره آمار ١٢ هزار نفری سپاه امام حسن (ع) و نامیدن آنان به عنوان شرطة الخمیس روا نیست.[28]

ویژگی ها
شرطة الخمیس از نیروهای نخبه، باایمان، سخت کوش و گوش به فرمان تشکیل شده بود که در دوران سخت حضور امام در عراق، در خدمت ایشان قرار داشتند. حضور چهره های برجسته اسلام در این لشکر، گواه شوکت و عظمت آن است. اعضای این سپاه، به دلیل داشتن ویژگی های برجسته، از امتیاز خاصی نسبت به سایر نیروها برخودار بودند. اصبغ بن نباته در پاسخ به پرسشی درباره جایگاه امام نزد شرطه الخمیس، چنین گفته است:

«أَنَّ سُیوفَنَا کانَتْ عَلَی عَوَاتِقِنَا فَمَنْ أَوْمَی إِلَیهِ ضَرَبْنَاهُ بِهَا، وَ کانَ یقُولُ لَنَا تَشَرَّطُوا فَوَاللهِ مَا اشْتِرَاطُکمْ لِذَهَبٍ وَ لَا لِفِضَّةٍ وَ مَا اشْتِرَاطُکمْ إِلَّا لِلْمَوْت»[29] ما شمشیرهای مان بر شانه های مان بود؛ حضرت به هر کس اشاره می کرد؛ او را از پا درمی آوردیم. او به ما می فرمود: قسم به خدای من که با شما به طلا و نقره شرط نمی کنم، بلکه پیمان ما با شما مرگ و شهادت است.

برقی از علی بن حکم، این سخن را در ادامه فرمایش امیرمؤمنان (ع) نقل می کند که فرمود: پیامبر (ص) به اصحاب خود چنین فرمود:

«تشرّطوا، فإنی لست أشارطکم إلا علی الجنة»؛ پیمان ببندید؛ همانا من با شما جز برای بهشت پیمان نمی بندم»[30]

مأموریت ها
این ویژگی های خاص، زمینه ساز عهده داری مأموریت های مهم دیگری غیر از نبرد در میدان جنگ نیز بود. شکل گیری این نیروی ویژه، با هدف انجام مأموریت های خاص، برپایی امنیت دارالخلافه، مقابله با ناامنی های مناطق مختلف و حضور بهنگام در حوادث بود؛ از این رو امام این گروه را از باایمان ترین و برترین یاران خود سامان داد.[31]

مهم ترین مأموریت های شرطة الخمیس از این قرار بود:

١. امنیت کوفه. این گزارش ابواسحاق ثقفی کوفی (متوفی ٢٨٣ق) می تواند گواه این امر باشد:

امیر المؤمنین (ع) هنگامی که از صفین بازگشتند، مالک اشتر را به محل حکومت خود در جزیره فرستادند و به قیس بن سعد فرمودند: شما در کوفه باشید و اداره شرطة الخمیس را به دست بگیرید، تا حکمیت پایان گیرد و بعد به سوی آذربایجان بروید.[32]

٢. با شدت یافتن حملات و غارت های کارگزاران معاویه به قلمرو حکومت، امام برای دفع هجوم وحشیانه و دستبردهای آنان، بارها شرطة الخمیس را برای مقابله با آنان اعزام کرد. یحیی بن صالح گوید: یاران من می گفتند: علی (ع) هنگامی که شامیان بر نواحی عراق تاختند، شرطة الخمیس را برای جلوگیری از آنها فرستاد، و قیس بن سعد را به تعقیب آنها روانه کرد و او تا اواسط راه شام آنها را تعقیب نمود.[33]

٣. شرطة الخمیس در برخی از مأموریت های ویژه، مانند جلب مجرم،[34] کمک در کشف جرم و امور قضایی نیز حضور جدی داشتند. امام محمد باقر (ع) فرمود: روزی علی (ع) وارد مسجد شد و دید جوانی در حال گریستن است. حضرت علت را جویا شد؛ جوان گفت: یا علی! شریح قاضی حکمی کرده که من نمی دانم باید چه کنم! پدر من، با جمعی از دوستان به سفر رفت و همه سالم بازگشتند جز پدر من که بازنگشت. من از آنان سراغ پدرم را گرفتم و ایشان پاسخ دادند که در راه فوت کرده. از اموالش پرسیدم، گفتند: چیزی به جای نگذاشته است. آنها را نزد شریح بردم. همگی نزد شریح قسم خوردند که حرف های شان درست است؛ ولی من می دانم پدرم اموال زیادی را همراه خود به سفر برد.

حضرت فرمود تا دوباره همه نزد شریح قاضی بروند. پس همه را نزد شریح بردند. حضرت فرمود: چگونه میان اینان حکم کردی؟ شریح همه ماجرا را بیان کرد و گفت: این جوان شاهدی بر ادعایش (مال و ثروت پدر) نداشت و همسفران نیز همه قسم یاد کردند که او مالی از خود باقی نگذاشته است. حضرت فرمود: هیهات! در چنین مسئله ای این گونه حکم می کنی؟! شریح گفت: یا امیر المؤمنین! چگونه باید حکم کنم؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمود: ای شریح! به خدا سوگند در میان آنان به گونه ای حکم کنم که هیچ کس قبل از من این گونه حکم نکرده است، مگر داود پیامبر (ص). آن گاه به غلام خود فرمود:

«یا قَنْبَرُ ادْعُ لِی شُرْطَةَ الْخَمِیسِ، فَدَعَاهُمْ فَوَکلَ بِهِمْ بِکلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ رَجُلًا مِنَ الشُّرْطَةِ»؛ ای قنبر! شرطة الخمیس را برای حضور نزد من خبر کن و هر یک از همسفران را به یکی از آنان بسپار.

قنبر چنین کرد. حضرت به تمام آنها فرمود: آیا فکر می کنید من نمی دانم با پدر این جوان چه کرده اید؟ سپس فرمود، آنها را از یکدیگر جدا کنند و چشمانشان را ببندند و هر یک را به ستونی از ستون های مسجد ببندند. آن گاه امام (ع) کاتب خود عبید الله بن ابی رافع را طلبید و فرمود: قلم و دوات را بیاور و خود بر مسند قضاوت قرار گرفت و مردم اطراف آن حضرت جمع شدند. حضرت فرمود: هر گاه من تکبیر گفتم، شما نیز بگویید.

آن گاه یکی از همسفران را نزد خود خواند و چشمانش را باز کرد؛ سپس به کاتب فرمود: هر چه اقرار می کند، بنویس. امام (ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: چه روزی با پدر این جوان از منزل خارج شدید؟ چه ماهی بود؟ چه ساعتی بود؟ در کجا پدر این جوان بیمار شد؟ چه بیماری داشت؟ چند روز بیماری اش طول کشید؟ چه روزی درگذشت؟ چه کسی او را غسل داد؟ و.. . مرد همه سؤال ها را پاسخ داد. پس حضرت تکبیر گفت و مردم حاضر در مسجد، همگی تکبیر گفتند.

از صدای تکبیر، همسفران دیگر به شک افتادند که مرد اوّل همه چیز را آشکار کرده است. آن گاه حضرت فرمود: چشمانش را ببندید و به جای اولش ببرید و مرد دوم را بیاورید. پس چشمان مرد دوم را باز کردند و در مقابل امام (ع) نشاندند. امام فرمود: تو گمان می کنی که من حقیقت را نمی دانم؟ مرد دوم گفت: یا امیرالمؤمنین! من فقط یکی از این جماعت بودم و دوست نداشتم او را بکشند. آن گاه به تمام ماجرا اقرار کرد. تا این که همه همسفران نیز یکی یکی اقرار کردند؛ به همان صورتی که مرد دوم اقرار به گناه کرد.

در پایان این محاکمه، حضرت فرمودند تا اموال آن مرد را پس بدهند و خون بهای مقتول نیز از آنان گرفته شد. پس از این ماجرا، امیرالمؤمنین (ع) درباره نوع قضاوت حضرت داود (ع) مطالبی مفصّل به شریح فرمود.[35]

نظارت بر عملکرد
حساسیت جایگاه شرطة الخمیس ضرورت سلامت و عدم تخطی از چارجوب مشخصی را نیز می طلبید. گزارش ذیل، نشان از نظارت دقیق، تصمیم بجا و مجازات بی ملاحظه یک اعضای شرطة الخمیس دارد.

امام علی بن ابی طالب (ع) افرادی از شرطه را فرستاد تا لبید بن عطارد تمیمی[36] را نزد آن جناب بیاورند. آنان در راه بازگشت، از منزل یکی از افراد بنی اسد گذشتند که نعیم بن دجاجه [37]هم در آن جا حضور داشت. نعیم برخاست و لبید را از دست فرستادگان علی (ع) گرفت. آنها نزد علی (ع) آمدند و گفتند: ما لبید را می آوردیم، ولی نعیم او را از ما گرفت و رهانید. علی (ع) فرمان داد تا نعیم را که از افراد شرطة الخمیس بود، احضار کرده و او را به دلیل سرپیچی مجازات کنند. نعیم گفت:

«یا أمیر المؤمنین انّ المقام معک لذلّ و انّ فراقک لکفر»؛ [38] ای امیر مؤمنان! با تو زیستن موجب خاری می شود و جدا شدن از تو کفر است. علی (ع) فرمود: واقعا چنین است؟! گفت: آری. علی (ع) فرمود تا آزادش کنند.[39]

شیخ کلینی بدنبال این روایت، ماجرایی نقل می کند که امام پس از مجازات نعیم و شنیدن این سخن از وی، چنین فرمود: تو را بخشیدم؛ همانا خداوند می فرماید:

«ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ السَّیئَة»[40] یعنی بدی را به بهترین راه و روش دفع کن. اما سخن تو که «با تو زیستن، سبب خواری است» یک بدی است که تو آن را کسب کرده ای، ولیکن این سخن تو «جدا شدن از شما کفر است» یک نیکی است که به دست آورده ای؛ این خوبی به جای آن بدی. [41]

چهره های شاخص
در متون رجالی و تاریخی، از برخی چهره ها یاد شده است که جزو نیروها و فرماندهان شرطة الخمیس بودند. به دلیل اهمیت این موضوع، از این افراد در قالب دو گروه یاد می شود:

الف) اصحاب پیامبر (ص)
این افراد، پیشتر، از همراهان پیامبر بودند و در زمان امام علی (ع) جزو شرطة الخمیس شدند. احمد بن ابی عبد الله برقی (متوفی ٢٨٠ق) از صحابه زیر یاد می کند:

سلمان؛ مقداد بن الاسود معروف به مقداد بن عمرو بن ثعلبه؛ ابوذر غفاری؛ عمار یاسر؛ أبو سنان؛ أبو عمره (عامر بن مالک بن النجار انصاری)؛ جابر بن عبد الله انصاری؛ سهل بن حنیف؛ عثمان بن حنیف.[42]

شیخ مفید نیز با دو تفاوت به اسامی فوق اشاره می کند: او به جای ابو عمره از «ابو عمرو» و به جای ابوسنان از «ابوساسان» یاد می کند.[43] درباره اسامی بالا چند نکته لازم به یادآوری است:

این نام ها متعلق به اصحاب پیامبر (ص) است که در زمره یاران امام جای داشتند. ابوذر (متوفی ٣٢ هجری) [44]، مقداد (متوفی 33 هجری) [45]و سلمان فارسی (آخر ٣۶هجری) [46]از یاران خاص امیرمؤمنان (ع) به شمار می روند که در دوره شکل گیری شرطة الخمیس حضور نداشتند، مگر آن که همگان در زمره کسانی اند که با امیرمؤمنان (ع) هم پیمان شدند؛ پیمانی که بر محور پیروی از امام و عطای بهشت شکل گرفت:

«تشرطوا، فإنا أشارطکم علی الجنة و لست أشارطکم علی ذهب و لا فضة، إن نبینا (ص) فیما مضی قال لأصحابه: تشرطوا، فإنی لست أشارطکم إلّا علی الجنة». گویا شرطة الخمیس که در دوره خلافت امام توسعه یافته، همان یاران نخست و هم پیمان با امام همچون سلمان، مقداد و أبوذر باشند.

درباره نام مورد اختلاف برقی و مفید باید یادآوری کنیم:
١. درباره نام واقعی ابوعمره انصاری اختلاف است؛ گویا نامش عامر بن مالک بن النجار انصاری است، [47]اما کنیه مشهورش همان ابوعمره (نه ابوعمر) می باشد. وی را از صحابه بدر می دانند که در صفین به شهادت رسید.[48]

٢. درباره ابوسنان یا ابوساسان باید دانست:

اولا در نگاه امین عاملی، در نسخ حدیثی و رجالی، درباره نام او اختلاف است. گاه از این فرد «ابوسنان» و گاه «ابوساسان» یاد می شود [49]و گویا این دو یکی است و در این مورد به دلیل شباهت لفظ این دو اسم، تصحیف صورت گرفته است.[50]

ثانیا درباره این شخص اطلاعی در دست نیست و افراد مختلفی به این نام معروف هستند که بی ارتباط با امیرمؤمنان (ع) می باشند. البته نصر بن مزاحم از فردی به نام أبوسنان أسلمی یاد کرده که گزارشی از عمار نقل می کند.[51] در این کتاب اثر دیگری از وی نیست که این گمنامی، توجه به ابوساسان را تقویت می کند.

ثالثا ابوساسان، کنیه «حُضَین بن المُنْذِر شیبانی رقاشی» است. او معروف به ابوساسان یا ابالیقظان است و بزرگ قبیله ربیعه بود. ذهبی او را از شرطة الخمیس می داند. [52]او از امرا [53]و پرچمداران سپاه امام در صفین بود [54]و پرچم قبیله ربیعه به دست او قرار داشت. [55]در «معجم رجال الحدیث» ضمن اشاره به حضور ابوساسان در شرطه، از صحابی بودن او گزارش داده شده است.[56]

به جز افراد یاد شده، از قیس بن سعد انصاری نیز باید یاد کرد. او از اصحاب بنام پیامبر (ص) بود. [57]قیس به عنوان یار باوفای امیرمؤمنان (ع) و فرمانده شرطة الخمیس به شمار می رفت. [58]او سالاری سپاه امام تا زمان شهادت ایشان را بر عهده داشت. [59]یریم بن سعد گزارش می کند که قیس بن سعد را در حالی که فرمانده شرطة الخمیس بود دیدم که کنار دجله آمد و وضو گرفت و سپس پیش رفت و با مردم نماز گزارد.[60] قیس در آغاز خلافت امام مجتبی (ع) فرماندهی سپاه را عهده دار بود. البته ادعای نویسنده طبقات که این لشکر ١٢ هزار نفری را شرطة الخمیس نامیده، نمی توان پذیرفت.[61]

ب) صحابه امیرمؤمنان (ع)
- ابوالرضی عبدالله بن یحیی حضرمی؛[62]

- یحیی حضرمی؛[63]

- عبیدة السلمانی المرادی؛ [64]او از کارگزاران امیرمؤمنان (ع) بود. [65]عبیده را فقیه و مفتی ای نامیده اند که در مکتب امام رشد یافته بود. برخی معتقدند که در قضاوت هم سنگ شریح قاضی بود؛ [66]به گونه ای که هر گاه مسئله ای بر شریح دشوار می شد، به عبیده ارجاع می داد. عبیده در نهروان در صف یاران امام جای داشت.[67]

- حبیب بن مظاهر أسدی؛ [68]

- عبدالله بن اُسَید کندی؛ [69]

- ابویحیی حکیم بن سعید حنفی؛ [70]

- سلیم بن قیس هلالی؛ [71]

- اصبغ بن نباته تمیمی مجاشعی؛[72] او از یاران خاص و مورد اعتماد امیرمؤمنان (ع) بود که پس از ضربت خوردن امام، توفیق عیادت از حضرت را یافت.[73] بنا بر نقل نصر بن مزاحم، اصبغ به عنوان یکی از فرماندهان صفین، در محضر علی (ع) این سخن را بیان کرد: ای امیر مؤمنان! تو مرا به شرطة الخمیس گماشته ای و اعتمادی به من کردی که به دیگران نکرده ای؛ من امروز از پایداری و پیروزی آفرینی خودداری نمی کنم؛ اما درباره شامیان (باید بگویم) که آنها از ما شکست خورده اند (و سرداران نامدارشان هلاک شده اند) در حالی که در میان ما هنوز دلاورانی باقی مانده اند؛ اجرای فرمانت را از ما بخواه و اجازه ده تا ما پیش روی کنیم. علی (ع) به او فرمود: «به نام خدا پیشروی کن».[74] اصبغ بن نباته از أصحاب إمام حسن (ع) نیز به شمار می آمد.[75]

- عباد بن نسیب؛ بخاری او را که معروف به ابوالوضی العبسی (القیسی) [76]است، از اعضای شرطة الخمیس می شمارد.[77]

 

[1] ابن اثیر، النهایه، ج٢، ص ٧٩.

[2] « الشرط بفتحتین العلامه». طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص ٢۵٧.

[3] « الشُّرْطَةُ أوّل طائفة من الجیش تشهد الوقعة»). النهایه، ج٢، ص ۴۶٠).

[4] راغب اصفهانی، المفردات، ص ۴۵٠.

[5] «الشَّرْطُ معروف، و کذلک الشَّریطةُ، و الجمع شُروط و شَرائطُ). و الشَّرْطُ إِلزامُ الشیء و التِزامُه فی البیعِ و نحوه، و الجمع شُروط»). ابن منطور، لسان العرب، ج٧، ص٣٣٠.

[6] رجال الکشی، ص۶.

[7] همان، ص ۵.

[8] امروزه در ساختار بسیاری از ارتش های کشورهای عربی، گروهی به نام «الشرطة العسکریة» وجود دارد که امور امنیتی ارتش را عهده دار است.

[9] «و شرطة الخمیس الذی ابتدعه من العرب»). تاریخ الطبری، ج۵، ص ١۵٩؛ «فالنص یوضح أن علیاً هو أول من ابتدأ هذا و أنهم فرقة خاصة من العرب»). ابن سعد، الطبقات الکبری، ج١٠، ص٣٢١، (پاورقی)).

[10] شیخ مفید، الجمل، ص ٢١٨.

[11] «بِشْرِ بْنِ عَمْرٍو الْهَمَدَانِی قَالَ مَرَّ بِنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) فَقَالَ اکتَتِبُوا فِی هَذِهِ الشُّرْطَةِ فَوَ اللهِ لَا غِنَی بَعْدَهُمْ إِلَّا شُرْطَةُ النَّارِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِمِثْلِ أَعْمَالِهِمْ». رجال کشی، ص ۵.

[12] رجال الکشی، ص۶.

[13] ابن مزاحم، وقعة صفین، ص ٣٨۵.

[14] رجال الکشی، ص۶.

[15] مفید، الاختصاص، ص ٢.

[16] رجال البرقی، ص ٣.

[17] الاختصاص، ص ٢.

[18] ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج١٣، ص ٢۶٣؛ مزی، تهذیب الکمال، ج ۶، ص ٢۴۴.

[19] تاریخ طبری، ج۵، ص ١۵٩.

[20] امام وقتی خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر انبار در سال ٣٨ هجری را شنید؛ در برابر سستی و نافرمانی مردم چنین فرمود: «یا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکمْ مَعْرِفَةً وَ اللهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً قَاتَلَکمُ اللهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَی رَأْیی بِالْعِصْیانِ وَ الْخِذْلَانِ»؛ ای مردنمایان نامرد! ای کودک صفتان بی خرد که عقل های شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد! چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و هرگز نمی شناختم! شناسایی شما- سوگند به خدا- که جز پشیمانی حاصلی نداشت و اندوهی غم بار سر انجام آن شد). خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پرخون و سینه ام از خشم شما مالامال است! کاسه های غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشاندید و با نافرمانی و ذلّت پذیری، رأی و تدبیر مرا تباه کردید»). نهج البلاغه، خطبه ٢٧)).

[21] ابن اعثم، الفتوح، ص ۵٠٠.

[22] مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ٢۵۶؛ مسعودی، مروج الذهب، ج ٢، ص ٣۵٢.

[23] مقدسی، البدأ و التاریخ، ج ۵، ص ٢٠٧.

[24] ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص ١٢٠.

[25] «و قتل بها من الصحابة ممن کان مع علی خمسة و عشرون رجلًا منهم عمار بن یاسر»). مروج الذهب، ج ٢، ص ٣۵٢.

[26] « شهدنا مع علی ثمانمائة ممّن بایع بیعة الرّضوان، قتل منهم ثلاثة و ستّون رجلاً، منهم عمّار»). ذهبی، تاریخ الاسلام، ج٣، ص۵۴۵.

[27] از این منظر، روایت ابوخالد کابلی قابل تحلیل است). او از امام باقر (ع) چنین روایت می کند: «کان علی بن أبی طالب (ع) عندکم بالعراق یقاتل عدوه و معه أصحابه و ما کان فیهم خمسون رجلاً یعرفونه حق معرفته، و حق معرفة إمامته»). رجال الکشی، ص ۶.

[28] الطبقات الکبری، خامسة،١، ص٣٢١.

[29] رجال الکشی، ص۶.

[30] رجال البرقی، ص ۴.

[31] قرشی، موسوعة علی بن أبی طالب (ع)، ج١١، ص٣٢.

[32] ثقفی، الغارات، ج١، ص ٢۵٧.

[33] الغارات، ج٢، ص ۴٨٩.

[34] ر. ک: کلینی، کافی، ج٧، ص ٢۶٨؛ به ماجرای دستگیری لبید بن عطارد مراجعه شود.

[35] صدوق، من لایحضره الفقیه، ج٣، ص٢۴؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج١۴، ص١١).

[36] به گفته ابن عساکر: لبید بن عطارد یکی از اشراف کوفه به شمار می رفت: «من وجوه أهل الکوفة و أشرافهم»). تاریخ مدینه دمشق، ج۵٠، ص ٢٩٢)). در روایت ذکر شده در کافی «بشر عطاردی» ضبط شده است). کافی، ج٧، ص ٢۶٨).

[37] نعیم بن دجاجه اسدی از یاران امام و عضو شرطه بود). درباره شرح حال او ر. ک: رجال الشیخ الطوسی، ص٨۴؛ الطبقات الکبری، ج۶، ص ١٨٠؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج١١، ص٢٠٢؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۶۵، ص ۵١؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج٢٠، ص ١٩٠.

[38] شیخ صدوق این عبارت این گونه آورده است: «وَ اللهِ إِنَّ صُحْبَتَک لَذُلٌّ وَ إِنَّ خِلَافَک لکفر»). الامالی، ص ٣۶۴.

[39] الثقفی، الغارات، ج١، ص١٢١). با کمی تفاوت ر. ک: رجال الکشی، ص٩٠؛ صدوق، الامالی، ص٣۶۴؛ ابن شهراشوب، المناقب، ج ٢، ص ١١۴؛ طوسی، التهذیب، ج١٠، ص ٨٧.

[40] فصلت، آیه ٣۴.

[41] الکافی ج ٧ ص ٢۶٩.

[42] رجال البرقی، ص ۴.

[43] الاختصاص ص ٣.

[44] ابن اثیر، أسدالغابة، ج١، ص٣۵٨.

[45] ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص١۴٨١.

[46] «توفی بالمدائن فی خلافة عثمان بن عفان»). الطبقات الکبری، ج۶، ص ٩۵.

[47] أسدالغابة، ج۵، ص٢٣١؛ الاستیعاب، ج۴، ص١٧٢١.

[48] همان.

[49] سیدمحسن امین عاملی، أعیان الشیعة، ج٢، ص ٣۶٠؛ «عن الباقر (ع) انقلب الناس الّا ثلاثة نفر: سلمان و أبوذر و المقداد، قلت فعمار: قال حاص حیصة ثم رجع، ثم أناب الناس، بعد فکان أول من أناب أبوسنان الأنصاری (و فی نسخة أباساسان الأنصاری)»). همان، ص ٣۵٣.

[50] «و لاریب أنه صحف أحدهما بالآخر»). أعیان الشیعة، ج٢، ص ٣۵٣.

[51] وقعة صفین، ص٢٢۵.

[52] «کان صاحب شرطة علی»). تاریخ الإسلام، ج۶، ص۵٢٠.

[53] المعرفه و التاریخ، ج٣، ص ٣١۵.

[54] سمعت حضین بن المنذر یقول: أعطانی علی الرایة ثم قال: «سرّ علی اسم الله، یا حضین و اعلم أنه لا یخفق علی رأسک رایة أبدا مثلها إنها رایة رسول الله (ص)»). وقعة صفین، ص٣٠١.

[55] وقعة صفین، ص٣٣١.

[56] «و من شرطة خمیسه أباسنان، و وصفه بالأنصاری، عند عدة من أصحاب رسول الله»). معجم رجال الحدیث، ج٧، ص ١٣۵.

[57] « کان قیس بن سعد بن عبادة من النبی صلی الله علیه وآله وسلم مکان صاحب الشرطة من الأمیر، و أعطاه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم الرایة یوم فتح مکة.. ). ثم صحب قیس بن سعد علی بن أبی طالب رضی الله عنه». الاستیعاب، ج٣، ص١٢٩٠.

[58] رجال کشی، ص ١١٠، ح ١٧٧.

[59] تاریخ طبری، ج۵، ص ١۵٩.

[60] الطبقات الکبری، ج۶، ص ١٢٢.

[61] «فسار الحسن إلی أهل الشام، و جعل علی مقدمته قیس بن سعد بن عباده فی اثنی عشر ألفا، و کانوا یسمون شرطة الخمیس»). الطبقات الکبری، خامسة١، ص٣٢١.

[62] رجال البرقی، ص ٣؛ الاختصاص، ص ۴.

[63] رجال البرقی، ص ٣.

[64] الاختصاص، ص ۴.

[65] «عبیدة السلمانی المرادی؛ و ولی علی بن أبی طالب عبیدة السلمانی من مراد الفرات»). أنساب الأشراف، ج٢، ص١٧٧.

[66] «عبیدة السّلمانی المرادی الکوفی الفقیه المفتی، أسلم فی حیاة النبی صلی الله علیه وآله وسلم، و تفقّه بعلی و ابن مسعود، قال الشعبی کان یوازی شریحا فی القضاء). ابن العماد حنبلی، شذرات الذهب، ج١، ص٣٠۴).

[67]«حضر مع علی رضی الله عنه وقعة [الخوارج] بالنهروان، و کان یوازی شریحا فی القضاء، فإذا أشکل علی شریح شیء دلهم علیه»). ابن جوزی، المنتظم، ج۶، ص١٢٣.

[68] معجم رجال الحدیث، ج۵، ص ٢٠٢.

[69] بحارالأنوار، ج۵٣، ص ١٠٨.

[70] رجال البرقی، ص۴؛ الاختصاص، ص ٢؛ بحارالأنوار ج ٣۴، ص ٢٧٢ و ر. ک: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج٨، ص ٢۶٨.

[71] رجال البرقی، ص ۴؛ الإختصاص، ص ٢؛ ر. ک: حلی، خلاصة الأقوال (رجال العلامة)، ص ٨٣.

[72] الطبقات الکبری، ج ۶، ص ٢٢۵؛ الاختصاص، ص ۶۵ ).

[73] الأمالی للطوسی، ص ١٢٣، ح ١٩١ ).

[74] وقعة صفین، ص ۴٠۶.

[75] رجال الطوسی، ص ٩٣، الرقم ٩١٩.

[76] اربلی از این شخصی با نام «ابوالوضی القیسی» یاد کرده است). اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج١، ص ٢۶٨). همچنین نوری روایتی را از او نقل می کند). ر. ک: نوری، مستدرک الوسائل، ج٣، ص٣٢۴). همچنین ر. ک: ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج٧، ص ٢٩۴؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص ٣٣٢.

[77] «أبی الوضئ وکان من فرسان علی علی شرطة الخمس»). محمد بن اسماعیل بخاری، التاریخ الصغیر، ج١، ص ٢٧۵.

 

منبع : مجله  فرهنگ زیارت  فروردین ماه سال 1390 شماره 9 

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه