خادم با تعجب پرسید: «آقا! او از شما چیزی طلب کرد و آن را به او دادید؛ حال برای چه او را برگردانم.» حضرت فرمود: «پیامبر اکرمˆ فرموده بهترین صدقه آن است که گیرنده را بی نیاز کند.» و ما این سائل را بی نیاز نکردیم.» سپس انگشتر ده هزار درهمی اش را به خادم داد و فرمود: «به او بگو اگر خواست آن را بفروشد، به همین قیمت بفروشد.»

*

مرد هر چه در مسجد گشت، همیانش( کیسه پول) را پیدا نکرد. جز او و امام صادق کسی در مسجد نبود. حضرت را نمی شناخت. رو کرد به او و گفت: ای مرد! تو همیان مرا برداشته ای! آن را پس بده!» امام با آرامش پرسید: «در همیان تو چه بوده است؟»

هزار دینار به مرد داد و روانة خانه اش شد.

مرد همیان را که در خانه دید، با عجله به مسجد برگشت. عذرخواهی کرد و خواست هزار دینار را برگرداند که شنید: «چیزی را که از دست من خارج شده است، دیگر به دست من باز نمی گردد.» مرد همین که فهمید او امام صادق(ع) است، گریست و گفت: «به راستی که چنین افعالی تنها از چنین کسانی سر می زند!»

*

سُدَیر صدفی اعتراض کرد: «شما که یاران زیادی داری، چرا قیام نمی کنی؟ سکوت بر شما روا نیست!

پرسید: «تعداد یاران ما چند نفر است.» سدیر پاسخ داد: «صدهزار و بلکه دویست هزار نفر!»

حضرت به راهش ادامه داد. برای نماز ظهر جایی توقف کردند که چوپان جوانی گله اش را برای چرا آورده بود. فرمود: «سوگند به خدا اگر به تعداد این گوسفندان یاور و همراه داشتم، سکوت بر من روا نبود.» سدیر بعد از نماز گوسفندان را شمرد؛ هفده رأس بیش تر نبودند، لرزه بر وجودش افتاد.

*

مزرعة «عین زیاد» از آن خودش بود اما هیچ گاه خرماهای شیرین و میوه های پر آبش را برای خود نمی خواست.امام صادق (ع) به کارگران گفته بود راهی باز کنند تا مردم بیایند و از خرما و میوه ها بخورند. هر روز ده سفره در« عین زیاد» می انداخت و مردم را غذا می داد. اگر کسی بیمار یا ناتوان بود و نمی آمد، ظرفی به در خانه اش می فرستاد. حتی اگر چیزی از باغ می ماند، می فرمود: «همة آنچه باقی مانده را به مدینه ببرید و میان مردم تقسیم کنید.»

*

آنقدر دانشش گسترده بود که گفتند: «جعفربن محمد کسی است که دانشمندان به در خانه اش هجوم می آوردند.» مردم به اندازه ای از او علوم نقل کردند که در تمام جهان منتشر شده است. شاگردانش روز به روز بیش تر می شد و منصور هر روز بیش تر به او و پیروانش ستم می کرد؛ اما حضرت از تلاش خود خسته نمی شد و با شجاعت می فرمود: «ای مردم! به حاکمان ستمگر پناه نبرید. با آنها همکاری نکنید. حتی چیزی از آنها نخرید و چیزی به آنها نفروشید.»

*

پرسید: «چرا آن مرد چند روزی است پیش ما نمی اید؟»

یکی از اصحاب پاسخ داد: «آن مرد دهاتی را می گویید؟ او که آدم مهمی نیست، آخر چرا سراغش را می گیرید؟»

حضرت ناراحت شد و فرمود: «شخصیت انسان در عقل اوست، شرافتش در دین او و بزرگواریش در تقوای اوست. ارزش آدمی بسته به این سه صفت است.» مرد سر به زیر انداخت.

منابع:

پیشوای مذهب حضرت امام جعفر صادق(ع) ، گروه مؤلفان سید منذر حکیم با همکاری سیدعبدالرحیم موسوی، مجمع جهانی اهل بیت.

اصحاب امام صادق(ع) ، علی محدث زاده، کتابخانه مدرسه چهل ستون، چاپ اول 1373، مسجد جامع، تهران.

سیره امام صادق در برخورد با اهل سنت، سعید بابایی، چاپ اول 1384، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.

امام صادق از دیدگاه اهل سنت، مهدی لطفی، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1385، چاپ اول.

بحارالانوار، جلد 78.

بحارالانوار، جلد 74.

بر امام صادق و امام کاظم چه گذشت، سید محمد حسن موسوی کاشانی، دارالکتب الاسلامیه، بهار 1379، جلد اول.