امام صادق (ع) و اصلاحات فرهنگی

امام صادق (ع) و اصلاحات فرهنگی

پیشوایان معصوم دین در سمت جانشینی از رسول گرامی اسلام، تجسّم عینی حیات اسلامی و روح همیشه جاوید رسالت محمّدی(ص) می باشند که در همه زمینه های اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مسئولیت پاسداری از دین حنیف اسلام و تبیین و گسترش معارف و مضامین عالی آن را برعهده دارند و در پرتو برخورداری از دانش خدادادی و احاطه کامل به صلاح و فساد امور و نیازهای فکری و فرهنگی جامعه اسلامی فعالیت های خود را سامان می دهند.

امامان علیهم السّلام هر کدام با شرایط و موقعیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاصّی مواجه بودند؛ از این رو، متناسب با آن شرایط، اتخاذ موضع می کردند؛ یکی پس از مشاهده بی وفایی و همکاری نکردن امّت با وی از قدرت سیاسی کناره می گیرد و با دشمن سرسختی چون معاویه به پای میز مذاکره می نشیند و دیگری با همه توان به مخالفت و ستیز با حکومت یزید برمی خیزد و در این راه به شهادت می رسد. یکی با دعا و نیایش به پاسداری از مکتب و گسترش معارف اسلامی می پردازد و دیگری با تأسیس دانشگاه بزرگ علوم و معارف اسلامی و تربیت جمع انبوعی از افراد مستعدّ. یکی به خاطر فعّالیتهای متعرّضانه اش بیشتر عمر خود را زیر نظر دستگاه جور و یا در زندانهای مختلف سپری می کند و دیگری ناگزیر تا مسند ولایتعهدی حاکم جائری چون مأمون به چنین دستگاهی نزدیک می شود و.. . بدین سان آنان در شرایط مختلف، مشعل هدایت را به طور عینی پیش روی رهروان حق بر می افروزند و آنان را به استضائه از این مشعل فروزنده و حرکت در پرتو آن دعوت می کنند.

در این نگرش، مجموعه تاریخ حدود 250 ساله دوران یازده پیشوای معصوم بجز حضرت مهدی(عج) به عنوان یک مجموعه کلی به هم پیوسته دیده می شود که هر فراز آن مکمّل فراز قبلی است. اختلاف روشها و سیاستها در این مجموعه واحد، ناشی از اختلاف شرایط و اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می باشد که هر معصومی با آن مواجه بوده است نه اختلاف در دیدگاهها و اهداف.

در میان امامان(ع) در بعد کار فرهنگی، زمینه ها و شرایطی که برای امام صادق(ع) فراهم آمد برای دیگر پیشوایان فراهم نیامد. آن حضرت با استفاده از این شرایط موفق شد گامهای اساسی و بلندی در تبیین، اصلاح و ساماندهی و گسترش فرهنگ شیعی که پس از رحلت پیامبر(ص) توسّط حاکمان غاصب و عالمان دین به دنیا فروخته دستخوش تغییر و تحریف شده بود بردارد و آن را از بنیاد بازسازی کند. این حرکت و نهضت چنان چشمگیر بود که مذهب شیعه را به آن حضرت منتسب کرده و «جعفری» نام نهاده اند؛ زیرا هیچیک از امامان، در اظهار و آشکار ساختن آنچه که رسول خدا(ص) نزد آنان امانت نهاده بود، به اندازه امام صادق (ع) فرصت و موقعیت مناسب پیدا نکردند.

عوامل زمینه ساز نهضت فرهنگی
آنچه در اینجا مهمّ و نیازمند تجزیه و تحلیل است بررسی عوامل و جهاتی است که این بستر مناسب و فرصت مغتنم را در اختیار پیشوای ششم قرار داد تا وی بتواند فرهنگ محمّدی را احیا کند. مهم ترین این عوامل را در ذیل خاطر نشان می سازیم.

1. طولانی بودن دوران امامت امام صادق(ع): پیشوای ششم شیعیان 65 سال عمر کرد و مدت امامتش 34 سال به درازا کشید که در مقایسه با زندگی و دوران امامت دیگر امامان علیهم السلام بنسبت طولانی بود؛ البته روزگار امامت امام سجاد، امام کاظم و امام هادی علیهم السلام نیز طولانی و بیش از سی سال بوده است لیکن فرصت و موقعیتی که در این مدت برای امام صادق (ع) فراهم آمد برای آن بزرگواران پیش نیامد.

2. کشمکش سیاسی میان دولتمردان معاصر: جامعه اسلامی در دوران امامت امام صادق(ع) با فراز و نشیب ها و تحوّلات سیاسی اجتماعی مهمی رو به رو بود. این دوره از تاریخ اسلام که در برگیرنده بخش پایانی قرن نخست و آغاز قرن دوّم هجری به شمار می رود از نظر مورخان، دوره بروز فتنه ها، آشوبها و بی ثباتی سیاسی در جامعه اسلامی است.

اداره سیاسی کشور اسلامی در نیمه دوّم قرن نخست و اوائل قرن دوّم هجری در دست غاصبانه و بی کفایت بنی امیه و خاندان نالایق مروان بود. موضع گیری های خصمانه زمامداران اموی در برابر اسلام ناب؛ جنایات هولناک آنان در حق مسلمانان حق طلب و آزادی خواه، بویژه علویان؛ ایجاد جوّ وحشت و اختناق در سطح جامعه و وارد آوردن فشار اقتصادی توانفرسا بر توده های مردم و بی کفایتی، خودکامگی و قدرت طلبی زمامداران اموی همه از عواملی بود که در دامن زدن به فتنه ها، شورش ها، قیامهای آزادیخواهانه مردمی و بی ثباتیها و تحولات پی در پی در درون دستگاه خلافت اموی و تسریع در سرنگونی و اضمحلال آن مؤثر بود.

عباسیان؛ بزرگ ترین جبهه مخالف امویان که با سرنگونی رقیب خود در هیجدهمین سال امامت امام صادق(ع) بر مسند خلافت تکیه زدند، به لحاظ آنکه در آغاز راه بودند و با شعار اسلامخواهی و سپردن حکومت به فرد مورد رضایت از خاندان پیامبر(ص) مبارزه علیه امویان را تعقیب می کردند، شرایط ایجاب نمی کرد که همان روزهای نخست به دست گرفتن قدرت حرف آخر را زده، علیه جبهه امامت همان موضعی را اتخاذ کنند که امویان اتخاذ کرده بودند.

3. شکوفایی و تحول فرهنگی: از ویژگیهای سده های دوّم و سوّم هجری قمری ارتباط نزدیک تر مسلمانان با فرهنگ های غیر اسلامی بود که مهم ترین نمود آن تأسیس بیت الحکمة[1] و نهضت ترجمه کتابهای پیشینیان به عربی بوده است. در این دوران نسلهای جدیدی از تازه مسلمانان با ملیت های مختلف به جامعه بزرگ اسلامی پیوسته بودند. اینان باورها و یافته های فرهنگی و علمی خویش را با خود به جهان اسلام وارد می کردند.

این تحوّل فکری و فرهنگی هر چند روی فرهنگ جامعه اسلامی آثار مثبتی همراه داشت لیکن پیامدهای منفی زیادی نیز به بار آورد. نفوذ افکار بیگانگان در میان مسلمانان و در پی آن پیدایش مکاتب و مذاهب فکری با القای شبهات و ترویج اباحه گری فرهنگی در جامعه اسلامی از جمله این پیامدها است که به عنوان یک خطر جدّی فرهنگ ناب محمّدی را تهدید می کرد.

فاصله زمانی بیش از یک قرن آغاز این دوره با ظهور اسلام و روی کار آمدن نسل جدیدی از مسلمانان، حاکمیت جوّ اختناق و فشار از سوی حکمرانان اموی در جامعه اسلامی، برکناری امامان معصوم از منصب رهبری سیاسی امّت و ایجاد تنگنا و محدودیت برای آنان در ارشاد و هدایت نسل جدید و تحریف و وارونه جلوه دادن بسیاری از معارف اسلامی توسط قدرتمداران اموی و عالمان درباری و... مسلمانان این دوره را از نظر آگاهی و شناخت نسبت به اصول و مبانی اسلام اصیل و رهبریت الهی آن در پایین ترین سطح خود قرار داده بود.

این ناآگاهی عمومی به حدّی تأسفبار بود که پس از انقراض حکومت بنی امیه و روی کار آمدن سفّاح نخستین خلیفه عباسی وقتی گروهی از بزرگان شام به نمایندگی از مردم برای عرض تهنیت به حضور خلیفه عباسی رسیدند سوگند یاد کردند که تاکنون نمی دانستیم رسول خدا(ص) به جز بنی امیه خویشان و نزدیکانی هم دارد تا آنکه شما قیام کردید و مطلب برای ما روشن شد.[2]

در چنین شرایط و فضایی جامعه اسلامی با تهاجم فرهنگی گسترده ای رو به رو شد. کشمکشهای علمی و مباحثات و مناظرات اعتقادی موجب پیدایش و تشکل احزاب و گروههای مذهبی و غیر مذهبی شد. هر گروه برای خود حوزه درسی مستقلی داشت و برای نشر عقاید خود جلسات درس و بحث تشکیل می داد و با گروههای دیگر به مناظره و مجادله می پرداخت. متأسفانه برخی از گروههای انحرافی، حمایتهای دستگاه خلافت را نیز با خود داشتند.

اینها همه مسائلی بود که این دوران را از نظر فرهنگی در مقایسه با دورانهای پیشین، به یک دوران بحرانی و استثنایی تبدیل کرده، نهضت علمی بنیادین و گسترده ای را از سوی امام صادق(ع) ایجاب می کرد و چنانچه امام حسین(ع) نیز به جای امام صادق (ع) بود همان سیاستی را اتخاذ می کرد که امام صادق(ع) اتخاذ کرد؛ چون جبهه جدیدی که در این مقطع در برابر جبهه امامت گشوده شده بود از برخی جهات مهمتر و خطرناکتر از جبهه خلافت بود.

مهمترین نحله های فکری و فرهنگی
عصر امام صادق(ع) را می توان از نظر فرهنگی عصر جنگ افکار، عقاید و نحله های فقهی نامید. مهمترین مسائل علمی و فرهنگی مطرح در این دوره عبارت بود از:

الف. علوم و مباحث قرآنی: گروههای اسلامی در این دوره در زمینه علوم و مباحث قرآنی در دو محور با یکدیگر جنگ و جدال داشتند: نخست در زمینه قرائت قرآن. دانش قرائت قرآن هر چند به دوره های پیشین برمی گردد لیکن مباحث عمده و جنجال برانگیز آن مربوط به دوران امام صادق(ع) می شود. قرّاء سبعه[3] که مشهور دانشمندان شیعه و سنّی بر قرائت آنان اعتماد کرده اند در این دوران می زیسته اند. آنان در مناطق مختلف کشور اسلامی همچون شام، کوفه، بصره، مدینه و مکه با تشکیل کرسی های درس دیدگاههای خود نسبت به قرائت قرآن را به مشتاقان آموزش می دادند. به طور طبیعی بین دیدگاههای قرّاء اختلافات قرائتی وجود داشت که در سطح جامعه مطرح بود.

محور دیگر که از محور نخست مهمتر است مربوط به تفسر و بیان معانی آیات می شد. هر کس بر مبنای دیدگاهی که داشت و یا روایتی که از رسول خدا(ص) در زمینه تفسیر قرآن به وی رسیده بود آیات را تفسیر می کرد. در موارد زیادی نیز که روایتی در دسترس نبود یا مصلحت گروهی یا حکومتی اقتضا می کرد، آیات، تفسیر به رأی می شدند.

ب. فقه: ویژگی مهم دیگر این دوره پدید آمدن نحله های فقهی مختلف بود. افراد زیادی با یدک کشیدن عنوان فقیه بر کرسی فتوا تکیه زده و به مسائل شرعی و پرسش های دینی مردم پاسخ می گفتند. آنان با تکیه بر احادیث درست و جعلی که به نام احادیث پیامبر(ص) در دست داشتند و نیز قیاس و استحسان فتوا می دادند؛ از این رو هر کدام از آنان دارای نحله خاص فقهی گشت که به وی نسبت داده می شد.

فقیهان این دوره به قدری زیاد بودند که به تعبیر برخی نویسندگان در هر شهری پیشوایی بود که نحله فقهی ویژه ای داشت که به نام خود او شناخته می شد.[4]

مهمترین و مشهورترین این نحله ها عبارت بود از:

1 مذهب ابوحنیفه (نعمان بن ثابت) متوفای 150 ه. ق.

2 مذهب مالک بن انس، متوفای 179 ه. ق.

3 مذهب محمد بن ادریس شافعی، متوفای 198 ه. ق.

4 مذهب حسن بصری، متوفای 110 ه. ق.

5 مذهب اعمش، متوفای 148 ه. ق.

6 مذهب ابن ابی لیلی، متوفای 148 ه. ق.

7 مذهب اوزاعی، متوفای 157 ه. ق.

8 مذهب سفیان ثوری، متوفای 161 ه. ق.

9 مذهب لیث بن سعد، متوفای 175 ه. ق.

10 مذهب سفیان بن عُیینه، متوفای 198 ه. ق. [5]

البته به جز سه مذهب فقهی نخست، مذاهب دیگر با درگذشت پرچمدار مذهبشان در سیر زمان، منقرض و به فراموشی سپرده شدند ولی در دوران امام صادق(ع) همه آنها کم و بیش فعّال بودند و برای خود مقلّدان و پیروانی داشتند. در نتیجه یک جنگ گسترده اعتقادی در زمینه مسائل فقهی در جریان بود.

ج. مسائل کلامی: بازار بحث و مناظره و جدل در مسائل کلامی یعنی مسائل مربوط به اصول دین در عصر امام صادق(ع) بسیار داغ تر و هیجان انگیزتر از بازار مباحث قرآنی و حتّی فقهی بود که موجب پیدایش فرقه های زیادی در جامعه اسلامی شد و مهم ترین آنها عبارت بودند از: معتزله، اشاعره، مرجئه، خوارج، غلات، صوفیه، زیدیه و کیسانیه.

بحث اساسی گروههای یاد شده درباره خدا و صفات او، توحید و ثنویت، وحی و نبوّت، امامت، قضا و قدر، جبر و اختیار و دیگر مسائل اعتقادی بود. کشمکشها، مجادلات و مناظرات این گروهها با یکدیگر و در پاره ای موارد با امام صادق(ع) و یاران آن حضرت، بیانگر حساسیت و جایگاه ویژه مباحث کلامی در این دوره از تاریخ اسلام است.

د. مادیگری: تفکر دیگری که در عصر امام صادق(ع) رواج پیدا کرد و از همه تفکرات پیشین برای مسلمانان خطرناک تر بود، تفکر مادیگری است. در این دوران گروهی به نام «زنادقه» پدید آمدند که منکر خدا و پیامبر و ادیان آسمانی بودند. زندیقیان از عناصر تحصیل کرده و طبقه متجدد و به اصطلاح امروزی روشنفکر آن دوره بودند و با زبانهای زنده آن روز دنیا مانند عربی، سریانی، یونانی، ایرانی و هندی آشنا بودند.[6]

این گروه منحرف و خطرناک در همه جا حتی مسجدالحرام و مسجدالنبی(ص) حاضر شده و با آزادی کامل و پشتیبانی دستگاه خلافت به ترویج الحاد و مادیگرایی می پرداختند. «ابن مُقَفّع» از سران زنادقه در دستگاه بنی امیه سمت کاتب و منشی داشت و پس از انتقال خلافت به عباسیان از نزدیکان و مشاوران سفّاح و منصور بود.[7] «مطیع بن ایاس» و «ابن ابی العوجاء» دو تن دیگر از سران این فرقه نیز نزد دولتمردان از موقعیت بالایی برخوردار بودند.

زندیقیان، تنها به القای شبهات و زیر سؤال بردن و تشکیک در اصول اعتقادات مسلمانان بسنده نمی کردند بلکه در کنار این اقدامات، تلاشهای مذبوحانه دیگری نیز داشتند که جعل احادیث فراوان، ساختن افسانه ها و قصّه های دروغین، ساختن و پرداختن افراد و عناصری که وجود خارجی نداشتند، ترجمه کتابهای ضالّه به زبان عربی و نشر و پخش آنها در میان مردم از جمله اقدامات آنان بود.[8] ابن ابی العوجاء در پای چوبه دار افتخار می کرد که چهار هزار حدیث جعل کرده که ضمن آنها حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده است.[9]

امام صادق(ع) و اولویت کار فرهنگی
پس از ترسیم فضای سیاسی و فرهنگی دوران امامت امام صادق(ع) اینک این پرسش مطرح است که پیشوای ششم در قبال شرایط موجود و اوضاع بحرانی و استثنایی زمان امامت خویش چه موضعی اتخاذ کرد و چه تدابیر عملی اندیشید؟ دو راه در پیش روی امام(ع) قرار داشت:

1. بهره گیری از آشفتگی حکومت امویان و محبوبیت و موقعیت علویان و اقدام نظامی به منظور دستیابی به قدرت و برعهده گرفتن خلافت.

این مسیر بر روی امام بسته بود؛ زیرا با شناخت کاملی که آن حضرت از اوضاع و احوال و جریانات سیاسی جامعه و نیز مردم زمان خویش داشت، به این نتیجه رسید که دستیابی به حکومت برای وی امکان پذیر نیست؛ چون نه یاران مخلصی داشت که با تکیه بر آنان بتواند قیام کند[10] و نه دعوتگران عباسی را در شعار خود: «الرّضا من آل محمّد» صادق می دید.

امام خود واجد شرایط رهبری بود، لیکن برای پیروزی بر دو جبهه امویان و عباسیان و در نهایت قبضه کردن حکومت نیازمند حمایتهای مردمی بود. مردم آن دوران هر چند از نظر عاطفی علاقه مند به خاندان پیامبر(ص) بودند، بر اثر دوری از تربیتها و تعالیم اسلام و غوطه ور شدن در فساد و گناه، آمادگی لازم برای تغییر وضع موجود و تشکیل حکومت اسلامی نداشتند و اگر امام اقدام به تشکیل حکومت می کرد، چه بسا از ناحیه همین مردم با مخالفت و کارشکنی مواجه می شد؛ آنسان که امیرالمؤمنین و امام حسن علیهما السلام مواجه شدند.

بهره مند نبودن امام از امت مکتبی و مقاوم، اختصاص به مردم عادی نداشت؛ بلکه علویان نیز به جز زید بن علی به جای پیروی و حمایت از امام صادق(ع) بیشتر در اندیشه ریاست و به قدرت رسیدن خود بودند.

علت دیگر امتناع امام از قیام مسلحانه صداقت نداشتن عباسیان در شعارهای خود بود. ابومسلم و ابوسلمه از دعوتگران برجسته عباسی در خراسان و بغداد هر چند به ظاهر برای پذیرش خلافت امام صادق (ع) و حمایت از آن حضرت، اعلام آمادگی کردند، ولی این حرکت، نیرنگی بیش نبود. امام صادق (ع) در پاسخ به نامه های آنان و نیز در گفت و گو با عبدالله بن حسن علوی به انگیزه امتناع خود از ردّ پیشنهاد ایشان اشاره و آن دو را در خطّ و جبهه ای غیر از جبهه امامت معرفی کرد.[11]

2. صرف نظر کردن از قدرت سیاسی و استفاده از فرصت و موقعیت به دست آمده برای به ثمر رساندن تلاشهای علمی و فرهنگی امام سجاد و امام باقر علیهماالسلام و عمق و گسترش بخشیدن به نهضت فرهنگی شیعی در راستای پاسداری از اصول و ارزشهای اسلام ناب.

این، بهترین و منطقی ترین راهی بود که در آن شرایط امام صادق(ع) انتخاب کرد و با انتخاب آن استراتژی کلّی امامت شیعی را که عبارت از ایجاد انقلاب توحیدی و علوی است، تحقق بخشید و وجودش تجسّم امید صادقی شد که شیعه سالها انتظار آن را می کشید؛ همان «قائم»ی که مجاهدات طولانی پیشینیان خود را به ثمر خواهد رسانید و پرچم انقلاب شیعی را بر بام بلند و گسترده جهان اسلام به اهتزاز در خواهد آورد.

البته اشاره ها و گاه تصریحات امام باقر(ع) در پرورش نهال این آرزو بی اثر نبود. جابر بن یزید جعفی می گوید: از امام باقر(ع) درباره «قائم» پس از او پرسیده شد. امام(ع) با دست بر شانه ابو عبداللّه زد و فرمود: «به خدا سوگند، این است قائم آل محمّد(ص)».[12]

واژه «قیام» در اصطلاح روایات به همان مفهومی است که امروز از این کلمه استفاده می شود. «قیام کننده» یعنی کسی که بر ضدّ قدرت مسلّط، قدرتمندانه و متعرّضانه بپاخیزد. این مفهوم هر چند نمایشگر اقدام به کاری سنگین، خطیر و متعرضانه است، لیکن لزوماً با قدرت نمایی نظامی همراه نیست. امام باقر(ع) به پسرش ابوعبدالله(ع) که راه می رفت نگریست و فرمود: آیا این را می بینی؟ این از کسانی است که خداوند فرموده است:

وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضْعِفُوا فی الْاَرْض وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ[13]

ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم.[14]

از این روایات استفاده می شود که پیشوای ششم در دید پدر بزرگوارشان، مظهر اهداف و آرمانهای امامت شیعی بوده که رسالت اصلاح و بازسازی نظام توحیدی و حکومت علوی و برپایی رستاخیز دوباره اسلام را برعهده داشته است. دو امام پیش از آن حضرت نخستین مراحل این راه دشوار و رسالت سنگین را پیموده اند و اینک نوبت اوست که گام پایانی را بردارد. اتّفاقاً موقعیت نیز چنانکه اشاره رفت آماده است و امام با استفاده از اوضاع و احوال مناسب رسالت الهی خود را شروع کرد.[15]

خطّ مشی کلّی امام(ع) در برنامه اصلاحی
پیشوای ششم برای تحقّق اهداف فرهنگی مورد نظر خویش، لازم دید در مناقشات و کشمکشهای سیاسی میان امویان و عباسیان و نیز علویان و دعوتگران عباسی داخل نشود. در آن دوران با آنکه داغ ترین و فراگیرترین شعار مبارزاتی عباسیان، شعار حمایت از اهل بیت و «الرّضا من آل محمد» بود و در میان علویان، کسی که امامت و رهبری اش مورد اتفاق نظر همگان باشد جز، امام صادق(ع) نبود، با این حال آن حضرت به دلیلی که قبلا اشاره کردیم به میدان نرفت.

انقلابیون در دوران مبارزه سعی می کردند امام صادق (ع) را نیز در جلسات خود شرکت داده او را همراه خود سازند ولی آن حضرت در حدّ امکان امتناع می کرد و زمانی هم که ناگزیر از شرکت بود موضعی اتخاذ می کرد که حاضران نتوانند از آن بهره برداری سیاسی بکنند. به عنوان نمونه در جلسه مهم «ابواء» که همه سران عباسی و علوی به منظور تعیین خلیفه آینده گرد آمده بودند پس از آنکه همگان با محمد بن عبداللّه علوی بیعت کردند، در پی امام صادق(ع) نیز فرستادند تا در جلسه شرکت کند. امام(ع) در جلسه حاضر شد. عبدالله بن حسن گزارشی از تصمیمات جلسه و بیعت همگان با فرزندش محمد را به محضر امام (ع) داد. امام با بیانی صریح و لحنی دلسوزانه ایشان را از این کار بازداشت و به حاضران فهماند که وی مخالف با این اقدام است. با این حال برای آنکه تصور نکنند حضرت با اصل حرکت و نهضت آنان علیه امویان مخالف است خطاب به عبدالله بن حسن فرمود: و چنانچه هدف شما از قیام، مبارزه با ستمگران برای رضای خدا و امر به معروف و نهی از منکر است، من نیز در کنار شمایم و شما را تنها نخواهم گذاشت.[16]

امام صادق(ع) در برابر دعوتگران عباسی در دوران مبارزه موضع خاصی اتخاذ نکرد و خود را از آنان دور نگهداشت، جز آنکه در فرصتهای مختلف، موضوع به قدرت رسیدن ایشان را پیش بینی می کرد. [17] امام در این خط مشی هیچ اقدام مثبتی برای آنان نکرد جز آنکه از یک خبر غیبی پرده برداشت و با این کار عواطف و احساسات آنان را به نفع خود جلب کرد و بدین وسیله زمینه فعّالیتهای فرهنگی خود پس از به قدرت رسیدن آنان را فراهم ساخت.

اولویت های اصلاحات فرهنگی
اوضاع و احوال سیاسی و شرایط فرهنگی حاکم بر عصر امام صادق(ع) و پیدایش و گسترش مکاتب فکری و فرهنگی و ظهور فرقه ها و نحله های گوناگون اعتقادی در جامعه اسلامی و جهت گیری کلّی آنها علیه اصول و مبانی اعتقادی و فقهی اسلام محمّدی و علوی، امام صادق(ع) را به موازات فعّالیتها و موضع گیریهای سیاسی، به جهادی علمی و فرهنگی وادار کرد. اولویتهای این حوزه کاری امام(ع) با توجه به اوضاع و احوال جاری عبارت است از:

1. نشر علوم و معارف اسلامی: در آن شرایط حساس فرهنگی که هر یک از صاحبان مکاتب و نحله های فکری سعی می کردند با تشکیل جلسات بحث و مناظره و طرح اشکالات اساسی پایه های مکتب تشیع را متزلزل کرده و آن را از دور رقابت بین مکاتب و ایدئولوژی های موجود حذف کنند، پیشوای ششم با گستردن سفره دانش الهی خود در مسجد رسول خدا(ص) به عنوان پرستشگاه و دانشگاه اسلامی و نهادن انواع و اقسام دانشهای طبیعی و ماوراء طبیعی مورد نیاز جامعه اسلامی در آن، نه تنها دوستان و پیروان خود را تغذیه و آنان را در برابر دشمنان فکری شان، مسلّح کرد که دیگران را نیز در حدّ ظرفیت و لیاقتشان بهره مند ساخت. اینک در حدّ گنجایش این مقال به برخی از ابعاد و رشته های علوم دانشگاه جعفری اشاره می کنیم.

الف. حدیث: حدیث به عنوان گفتار معصوم، یکی از منابع مهمّ و اساسی فرهنگ و معارف اسلامی در اصول، فروع و اخلاقیات به شمار می رود. متأسفانه این منبع سرشار اسلامی پس از رحلت پیامبر(ص) از سوی جبهه ای که «حسبنا کتاب اللّه» را شعار خود قرار داد روی انگیزه ها و اغراض سیاسی مورد بی مهری قرار گرفت و حتی سوزانده شد.[18] این سیاست تا زمان عمر بن عبدالعزیز (اواخر قرن اوّل ه. ق) دنبال شد و از این ناحیه زیان جبران ناپذیری بر فرهنگ اسلامی وارد آمد.

امام باقر(ع) در مقطعی از دوران امامت خود فرصت یافت به نشر احادیث پیامبر(ص) بپردازد ولی بسیاری از احادیث آن حضرت به خاطر حاکمیت جوّ اختناق در سینه خواصّ ماند. امام صادق(ع) تلاشهای پدر بزرگوارش را در این زمینه تکمیل کرد و بخش عمده ای از فعّالیتهای خود را به احیا و نشر حدیث اختصاص داد و بدین ترتیب میراث ارزشمندی از خود بر جای گذاشت و فرهنگ غنی اسلام را با احادیث خود غنای بیشتری بخشید و هم اکنون به کمتر مسأله اعتقادی، فقهی، اخلاقی و تفسیری برمی خوریم که از امام صادق(ع) حدیثی درباره آن نرسیده باشد. برخی از بزرگان فرموده اند: احادیثی که از امام باقر و امام صادق علیهماالسّلام نقل شده، از مجموع احادیثی که از پیامبر اکرم(ص) و ده امام دیگر ضبط شده بیشتر است.[19] تنها یکی از یاران آن حضرت به نام «ابان بن تغلب» بالغ بر سی هزار حدیث از او نقل کرده است.[20]

البته بسیاری از احادیث پیشوای ششم یا در سینه خواص ماند و یا در طی قرون از بین رفت، با این حال آنچه به دست ما رسیده حجم بسیاری از کتب معروف حدیثی همچون «کافی»، «من لا یحضره الفقیه»، «تهذیب» و «استبصار» را به خود اختصاص داده است.

ب. تفسیر قرآن به روال اهل بیت: قدرت طلبان با طرح شعار «حسبنا کتاب اللّه» در حیات پیامبر(ص) و جلوگیری از تفسیر آیات نورانی آن با روایات، عملاً میان قرآن و عترت جدایی انداختند و با این سیاست بزرگترین ضربه را به قرآن زدند؛ زیرا قرآن بدون اهل بیت و آیات بدون احادیث نمی تواند هدایتگر، سازنده و راهگشا باشد. بر این اساس است که رسول خدا(ص) در سفارش ارزشمند خود امّت را به چنگ زدن به ریسمان قرآن و عترت توصیه کرد[21]؛ چه آنکه دانش قرآن نزد عترت پیامبر(ص) است و بدون عترت نمی توان به حقیقت و ژرفای قرآن دست یافت.

انگیزه اصلی حکومتمداران غاصب از جدایی میان قرآن و عترت، خدمت به کتاب آسمانی نبود، بلکه این بود که قرآن را از اهلش و مفسّران اصلی اش جدا کنند تا به راحتی بتوانند احکام و دستورهای آن را با تکیه بر تفسیر به رأی مثل قیاس، استحسان و... بر طبق مصالح و منافع حکومتی و اعتقادی خود تفسیر کنند. بنیانگذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) در مقدمه وصیت نامه سیاسی الهی خود در این زمینه می فرماید:

مسائل اسف انگیزی که باید برای آن خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت علی(ع) شروع شد. خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیله ای کردند برای حکومتهای ضد قرآنی و مفسّران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر (ص) دریافت کرده بودند و ندای «انّی تارک فیکم الثقلین » در گوششان بود با بهانه های مختلف و توطئه های از پیش تعیین شده، آنان را عقب زده و با قرآن در حقیقت، قرآن را که برای بشریت تا ورود به حوض، بزرگترین دستور زندگانی مادی و معنوی بود و هست، از صحنه خارج کردند.

امام صادق(ع) در مبارزه با چنین توطئه خطرناکی و قرار دادن قرآن در کنار عترت، به تفسیر قرآن به روش اهل بیت(ع) همّت گمارد؛ به گونه ای که بخش عظیمی از روایات آن حضرت به تفسیر قرآن اختصاص دارد. روایات رسیده از امامان به ویژه از امام باقر و امام صادق علیهم السلام در زمینه تفسیر قرآن به قدری زیاد است که برخی مفسّران اساس کارشان را بر احادیث قرار داده اند.[22]

از میان پرورش یافتگان مکتب جعفری برخی از آنان همچون «حمران بن اعین» و «ابان بن تغلب» در زمینه تفسیر و علوم قرآنی مهارتی خاص داشتند و در این باره دارای تألیفاتی بودند.

ج. مسائل کلامی: با پیدایش و گسترش مذاهب و فرقه های گوناگون در مسائل اعتقادی در عصر امام صادق(ع) که به پاره ای از آنها اشاره شد مسائل کلامی در میان دیگر مسائل جاری مورد توجه خاص امام ششم قرار گرفت. سخنان ارزشمند، مباحثات و مناظرات امام صادق(ع) و یاران دانشمند و متکلم آن حضرت با سران گروههای مختلف فکری و اعتقادی که در کتابهای بزرگان شیعه مثل اصول کافی، توحید صدوق، بحارالانوار مجلسی، احتجاج طبرسی و... ثبت شده بیانگر اهمیت و جایگاه ویژه این بعد از اصلاحات فرهنگی امام و نقش بنیادین آن در پاسداری از اصول و مبانی اعتقادی تشیع است.[23]

در میان شاگردان امام، افراد زبده ای بودند که رشته تخصّصی آنان مسائل کلامی بود مانند هشام بن حکم، هشام بن سالم، حُمران بن اَعین، مؤمن طاق و قیس بن ماصر.[24] برخی از اینان به قدری در رشته کلام تخصص داشتند که حتی خود حضرت از آنان به عنوان «متکلم» یاد می کرد و آنان را بیش از دیگر شادگرانش گرامی می داشت.[25]

د. تبیین فقه به روش ناب محمّدی: برای اینکه نقش امام صادق(ع) در ایفای این رسالت بزرگ و بنیادین بهتر روشن شود مقدمتاً باید دانست که تفاوت اساسی دستگاه خلافت در اسلام با دیگر دستگاههای حکومتی در این است که دستگاه خلافت در اسلام یک تشکیلات سیاسی صرف نیست بلکه یک تشکیلات سیاسی مذهبی است، از این رو خلیفه مسلمانان علاوه بر سمت رهبری سیاسی متکفل امور دینی و مذهبی مردم نیز هست.

با توجه به این جهت خلفای اموی و عباسی که از اسلام و حقایق و معارف آن بیگانه بودند سعی می کردند این کمبود را از طریق جذب رجال دینی وابسته به خود تأمین کنند تا بدان وسیله بتوانند هم مردم را فریب دهند و هم در مواقع لازم دستورات شرع مقدس را به اقتضای مصالح حکومتی خود تغییر دهند.

باز شدن جبهه فقهی وابسته به حکومت در مقابل جبهه فقهی اهل بیت (ع) تا اواخر قرن اول هجری بیشتر شکل روایت و حدیث داشت که توسط جاعلان جیره خوار جعل می شد و مبنای عمل قرار می گرفت.[26] به تدریج شکل فتوا نیز گرفت و در اواخر دوران بنی امیه و اوائل حکومت بنی عباس فقهای بسیاری آنچنانکه به پاره ای از آنها اشاره شد پدید آمدند که با استفاده از شیوه های بدعت آمیز همچون قیاس و استحسان احکام اسلامی را طبق نظر خود که منطبق با سیاستهای حکومتی بود ترویج می کردند.

در مقابل جریان فقهی وابسته یاد شده، مکتب اصیل دیگری به مرجعیت الهی امام صادق(ع) وجود داشت که به هیچ تشکیلات سیاسی وابسته نبود و هیچ مصلحتی را بر مصلحت تبیین دقیق احکام الهی مقدم نمی داشت. امام صادق(ع) با تلاشی پی گیر فقه اسلام ناب را به صورتی منظم و منسجم درآورد و برای آن اصول و مبانیی قرار داد که منبع و مبنای بسیاری از قوانین و فروع فقهی گردید. هم اکنون بیش از یکصد و پنجاه قاعده مهم فقهی و اصولی وجود دارد که مورد استناد فقهای بزرگوار شیعه در ابواب مختلف فقهی و اصولی قرار می گیرد و هزاران مسأله و فرع فقهی از آنها استخراج می شود. بیشتر این قواعد به وسیله امام صادق(ع) عرضه شده است.[27] او خود در این زمینه می فرماید:

«اِنّما عَلَینا اَنْ نُلْقِی اِلَیکمْ الْاُصُولَ وَ عَلَیکمْ اَنْ تُفَرِّعُوا.»[28]

وظیفه ما القا و عرضه اصول و قواعد کلی برای شما است ولی تفریع (و تطبیق آنها بر موارد و مصادیق و استخراج فروع و احکام جزیی از آنها) برعهده شما خواهد بود.

بر اثر مجاهدتهای پیشوای ششم در تبیین اسلام ناب و گسترش فقه شیعه، مذهب شیعه را «مذهب جعفری» و فقه آن را «فقه جعفری» می نامند. فعّالیتهای امام صادق(ع) در این زمینه دو بعد داشت: نخست بیان حقیقت احکام الهی در ابواب مختلف فقهی و پاسخ به نیازها، پرسشها و مراجعات مردم به عنوان تنها مرجع صلاحیت دار و مورد اعتماد و دیگر، موضع گیری علیه نحله های مختلف فقهی وابسته به دستگاه خلافت و بدین وسیله ضمن اعلام بی نصیبی دستگاه حکومت از آگاهی دینی و ناتوانی آن در اداره امور فکری مردم و در نهایت عدم صلاحیتش برای تصدی مقام خلافت اسلامی، همه تشکیلات مذهبی و فقاهتی رسمی و رایج را که در خدمت دولتمردان بود، تخطئه کرد و آن را از بعد مذهبی اثر تهی ساخت.

ه. تربیت جمع انبوهی از دانش پژوهان: پیشوای ششم در مکتب آموزشی و تربیتی خود تعداد زیادی از افراد مستعدّ را در رشته های مختلف علمی و دینی تربیت کرد که وجود بسیاری از آنان، مایه افتخار و سربلندی جهان اسلام به ویژه جامعه تشیع است. راویان و پرورش یافتگان مکتب جعفری که تعدادشان بالغ بر چهار هزار نفر می شد از بلاد مختلف مانند خراسان، بغداد، مصر، دمشق، حمص، حضرموت، کوفه و نقاط دیگر روی به مدینه آورده و در دانشگاه جعفری علم می آموختند. بیشترین آنها از عراق و حجاز و کمترینشان از شام بود.

مقدار بهره گیری شاگردان از محضر استاد، بستگی به مقدار آمادگی روحی و ظرفیت ایشان داشت. بعضی از آنان مثل ابو حنیفه، مالک و دیگر علمای عامّه از محضر امام تنها بهره علمی بردند. برخی دیگر که اکثریت را تشکیل می دادند بهره های معنوی و تربیتی را نیز شامل حال خود کردند. گروه سوم افرادی بودند که علاوه بر این مراحل در شمار خواصّ یاران آن حضرت قرار گرفتند و از ارکان تشیع و استوانه های علمی و رفتاری مکتب جعفری به حساب می آیند. اینان به تعبیر امام صادق (ع) با قلب و زبان و دستشان جبهه حق را یاری کردند و با نوشته های ارزشمند خود میراث گرانبهایی در زمینه مسائل اعتقادی و عملی اسلام از خود بر جای گذاشتند.

تعداد این افراد هر چند در مقایسه با گروه دوّم کم است امّا شهرت و آوازه شان فضای جهان اسلام را پر کرده است. هشام بن حکم، هشام بن سالم، مؤمن طاق، عبداللّه بن ابی یعفور، زرارة و برادرش حمران، ابان بن تغلب و... از این گروه اند.

و. مبارزه با مکتب ها و مسلک های انحرافی: از جمله محورهای مهمّ اصلاحات فرهنگی امام صادق(ع) مبارزه با انحرافات و بدعتهایی بود که توسط مکتبها و مسلکهای نوپا و بی اساس ترویج می شد؛ اعم از مذاهب اسلامی مثل معتزله، مرجئه، کیسانیه، زیدیه، غلات و صوفیه و مکاتب مادی و الحادی. امام صادق(ع) به تناسب اعتقادات و میزان انحرافات و خطرات هر یک از گروههای یاد شده در برابر آنها موضع می گرفت. جهت گیری کلّی مبارزات امام در برابر پیروان فرقه های اسلامی هدایت و ارشاد آنان به راه حق و در برابر سران کینه توز و شیطان صفتشان بر ملا کردن چهره ضد اسلامی آنان بود. نسبت به گروههای الحادی نیز با بیانات و رهنمودهای بنیادی و مناظرات علمی به مبارزه فکری با ایشان برخاست، و از اصول و مبانی اعتقادی مکتب تشیع پاسداری کرد.

پی نوشت ها

[1] نام مرکز علمى اسـت که مـأمون عباسى‌ در‌ بغداد تأسیس کرد و در آن‌ کتابخانه‌ بـزرگى فـراهم شـد و گـروهى از مـترجمان گرد آمدند و کتـب اوائل را بـه عربى ترجمه کرده مدوّن مى‏ساختند. ضمناً رصدخانه‏هاى بغداد و دمشق نیز وابسته به‌ این‌ مرکز بود. لغت‏نامه دهـخدا‌، واژه‌ بـیت‏الحکمه

[2] مروج الذّهب، ج 3، ص 33.

[3] قراء‌ سبعه قاریان هفتگانه عبارتند از: 1. عبداللّه بن‌ عامر‌ دمـشقى، مـتوفاى 118. 2. عـبدالله بن کثیر مکّى، متوفاى 120. 3. عاصم بن ابى النـجود‌ کوفـى‌، متوفاى 128. 4. ابو عمرو بصرى‌، متوفاى‌ 152. 5 . حمزة‌ بن‌ حبیب‌ کوفى، متوفاى 154. 6 . نافع بن عبدالرحمان‌ مدنى‌، متوفاى 169. 7. على بن حمزه کسـایى، مـتوفاى 189 (ر. ک: البـیان فى تفسیر القرآن‌، آیه‏الله‌ خوئى، ص 140 ـ 155).

[4] الامام‌ الصادق والمذاهب الاربعه، ج 1، ص 153.

[5] براى‌ آگاهى‌ بیشتر از این مذاهب به کتـاب الامـام الصادق والمذاهب الاربعه، ج 1، ص 154 ـ 170 رجوع کنید.لازم به یادآورى است که ظهور احمد بن حنبل متوفاى‌ 241‌ ه . ق یکى از پیشوایان فقهى‌ اهل‌ سـنّت و نـشو و نماى مذهب وى بعد از امام صادق(ع) بوده است از این رو، ما به مذهب وى اشاره نـکردیم.

[6] رجوع کنید به کتاب سیرى در‌ سیره‌ ائمّه‌ اطهار، نوشته شهید مطهرى، ص 146‌.

[7] رجوع‌ کنید‌ به دائره‏المعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ص 675 ـ 676.

[8] الامام الصادق والمذاهب الاربعه، ج 2، ص 232.

[9] همان، ص 233 و دائره‏المعارف بزرگ اسلامى، ج 2، ص 668.

[10] گفت‌ و گوى امام بـا یکى از‌ یارانـش‌ در این‌ زمینه‌ مؤید‌ این ادعا است. سُدَیْر صیرفى مى‏گوید‌: بر‌ امام صادقعوارد شدم و به آن حضرت عرض کردم: چرا نشسته‏اید!؟ فرمود: چه‌ شده‌، سدیر؟ عرض کردم: از فزونى دوستان، شیعیان‌ و یارانتان مى‏گویم. سوگند به‌ خدا‌، اگر امـیرالمؤمنین(ع) به اندازه شما‌ پیرو‌، یاور و دوستدار داشت، دو قبیله تیم و عدى (ابوبکر و عمر) به خلافت طمع نمى‏ورزیدند‌. امام‌ فرمود: فکر مى‏کنى (یاران و شیعیان‌ ما‌) چند‌ نفر باشند؟ عرض کردم‌: یکصد‌ هزار نفر. امام با‌ تعجب‌ فـرمود: یکصـد هزار نفر!؟ عرض کردم: بلى و (شاید) دویست هزار نفر. امام تعجبش بیشتر‌ شد‌ و فرمود: دویست هزار نفر!؟ عرض کردم‌: آرى‌ و شاید نیمى‌ از‌ جهان‌ اسلام. حضرت ساکت شد‌؛ سپس فرمود: آیا امکان دارد با مـن تـا یَنْبُع (مزرعه‏اى در خارج مدینه) بیایى؟ عرض کردم‌: بلى‌. همراه امام رهسپار یَنْبُع شدیم... در‌ آنجا‌ جوانى‌ گله‌ بز‌ را مى‏چرانید. امام‌ به‌ گله نگریست و خطاب به من فرمود: سوگند به خدا اى سـُدیر! اگـر تعداد شیعیان من به‌ اندازه‌ این‌ بزها بود بر جاى نمى‏نشستم. من بزها‌ را‌ شمردم‌، تعدادشان‌ هفده‌ رأس‌ بود (کافى، ج 2، ص 242).

[11] امام ع در پاسخ نامه ابومسلم نوشت: «ما اَنْتَ مِنْ رِجالى و لاَ الزَّمـانُ زَمـانى» تـو از مردان من نیستى، زمان نـیززمان مـن نـیست (الحیاة السیاسیّة‌ للامام الرّضا(ع)، ص 41) و در پاسخ درخواست ابوسلمه فرمود: «وَ ما اَنَا وَ اَبُو سَلَمَه و اَبُو سَلَمةُ شیعةٌ لِغَیْرى» مرا چه به ابو سـلمه! در حـالى که او شـیعه و پیرو دیگرى‌ است‌ مروج الذهب، ج 3، ص 254.

[12] کافى، ج 1، ص 307 و بحارالانوار، ج 47، ص 13.

[13] قصص، آیه 5.

[14] کافى، ج 1، ص 306.

[15] برگرفته شده از کتاب پیشواى صادق، نوشته مقام معظم رهبرى، ص 58 ـ 62.

[16] مقاتل الطالبیین‌، ص 141‌.

[17] هـمان، ص 141 و 172.

[18] ابوبکر حدود پانصد حدیث از رسول خداص را جمع‏آورى کرد، سـپس تمامى آنها‌ را‌ آتش زد (الامـام جـعفرالصادق، عبدالحلیم جندى، ص 185 و کنزالعمال، ج 10، ص 285). عمر نیز در دوران خلافتش از نقل احادیث پیامبر(ص) و نوشتن آن جلوگیرى کرد‌ و اگر‌ به حدیثى دست مى‏یافت آن‌ را‌ مى‏سوزانید. وى حتى به کارگزارانش بخشنامه کرد که اگر حدیثى نزد آنان است، آن را بسوزانند (کنزالعمال، ج 10، ص 291 و شیعه در اسـلام، ص 11).

[19] ر. ک: شیعه در اسلام، علاّمه طباطبایى، ص 140.

[20] معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 146.

[21] انّى تارک فیکم الثـقلین کتـاب اللّه عـزّوجلّ‌ و عترتى‌ اهل‌ بیتى فرائد السمطین، ج 2، ص 144.

[22] براى نـمونه‌ مـى‏توان‌ از‌ تفسیرهاى برهان، نورالثقلین و مـجمع البـیان نام‌ برد‌.

[23] در این میان، رساله توحید مفضّل، حاوى مطالب سودمندى پیرامون هستى‏شناسى، وحدانیّت‌ خداى‌ مـتعال،عـلم، قدرت و حکمت او و نیز‌ شگفتیهاى آفرینش انـسان، حـیوانات‌، طبیعت‌ و... اسـت که امـام صـادقع ضمن‌ چهار‌ جلسه بـراى مفضّل بن عمر بیان کرده و مطالعه آن براى همه علاقه‏مندان به‌ مسائل‌ اعتقادى و اندیشمندان در عظمت آیات‌ الهـى‌ لازمـ‌ است. این رساله‌ ارزشمند‌ توسط علامه مـجلسى و بـرخى‌ دیگـر‌ تـرجمه و بـه صورت کتابى مـستقل تـحت عنوان «توحید مفضّل» چاپ شده است.

[24] در کتاب‌ کافى‌، ج 1، ص 171 مناظره مفصّلى میان این عدّه‌ از‌ متکلّمان اسلامى‌ با‌ یکى‌ از مـخالفان در حـضور‌ امـام صادق ع ـ که موجب خوشحالى و نشاط آن حضرت شده بـود ـ نـقل شـده اسـت.

[25] ر. ک: آشـنایى بـا‌ علوم‌ اسلامى کلام ـ عرفان و حکمت عملى شهید‌ مطهرى‌، ص 66‌ ـ 67‌.

[26] محدثان و مـورخان اسـلامى نـمونه‏هاى زیادى از جعل احادیث را‌ که غالباً دست قدرتهاى سیاسى در آنها نمایان است، ذکر کرده‏اند. براى آشنایى‌ با نمونه‏هایى از این‌ احادیث‌ و نیز جعل کنندگان آنها به کتاب الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج 1، ص 251 ـ 267 رجوع کنـید.

[27] براى آگاهى از این قواعد بـه کتـابهاى القواعد الفقهیه، بجنوردى و اصطلاحات الاصول، مشکینى رجوع کنید.

[28] بحارالانوار، ج 2، ص 245‌

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه