سردارسلیمانی؛ قهرمان بلامنازع عزت وشرف

سردارسلیمانی؛ قهرمان بلامنازع عزت وشرف


هجیر تشکری؛ نویسنده و پژوهشگر
سلیمانی از مناره تا ستاره، ملاقات خدارا پله‌پله طی کرد و ارتفاع معنویت را از قاعده تا رأس پیمود و برای پاسداشت ایران و ایمان ما غریبانه انگشت را با انگشتری به تاریخ تقدیم کرد. او قهرمان بلامنازع فستیوال شرف، شجاعت، نوع‌دوستی و وطن‌خواهی‌ست.

هوا دلگیر است و سرها در گریبان‌اند. سکوتی پاک و غمناک شهر را فرا گرفته و انبوه اندوه بر سرمان آوار شده است. فاجعه با بیست دهان سخن می‌گوید و تشویش سراپای وجود ما را تسخیر کرده است. بزرگ مردی پرپر شده است. شیرآهن‌کوه‌مردی را از ایرانِ کهن ستانده است. تروریزمِ دولتیِ قصابانِ اتوکشیده ،در هر کجا هستی ننگت باد. شکوه و عظمت این مرد و این مرگ چنان است که دوست و دشمن همه در حسرت و حیرت‌اند. چرا که دل او چونان «محی‌الدین عربی» پذیرای همه صورت‌ها بود؛ چراگاه آهوان و بتکده بتان و کعبه طائفان و صومعه راهبان و الواح تورات و اوراق قرآن. زیرا دین او دین عشق بود و به‌رغم باور عمیق و اصیلش به اسلام شیعی، چنان وسعت مشربی داشت که کنشت و کعبه و بتخانه و دیر را سرایی خالی از دلبر نمی‌دید. بر این مبنا، هم با صنعتی‌زاده لیبرال می‌نشست و هم دولت‌آبادی مارکسیست، در سوگش سوگوار است؛ هم ابطحی اصلاح‌طلب به احترامش عمامه از سر برمی‌دارد، هم سردبیر سابق VOA در مذمت اندک فرومایگانِ شاد توئیت می‌کند؛ هم بهنودِ BBC از ترورش متأثر می‌شود، هم مجتهدزاده کراواتی از فقدانش در خود می‌پیچد؛ هم آبراهامیانِ مورخِ ارمنی از خنده البغدادی داعشی بر این قتل هدفمند می‌گوید، هم شریعتمداری سیه‌جامه می‌پوشد و هم محمد خاتمی در فراقش اشک می‌ریزد. چونان رشته تسبیح بود آن جاودانه‌مرد بزرگ.

 

او از مناره تا ستاره، ملاقات خدارا پله‌پله طی کرد و ارتفاع معنویت را از قاعده تا رأس پیمود. کارگری کرد و آجر بر آجر گذاشت و سپس پاسداری پیشه کرد و سرباز وطن ماند، تا اوج و عروج. برای پاسداشت ایران و ایمان ما غریبانه انگشت را با انگشتری به تاریخ تقدیم کرد.سلیمانی قهرمان بلامنازع فستیوال شرف، شجاعت، نوع‌دوستی و وطن‌خواهی‌ست. سرباز باوقاری که بی‌قرار آرمان‌های خویش بود.

 

در اکوسیستم ماتریالیستی جهان جدید، او از معدود نشانگان معنویت و معصومیت قرون‌وسطایی‌ست. شهادت او نماد سادیسم کشتار آمریکا برای جبران بحران اعتماد و اعتبار سرمایه‌داری و افشاکننده تروریزمِ عریانِ میلیتاریزم هارِ امریکایی‌ست. ریشخند بت‌واره‌های غربی و صورت‌بندی مضحک حقوق‌بشر آنان است.شهادت امّا ،خود ویرانگی کور نیست. دیالکتیک عشق و ایمان است. و در مکتبش از هر طرف که بروی جز زیبایی نمی‌بینی. در چنین الگوریتم زیبایی‌شناسانه‌ای‌ست که زینب در کربلا چیزی ندید جز زیبایی: ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا.

در چنین «پارادایم شیفت» و افق غریبی است که وقتی شمشیر جهل و جعل و دگماتیزم بی‌نقاب فرق علی را شکافت، علی (ع) فرمود: فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة(سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم). شگفتا! و شهادت رستگاری است. تجلی زیبایی و گشودگیِ گره‌های روح انسانی است. به سخره گرفتن ابتذال روزمرگی‌ودست انداختن خور و خواب و خشم و شهوت است. گشاینده معنا و معنویت و قلم رنجه روح در ساحت عشق است. شناخت افتخارآمیز زیست بشری در ماتریس هستی و اثباتِ عظمت خَلیفَةُالله با نفیِ بُعد حیوانی است.به‌درستی گفته‌اند: شهادت هنر مردان خداست. همانان که پرده پندار دریدند. شهید قلب تاریخ است. این شهید عظیم‌الشان در خلأ یقین و غیبت خدا، مجسم انسان خدا گونه بود؛ و خوشا نوادری چون او که دشمنانشان، هم به فضائل و معارفشان معترف‌اند. امام علی(ع) فرمودند: فضیلت باید چنان باشد که دشمنانت هم به آن گواهی دهند.

در رساله جمهور افلاطون آمده است که یونانیان بنای پولیس را، حس اتحاد بر سر یک هدف مشترک و میل به ایثار و ازخودگذشتگی می‌دانستند. ایران مدیون، جان‌عزیز سلیمانی‌هاست. از وحشت ارتدادهای فلسفی و سیاسی نهراسیم. کنش‌های اصیل ناب‌اند و کم یاب. خون سلیمانی بهای استقلال است. ترامپ نیز با این آناکرونیسم، نزد ایرانیان به‌عنوان اُبژه مستهجن سیاست لیبیدویی به تاریخ پیوست. شعار انتخاباتی او بازگرداندن مجدد عظمت به امریکا بود. آیا با شیفتگی‌اش به ترور، این عظمت بازخواهد گشت یا وخامت مخمصه بشر امروز با این جنایت وخیم‌تر و بدخیم‌تر می‌شود؟ آیا خنده‌های ملحدانه آن شیاد بر این تندیس عاشق بی‌پاسخ می‌ماند؟! و البتّه ما کاملاً حق‌داریم که همان پرسش سن‌پلی را مطرح کنیم: امروز چه کسی واقعاً زنده است؟ مرگ در هر حالتی تلخ است، لیک مرگ دیگری هم هست دردناک، امّا شگرف و سرکش و مغرور، مرگ مردان، مرگ در میدان. روحش شاد و راهش پر راهرو باد.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه