مقالات ویژه محرم

صبر و شکیبایی در سیره حسینی(ع)

صبر و شکیبایی در سیره حسینی(ع)

یکی از درس‌های مهم حادثه عاشورا نیز «صبر و استقامت» می باشد که در گفتار، رفتار، جهاد و شهادتِ عاشوراییان جلوه‌گر است و بازخوانی توصیه های امام حسین علیه السلام به اصحاب و خاندانش در خصوص صبر و شکیبایی و همچنین جلوه‌های صبر امام حسین علیه السلام و اصحاب و خاندان آن حضرت در واقعه عاشورا، می‌تواند الگویی شایسته برای درس‌آموزی از آنان و نهادینه کردن صبر در وجود هر یک از ما باشد.


 
صبر يكی از صفات نيكو و كليدی انسان و به معنای حالتی نفسانی است كه اگر به حد اعلای خود برسد، انسان را از بی قراری و اضطراب و شكايت از قضای الهی در برابر حوادث باز می دارد و قدرت ايستادگی در مقابل نفس و خواسته های آن در انسان پدیدار می شود و بر انجام واجبات و طاعات پايدار می ماند. یکی از درس‌های مهم حادثه عاشورا نیز «صبر و استقامت» می باشد که در گفتار، رفتار، جهاد و شهادتِ عاشوراییان جلوه‌گر است و بازخوانی توصیه های امام حسین علیه السلام به اصحاب و خاندانش در خصوص صبر و شکیبایی و همچنین جلوه‌های صبر امام حسین علیه السلام و اصحاب و خاندان آن حضرت در واقعه عاشورا، می‌تواند الگویی شایسته برای درس‌آموزی از آنان و نهادینه کردن صبر در وجود هر یک از ما باشد.
 
روایت امام حسین علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره صبر
پیرمردی از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید: پایدارترینِ مردم کیست؟

فرمود: «آن که در میدان های سخت، پایداری کند».

سپس به پیرمرد رو کرد و فرمود: «ای پیرمرد! خداوند عز و جل مردمی را آفرید و از سرِ عنایت، دنیا را بر آنان تنگ گرفت و آنان را به آن و به خار و خاشاکش بی رغبت کرد. از این رو، به سرای سلامت که به آن دعوتشان کرده علاقه مند شدند و بر تنگی زندگی، شکیبایی نمودند و بر ناخوشی، شکیب و به سوی کرامت الهی، شوق ورزیدند. پس جان هایشان را در طلب خشنودی خدا بذل نمودند و فرجامِ کارشان شهادت گشت و خدای عز و جل را خشنود از خویش، دیدار کردند و دانستند که مرگ، راهِ رفتگان و ماندگان است. پس برای آخرتشان چیزی غیر از زر و سیم، توشه کردند و زِبْر پوشیدند و بر بلا، شکیبایی کردند و زیادی [اموال] را پیش فرستادند و برای خدا، دوستی و دشمنی ورزیدند. اینان، چراغ هدایت اند و در آخرت، صاحب نعمت. والسّلام!».[1]

سفارش امیرالمؤمنین علیه السلام به امام حسین علیه السلام درباره صبر
عبداللّه بن نُجَی از پدرش نقل کرده: هنگامی که امام علی علیه السلام از کنار نینوا[2] می گذشت، ندا داد: «صبر داشته باش، ابا عبداللّه! صبر داشته باش، ابا عبداللّه! در کنار فرات!».

گفتم: یعنی چه؟

فرمود: «روزی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدم و چشمانش اشکبار بود. پرسیدم: ای پیامبر خدا! آیا کسی شما را ناراحت کرده است؟ چرا اشک از چشمانت سرازیر است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل، اندکی پیش، از نزدم رفت. او برایم گفت که حسین در کنار رود فرات، کشته می شود.[3]

 

صبر در خوشی و ناخوشی
امام حسین علیه السلام: اصبرِ عَلى ما تَکرَهُ فیما یَلزَمُکَ الحَقُّ، وَاصبِر عَمّا تُحِبُّ فیما یَدعوکَ إلَیهِ الهَوى

هر جا که حقّی بر گردن تو لازم می افتد، [اگر آن را خوش نداشتی،] بر ناخوشی، شکیبا باش و در هر چه که هوای نفس تو دوست دارد و تو را بدان می خواند، نیز شکیب بورز.[4]

دعوت ابوذر به شکیبایی
امام حسین علیه السلام، در سخنش با ابوذر، هنگامی که عثمان، او را به رَبَذه تبعید کرد: شکیبا باش که خیر، در شکیبایی است و شکیبایی، از بزرگواری است. بی تابی را فرو گذار، که به کارَت نمی آید.[5]

دعوت یاران به شکیبایی
1- امام صادق علیه السلام می فرماید: «حسین علیه السلام نماز بامداد را با یارانش خواند و سپس به آنان رو کرد و فرمود: خداوند، به شهادت شما اجازه داده است. پس شکیبا باشید».[6]

2- امام حسین علیه السلام به یارانش فرمود: «اى بزرگ زادگان! شکیبا باشید. مرگ، جز پلى نیست که شما را از ترس و سختى به سوى بهشتِ گسترده و نعمت جاوید، عبور مى دهد. پس کدام یک از شما ناخوش دارد که از زندان به کاخ، منتقل شود؟! و آن براى دشمنانتان، جز مانند این نیست که از کاخ به زندان و [جایگاه ] عذاب، منتقل مى شوند.[7]

دعوت فرزندش علی اکبر به شکیبایی
چون علی اکبر علیه السلام برای مبارزه به سوی آنان رفت، امام حسین که درودها و سلام خدا بر او باد، پلک هایش را برهم نهاد و گریست و گفت: «خدایا! تو بر آنان گواه باش که جوانی به سوی آنان رفت که شبیه ترینِ مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله است».

علی اکبر علیه السلام با آنان به شدّت جنگید. سپس، نزد پدرش بازگشت و گفت: ای پدر! عطش!

امام حسین علیه السلام به او فرمود: «محبوب من! شکیبا باش که شب فرا نرسیده، از کاسه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، سیراب می شوی».[8]

دعوت خواهر به شکیبایی
امام حسین علیه السلام، چون شنید که خواهرش امّ کلثوم، صدایش را به این سخنان بلند کرده است که: وا محمّداه، وا علیا!.. . وای بر ما پس از تو، ای ابا عبد اللّه!، او را تعزیت داد و فرمود: «ای خواهر! با تسلّی خداوند، آرام باش، که ساکنان آسمان ها می میرند و ساکنان زمین نمی مانند و همه آفریده ها هلاک می شوند».

سپس فرمود: «ای خواهر، ای امّ کلثوم! تو ای زینب! و تو ای رُقیه! و تو ای فاطمه، و تو ای رَباب! بنگرید که چون من کشته شدم، برایم گریبان چاک مدهید و صورت مخراشید و سخنان نسنجیده مگویید».[9]

دعوت خاندان و خانواده به شکیبایی
مردان خاندان امام حسین علیه السلام یکی پس از دیگری به میدان آمدند تا آن جا که لشکر عمر بن سعد، گروهی از آنان را کشتند. در این حال، امام حسین علیه السلام فریاد برآورد: «عموزادگان من! شکیبا باشید. ای خاندان من! شکیبا باشید، شکیبا. به خدا سوگند، پس از امروز، دیگر هیچ گاه خواری نخواهید دید».[10]

 

 

صبر در سیره عملی امام حسین علیه السلام
1- هنگامی که حبیب بن مُظاهر، کشته شد، حسین علیه السلام آشفته گشت و فرمود: «خود و یارانِ یاری کننده ام را به حساب خدا می گذارم [و شکیبایی می کنم]».[11]

2- هنگامی که حَرمَلة بن کاهِل، تیری به سوی طفل شیرخوار انداخت که در گلویش نشست و او را ذبح کرد.

امام علیه السلام به زینب علیهاالسلام فرمود: «او را بگیر!». سپس، کف دستانش را زیر خون [گلوی او] گرفت تا پُر شدند. خون را به سوی آسمان پاشید و فرمود: «آنچه بر من وارد می شود، برایم آسان است؛ چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست».[12]

دعوت به صبر در آخرین ساعات زندگی
امام باقر علیه السلام: چون زمان مرگ پدرم علی بن الحسین علیه السلام فرا رسید، مرا به سینه اش چسباند و فرمود: «پسرم! سفارشی به تو می کنم که پدرم هنگام وفات به من کرد و فرمود که پدرش آن را به وی سفارش کرده است: پسرم! بر حق، صبر کن، هر چند تلخ باشد».[13]

جلوه هایی از صبر اصحاب و یاران آن حضرت
وهب نصرانى بود. او با مادرش بدست امام حسین علیه السلام اسلام آوردند. وهب تعداد 24 نفر پیاده و 12 نفر سوار از لشکر کفر را بدرک اسفل فرستاد. سپس او را اسیر کردند و نزد عمر بن سعد آوردند، ابن سعد باو گفت: عجب صولتى و قدرت شدیدى داشتى!؟ بعد از این جریان دستور داد گردن وهب را زدند و سر مبارکش را بجانب لشکر امام حسین علیه السلام انداختند.

مادر وهب سر او را بر گرفت و پس از اینکه سر فرزند خود را بوسید او را به طرف لشکر ابن سعد انداخت. آن سر به مردى اصابت نمود و او را کشت. سپس مادر وهب عمود خیمه را برداشت و دو نفر مرد را از لشکر ابن سعد کشت! امام حسین علیه السلام به ام وهب فرمود: برگرد، تو و پسرت با پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله خواهید بود، زیرا جهاد از زنان برداشته شده است. مادر وهب در حالى برگشت که مى گفت: بار خدایا! امید مرا ناامید مکن. امام علیه السلام به وى فرمود: خدا امید تو را قطع نخواهد کرد.

پس از وهب عمرو بن خالد ازدى (بسکون زاء) براى مبارزه قیام کرد و رجزى را خواند که مطلع آن این است:

الیک یا نفس الى الرحمن

فابشرى بالروح و الریحان ...

و الصبر أحظى لک بالأمانی

یا معشر الأزد بنی قحطان

یعنى اى جان من! بطرف خداى رحمان برو و برفاه و آسایش شاد باش...

بهره صبر کردن در مقابل کفار براى اینکه تو در امان باشى بیشتر است. اى گروه و قبیله ازد که از بنى قحطان میباشید.

سپس آن مرد خدا بقدرى قتال کرد که شهید شد. رحمت اللَّه علیه.

در کتاب مناقب مینویسد: بعد از عمرو پسرش خالد آماده جنگ شد و رجزى را خواند که مطلع آن این است:

صبرا على الموت بنى قحطان

کى ما تکونوا فی رضى الرحمن...

یعنى اى بنى قحطان در مقابل موت صبر کنید تا مشمول خوشنودى خداى رحمان قرار بگیرید ...

سپس جلو رفت و بقدرى جهاد کرد که شهید شد. رحمت اللَّه علیه! محمّد بن ابى طالب میگوید: بعد از خالد سعد بن حنظله براى مبارزه قیام کرد و رجزى را خواند که اول آن این است:

صبرا على الاسیاف و الاسنة

صبرا علیها لدخول الجنة...

یعنى در مقابل شمشیر و نیزه ها صبور باشد صبر کن تا داخل بهشت شوى..

سپس جنگ سختى کرد تا کشته شد.[14]

صبر زینب سلام الله علیها
زینب علیهاالسلام بر پاى خود ایستاد و به مجلس [یزید]، اشراف پیدا کرد و با اظهار کمالات محمّد صلى الله علیه و آله و اعلان این که: «ما بر رضاى خدا، شکیب مى ورزیم و سکوتمان از بیم و ترس نیست».[15]

 

گواهی زائر امام حسین علیه السلام به صبر آن حضرت

1-.. . دست ها و گونه هایت را نزد پاهایش بر قبر بگذار و بگو:

صَلَّی اللّهُ عَلی روحِک وبَدَنِک؛ فَلَقَد صَبَرتَ وأنتَ الصّادِقُ المُصَدَّقُ، قَتَلَ اللّهُ مَن قَتَلَک بِالأَیدی وَالأَلسُنِ.

خداوند، بر روح و پیکرت، درود فرستد که تو، شکیب ورزیدی و راست و پایداری! خدا، هر کس را که تو را با دست و زبان کشت، بکشد![16]

2- أشهَدُ أنَّکم قَد بَلَّغتُم ونَصَحتُم، وصَبَرتُم وقُتِلتُم وغُصِبتُم، واسی ءَ إلَیکم فَصَبَرتُم، لُعِنَت امَّةٌ خالَفَتکم، وامَّةٌ جَحَدَت وِلایتَکم، وامَّةٌ تَظاهَرت عَلَیکم، وامَّةٌ شَهِدَت ولَم تُستَشهَد، الحَمدُ للّهِ الَّذی جَعَلَ النّارَ مَثواهُم، وبِئسَ الوِردُ المَورودُ، وبِئسَ الرِّفدُ المَرفودُ.

گواهی می دهم که شما، [پیام خدا را] رساندید و خیرخواهی کردید، و شکیب ورزیدید و کشته شدید و حقّتان غصب گردید، و به شما بد شد و شکیبایی کردید. لعنت بر گروهی که با شما، مخالفت کردند، و [بر] گروهی که ولایت شما را انکار کردند، و [بر] گروهی که آنان را بر ضدّ شما، پشتیبانی کردند، و [بر] گروهی که شاهد بودند و [در کنارتان ] حاضر نگشتند. ستایش، ویژه خدایی است که آتش را جایگاه ایشان قرار داد؛ و چه بدْ وارد شونده و جایگاه ورودی است! و چه بد میهمان و میزبانی![17]

طلب صبر از خداوند در دعای پس از نماز زیارت امام حسین علیه السلام
وَارزُقنی صَبرا جَمیلًا، ودینا سَلیما، وفَرَجا قریبا، وأجرا عَظیما، ورِزقا هَنیئا، وعَیشا رَغیدا، وجِسما صَحیحا، وعَینا دامِعَةً، وقَلبا خاشِعا، ویقینا ثابِتا، وعُمُرا طَویلًا، وعَقلًا کامِلًا، وعِبادَةً دائِمَةً.

و صبر زیبا، دین سالم، گشایش نزدیک [در گرفتاری ها]، پاداش بزرگ، روزی گوارا، زندگی آسوده، تن درستی، چشم اشکبار، دل خاشع، یقین استوار، عمر طولانی، عقل کامل و عبادت دائم، روزی ام کن.[18]

 

مرثیه
السلام، اى ساکن محنت سراى کربلا!

السلام، اى مستمند و مبتلاى کربلا!

السلام، اى هر بلاى کربلا را کرده صبر!

السلام، اى مبتلاى هر بلاى کربلا!

السلام، اى بر تو خار کربلا، تیغ جفا!

السلام، اى کشته تیغ جفاى کربلا!

السلام، اى متّصل با آب چشم و آه دل!

السلام، اى خسته آب و هواى کربلا!

السلام، اى کرده جا در کربلا، وز فیض خود

در دل اهل محبّت کرده جاى کربلا!

السلام، اى رَشک بُرده زنده هاى هر دیار

در جوار مرقدت بر مُرده هاى کربلا!

یا شهید کربلا! گردم به گِرد طوف تو

رغبت سیر فضاى غم فزاى کربلا

یاد اندوه و غمت کردم، شد از اندوه و غم

از دل من تنگ تر بر من، فضاى کربلا

ریخت خون در کربلا از مردمِ چشم قضا

از ازل، این است گویا مقتضاى کربلا[19]

 

ذکر مصیبت

ابن عبّاس: در حرکت به سوی صفّین، من همراه امیر مؤمنان علیه السلام بودم. هنگامی که در نینوا در [کناره] رود فرات فرود آمد، با صدای بلند فرمود: «ای ابن عبّاس! آیا این جا را می شناسی؟».

گفتم: ای امیر مؤمنان! آن را نمی شناسم.

فرمود: «اگر آن را مانند من می شناختی، از آن نمی گذشتی، جز این که مانند من گریه می کردی».

سپس امام علیه السلام مدّتی طولانی گریه کرد تا محاسنش خیس شد و قطره های اشک بر سینه اش چکید و ما با او گریستیم و او می فرمود: «آه، آه! خاندان ابو سفیان، از [جان] من چه می خواهند؟! خاندان حرب، حزب شیطان و همدستان کفر، از [جان] من چه می خواهند؟! ای ابا عبد اللّه! صبر داشته باش که پدرت از آنها همان دیده که تو از آنها خواهی دید».[20]

 

پی نوشت ها:

[1] رک: دانشنامه امام حسین علیه السلام، آیة الله محمدى رى شهرى ، ج 14، ص 345.

[2] در نواحى کوفه، منطقه اى است به نام نینوا، و کربلا که امام حسین علیه السلام در آن کشته شد، بخشى از آن منطقه است.
[3] دانشنامه امام حسین علیه السلام، ج 3، ص 259-257.
[4] همان، ج 13، ص 355.
[5] همان، ص 355.
[6] همان، ص 355.
[7] همان، ج 2، ص 159.
[8] همان، ج 13، ص 359.
[9] همان، ص 359.
[10] همان، ص 361.
[11] همان، ج 6، ص 249.
[12] رک: همان، ج 7، ص 39.
[13] همان، ج 14، ص 311.
[14] رک: زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، ص: 29 - 31.
[15] دانشنامه امام حسین علیه السلام، ج 8، ص317.
[16] همان، ج 11، ص 333.
[17] همان، ص 365.
[18] همان، ج 12، ص 17.
[19] فضولى بغدادى(م 970 ق).
[20] دانشنامه امام حسین علیه السلام، ج 3، ص 263.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه