ویژه سالگرد قیام 15 خرداد 42

از خرداد تا خرداد

از خرداد تا خرداد

همین مردم در پانزدهم خرداد بیست و شش سال بعد با حضور میلیونی خود و انجام یک راهپیمایی عظیم و بی سابقه، پیکر مطهر و مقدس رهبر خود را تا چندین کیلومتر تشییع کردند و ضمن وداع با او، پیمان بستند که همچون گذشته و تا آخرین قطره خون، راه الهی اش را ادامه دهند.

زمانی که مقدر می شود سرنوشت قومی رقم بخورد و در وجودش تحولی پدید آید، همه چیز به فرمان خدا بر وفق مراد می شود. حتی در ورق خوردن برگهای "تاریخ" نیز می توان گونه های شگفت انگیزی از دمسازی و سازگاری را احساس کرد.

برای اقوام و ملل مختلف جهان، لحظه ها و روزهای به یادماندنی و ماندگاری وجود دارد که بسیاری از آنها به دلایلی ویژه، حالت تقدس می یابند و در ردیف "روزهای خوب خدا" قرار می گیرند. در همین قیاس، بخشی از تاریخ ملتها، جز حساسترین و درخشانترین دوران زندگی آنها به حساب می آید که خاطره آن برای نسلهای آینده فراموش ناشدنی است.

گونه ای از سازگاری تاریخ با ملت ایران را می توانیم در فاصله بیست و شش سال - 13 خرداد 1342 تا 13 خرداد 1368 خورشیدی ببینیم. بیست و شش سالی که هر روز و ماهش سرشار از مبارزه، مقاومت و پیروزی است و ثمره و ثمرهایش، تجدید واقعی حیات اسلام و سربلندی و افتخار مسلمانان بوده است.

بامداد 13 خرداد 42 حضرت امام خمینی (س) در اجرای رسالت مقدسی که بر عهده اشت با حضور در مدرسه فیضیه قم و ایراد نطقی پر شور، حماسی و آتشین، امپریالیسم امریکا و رژیم دست نشانده اش در ایران را مورد حمله مستقیم قرار داد و بدین ترتیب، مردم مسلمان ایران و جهان را به مبارزه آشکار و همه جانبه علیه دستگاه جابر شاه و نظام شاهنشاهی فرا خواند.

روز سیزدهم خرداد ماه بیست و شش سال بعد، در حالی که پرچم توحید در سراسر ایران برافراشته بود و مسلمانان و مستضعفان جهان با شنیدن ندای رهایی بخش اسلام در همه زمینه ها متحول شده و علیه حاکمان جور و استکبار بپا خاسته بودند، رهبر بزرگ انقلاب، به سوی معبود شتافت و پرچم هدایت مسلمانان و محرومان را به شاگرد خلف و شایسته خود، حضرت آیت الله خامنه ای سپرد.

سازگاری تاریخ را در روز "پانزدهم خرداد ماه" نیز می توان مشاهده کرد:

در 15 خرداد 42 ملت مسلمان ایران در پاسخ به ندای رهبر حق جوی خویش و در حمایت از اسلام و روحانیت، قیام تاریخی خود را آغاز کرد و با اتکای ایمان به خدای یکتا و با نثار خون، وفاداری خویش را به اسلام و پرچمدار راستین آن، ابراز و اعلام داشت.

همین مردم در پانزدهم خرداد بیست و شش سال بعد با حضور میلیونی خود و انجام یک راهپیمایی عظیم و بی سابقه، پیکر مطهر و مقدس رهبر خود را تا چندین کیلومتر تشییع کردند و ضمن وداع با او، پیمان بستند که همچون گذشته و تا آخرین قطره خون، راه الهی اش را ادامه دهند.

با چنین مقدمه ای می توانیم "خرداد ماه" را در دو زمان متفاوت، نقطه عطفی در تاریخ پر افتخار ملت مسلمان ایران بدانیم و روزهایی از آن را "ایام الله" بنامیم.

در دومین سالگرد ارتحال روح خدا - خمینی کبیر - مروری کوتاه و گذرا بر بیست و شش سال تاریخ سرنوشت ساز میهن اسلامی - از خرداد 42 تا خرداد 68 - داریم، با اعتراف بر این اصل که آنچه در پی خواهد آمد، قطره ای از دریاست.

قیام تاریخی و کم نظیری که در 15 خرداد 42 آغاز شد، هر چند توسط عمال رژیم سفاک پهلوی و با شهادت جمعی از فرزندان رشید اسلام به خاک و خون کشیده شد و سرکوب گردید، اما در عین حال، نقطه آغازینی برای مبارزه پیگیر انسانهای مسلمان و پاکباخته ای به حساب آمد که به انقلاب شکوهمند آنان در 22 بهمن 57 منتهی گردید. به عبارتی دیگر، انقلاب اسلامی 22 بهمن 57، مکمل قیام مقدسی بود که در 15 خرداد 42 از شهر خون و قیام - قم - آغاز شد.

رژیم شاه در تصور بود که می تواند با سرکوب قیام پانزدهم خرداد و شهادت گروهی از یاران خمینی، شعله آن را برای همیشه فرو نشاند. غافل از اینکه دامنه حرکت اسلامی مردم شهر قم به رهبری روحانیت، به سرعت به دیگر شهرها کشیده می شود. مردمی که به پا خاسته بودند با آگاهی کامل به میدان شهادت رفتند و با ایثار خون سرخ خود، ثابت کردند که برای دفاع از اسلام و ارزشهای والای آن، هیچ سلاحی نمی تواند کارآمد باشد.

تمام کسانی که به تحلیل گسترده انقلاب اسلامی ایران پرداخته اند بر این نکته تاکید دارند که یکی از دلایل عمده پیروزی مردم و فروپاشی رژیم تا دندان مسلح شاهنشاهی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، ایمان توده های مسلمان به شهادت در راه خدا بود. مردم به پیروی از رهبر گرانقدر خود به این باور رسیده بودند که با اتکال به خدای بزرگ، قادر خواهند بود حتی با دستهای خالی به مقابله با رژیم جبار و دست نشانده ای بروند و آن را از بیخ و بن برکنند. قیام 15 خرداد 42 درس بزرگی برای ملت مسلمان ایران بود، به گونه ای که حتی پس از پیروزی انقلاب نیز به عنوان الگویی مقدس برای حیات شرافتمندانه بسیاری از ملتهای مسلمان و مستضعف و عاملی موثر به منظور آمادگی محرومان علیه فرعونیان زمان به حساب آید.

هر چند قیام 15 خرداد 42 از شهری کوچک آغاز شد و به ظاهر، محدوده کوچکی را در برگرفت، اما حوادث بعدی آن ثابت کرد که این قیام در حقیقت به منظور احیای ارزشهای واقعی اسلام و دگرگونی همه جانبه در تمام بنیادهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و نظامی کشور بود و چون رهبری آن را روحانی اصیل و مبارز بر عهده اشت به چنان عمقی رسید که نظیر آن را در تاریخ کمتر شاهد بوده ایم.

اگر بخواهیم علل حرکت مردم در روز 15 خرداد 42 را مورد بررسی قرار دهیم به این نتیجه می رسیم که رژیم پهلوی از همان بدو تاسیس، به ستیز با اسلام و مظاهر آن پرداخت. زمانی که رضاخان با همیاری استعمار پیر انگلیس به سلطنت رسید ماموریت داشت تا به هر نحو ممکن، ایده اسلام زدایی را در کشور گسترش دهد و نمونه بارز آن، اجرای طرح کشف حجاب، ترویج فرهنگ مبتذل غربی و مبارزه آشکار و پنهان با روحانیت بود که پس از او، پسرش نیز به تداوم همان راه پرداخت.

کودتای ننگین 28 مرداد 32 موقعیت شاه را تثبیت کرد و بدین جهت، برنامه اسلام زدایی رژیم وارد مرحله تازه ای شد. اما شاه نتوانست به دلیل نفوذ روحانیت و بویژه مرحوم آیت الله بروجردی به طور کامل به مقاصد شوم خود، دست یابد.

حضرت آیت الله بروجردی در فروردین 1340 به رحمت ایزدی پیوست و با وفات ایشان، استعمارگران جهانی بویژه امریکای جهانخوار، به این تصور که از نفوذ روحانیت کاسته شده است، به اقدامهای سریعی به منظور اجرای طرحهای از پیش ساخته شده ای دست زدند. شاه نیز که نیروی مقاوم و ارزنده ای در کشور نمی دید ماموریت خود را شروع کرد.

نخستین اقدام رژیم، طرح مساله با عنوان "انجمنهای ایالتی و ولایتی" در سال 1340 بود. اما مخالفت جدی روحانیان و مراجع تقلید قم، دولت وقت را وادار به عقب نشینی کرد. امام خمینی (س) بیشترین تلاشها را در این راه مبذول داشت و برخلاف برخی از نیروهای ملی و همچنین بعضی از روحانیان، با هر نوع رفورمی به خالفت برخاست و بنا را بر نفی رژیم شاه و برقراری حکومت اسلامی گذاشت. رهبر انقلاب با صدور بیانیه های تند و آتشین و ایراد سخنرانیهای متعدد به افشای توطئه های شوم امریکا و اسرائیل برای محو اسلام و چپاول ثروتهای ملل اسلامی و از جمله ایران پرداخت و بدین ترتیب به عنوان بزرگترین روحانی بیدار و دلیر در سرتاسر جهان شناخته شد. امریکا که امام خمینی را مانع بزرگی بر سر راه امیال خود می دانست و درصدد برآمد تا به گونه ای او را از صحنه مبارزه خارج سازد. بر این اساس، تصمیم خود را در روز 15 خرداد 1342 و پس از سخنرانی مهم امام خمینی در مدرسه فیضیه به مرحله اجرا درآورد.

امام در آن سخنرانی که در روز عاشورای حسینی ایراد شد، شاه را به اخراج از کشور تهدید کرد و همین موضوع، کارگزاران کاخ سفید امریکا و شاه را به شدت خشمگین ساخت، به طوری که منجر به دستگیری و زندانی شدن امام شد.

زمانی که خبر بازداشت امام خمینی و انتقال او به یک زندان در تهران به گوش مردم رسید، قیامی گسترده در چند شهر از جمله تهران، قم، مشهد، شیراز، اصفهان و تبریز ایجاد شد و مسلمانان به پشتیبانی از رهبر خود و اعتراض به اقدام شاه و عمالش به تظاهرات پرداختند.

رژیم شاه با برقراری حکومت نظامی و کشت و کشتار بی رحمانه مردم، شعله های این اعتراضها را به طور موقت خاموش کرد، اما آتشی که افروخته شده بود، همچنان زیر خاکستر باقی ماند و پانزده سال بعد، کاخ ستم فرعون زمان را سوزاند و در کام خود فرو برد.

قیام خونین پانزدهم خرداد را از بعد دیگری نیز می توان مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد.

کج اندیشی های نیروهای مبارز غیر مذهبی در سالهای نخستین سلطنت محمدرضا شاه، بویژه در مساله ملی شدن صنعت نفت و خیانتهای احزاب مارکسیستی و از جمله حزب توده و عدم توجه دولتمردان وقت به هشدارهای روحانیت و انجام کودتای امریکایی 28 مرداد و به شهادت رسیدن چند چهره مبارز مذهبی همانند شهید نواب صفوی و گروه فدائیان اسلام، نوعی دلسردی در قشر مذهبی برای ادامه مبارزه با رژیم ضد اسلامی شاه به وجود آورد. رژیم نیز با اغتنام از چنین فرصتهایی به اشاعه و ترویج فرهنگ غربی و گسترش زمینه رفاه طلبی و فساد در جامعه پرداخت. اما قیام اسلامی پانزدهم خرداد ماه به رهبری روحانیت و شخص امام خمینی، در روشن کردن اذهان مردم مخصوصا طبقه جوان و مذهبی تاثیر بسزایی داشت. از 15 خرداد 42 به بعد، نسل جدید مسلمان ایران، به ایجاد تشکلهای سیاسی - مذهبی تشویق شد و از همان زمان بود که گروههای مبارز سیاسی با آرمانهای اسلامی و با هدف سرنگونی رژیم شاهنشاهی به وجود آمدند که اصیل ترین آنها "هیاتهای موتلفه اسلامی" بود که امام خمینی را تبلور اسلامی راستین با همه ابعاد آن می دانست. از اقدامات مهم این گروه، ترور حسنعلی منصور نخست وزیر رژیم شاه در اول بهمن 43 بود. منصور کسی بود که به دستور شاه و اربابش امریکا، در آبان 1343 امام خمینی (س) را که پس از حدود هشت ماه اقامت در زندانهای شاه، در فروردین ماه آن سال آزاد شده بود برای بار دوم بازداشت و به ترکیه تبعید کرده بود. علت تبعید امام نیز اعتراض شدید ایشان به تصویب قانون کاپیتولاسیون و مصونیت مستشاران امریکایی بود.

امام خمینی در نطق پر شور خود در روز 4 آبان 43 (روز تولد شاه) ، رئیس جمهوری امریکا را منفورترین فرد نزد ملت ایران دانست و با افشای نقشه های توسعه طلبانه امریکا، شوروی و انگلستان، هشدار داد که "اسلام در خطر است و امریکا می خواهد از طریق قطع نفوذ روحانیت، نقشه های خود را عملی کند. زیرا که می داند با وجود نفوذ روحانیت هرگز نمی تواند کاری را پیش ببرد".

رژیم شاه با تبعید امام خمینی و کشتن و زندانی کردن گروه زیادی از روحانیان مبارز، دانشجویان و مردم مسلمان و ایجاد فضای خفقان، سودی نبرد و حتی زمینه مناسبی برای ترغیب بیشتر مردم به منظور مبارزه گسترده و همه جانبه علیه خود به وجود آورد. انگیزه اصلی مردم برای این مبارزه به رهبری امام خمینی نیز صرفا ایجاد حکومت اسلامی و پیاده کردن احکام اسلام اصیل بود. مردم مسلمان ایران، نهضت امام خمینی را، نهضتی الهی می دانستند و همین اعتقاد بود که آنها را به حرکت درآورد و علیه رژیم پهلوی و در حقیقت علیه سلطه استعمار شورانید.

خلاصه اینکه در فاصله قیام خونین 15 خرداد 42 تا انقلاب اسلامی 22 بهمن 57 مردم مسلمان ایران شاهد اعمال سیاستهای استعماری شاه بودند و کشور نیز به طور کلی تحت استیلای مطلق غرب و امریکا قرار داشت. نظام اقتصادی و سیاسی و ارتش ایران، متاثر از نفوذ و سلطه بیگانگان بود و تمام تلاش رژیم بر اجرای معیارها و الگوهای مصرفی تمدن غرب در جامعه تمرکز داشت، ضمن اینکه هر حرکت اسلامی و مذهبی به شدت سرکوب می شد.

نظام آموزش ایران و سیستم حاکم بر دانشگاهها وابسته به غرب بود و رژیم برای نابودی فرهنگ اسلامی و برقراری یک نظام اجتماعی غربی از هیچ کوششی فرو گذار نمی کرد. هزاران قرارداد استعماری طی این مدت از سوی جهانخواران غرب و شرق بر ملت ایران تحمیل شد و منابع و ذخایر مملکت به بهای ناچیزی در اختیار بیگانگان قرار گرفت.

طی پانزده سال، دهها هزار تن از طبقات مختلف مردم به جرایم واهی مثل ایراد سخنرانی، نوشتن جزوه و کتاب، تشکیل گروههای مبارز، توزیع بیانیه و متن سخنرانیهای امام خمینی به زندان افتادند و زیر شکنجه های جلادان رژیم جان سپردند.

در جریان شکل گیری انقلاب تا پیروزی آن و در خلال سالهای 1356 تا بهمن 1357، از اعمال هیج جنایتی علیه مردم فرو گذار نشد، ولی مردم از پای ننشستند و به فرمان رهبر عالیقدر خود، همچنان به مبارزه علیه شاه و دار و دسته اش ادامه دادند. به دنبال شهادت فرزند برومند امام خمینی، آیت الله مصطفی خمینی در اول آبان 56، دهها مجلس با شکوه به یاد بود ایشان در تهران و شهرستانها برگزار شد و این مراسم به متینگ هایی برای مبارزات سیاسی علیه شاه تبدیل گردید.

این جریانات به حادثه 19 دی ماه همان سال اتصال یافت که طلاب حوزه علمیه و مردم قم در اعتراض به مقاله توهین آمیزی که به دستور ساواک در یکی از روزنامه های عصر تهران علیه امام خمینی منتشر کرده بود به راهپیمایی عظیمی دست زدند. در جریان این راهپیمایی تعداد زیادی از طلاب علوم دینی به دست عمال رژیم شاه به شهادت رسیدند.

برگزاری مراسم چهلم شهدای قم و تبریز به دیگر شهرها کشیده شد و این مبارزات همچنان ادامه یافت، به گونه ای که رژیم شاه با برقراری حکومت نظامی، فاجعه خونین 17 شهریور را به وجود آورد. جنایت هفدهم شهریور نیز نتوانست کاری از پیش ببرد و دولت جعفر شریف امامی که چند روز پیش از این فاجعه و به دنبال سقوط دولت جمشید آموزگار به سر کار آمده بود در تمام ترفندهایش برای سرکوب قیام اسلامی مردم شکست خورد و در آبان 1357 جای خود را به ارتشبد ازهاری رئیس ستاد ارتش سپرد.

دولت نظامی ازهاری دامنه جنایت را تا حدی گسترش داد که در نخستین روز ماه محرم، مردم بی دفاع و بی گناه تهران را که مشغول عزاداری برای حضرت امام حسین (ع) بودند به رگبار بست و صدها تن از آنان را به شهادت رساند.

جنایتکاران رژیم شاه که عرصه را از هر سو بر خود تنگ می دیدند ضمن حمله به مردم، اماکن عمومی از جمله سینماها و مراکز مقدس مثل مسجد را نیز در امان نمی گذاشتند.

در اواخر حکومت دولت آموزگار در مرداد 1357 ماموران ساواک، سینما رکس آبادان را به آتش کشیدند و صدها زن و مرد و کودک را که مشغول تماشای یک فیلم (گوزنها) بودند، زنده زنده سوزاندند. ساواک با این اقدام می خواست وانمود کند که هواداران حکومت اسلامی و مخالفان رژیم شاهنشاهی، آن دسته از افراد مذهبی هستند که به خاطر مخالفت با نمایش فیلمهای مبتذل، مردم بی گناه را به طرز فجیعی می کشند، اما مردم آگاه ایران با افشای توطئه های شاه، توانستند به حقایق دست یابند و عمال رژیم را رسوا سازند.

حادثه دیگر در زمان حکومت شریف امامی روی داد و آن به آتش کشیدن مسجد کرمان به دست مزدوران رژیم بود. در این حادثه شرم آور، زنان و مردان بسیاری به شهادت رسیدند و مجروح شدند و به زنان مسلمان، بی حرمتی های زیادی شد.

رفتارهای وحشیانه عمال رژیم شاه، مخصوصا جنایتهای جنون آمیز آنها در ماه محرم، موجب انجام راهپیمایی های عظیم در تهران و شهرستانها شد و مردم در تظاهرات بی سابقه خود در روزهای تاسوعا و عاشورای 1357 با صدور قطعنامه هایی رسما خواستار برکناری شاه شدند. شاه قصد داشت در روز عاشورا، تظاهرات میلیونی مردم تهران را به خون بکشد. برای اجرای این هدف شوم، به گروهی از زبده ترین افراد گارد خود ماموریت داد تا ظهر عاشورا و هنگامی که مردم تهران در میدان آزادی و خیابانهای اطراف مستقر هستند آنها را با هلیکوپترهای مسلح به توپ و مسلسل مورد یورش قرار دهند. اما در آخرین لحظه هایی که ماموران شاه در پادگان لویزان، خود را برای انجام ماموریت آماده می کردند دو تن از درجه داران مسلمان و طرفدار انقلاب که از چگونگی اجرای نقشه آگاه بودند به محل تجمع افسران حمله کردند و با کشته و مجروح نمودن گروهی از آنها، توطئه را خنثی کردند.

شکست برنامه های شاه از یک سو و ادامه مبارزات بی وقفه مردم از سوی دیگر موجب شد که امریکا و متحدانش از شاه، قطع امید کنند. آنها تصمیم گرفتند از یکی از مهره های جبهه ملی - که از پیش آماده کرده بودند - استفاده نمایند. او شاپور بختیار بود که نخست وزیری شاه را پذیرفت و با روی کار آمدن این شخص سرانجام شاه در 26 دی 57 از کشور گریخت و به قاهره رفت.

بختیار ابتدا کوشید با تظاهر به طرفداری از امام خمینی و اسلام مردم را فریب دهد اما آگاهی مردم به حدی بود که اسیر این توطئه ها نشوند و مصرا خواستار برکناری او بودند.

بختیار در طول یک ماه صدارت خود، مرتکب جنایتهای فراوانی شد که از جمله آنها کشتار دانش آموزان و دانشجویان در میدان انقلاب و دانشگاه تهران بود. آخرین نخست وزیر شاه برای جلوگیری از ورود امام خمینی به میهن به ترفندهای چندی دست زد قرار بود رهبر انقلاب روز 6 بهمن 57 از پاریس وارد تهران شود، اما فرودگاه مهرآباد به دستور بختیار بر روی پروازها بسته شد و در نتیجه این مسافرت تا روز دوازدهم بهمن ماه به تعویق افتاد.

امام خمینی در این روز در میان استقبال با شکوه و بی نظیر مردمی که از سراسر کشور به تهران آمده بودند وارد میهن اسلامی شد و از فرودگاه مستقیما به بهشت زهرا رفت و نطق تاریخی و مهم خود را ایراد کرد و حکومت بختیار را غیرقانونی دانست و اعلام نمود که به زودی دولت خود را تعیین و معرفی خواهد کرد.

شاپور بختیار پس از ورود امام خمینی به وطن، فقط توانست ده روز به حکومت خود ادامه دهد در این مدت هیچ یک از ارگانهای دولتی حتی ارتش و نیروهای انتظامی از او اطاعت نکردند و برای نخستین بار، نیروی هوایی حمایت خود را از امام خمینی ابراز داشت. بختیار می خواست بخشی از تهران را که محل اقامت امام و جمعی از شخصیتهای طرفدار رهبر بود مورد حمله هوایی و زمینی قرار دهد و در روز بیست و یکم بهمن ماه که قصد داشت با اعلام حکومت نظامی در تمام ساعات شبانه روز نقشه خود را عملی سازد با بسیج عمومی مردم از سوی امام خمینی روبرو شد و طی یک شبانه روز زد و خورد میان مردم و مزدوران رژیم، سرانجام در روز 22 بهمن 57 انقلاب اسلامی مردم به پیروزی رسید و رژیم شاهنشاهی برای همیشه سقوط کرد.

انقلاب بیست و دوم بهمن ماه، در واقع پیروزی خون بر شمشیر است که شعار الله اکبر و لااله الاالله پشتوانه اصلی آن بود. این انقلاب به دلیل ویژگیهای منحصر به فردش با هیچ یک از انقلابهای جهانی قابل قیاس نبود. شیوه رهبری و تاثیرات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی انقلاب از جمله خصوصیاتی است که آن را از دیگر جنبشهای آزادی بخش متمایز می سازد.

منبع : مجله  حضور  بهار 1370، شماره 1 

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه