ویژه سالگرد قیام 15 خرداد 42

قیام 15 خرداد 1342(روند، بازتاب و نتایج)

قیام 15 خرداد 1342(روند، بازتاب و نتایج)

تعیین مبدأ تاریخ انقلاب اسلامی و نیز تبیین علل و عوامل پیدایش آن، بسته به منظری دارد که پژوهشگر در تحلیل رخدادهای پیش از انقلاب، برمی گزیند. در یک منظر، امام خمینی رهبر نهضت اسلامی به عنوان رکنی از ارکان نهضت قلمداد می گردد و پژوهشگر با غیریت سازی از جایگاهی درباره این پدیده سخن می گوید تا قادر به فهم کلیت و اجزاء آن در عداد رخدادهای قبل و بعد از آن باشد،

درآمد:
تعیین مبدأ تاریخ انقلاب اسلامی و نیز تبیین علل و عوامل پیدایش آن، بسته به منظری دارد که پژوهشگر در تحلیل رخدادهای پیش از انقلاب، برمی گزیند. در یک منظر، امام خمینی رهبر نهضت اسلامی به عنوان رکنی از ارکان نهضت قلمداد می گردد و پژوهشگر با غیریت سازی از جایگاهی درباره این پدیده سخن می گوید تا قادر به فهم کلیت و اجزاء آن در عداد رخدادهای قبل و بعد از آن باشد، از منظری دیگر، پژوهشگر می کوشد تا تاریخ و علل و عوامل چنین رخدادی را نه از منظر خود بلکه از منظر رهبر انقلاب که عملِ «انقلاب» مخلوق و محصول درایت و مدیریت اوست، ردیابی نماید. بنابر منظر اخیر، قیام پانزده خرداد 1342 نقطه آغاز انقلاب است که امام خمینی نیز در نامه ای به سید حمید روحانی مؤلف «تحلیلی بر نهضت امام خمینی» بدان صراحت کرده است. در حالیکه بنابر منظر نخست، قیام مذکور نه نقطه آغاز بلکه نقطه عطف انقلاب اسلامی به حساب می اید واحتمالاً جغرافیای زمانی انقلاب در محدوده مبدأ آن به حوادثی همچون، کودتای 28 مرداد 1332، شهریور 1320، کودتای اسفند 1299، نهضت مشروطیت 1285 و حتی هنگامی که مدرنیته در اواسط دوره قاجاریه به ایران آمده است باز می گردد. طبیعتاً عقب و جلو رفتن مبدأ انقلاب اسلامی در تبیین علل و عوامل وقوع این انقلاب تأثیر زیادی خواهد گذاشت و تحلیل گر را با فرضیه های متنوعی روبرو خواهد ساخت. این نوشتار می کوشد تا با بازخوانی مجدد قیام پانزده خرداد چهل و دو از منظر دوم به تحلیل این حادثه و تأثیرات آن بر نهضت اسلامی دست یابد.

الف- روند حوادث
قیام پانزدهم خرداد 1342 ریشه درحوادثی دارد که متعاقب تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی در مهرماه 1341 به وقوع پیوسته اند. ناگفته نماند این لایحه نیز، خود روایت و بخش دیگری از اصلاحات مورد نظر امریکا در اواخر دهه سی بود که به علت مخالفت ایت الله بروجردی با اصلاحات ارضی به تعویق افتاده بود. ایت الله بروجردی در پاسخ به فرستاده شاه که گفته بود: ما مجبور به انجام اصلاحات ارضی هستیم و کشورهای همسایه نیز دست به چنین اصلاحاتی زده اند، گفته بود: کشورهای همسایه، اول جمهوری شده بعد چنین اصلاحاتی را انجام داده اند اینجا که هنوز سلطنتی است.[65]

اما با رحلت معظم له در فروردین 1340، مرجعیت یک دست و مطلق شیعیان بویژه ایرانیان، از میان رفت و بتدریج مقام مرجعیت یا به نجف اشرف منتقل و یا در بین تعدادی از مراجع قم از جمله امام خمینی تقسیم گردید. شاه نیز که اصلاحات مذکور را تا زمان حیات ایت الله بروجردی به تعویق انداخته بود، بلافاصله پس از رحلت ایشان، با انتصاب دکتر علی امینی به نخست وزیری در اردیبهشت ماه 1340 درصدد اجرای آنها برآمد. امینی برای آسوده شدن از مخالفت های احتمالی علمای قم علیه اصلاحات به قم رفت و با مراجع آن شهر دیدار و به طور خصوصی گفت و گو کرد: به هر ترتیبی که بود اصلاحات ارضی در بیستم دی ماه همان سال به تصویب رسید و به اجرا درآمد، امام خمینی که از یک سو ابعاد و نتایج اصلاحات را در هاله ای از ابهام می دید و از سوی دیگر از متهم شدن به طرفداری از زمین داران می هراسید، مخالفتی علنی با اصلاحات نکرد و به انتظار تحولات بعدی نشست. با این همه شاه که از افزایش قدرت علی امینی و نیز اعتماد کامل آمریکا به او در انجام اصلاحات، نگران به نظر می رسید به تکاپو افتاد و در سفری به امریکا به دولت مردان آن کشور قول داد که حاضر است خودش اصلاحات را انجام دهد. بدین ترتیب امینی در 27 تیرماه 1341 استعفا داد و اسدالله عَلَم به جایش نشست. عَلَم تحصیلات عالیه نداشت و در میان مردم و مخالفان سیاسی چهره خوش نامی نبود، با این وجود، نفوذ بی نظیری در امور کشور داشت و از نزدیکترین و مورد اعتمادترین دوستان شاه به شمار می رفت،[66] او که مأمور اجرای اصلاحات شده بود در 16 مهر 1341، لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی را به تصویب رساند. در این طرح حق رأی بانوان در انجمن ها تصریح گردید، قید اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان حذف شد و در مراسم سوگند انتخاب شوندگان، ذکر «کتاب آسمانی» به جای «قرآن»، کافی دانسته شد.[67]

امام خمینی، در این مرحله به واکنشی سریع و قاطع اقدام نمود و با دعوت ایات عظام _شریعتمداری، گلپایگانی، مرعشی _به منزل مرحوم ایت الله حائری، موضوع را به بحث و تصمیم گیری گذاشت. او در این جلسه، دورنمای نقشه های رژیم شاه را خانمانسوز و مأموریت او را پاسداری از منافع استعمار و امپریالیسم که با نابودی اسلام و ملت مسلمان همراه است قلمداد نمود. و چنین تصمیم گرفته شد که علاوه بر تلگرام ابراز مخالفت با شاه، علمای تهران و شهرستان ها را در جریان امر قرار داده و دعوت به مقابله با دولت نمایند. شاه در پاسخ، خود را تبرئه و مسأله را به دولت احاله می نماید، امام خمینی در اعتراض به «عَلَم»، بدون آنکه القابی برای او ذکر کند، با لحنی شدید به نصیحت او پرداخته و ضمن رو در رو قرار دادن ملت و دولت، اعتراضات را فراتر از تصویبنامه یاد شده می برد. سرانجام با پافشاری امام خمینی و اعتراضات مستمر که در دیدار با مردم و مکاتبه با برخی از علما ابراز می شد، علم در تلگرافی به سه تن از مراجع-غیر از امام خمینی- با خواست های آنان موافقت می نماید. امام خمینی با کافی نشمردن این واکنش و ضروری دانستن لغو طرح مزبور در هیأت وزیران، موضوع جدید «خطر صهیونیسم» را به میان می کشد که به تعبیر ایشان در ایران در شکل «حزب بهایی» ظهور نموده است و از «عدم آزادی مطبوعات» و «نابسامانی زندگی مردم» سخن به میان می آورد. سرانجام، با عقب نشینی کامل دولت و لغو رسمی تصویبنامه در آذرماه، دامنه نزاع در این مرحله فروکش می کند.

در دی ماه همین سال، شاه اعلام می کند که قصد دارد اصول ششگانه ای را که بعداً از آن با عنوان «انقلاب سفید» یاد کرد، به رفراندوم بگذارد؛ الغای رژیم ارباب رعیتی، ملی کردن جنگل ها، فروش سهام کارخانجات دولتی، سهمیم کردن کارگران در منافع کارگاه های تولیدی و صنعتی و اصلاح قانون انتخابات، مفاد اصول یاد شده بود. به رغم تلاشهایی که شاه در دعوت مراجع و جلب نظر آنها در عدم مخالفت و ابراز حمایت از حرکت مزبور نمود، در پی توجه شاه به ابعاد سیاسی طرح و اظهار اینکه ناگزیر از اجرای رفرمهای یاد شده است، امام خمینی به عنوان مخالفی سرسخت، دست به واکنش می زند. ششم بهمن 1341، به عنوان روز رفراندوم یا به تعبیر شاه «تصویب ملی» اعلام می شود و در مقابل امام خمینی، در پاسخ به استفتای جمعی، بنا به اشکالاتی که برمی شمارد- نظیر پیش بینی نشدن آن در قانون، روشن نبودن مقام صالحه اجرای آن در قانون، کم بودن مهلت بررسی، کافی نبود معلومات رأی دهندگان برای بررسی و وجود جو زور و فشار – آن را تحریم می کند.[68] به دنبال انتشار اعلامیه امام خمینی و دیگر مراجع،[69] پاره ای اغتشاشات و تظاهرات در تهران و قم رخ می دهد[70]و شاه درصدد برمی اید با سفر به قم در جهت کنترل اوضاع اقدام نماید. ولی در سفر خود به قم با عدم استقبال و بی اعتنایی مواجه می شود و در واکنش بدین وضع، طی یک سخنرانی روحانیت را با تعابیر موهن «ارتجاع سیاه» و بدتر از «ارتجاع سرخ» مورد حمله قرار می دهد.[71] سرانجام در 6 بهمن، رفراندوم انجام گردیده و اعلام می شود که اصول پیشنهادی شاهنشاه به تصویب ملت رسید. کندی رئیس جمهور وقت آمریکا پیروزی شاه را تبریک می گوید[72] و سفیر انگلیس رضایت ملکه انگلیس را به عَلَم اعلام می نماید و رادیو مسکو برنامه اصلاحی شاه را می ستاید. امام خمینی به علما و مراجع پیشنهاد می کند در ماه رمضان – که از 8 بهمن آغاز می شد- از شرکت در نماز جماعت و سخنرانی خودداری نموده، همه مساجد کشور تعطیل گردد و دلایل آن نیز به دنیای اسلام اعلام شود. به دنبال این حرکت وضعیت فوق العاده ای در کشور پدید آمده و مساجد در پاره ای از شهر ها تعطیل می گردد و ماه رمضان در هاله ای از تردید و سکوت آغاز می گردد. در عید فطر همان ماه -7 اسفند- امام خمینی با صدور اعلامیه ای نوروز 1342 را عزای عمومی اعلام می کند و در جلسه ای با مراجع و علمای قم از آنها نیز درخواست می نماید چنین اقدام کنند که برخی با این اقدام مخالفت می نمایند، ولی مألاً ایات عظام میلانی، شریعتمداری، روحانی و بهبهانی در اعلامیه های جداگانه و چهل و شش نفر از علمای سرشناس تهران در اعلامیه مشترک، عید نوروز را عزای عمومی اعلام می کنند.[73] این واکنش وضعیت ویژه ای را در کشور پدید می آورد و سرآغاز دور تازه ای در مسیر تحولات این مقطع می گردد.

عصر دوم فروردین، هنگام برگزاری مجلس سرگواری امام صادق(ع) از طرف ایت الله گلپایگانی، نیروهای شاه به مدرسه فیضیه هجوم می برند و با حمله به طلاب و به گلوله بستن مدرسه، اثاثیه حجره ها را در وسط مدرسه به آتش می کشند. در این حادثه  عده ای از طلاب کشته و زخمی شدند. در همین روز حمله مشابهی نیز به مدرسه طالبیه تبریز صورت می گیرد. این واقعه طنین خود را در کشور بازیافت؛ نماز جماعت مساجد تهران و پاره ای دیگر از شهرها تا یک هفته تعطیل شد[74]علمای نجف، کربلا و مشهد با صدور تلگرام هایی واکنش نشان دادند و ایت الله خویی و شیرازی، شاه را عامل این جنایت تلقی نمودند و ایت الله حکیم تقاضای مهاجرت مراجع ایران به نجف به عنوان اعتراض به شاه را نمود. رژیم شاه تلاش نمود واقعه را درگیری میان مردم و دهقانان از یک سو و روحانیان از سوی دیگر، بر مسر مسأله اصلاحات ارضی و حق رأی بانوان معرفی نماید. شاه برای تحقیر روحانیان، دستور داد آنها به خدمت وظیفه اعزام شوند.[75] در مقابل، امام خمینی از این امر استقبال نمود و طلاب را دعوت به فراگیری خوب تعلیمات نظامی کرد.

امام خمینی به مناسبت چهلم حادثه فیضیه دعوت به برگزاری مجلس ختم نمود و روز بعد در بیانات آغاز درس حوزه، دولت را مورد حمله قرار داد. وی در همین زمان علمای نجف و قم را نیز مورد عتاب قرار می دهد. مذمت دولت در رابطه با حمایت از فرقه بهایی و یادآوری خطر نزدیکی ایران به اسرائیل از مضامین مورد تأکید امام خمینی در اظهارات خود بود، و لحن کلام او آشتی ناپذیر و حملات او بی امان می نمود و هیچ گونه طریق مصالحه ای را نمی پذیرفت.[76] ایشان پیش از آغاز محرم، وعاظ را مورد خطاب قرار داد و از آنها خواست سیاست های ضد اسلامی شاه و همدستی او با اسرائیل را مورد انتقاد قرار دهند. ساواک نیز متقابلاً عده ای از وعاظ را احضار نمود و از آنان خواست به سه مطلب اشاره نکنند؛ 1. بر ضد اعلی حضرت سخنی نگویند. 2. بر علیه اسرائیل مطلبی نگویند. 3. نگویند اسلام و قرآن در خطر است. امام خمینی بار دیگر این حرکت را مورد حمله قرار می دهد و بر همان مطلب، بیش از پیش تأکید می ورزد.[77]

امام خمینی از آغاز محرم در منزل خود مجلس روضه خوانی منعقد می کند و هر شب نیز به یکی از مجالس سوگواری محله های قم سر می زند. پیشتر به مراجع و علمای قم نیز پیشنهاد کرده بود تا در روز عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی نموده و از مظالم رژیم سخن گویند. در این زمان، غلیان و التهابی در شهر پدید آمده و بسیاری نیز از دیگر شهرها به قم آمدند. بعد از ظهر عاشورا – 13 خرداد- امام خمینی به طرف مدرسه فیضیه رهسپار شد. جمعیت بسیاری در اطراف فیضیه و در صحن حرم تجمع نمودند. اکنون این امام بود که واکنشهای او امواج اجتماعی را به حرکت در می آورد؛ وی در سخنرانی کوبنده خود، حادثه حمله به فیضیه را مورد مؤاخذه قرار می دهد، به اسرائیل و نقش او در سیاست ایران حمله می کند، و به نصیحت شاه می پردازد.[78] صبح این روز در تهران نیز مردم به خیابان ها ریخته و در میدان بهارستان و دانشگاه تهران تجمع می کنند. روز بعد نیز تظاهرات و حرکت های خیابانی ادامه می یابد. این حرکت ها در قم در شکل دسته های عزاداری تا پاسی از شب ادامه یافت. شاه دیگر دریافته بود که موج های خروشان در دستان امام قرار گرفته و بدینسان تصمیم می گیرد با حذف او از صحنه، به هر شکل ممکن، به کنترل امور بپردازد. در نیمه شب 12 محرم-15 خرداد- مأموران نظامی به منزل امام هجوم آورده، او را دستگیر نموده، به باشگاه افسران تهران و از آنجا به پادگان قصر منتقل می نمایند، ولی این حرکت خود منشأ انفجارهای بعدی می گردد؛ در روز 15 خرداد با رسیدن خبر دستگیری امام، مردم در شهر به حرکت در می ایند، تظاهرات تبدیل به شورش گسترده خیابانی می شود و دستجات مردم بی مهابا در مواجهه با نظامیان مستقر در شهر قرار می گیرند. اکنون شهرهای دیگری غیر از قم و تهران نیز شاهد حرکت مردم بودند. در خیابان های مرکزی قم و تهران سیل جمعیت غیرقابل کنترل می شود. به تعبیر حسین فردوست از آنجا که تظاهرات 15 خرداد امری سازمان نیافته و غیرقابل پیش بینی بود، تا یک روز پیش از آن نیز ساواک و شهربانی از آن بی اطلاع ماند و از این رو ساواک و نیروهای انتطامی و نظامی سخت غافلگیر شدند و شاه شدیداً به وحشت افتاد؛[79] بدینسان دستور آتش و کشتار خونین تنها راهی بود که شاه در مواجهه با این وضع پیش روی خود می دید. آتش گلوله و رگبار نظامیان در میادین و خیابان های اصلی تهران و قم و قتل عام کفن پوشانی که از ورامین به سمت تهران می آمدند، آخرین تلاشهای رژیم در فرونشاندن بحران بود. در عین حال، سرکوب گسترده حرف آخر شد و «جنبش» مهار گردید. گرچه این جنبش با فرو خزیدن به درون لایه های اجتماعی در سال های بعد لبه های تیزتر خود را در سطوحی گسترده تر نمایان ساخت.

امام خمینی در بازداشت، با استناد به اینکه استقلال قضایی در ایران وجود ندارد و قضات تحت فشارند، از پس دادن بازجویی خودداری کرد. علما و روحانیون در ایران و عراق با صدور تلگرام هایی دستگیری امام خمینی و دیگر روحانیون و کشتار مردم عزادار دوازدهم محرم را محکوم کردند. امام خمینی در 4 تیر ماه به زندان پادگان عشرت آباد منتقل شد و 40 روز در آنجا حبس_گردید. در 29 تیر ماه، همه روحانیون دستگیر شده به استثنای امام خمینی، شیخ بهاءالدین محلاتی و حاج آقاحسن قمی و دستغیب آزاد شدند. در 11 مرداد، امام خمینی، محلاتی و قمی به یکی از منازل ساواک در داودیه تهران منتقل شدند. مردم به محض اطلاع، برای دیدار وی به محل اقامت روانه شدند و صف طویلی از دیدارکنندگان پدید آمد. از روز بعد ملاقات با امام ممنوع اعلام شد و منزل به محاصره پلیس درآمد، وی سه روز بعد به منزلی در قیطریه منتقل گردید. امام در مدت اقامت در این محل، از طریق آمد و شد نزدیکان اخبار را درمی یافت و دستورات و توصیه های خود را انتقال می داد. در 15 فروردین 1343، پس از سالگرد واقعه فیضیه و پیش از ماه ذیحجه و محرم، امام پیام آزادی خود را دریافت نمود، از قیطریه خارج گردانیده و به منزل خود در قم منتقل شد. خبر آزادی امام موجی از شادی آفرید و دیدارکنندگان را از قم و شهرهای دیگر، به سمت منزل او روانه ساخت. دولت نیز آزادی امام را نتیجه علایق مذهبی رژیم و احترام به مقامات روحانی تفسیر نمود.

امام خمینی به انتقادات خود از رژیم ادامه می دهد و در دیدار با دستجات و گروه های مختلف به ایراد سخنرانی در اعتراض به وضع موجود و تأسف از حادثه فیضیه و نگرانی از ادامه روابط ایران با دولت اسرائیل می پردازد و اظهارات شاه مبنی بر مخالفت روحانیت با ترقی و تمدن را پاسخ می گوید. همچنین علما و روحانیان را در قم و دیگر شهرها دعوت به برگزاری جلسات هفتگی به منظور بررسی رویدادهای سیاسی کشور می نماید. از سوی دیگر تلاش می کند ارتباط و اتحاد میان مراجع و اتخاذ رویه واحد از سوی آنان در امور مهم کشور را تشویق نماید.[80]

ب- بازتاب
1. روشنفکران: گذشته از روشنفکران وابسته که با ارتجاعی قلمداد کردن قیام پانزده خرداد با استبداد هم صدا شدند،[81] روشنفکران مستقل –به جز نهضت آزادی- نسبت به این واقعه، سیاست سکوت اختیار کردند[82] سیاستی که بعداً مورد انتقاد مرحوم جلال آل احمد قرار گرفت، آل احمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» معتقد بود که گناه اصلی شکست همه جنبش های سیاسی معاصر بر گردن روشنفکران است که از یک طرف «درک و شعوری از فحوای آن فتواها و قیام ها نشان نداده اند»[83] و از طرف دیگر «هرگز صدایی به مخالفت برنیاوردند و همیشه با یک دنباله روی کودکانه در این دعوای مدام میان حکومت و روحانیت، طرف حکومت را گرفته اند و آخرین بارش از قضیه 15 خرداد 42 به این طرف».[84]

2. مقدس مآبان: از میان روحانیون نیز عده ای که امام خمینی از آنها به «مقدسین نافهم و ساده لوح بی سواد»[85] یاد می کرد با حرام دانستن مبارزه و پخش شایعات گمراه کننده می کوشید مردم را نسبت به ادامه نهضت، دلسرد و بدبین نمایند. امام خمینی در آخرین ماه های عمر خویش در نامه ای خطاب به مراجع و علمای کشور با ذکر گفته های متحجرین آن روزگار، مبنی بر اینکه «شاه سایه خداست و یا با گوشت و پوست نمی توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی می دهد؟ و از همه شکننده تر، شعار گمراه کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان علیه السلام باطل است و هزاران ان قلت دیگر،[86] به مشکلات بزرگ و جانفرسایی اشاره می نمود که تداوم نهضت اسلامی را با تهدیدات درونی مواجه می ساخت.

«در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می نمود؛ بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی، گلوله حیله و مقدس مآبی و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می سوخت و می درید»[87].

3. روحانیت: حوزه های علمیه ایران و عراق و نیز مراجع آن دو، هریک با صدور اعلامیه و تلگرام های جداگانه، کشتار مردم عزادار را در روزهای 15 و 16 خرداد محکوم نموده و خواستار آزادی بدون قید و شرط امام خمینی شدند، بنا به نقل سیدحمید روحانی، شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه اسلامی الازهر نیز طی اعلامیه ای از عموم مسلمانان خواست تا از علمای مجاهد ایران که به جرم دفاع از حق به زندان افتاده اند پشتیبانی نمایند.[88]

4. شاه و دولت: محمدرضا شاه نیز دو روز پس از قیام 15 خرداد، طی سخنانی، این واقعه را برخاسته از پیوند امام خمینی با دول بیگانه [یعنی جمال عبدالناصر که در آن روزگار با ایران به علت همکای نزدیک شاه و اسرائیل، روابطی خصمانه داشت] و حمایت های مالی آنها از شورشیان، دانست[89] و در کتاب خود به نام «انقلاب سفید» نیز «بلوای پانزهم خرداد 42 را بهترین نمونه اتحاد نامقدس دو جناح ارتجاع سیاه (روحانیت) و قوای مخرب سرخ (حزب توده)» قلمداد نمود[90]. اسدالله عَلَم، نخست وزیر وقت و سرلشکر پاکروان، رئیس ساواک نیز طی مصاحبه هایی در همان ایام، تقریباً سخنان شاه را تکرار کردند و بر مرتبط بودن این واقعه با حوادث خارجی تأکید ورزیدند.[91]

5. رسانه های داخلی و خارجی: روزنامه های کشور نیز که تحت اداره و نظارت ساواک قرار داشتند اخبار این واقعه را چندان تحت پوشش خبری قرار ندادند، روزنامه اطلاعات، تظاهرکنندگان روز چهاردهم خرداد را دو گروه 200 نفری و یک هزار نفری «مهاجم» و «چماق بدست» معرفی کرد که بدون هیچ هدفی، لوازم و امکانات موجود در مسیر خود را به آتش کشیده اند.[92] از میان رسانه های خارجی، مطبوعات آمریکا، قیام 15 خرداد را به باد ناسزا گرفتند. رادیو و مطبوعات شوروی سابق نیز همان دیدگاه نیروهای چپ در ایران را منعکس می کردند و آن را واکنش ارتجاعی علیه اصلاحات ارضی می دانستند. از میان رسانه های عربی، روزنامه مصری الاهرام بیش از دیگران به تمجید و حمایت از این قیام پرداخت و آن را انقلاب کاخ برانداز نامید.[93]

ج- نتایج و پیامدها
1. اولین تأثیری که سرکوب قیام پانزده خرداد چهل و دو بر روند مخالفت با سلطنت پهلوی نهاد تغییر ماهیت مبارزه از سیاسی به نبرد مسلحانه و در میان بسیاری از نیروها و گروه های مخالف شاه بود. در واقع، شکست این قیام، بسیاری از اپوزیسیون را قانع کرده بود که تداوم مخالفت های سیاسی علیه سلطنت پهلوی به منزله عقیم ماندن نهضت است و راهی جز شلیک گلوله و جنگ مسلحانه نیست. البته این بدین مفهوم نبود که مبارزه مسلحانه در سال های قبل از قیام 15 خرداد وجود نداشته است بلکه بدین معنی است که «عمومی شدن» و تبدیل شدن جنگ مسلحانه به عنوان یک «جریان» محصول بلافصل قیام 15 خرداد است.[94] در دهه سی نیز هژیر و رزم آرا در سال های حول و حوش نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران ترور شدند اما ترورهای مذکور، بیشتر خصیصه فردی یا تعلقات گروهی داشتند که علاقمندان چندانی در بین لایه های دیگر اپوزیسیون نداشت. 2. دومین تأثیر جنبش پانزده خرداد 42، هم نشینی استعمار در کنار استبداد داخلی و حمله توأمان مخالفین شاه علیه هر دو بود. در واقع از قیام 15 خرداد به بعد است که استبداد در کنار استعمار یا به قول انقلابیون آن دوره امپریالیزم، مورد حمله قرار گرفت و هر دو به عنوان دو روی یک سکه انگاشته گردید. این درحالی بود که در جنبش های اجتماعی –سیاسی پیش از دهه چهل، شورش یا علیه استبداد و نظام تمامیت خواه شکل گرفته بود مثل نهضت مشروطه (1285هـ.ق) و یا علیه استعمار خارجی مثل نهضت ملی شدن صنعت نفت، در نهضت تنباکو نیز اگر هر دوی این ها مورد اعتراض قرار گرفت و قرارداد تالبوت به همراه ناصرالدین شاه مورد سرزنش واقع شد، به مفهوم اصالت داشتن آن نبود، آنچه اصالت داشت لغو قرارداد توتون و تنباکو بود و توأم قرار گرفتن استعمار و استبداد در چنین حادثه ای، از سر اتفاق بود. 3. سومین تأثیر که بی گمان مهم ترین تأثیر قیام 15 خرداد به حساب می اید ارایه و حراج نظام بدیل یا آلترناتیو نظام سلطنت در ایران است. از نهضت مشروطیت به این سو، معمولاً کلیه مخالفین شاه در گفتمان مشروطه تنفس می کشیدند و تنها راه حل معضلات و بحران های موجود را، برون رفت مشروطیت می دانستند، برون رفتی که سلطنت در آن باقی می ماند و شاه با تن دادن به قانون اساسی مشروطه ادامه حیات می داد. اما با طرح نظریه ولایت فقیه در سال 1348 و رد نظریه سلطنت ولو به نحو مشروطیت، اپوزیسیون مذهبی به رهبری امام خمینی وارد فاز جدیدتری از مبارزه شد که با اتکا بر آن می توانست نه تنها شاه بلکه کلیت ساختار قدرت در ایران را برهم زند و سرنگون نماید.

4. از جمله تأثیرات جنبش 15 خرداد، می توان به تغییر جغرافیای مکانی مرکز مخالفت با شاه از تهران به قم، اشاره کرد. جنبش های اجتماعی –سیاسی پیش از این قیام، مثل مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت، در پایتخت رخ داده بودند و قم طی این دوران در حاشیه تحولات بسر می برد، اما از قیام 15 خرداد به بعد، مرکز مخالفت با شاه به قم منتقل می گردد و قم نه به عنوان حاشیه، بلکه به عنوان کانون مخالفت ، آنهم با بهره مندی از نهاد مرجعیت عامه، رژیم پهلوی را به مبارزه دعوت و سرانجام سرنگون می نماید.

5. قرار گرفتن مرجعیت شیعه در سطح رهبری سیاسی نیروی مذهبی یکی دیگر از نتایج واقعه 15 خرداد است. در این قیام امام خمینی به عنوان یک مرجع دینی در رأس رهبری یک حرکت فعال سیاسی قرار گرفت و دیگر مراجع را نیز با خود به میدان آورد و این مسأله ای بود که از صدر نهضت مشروطیت تا این مقطع عملی نشده بود، مرجعیت شیعه بعد از مشاهده ی نتایج حرکت فعال خود در مشروطه، یک فعال سیاسی را در دستور کار خود قرار نداد و به موضع گیری های مقطعی بسنده کرده؛ ولی در حرکت سال 42، مرجعیت شیعه دیگر بار در یک حرکت گسترده شرکت کرد و رهبری آن را نیز مستقیماً عهده دار شد.[95]

6. از جمله نتایج مهمی که می توان به عنوان نقطه عطف از آن یاد کرد پیدایش نسلی از روحانیون، پس از واقعه 15 خرداد 42 بود که سعی نمودند که پس از تبعید امام خمینی از ایران به ترکیه و سپس عراق ، مقابله ای را که ایشان مابین قم و رژیم پهلوی به وجود آورده بودند همچنان ادامه دهند. اگرچه به دلیل حاکمیت جو اختناق و سخت تر شدن امکان مخالفت با رژیم، فعالیت این گروه نیز بالطبع با مشکلات و سرکوبهای فزاینده ای همراه گردید و بی علاقگی برخی از مراجع قم نسبت به گرم نگاشتن تنور مخالفت با رژیم پهلوی، موانع متعددی بر سر راه آنان گذارد، با این همه، این عده با تلاش خستگی ناپذیری که از خود نشان دادند مانع شدند که فضایی که قبل از ظهور امام خمینی، بین قم و تهران حاکم بود بازگردد، حوزه های علمیه بالاخص قم، از سال 1343 به بعد در لیست سیاه رژیم قرار داشت و هیچ مرجع و روحانی طراز اولی حداقل در ظاهر دیگر نمی توانست ارتباطی با رژیم داشته باشد. معدود روحانیونی که در سال های بعد از 1343 با رژیم همکاری داشتند فاقد هرگونه پایگاه مردمی بودند.[96]

منبع : مجله  حضور  بهار 1381، شماره 39 /  نویسنده : عبدالوهاب فراتی

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه