ویژه سالگرد قیام 15 خرداد 42

آرمان نامه 15 خرداد

آرمان نامه 15 خرداد

بی گمان 15 خرداد 42، روز تجلی آرمان های امام و امت بود. در آن روز یک بار دیگر تاریخ سیاسی ایران شاهد پیوند دینی و ملی مسلمانانی بود که دغدغة هویت اسلامی ـ ایرانی خویش را پرورده و بروز داده بودند. خاستگاه حوزوی امام خمینی کمترین تردیدی برجای نمی گذارد که آرمان بنیادی 15 خرداد، همان اسلام و احیای آن در عرصه های اجتماعی و سیاسی جامعه بوده است.


بی گمان 15 خرداد 42، روز تجلی آرمان های امام و امت بود. در آن روز یک بار دیگر تاریخ سیاسی ایران شاهد پیوند دینی و ملی مسلمانانی بود که دغدغة هویت اسلامی ـ ایرانی خویش را پرورده و بروز داده بودند. خاستگاه حوزوی امام خمینی کمترین تردیدی برجای نمی گذارد که آرمان بنیادی 15 خرداد، همان اسلام و احیای آن در عرصه های اجتماعی و سیاسی جامعه بوده است. البته پیش از آن دوران، اسلام دین رسمی و سهیم در قوانین کلی حاکم بر کشور بود. و مراجع بیش و کم در حد تشخیص و توان خویش مراقب اوضاع بوده و اعتراض خود را نسبت به برخی کژ روی ها اظهار داشته اند.

رژیم پهلوی به خصوص در دهه های پس از شهریور 1320 نگرانی خود را از ناحیة روحانیت و مرجعیت نادیده نمی انگاشت و سعی در تضعیف و انزوای عالمان و رهبران روحانی داشت، اما تا آن جا که سیاست حفظ منافع استبدادی و استعماری اقتضا می کرد، انحراف آشکار از مبانی دین اسلام نداشت. به طوری که در دوران زعامت آیت الله بروجردی، لوایح شش گانة انقلاب سفید شاه و ملت مطرح نگشت و رژیم در انتظار فقدان آن مرجعیت بود که یک پارچگی در حوزه های علمیه و نیز شهروندان مسلمان ایرانی پدیدار ساخته بود.

با رحلت آیت الله بروجردی، دست اندرکاران سیاست تغییر جامعة ایرانی برای پیش گیری از تمرکز قدرت روحانی شیعه در چهره ای دیگر و زمینه سازی برای انتقال جامعه از سنت گرایی دینی به حیات مدرن و پذیرش الگوهای غربی، شتابان به صحنة بازیگری آمدند. کمتر شخصیتی می خواست یا می توانست نسبت به حرکت نوین طراحی شده از سوی امریکا در قالب اصلاحات ارضی معترض باشد. چرا که مخالفت با آن، جانب داری از زمین داران بزرگ را به همراه داشت و از طرف دیگر به ارتجاع و مخالفت با علم و صنعت و پیشرفت کشور متهم می گشت. گفتنی است که مرحوم بروجردی در پاسخ شاه ـ که تصمیم به اجرای اصلاحات ارضی داشت ـ و کشورهای همسایه را یادآور می شد که در پاره ای از آنها جریان اصلاحات ارضی و صنعتی شدن تحقق یافته است، خاطرنشان ساخت که در آن سرزمین ها، نخست جمهوریت شکل گرفته و بعد به اصلاحات دست یازیدند. بدین سان مرجع بزرگ شیعه، به نوعی عقب ماندگی سیاسی ایران را نسبت به کشورهایی چون ترکیه نشان می داد که رژیم جمهوری داشتند.

مخالفت امام خمینی با تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی ـ که خاکریز نخست اصلاحات ارضی شاه به شمار می آمد ـ قابل تأمل است. اگر حق رأی بانوان در انجمن ها و حذف قید مسلمان بودن از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و همچنین تغییر قرآن به کتاب آسمانی در سوگندنامة انجمن های ایالتی و ولایتی لحاظ نمی شد، آیا امام خمینی می توانست مراجع عظام قم را به نشستی مشترک فراخواند تا نارضایتی شان را به شاه اعلام کنند؟

امام و اسلام گرایی
چنان که در تحلیل واقعة 15 خرداد اشاره شد؛ محور اساسی آن را می باید اسلام به شمار آورد. طرح اسرائیل و صهیونیسم به عنوان دشمن از جانب امام خمینی ـ پس از

در کتاب کشف الاسرار امام، به روشنی می توان خطوط فکری ـ سیاسی رهبر 15 خرداد و انتظارهای او را از روحانیت و مردم در همراهی با اسلام گرایی به دست آورد«اگر ممالک اسلامی مثل برادر با هم باشند و توده هایی که در هر کشوری زندگی می کنند با توده های کشور دیگر مثل برادر نظر داشته باشند، اینها بر همة قدرت های عالم مسلط خواهند شد.»

عقب نشینی دولت اسدالله علم با لغو لایحة انجمن های ایالتی و ولایتی ـ در حقیقت نماد اسلام گرایی نهضت 15 خرداد و پیوند آن با جامعة بزرگ مسلمانان است. بدین سان در بطن اعتراض های کوچک و مقطعی ـ که با حرکت خودجوش خیابانی مردم در تهران و قم به نقطة اوج خویش رسید ـ یک نهضت سیاسی فراگیر و ضداستعماری نهفته بود. پیشوای آن کسی که به جز امام خمینی نبود که اندیشة چنین قیامی را از آغاز حکومت محمدرضا پهلوی دنبال کرده بود. در کتاب کشف الاسرار امام، به روشنی می توان خطوط فکری ـ سیاسی رهبر 15 خرداد و انتظارهای او از روحانیت و مردم در همراهی با اسلام گرایی به دست آورد. پیگیریهای سیاسی امام پس از تصویب لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی در مهرماه 1341 تا هنگام تبعید وی به ترکیه در 1343 از هدف ها و انگیزه هایی فراتر از کاستن و افزودن کلمه ای در تصویب نامه ای دولتی حکایت دارد.

همان گونه که خطابه ها و اعلامیه های امام خمینی در دوران نجف تا سقوط نظام پهلوی، و نیز دوران رهبری جمهوری اسلامی به دست می دهد، عزت اسلام و مسلمانان مسأله اصلی و تعیین کننده بوده است، بدین سان رخداد 15 خرداد و پیش زمینه های آن را می باید گامهای آغازین راهی به حساب آورد که به حکومت اسلامی در میان مسلمانان می انجامد. کوتاه سخن آن که از 15 خرداد به بعد، تاریخ سیاسی ایران شاهد آرمان گرایی رهبری روحانی است که در منظر او مصلحت اسلام و مسلمانان بر هر مصلحتی، حتی مصالح ملی و اقتصادی و سیاسی ترجیح دارد. راز ریزش تدریجی حمایت های حوزوی و نیز ملی گرایانه از نهضت امام خمینی را می باید در همین آرمان گرایی اش سراغ گرفت. از آن پس بود که او یک تنه پرچم اسلام گرایی را بر دوش گرفت و به رغم محصور ساختن اختیارات ولی فقیه در موارد خاص مانند سرپرستی صغار و اموال آنها، ولایت فقیه را در قاموس سیاسی شیعه احیا نمود و حکومت اسلامی را در ایران بنیان نهاد.

بدین گونه به دست می آید که نگاه امام خمینی به اسلام، نگاهی متفاوت و متمایز از دیگر نگرش ها نسبت به اسلام بوده است. او اسلام را مکتبی چند بعدی و زندگی سازانه و تعیین کننده در جهت گیریهای فردی و جمعی مسلمانان می نگریسته است. این برداشت از اسلام ـ که در عین حفظ ارزش های معنوی دین، به تمامی آموزه های آن، حتی اخلاقیات آن مفاهیم حماسی می بخشد و سهیم در سیاست و مبارزه یک مسلمان می شمارد ـ در تنگنای قرائت های متحجرانه نمی گنجد.«اسلام، احکام اخلاقیش هم سیاسی است. همین حکمی که در قرآن هست که مؤمنین برادر هستند. این یک حکم اخلاقی است، یک حکم اجتماعی است، یک حکم سیاسی است... اگر ممالک اسلامی مثل برادر با هم باشند و توده هایی که در هر کشوری زندگی می کنند با توده های کشور دیگر مثل برادر نظر داشته باشند، اینها بر همة قدرت های عالم مسلط خواهند شد.»

چنان که در گفتار امام به چشم می خورد، از منظر اسلام شناسانة او نمی توان میان تعلیم ها وتوصیه های دینی مرزی قرار داده و با چشم پوشی از پاره ای احکام اجتماعی و سیاسی مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر، یک آیین بی خطر و ضرر چون مسیحیت ساخت. پیش از قیام 15 خرداد، نگرش غالب حوزه ها و مؤمنان همین بود و اساساً اسلام سهمی در روش و کوشش مسلمان ها نداشت تا آنجا که برخی مسلمان بودن را با گرایش های فکری و سیاسی مغایر با جهان بینی و ایدئولوژی اسلامی ممکن و مشروع تلقی می کردند. و از طرفی دیگر آنان که به امور عبادی اسلام سرگرم بودند، کاری به جامعه و حضور اسلام در عرصه های آن نداشتند. اما نگرش امام این نبود و عبادت های اسلامی را آمیخته به سیاست دانسته و آن همه را بسترساز رشد پیوندهای عاطفی و جمعی مسلمانان در جهت مدیریت کلان اجتماع آنان می خواسته است.

«عبادتهای اسلام، اصولاً توأم با سیاست است. مثلاً نماز جماعت و اجتماع حج در عین معنویت اخلاقی و اعتقادی حایز آثار سیاسی است. اسلام این گونه اجتماعات را فراهم کرده تا از آنها استفادة دینی شود، عواطف برادری و همکاری افراد تقویت شود. رشد فکری بیشتری پیدا کنند و برای مشکلات سیاسی و اجتماعی خود راه حلهایی بیابند و به دنبال آن به جهاد و کوشش دسته جمعی بپردازند.»

بی گمان آنان که 15 خرداد را پدید آوردند، به تدریج با بینش نوینی از اسلام و مسلمانی آشنا شدند که ایمان و مسؤولیت های فردی و جمعی را یادآور گشت و آنان را به تکاپوی مکتبی در طریق اصلاحات اجتماعی و سیاسی متناسب با اسلام و عزت بخشی آن برمی انگیخت. در حقیقت جانب داری از مرجعیت و سیادت امام خمینی سبب تجمع ناخوانده ای شد که با مرور زمان و کسب معرفت و تجربة دینی و سیاسی به نهضتی تأثیرگذار تبدیل گشت. در دهه های میانی 15 خرداد و رفراندوم جمهوری اسلامی، تاریخ سیاسی کشور از رشد حرکتی آگاهانه در جهت بازگشت همه جانبه به اسلام صدر اول حکایت دارد.

الگوپذیری از زندگی پیامبر و مسلمانان نمونه، به ویژه روش و کوشش عدالت گرایانة علی بن ابی طالب(ع) از حد نام گذاری ها گذشته و اندیشه ها و اقدام های فراگیری را در عرصه های اخلاق و سیاست و اقتصاد و فرهنگ سبب گشت. به طوری که یک مسلمان در سالیان پس از 15 خرداد، نمی توانست خویشتن را از مکتب گرایی دور نگاه داشته و حداقلی از مشارکت دینی ـ سیاسی در پیشرفت نهضت امام خمینی نداشته باشد. همین آرمان گرایی های نسل 15 خرداد بود که اسلام حماسی را در برابر مارکسیسم جلوه گر ساخته و انتظارها و اعتراض ها را به هم آمیخته و جامعة غرب زده ایرانی را به سمت کسب هویت خویش هدایت نمود.آرمان گرایی های نسل 15 خرداد بود که اسلام حماسی را در برابر مارکسیسم جلوه گر ساخته و انتظارها و اعتراض ها را به هم آمیخته و جامعة غرب زده ایرانی را به سمت کسب هویت خویش هدایت نمود

امام خمینی و 15 خرداد
با خبر دستگیری و بازداشت امام در نیمة شب 15 خرداد ـ که به دلیل خطابة او در عصر عاشورا، در اعتراض به کشتار مدرسة فیضیه (دوم فروردین 42) صورت گرفت ـ مسجدها و کوچه های قم و تهران، شاهد تجمع و خشم جوانان عزاداری بود که بی پروا به پیشواز گلوله های شاه می رفتند و آزادی مرجع تقلید و مظلوم خویش را می طلبیدند. یکی از روحانیون ـ که آن روز طلبه ای نوجوان بود ـ 15 خرداد را چنین روایت می کند:«ساعت هفت صبح در حجره ام ـ در مدرسة مسجد ملاجعفر ـ نشسته بودم که ناگهان دیدم یکی آمد و گفت: از قم خبر داده اند حضرت امام را دستگیر کرده و می خواهند اعدام کنند. با شنیدن این خبر از خود بی خود شدم و سوار دوچرخه شدم و در کوچه و خیابان ها با صدای بلند فریاد زدم: آقای خمینی را گرفتند. می خواهند او را اعدام کنند. از میدان سیداسماعیل وارد بازار نجارها و سپس دروازه حضرتی شدم و از آنجا به خیابان مولوی و بازار امین السلطان و خیابان باغ فردوس رفتم و خبر دستگیری و شایعه اعدام امام را با گریه و شیون می گفتم و مردم بی اختیار مغازه ها را می بستند. مردم به طرف مرکز شهر راه افتاده بودند. آن روز، 15 خرداد سال 1342 بود. همه شعار یا مرگ یا خمینی سرمی دادند... من به نوروزخان رسیده بودم که ناگهان صدای رگبار مسلسل را از طـــرف میدان ارگ

عمق فاجعه و سرکوبی رژیم در تهران و برخی شهرستان ها، این باور را تقویت می کرد که سکوت و سکون برای سالیان درازی در کشور خواهد پایید و رهبری 15 خرداد ناگزیر از قبول حاکمیت خفقان آلود خواهد بودشنیدم... نزدیک ظهر تانک ها و زره پوشها و کماندوها تا بن دندان مسلح شاه در خیابانها راه افتادند و هر جا کسی را می دیدند به رگبار می بستند.»

شاه می پنداشت که امام فاجعة 15 خرداد را به فراموشی می سپارد ودیگر از استبداد وخطر اسرائیل سخن نمی راند و همانند دیگران به درس و بحث و وعظ طالبان علم دین می پردازد. عمق فاجعه و سرکوبی رژیم در تهران و برخی شهرستان ها، این باور را تقویت می نمود که سکوت و سکون برای سالیان درازی در کشور خواهد پایید و رهبری 15 خرداد ناگزیر از قبول حاکمیت خفقان آلود خواهد بود. اما پیشوا پس از آزادی در فروردین 1343، از ننگ 15 خرداد در نظام شاهنشاهی سخن گفت. چرایی استمرار اعتراض امام خمینی را می باید در آرمان گرایی او ـ که نمایان گر اسلام اندیشی در تمامی عرصه های حیات معنوی و سیاسی مسلمانان است ـ سراغ گرفت. امام از هر فرصت به دست آمده برای بیان آرمان بنیادی 15 خرداد سود می جست و پیروان خویش را به عزت طلبی در پرتو آموزه های مکتب انسان ساز اسلام نخستین فرامی خواند. به سخنی دیگر رهبری 15 خرداد یک جریان فکری ـ ایدئولوژیک را دنبال می کرد که نهایت آن باید تحقق بشارتهای خدا و رسول دربارة حیات طیبه و آرمانی اهل قبله و توحید ابراهیمی باشد. 15 خرداد در منظر امام یک آغاز بود نه نقطه ختمی بر ماجرای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و دیگر لوایح ملوکانه و دیکته شده از امریکا. امام با قیام مردم در 15 خرداد 42 به شاه و حامیان اسرائیلی و امریکایی او قبولاند که آنان دیر یا زود به خواسته های آرمانی خویش در راه حاکمیت مکتب اسلام دست خواهند یافت.

بی تردید خون ملت در خیابان ها این پیام را به همراه داشت که نسلهای نو و پویندة مسلمان و ایرانی، آرمان گرایی خود را از محورهایی چون ملیّت فراتر برده و در سایة مذهب و ایمان خویش به قرآن کریم، دست آوردهایی درخور رستگاری و همبستگی اسلامی خواهند داشت. چنان که رهبری امام در تبعیدگاه نجف آشکار ساخت؛ او موج امیدی را در دل مسلمانان پدیدار نمود که کم کم مکتب آرمانی آنان از چارچوب مکاتب و افکار مادی و غربی درآمده و در اسلام متجلی گشت. پیروزی انقلاب اسلامی ـ که محصول نسل آرمان خواه 15 خرداد به شمار می آید ـ نشان داد که اسلام گرایی در عصر حاضر ممکن و تأثیرگذار است.یادکرد قیام 15 خرداد در پگاه انقلاب از جانب امام خمینی حاکی از پیوستگی قیامهای ملت و به ویژه وام دار بودن انقلاب به نهضت 15 خرداد 42 می باشد. امام نکاتی را در این ارتباط خاطرنشان ساخت که قابل تأمل است. بی گمان در تحلیل انقلاب و جهت گیریهای آن می باید به آن همه نظر داشت.

1) 15 خرداد به رهبری روحانیت مسؤول و متعهد

«نهضت عظیمی بیش از شانزده سال پیش به دنبال قیام روحانیت مسؤول و متعهد در مقابل محمدرضا پهلوی که مخالفتش با اسلام عزیز آشکار و آشکارتر شد، شکل گرفت.»یادآوری رهبری روحانیت در جریان 15 خرداد، به منظور تمایز آن نهضت از جنبش های تاریخی پیشین، به ویژه جنبش ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق است. قیام 15 خرداد از آغاز با پیشتازی روحانیت و سرانجام با حمایت از مرجعیت شکل گرفت و فصل نوینی در تاریخ سیاسی ایران گشود. چنان که در این سخن امام آمده است، روحانیت به دلیل مخالفت شاه با اسلام ملت را دعوت به مبارزة تمام عیار نمود. به سخنی دیگر آرمان خواهی از حوزة اقتصاد و ملیت به اسلام و حفظ شعائر آن تغییر جهت داد.

با توجه به مسلمان بودن رهبران 15 خرداد و ملی شدن نفت، باید گفت که تفاوت آنان در تفکیک و عدم تفکیک دین از دولت است. از منظر امام خمینی نمی توان مسلمان بود و در عین حال فعالیت سیاسی خویش را در خارج چارچوب اسلام سامان بخشید. چرا که اسلام آرمان و مکتب جهت بخش زندگی فردی و جمعی است. به عقیده امام نمی توان کسی را مسلم خواند که به دنبال حاکمیت احکام اسلام بر نظام های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور نبوده و دینداری اش را به شکل کلیسایی درآورده است. طرح ولایت فقیه در قانون اساسی و نیز جواز صدور حکم حکومتی برای ولی فقیه و همچنین جایگاه فقهای شورای نگهبان در انتخابات و رد و قبول طرحها و لوایح دولت و مجلس، همه و همه آثار رهبری روحانیت است که از 15 خرداد 42 به بعد نمایان شد.

2) 15 خرداد در جهت هدفهای عالی اسلامی

«ما بحمدلله و توفیق الهی از 15 خرداد تا 17 شهریور و تا امروز که سالروز آن است، با رسیدن به هدفهای عالی اسلامی به راه خود ادامه خواهیم داد.»بدین گونه استمرار اهداف 15 خرداد در خیزش های بعدی ملت ایران را می توان نشانة حضور آرمانی اسلام در حرکت سیاسی آنان دانست. بیان هدفهای عالی اسلامی از سوی امام، تأکیدی بر اسلامیت نهضت 15 خرداد به رهبری روحانیت بوده و به دست می دهد که حکومت اسلامی آرمان روحانیون تلقی شده است. در تفسیری که امام خمینی از حکومت اسلامی به دست می دهد؛ آن را شعبه ای از ولایت مطلقة رسول الله(ص) و از احکام اولیة اسلام و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج خوانده است. بدین گونه می توان مقصود از هدفهای عالی اسلامی در کلام امام را به دست داد. با دستاورد ولایت فقیه ـ که نقش محوری و تعیین کننده در میان اصول قانون اساسی دارد ـ برترین هدف عالیة اسلام از نظر امام و روحانیت تحقق یافته است. هدفهای دیگر نهضت اسلامی 15 خرداد را باید زیرمجموعة همان اصل ولایت فقیه برشمرد. تنظیم سیاستهای کلان داخلی و خارجی در درازمدت از جملة اهداف برتر حکومت اسلامی است که با تأیید ولی فقیه قابل اجراست. امام خمینی به منظور رفع دغدغه های روشنفکران مسلمان در گرایش

رهبری 15 خرداد یک جریان فکری ـ ایدئولوژیک را دنبال می کرد که نهایت آن باید تحقق بشارتهای خدا و رسول دربارة حیات طیبه و آرمانی اهل قبله و توحید ابراهیمی باشد از منظر امام خمینی نمی توان مسلمان بود و در عین حال فعالیت سیاسی خویش را در خارج از چارچوب اسلام سامان بخشیدانقلاب و نظام به استبداد دینی، با صراحت اظهار داشت که «فقیه نمی خواهد به مردم زورگویی کند. اگر یک فقیه بخواهد زورگویی کند این فقیه دیگر ولایت ندارد.» بدین ترتیب، مشروعیت حکومت اسلامی یا ولایت فقیه در گرو عدالت اوست. به دیگر سخن ولی فقیه در صورت انحراف از صراط هدف های عالی اسلامی ـ که توحید و وحدت و عدالت و عزت مسلمانان درصدر آن همه به چشم می خورد ـ ولایت یا حکومت ندارد.

3) 15 خرداد، بسترساز آزادی و استقلال کشور

«در عین حال که 15 خرداد مصیبت برای ما بود لکن این موهبت هم خدای تبارک و تعالی به ما عطا کرد که مردم بیدار شدند... [این روز] مبارک بود برای ملت که منتهی شد به یک امر بزرگی و آن استقلال کشور و آزادی برای همه مملکت [بود].» ایام الله یا روزهای تأثیرگذار بر سرنوشت امت ها، مانند دیگر روزها نبوده و ابعاد گوناگون و تعیین کننده ای به همراه دارد. 15 خرداد از منظر عاطفی تأثرانگیز بود و عزای همگانی، اما از منظر سیاسی در درازمدت، بسترساز آرمان های دینی ـ اجتماعی یک ملت در بند نگاه داشته بود. نسل زخم خورده و امیدباخته ای که پس از کودتای 28 مرداد و ظهور استبداد و استعماری دیگر، مرثیة «نادر یا اسکندر» می سرود، اینک برمی خاست تا حماسة دیگر سربداران را بیافریند. امام خمینی 15 خرداد را روزی مبارک برای ملت ایران برمی شمارد، چرا که از آن پس جریان روشنفکری دینی پدیدار گشت و بازگشت به خویشتن را در بستر باورهای بومی و برآمده از گرایش های فطری ـ توحیدی اسلام جستجو کرد. ظهور حماسه و بینش انقلابی ـ اسلامی در قالب آموزه های اخلاقی و عبادی و اجتماعی وتاریخی مذهب، نسل جدید را به تکاپو در میراث گران سنگ خویش واداشت.

دانشجوی پس از حماسة 15 خرداد، دیگر به دنبال کپی برداری از نسخه های ایدئولوژیکی غربی نبوده و به رازگشایی آزادی و عدالت در ایمان و خردورزی خویش دست یازیده بود. گفتنی است که نمی توان توسل به قهر و زور و اسلحه در برخورد با رژیم پهلوی را در شمار آثار مثبت 15 خرداد به حساب آورد و یا واکنش اجتناب ناپذیر برخی نیروها در برابر یأس سیاسی خواند. چرا که پیش از 15 خرداد هم شاهد ترور و مقابلة نظامی با شاه بودیم. عدم حمایت امام از این دسته ها و تشویق نیروهای فکری و علمی حوزه ها و دانشگاه ها، از نیاز نسل نو به دانش و نگرش های مسؤولیت بخش حکایت داشت. به هر حال 15 خرداد را می باید آغاز فصلی نوین در حیات سیاسی ملت ایران تلقی نمود و پیامدهای آن را در دهه های 40 و 50، در نهادهای جامعه بازشناخت.

امام خمینی با ذکر استقلال و آزادی ملت به عنوان برکات قیام 15 خرداد، به بارزترین خواسته ها و پیامدهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی 15 خرداد اشارت دارد. آرمان های زنده و دیرینة استقلال و آزادی، همواره تاریخ ایران را به سمت خویش کشانده و خیزش های کوچک و بزرگ را پرورانده است. تأمل در نهضت های سیاسی ـ دینی ایران و حرکت بنیادی سید جمال الدین اسدآبادی و پیروان فکری او در درازنای تاریخ کشور ـ که استمرار آن در گفتارها و نوشتارهای روشنفکران دینی و رهبری امام خمینی به چشم می خورد ـ استقلال گرایی و آزادی خواهی ایرانیان را می نمایاند.

بر نسلهای بالیده در آستانة پیروزی انقلاب 57 پوشیده نیست که آنان در پی آرمان های استقلال و آزادی به حرکت درآمدند و تغییر ساختارهای حاکمیت را خواستار شدند. گشایش فضای سیاسی از سوی رژیم پهلوی ـ که در پی سفر و توصیة کارتر و کاخ سفید صورت گرفت ـ حجم بالا و گستردگی آثار سیاسی و فرهنگی و هنری روشنفکران ایرانی را در جهت آرمان گرایی که همان استقلال و آزادی های فکری و سیاسی و اجتماعی نسل روز بود به روشنی نمایاند. نواندیشان دینی که از مکتب و امامت و عدالت و وحدت سخن می راندند کمترین تردیدی در کوشش برای استقلال و آزادی ملت نداشتند. رژیم که از این ناحیه احساس خطر می کرد، با حبس و حصر فریادگران آزادی و استقلال می کوشید تا از گسترش تهدیدها پیشگیری نماید. سرانجام بر اثر گرایش دانشگاه و جامعه به آرمانهای یاد شده و نیز سرکوبی های شاه در شهرها، بستر انقلاب برای استقلال و آزادی اندیشه و بیان و قلم گشوده گشت. امام خمینی از این همه به عنوان یک امر بزرگ نام برده و آن را از رهگذر نهضت دینی ـ سیاسی 15 خرداد 42 برمی شمارد. بدین گونه می توان به ضرورت تداوم آرمانهای استقلال و آزادی ملت، در نگرش امام پی برد و نفی استقلال و آزادیهای مردم و نخبگان جامعه را مغایر با راهی دانست که از 15 خرداد 42 آغاز گشت.

سازشهای پیدا و پنهان و همچنین باج دادن های سیاسی و اقتصادی ـ که استقلال کشور را از بین می برد ـ نقشی تعیین کننده در محروم سازی ملت از آزادیهای شهروندی خواهد داشت. امام خمینی همان گونه که استقلال را ارج می نهاد و بازیگران سیاسی رژیمهای پیشین را به دلیل مشارکت در طرحهای سفارتخانه های بیگانه سرزنش کرده و خیانت پیشه می خواند، آنان را به دلیل استبداد و بستن باب انتقاد و چون و چرایی در سیاستهای حاکمان نکوهش می کند. چرا که این دو آرمان ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند و نمی توان به نام استقلال کشور از آزادی و حقوق سیاسی شهروندان چشم پوشید و آزادی خواهان را به انزوا و بند کشید. استقلالی که با حصر و حبس خیرخواهان حاکمیت به دست آید، بی گمان از حقیقت خویش ـ که همان وابستگـی معنــــوی به آرای ملت است ـ جدا خواهد گشت. استقلال یک کشور و نظام برآمده از خیزشهای پیوسته را نمی توان بدون حمایت و مشارکت فکری و سیاسی شهروندان و نخبگان منتقد و معترض آن نسبت به خطا و جفای حاکمان استمرار بخشید. و بی گمان حضور فعالان فرهنگی و سیاسی در عرصه های آزادی بیان و نیز آزادی پس از بیان است که شور و شوق در ملت و جوانان افکنده و مشارکت فعال آنان را در پیشرفت و آرمان گرایی تضمین می کند.

امام خمینی با ذکر فساد و توطئه بدخواهان داخلی و خارجی مرز آزادیهای ملت و روشنفکران و مطبوعات و احزاب را روشن ساخته است. میزان و داور این میدان هم ملت و آرای ملت است که از 15 خرداد 42 تا 17 شهریور و 22 بهمن و 12 فروردین راهی آکنده از شکیبایی و امید و آرمان گرایی را درنوردیده است. با اطمینان خاطر باید گفت اگر رهبران نظام اسلامی چون رهبر فقید انقلاب، ملت ایران را به درستی شناخته و میزان بودن آرای آنان را پذیرفته باشند، هیچ خطری کشور و آرمانهای

15 خرداد را تهدید نخواهد کرد. امام خمینی از رشد سیاسی و تعهد اسلامی و نبوغ ملت ایران یاد می کند و هیچ دغدغه ای نسبت به آینده نظام و انقلاب معنوی و سیاسی برآمده از قیام 15 خرداد 42 ندارد. زیرا یک ملت رشید و متعهد به اسلام و برخوردار از نبوغ فکری و فرهنگی و سیاسی و پیشینة مبارزاتی، خدمتگزاری و خیانت پیشه را از هم تمیز داده و احتیاج به قیّم ندارد. از این روست که امام خطاب به مسؤولان نظام جمهوری اسلامی گفت:«مردم دیگر سربسته و دربسته تسلیم کسی نمی شوند.»«این [واقعیت] خیلی امیدواری برای ما دارد که دیگر این قیام به شخص و این آدم و آن [آدم بستگی] ندارد.»«باید مردم را برای انتخابات آزاد بگذاریم و نباید کاری بکنیم که فردی بر مردم تحمیل شود. بحمدلله مردم ما دارای رشد دینی ـ سیاسی مطلوب می باشند.»«ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طوری رأی داد، ما هم از آنها تبعیت می کنیم. ما حق نداریم، خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل کنیم.»«حکومت اگر حکومت ملی باشد... اگر یک وقتی از بین برود همه ناراحت می شوند... همه پشتیبانش هستند. لکن حکومت اگر پایة قدرتش بر دوش ملت نباشد، به این وضع درمی آید که آن روزی که می گویند [شاه] رفت [در] خیابانها... شادیها آن طور شد که دیدید.»

در منظر امام خمینی، آزادی خواهی و استقلال طلبی یک ملت، جلوه های بارز تمدن آنان شناخته می شود، و از طرف دیگر پایمال کنندگان حقوق شهروندی و آزادیها و استقلال ملت، افراد وحشی اند. چرا که آزادی و استقلال از فطرت آدمی سرچشمه گرفته و مظهر مقام خلیفة الهی اوست و جز شیطان و پیروان او کسی بشر را از آن حقوق اولیه محروم نمی سازد.

«مردم که قیام کرده اند، آزادی می خواهند... این مردمی که آزادی و استقلال می خواهند، اینها وحشی نیستند، اینها متمدن اند که آزادی و استقلال می خواهند. وحشـــی هـا آنها هستند که استقلال و آزادی را از... [ملت] گرفته اند.آرمانهای زنده و دیرینة استقلال و آزادی، همواره تاریخ ایران را به سمت خویش کشانده و خیزش های کوچک و بزرگ را پرورانده استبی گمان حضور فعالان فرهنگی و سیاسی در عرصه های آزادی بیان و نیز آزادی پس از بیان است که شور و شوق در ملت و جوانان افکنده و مشارکت فعال آنان را در پیشرفت و آرمان گرایی تضمین می کند استقلال و آزادی، دو... [اصل] از حقوق اولیة بشر است.»

گفتار یاد شده درباره نسل 15 خرداد است که جامعه و نظامی استوار بر اصول استقلال و آزادی می طلبد، اما در نگاه خودکامگان به قومی وحشی و بی فرهنگ متهم می شوند. پیروزی 57 و همه پرسی 58 نشان داد که این نسل مقاوم و مصمم، آرمان گرایی اش را در پیوند ناگسستنی جمهوریت و اسلامیت دنبال می کند، هرچند که در این سلوک سیاسی ـ معنوی افتان و خیزان بوده و بی پروا هزینه پرداخته است.

4) 15 خرداد، مقابله با تحجر و نفاق

«15 خرداد 42 [فقط] مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود، مقابله را آسان می نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهة خودی، گلولة حیله و مقدس مآبی و تحجر بود. گلولة زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می سوخت و می درید.»

دو جبهه در برابر امام و ملت خودنمایی می کرد و 15 خرداد هرچند محصول ایمان و عواطف مردم در جانبداری از مرجعیت به شمار می آمد، به لحاظ دیگر ثمرة هم دستی پنهان شاه و متحجران و منافقانی بود که قدرت خویش را در تضعیف جریان روشن اندیشی دینی می دیدند. آنان چنان که تاریخ مبارزات ملت ایران به دست می دهد، از هیچ کارشکنی در روند نهضت بیدارگری دریغ نورزیدند و چهره های تأثیرگذار دانشگاهی و حوزوی را به کفر و بی دینی متهم نمودند. اما فرصت طلبی شان آگاه آشکار گشت که سفرة فتح و ظفر ملت گشوده شده و صدای شلیک گلوله ها دیگر به گوش نمی رسید. آنان که در برابر طاغوت و کفر به آیات خداوند، اهل تساهل و تسامح بودند و قیام و مبارزه در عصر غیبت را جایز نمی شمردند، فرزندان قیام و حماسة 15 خرداد را به خاطر تساهل و تسامح در دینداری بی غیرت و ملحد و مرتد خواندند. خشک اندیشان حیله گر ـ که از فساد و فسق و فجور دوران پهلوی هیچ برنمی آشفتند ـ طرح شعارهای فطری و مدنی خدمت گزاران ملت را که همان آزادی و کرامت انسانی بود، یک سر هوس پرستانه و در جهت ترویج بی بند و باری دختران و پسران ایرانی نمایاندند.

امام خمینی که بر اثر رهبری 15 خرداد، از سوی شاه مظهر ارتجاع سیاه خوانده شد، از طرف اهل جمود و تحجر مذهبی و فکری به ریاست طلبی و بدعت گذاری متهم گشته بود. پیش از قیام نیز به دلیل تفکر و تدریس فلسفی و عرفانی، از جانب متحجران و مقدس مأبان کافر تلقی شد، تا آنجا که آب و کوزه ای را که فرزندش آقا مصطفی از آن نوشیده بود، نجس خواندند.

تحرکات موذیانه و شبانه منافقان در حوزة علمیة قم ـ که همزمان با بیدارگری امام و گسترش نهضت 15 خرداد بود ـ به منزلة خنجرهایی زهرآگین بود که از پشت فرو می آمد. امام با خیرخواهی و نفوذ کلامش بزرگان حوزه های دینی و روحانی را تا حد قابل توجهی با خود همراه ساخته و از این رهگذر نهاد مرجعیت و روحانیت را در چشم شاه به شکل عامل بازدارنده ای در مقابل فزون طلبی اش می نمایاند. ملغی شدن لایحة انجمن های ایالتی و ولایتی و همچنین نقض حکم اعدام امام و آزادی او در فروردین 43 را باید آثار همان احترام ها در انسجام و اتحاد علما و مراجع «باید مردم را برای انتخابات آزاد بگذاریم و نباید کاری بکنیم که فردی بر مردم تحمیل شود. بحمدلله مردم ما دارای رشد دینی ـ سیاسی مطلوب می باشند.»

دانست. این که رهبر 15 خرداد گلوله های تبلیغی نفاق پیشگان و تحجرگرایان حوزة علمیه را سوزاننده تر و شکافنده تر از باروت و سرب تفنگ های خودکامگان می خواند، دلیلی آشکار بر عمق خیانت و جمود و تزویر کسانی است که در کسوت روحانیت پنهان گشته و خناس وار در سینة مؤمنان آمد و شد دارند. تاریخ اندیشه و حرکت اجتماعی بشر، از قربانیان بسیاری حکایت دارد که بدین سان ذبح شرعی شده اند.

رهبر فقید انقلاب پس از تأسیس جمهوری اسلامی نیز خطر تحجر مذهبی و فکری در حوزه ها را خاطرنشان ساخت و آنان را ـ که مارهای خوش خط و خال می خواند ـ تهدیدی جدی برای دستاوردهای حماسة 15 خرداد 42 تلقی می نمود.«امروز عده ای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشة دین انقلاب و نظام می زنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایی و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروج اسلام امریکایی اند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعی ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود.»

آنگاه که متحجران در تحریک طلبه های نوجوان می کوشند و غیرت دینی را فرایادشان می آورند و از کاهی کوهی می سازند و باب تزویر و توجیه در مذهب و سیاست و فرهنگ را می گشایند، چه باید کرد؟ امام خمینی در طی دوران زعامت خویش، آرمان گرایی در پرتو اسلام و قرآن کریم و معارف اهل بیت پیامبر را هنگامی کارآمد تلقی می کرد که بتوان مصونیت در برابر تزویر گران داخلی و حوزوی را بالا برد. شکی نیست که بر اثر مسامحه و هراس از ناحیة متحجران دینی، نظام و آرمانهای ملت آسیب می بیند و به تدریج رنگ می بازد. هر چند رسواگری امام خمینی در این سالیان دراز، به میزان زیادی از توسعه و نفوذ روحانی و اجتماعی خشک مغزان احمق و پرادعا کاست، با این همه نمی توان این خطر فزاینده را نادیده انگاشت.

چنان که در کلام امام آمده بود، نفاق در حوزة علمیه و جبهة خودی ها خطرناک تر از هجوم مسلحانة رژیم استبدادی است. دوست نمایان ضربه هایی را بر نظام و نهضت و آرمانهای 15 خردادی وارد می کنند که بسا از عهدة حاکمان پهلوی خارج بوده است. تا این زشت سیرتان نیکو منظر در دیدة رهبران عزیز جلوه می کنند، نمی توان امیدی به بقای دین و ظهور و تداوم وعده های انقلابی داشت.

امام خمینی در آموزه های معنوی و عرفانی چهل حدیث خویش نفاق عوام و خواص را مطرح نموده و از مدعیان ولایت و خلافت رسول و اخلاص در ایمان و فقاهت در دین یاد می کند که خویشتن را حجت منصوب از ناحیه مقدسة ولی عصر [عج] شناسانده اند بی آنکه التزام عملی داشته باشند.«ای عزیز! یکی از مراتب نفاق و دورویی و دو زبانی، نفاق با خداوند متعال و دورویی کردن با مالک الملوک و ولی النعم است که ما در این عالم مبتلای به آن هستیم و از آن غافلیم... اگر از عامة خلق و عوام هستیم، دعوی اسلام و ایمان و زهد و خلوص کنیم و اگر از اهل علم و فقاهت هستیم، دعوی کمال اخلاص و ولایت و خلافت رسول کنیم و متشبّث می شویم به قول منقول از رسول اکرم(ص): «اللهم ارحم خلفایی» و قول صاحب الامر ـ روحی له الفداه ـ «انهم حجتی.»

نفاقی که از آن سخن به میان آمد، همان جنبة نهانی دو شخصیتی بودن برخی عالمان و وارثان رسول است که بسا بر اثر حجاب های ظلمانی حب نفس و دنیا از آن غافل اند. اما جنبة آشکــــار نفاق عالم نمایان در بدخـــواهــی هــای اجتماعـــی رهبر فقید انقلاب پس از تأسیس جمهوری اسلامی نیز خطر تحجر مذهبی و فکری در حوزه ها را خاطرنشان ساخت و آنان را ـ که مارهای خوش خط و خال می خواند ـ تهدیدی جدی برای دستاوردهای حماسة 15 خرداد 42 تلقی نمود

وتبلیغی شان به چشم می خورد و آن را توجیه کرده و تکلیف شرعی می شمارند. دل بستن به همراهی این دسته را عقل سیاسی و مصلحت اجتماعی نمی پذیرد و ناکامی در نهضت پدید می آورد. امام خمینی پیش از 15 خرداد و در دوران زعامت آیت الله بروجردی ـ که از مشاوران نزدیک معظم له محسوب می شد ـ از حیله گری های این گونه منافقان در حوزة روحانیت و مرجعیت آگاهی داشت.

از منظر رهبری 15 خرداد ـ که نفس و نهضت الهی اش را به دور از هرگونه خودفریبی به کمال رسانده بود ـ فرد و جامعة آلوده به مداحی بی هنران و محروم از نقادی اندیشه ورزان دچار ناکامی گشته و فروخواهد پاشید. امام خمینی انتقادهای نارسا و غرض ورزانه و حتی شایعه پراکنی ها را به منزلة عمل جراحی دردناک برای نفس امارة ما تلقی می کند. «مدح مداحان و ثنای ثناجویان چه بسا که انسان را به هلاکت برساند و از تهذیب دور و دورتر سازد... شاید عیب جویی ها و شایعه پراکنی ها برای علاج معایب نفسانی ما سودمند باشد که هست؛ همچون عمل جراحی دردناکی که موجب سلامت مریض می شود.»

5) 15 خرداد، رسواگر رژیم ارعاب و زور

«15 خرداد روی دولت ها را سیاه کرد... 15 خرداد ننگی بر دامن این مملکت گذاشت که تا آخر محو نخواهد شد. تاریخ ضبط می کند این را. خودشان هم گفتند که 15 خرداد ننگ بود. من هم می گویم ننگ بود... ننگ بود که مسلسل ها را، تانک ها، توپ ها را، تفنگ ها را از مال این ملت فقیر به دست آوردند و به روی این ملت فقیر بستند. پایمال کردند این بیچاره ها را. از این ننگ بالاتر آیا می شود که انسان، یک ملتی را این طور پایمال کند.»

رژیم های استبدادی همواره سیاست مرعوب سازی را پیشه کرده و ملت ها را از اندیشه ورزی و کوشش برای دگرگونی نظام های فرهنگی و ارزشی و اقتصادی و سیاسی جامعه بازداشته اند. مشت و درفش در تاریخ ملت ها، پیوسته یادآور شدت ارعاب و زور خودکامگان و یأس و سرخوردگی نسل ها از اصلاح و خیزش ملی است. ملت های مصمم و بزرگ به رهبری مردان دلیر و امیدوار نشان داده اند که می توان بر اثر پایمردی خویش در نمایاندن بی کفایتی های سیاسی و شفافیت مطالبات شهروندی شان، حاکمان فزون خواه و گریزان از پاسخ گویی را در برابر اراده و اندیشة خود به زانو درآورد. حماسه آفرینان 15 خرداد 42 از زمرة چنین ملت های به پا خاسته ای بودند که سرانجام شاه را در بامداد انقلاب شان بدین اعتراف سیاسی ـ تاریخی واداشتند که گفت: «پیام انقلاب شما را شنیدم.» پاسخ دیرهنگام دیکتاتورها به صدا و خواست و جنبش توفندة مردم از عجز و فریب آنان در رویارویی با امواج شکنندة خودآگاهی ملی و اجتماعی نسل های بیدار حکایت دارد.

سرازیر شدن مردم به کوچه ها و خیابان ها و میدان ها در 15 خرداد 42 ـ که بدون هیچ دعوت شفاهی و مکتوب مقامات رسمی و روحانی و قرار قبلی صورت گرفت ـ نمایش انتظار و اعتراض ملتی سرکوب شده بود که دیگر به سیاست کهنه ارعاب و زور فرعونی نمی اندیشید. 15 خردادی ها که در آغاز جز آزادی یک مرجع تقلید و حمایت از مظلوم انگیزه ای نداشتند و فریاد یا مرگ یا خمینی سرمی دادند، اندک اندک رویکرد اصلاح طلبانة خویش را در عرصه های فکر و فرهنگ استبدادستیزی به دست آوردند. از منظر رهبری 15 خرداد ـ که نفس و نهضت الهی اش را دور از هرگونه خودفریبی به کمال رسانده بود ـ فرد و جامعة آلوده به مداحی بی هنران و محروم از نقادی اندیشه ورزان دچار ناکامی گشته و فروخواهد پاشید محرم حسینی بسترساز حماسه های ملی خواهند ماند و هیچ نسلی نمی تواند خود را از میراث گران سنگ فکری و معنوی و عاطفی عاشورا بی نیاز تلقی کند

دستاوردهای این حرکت ـ که نزدیک به دو دهه را پشت سر نهاد ـ در شعارهای تعیین کنندة آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی؛ در حرکت خودجوش دیگری، خودنمایی کرد. بدین سان ملت ایران نشان داد که در برابر ارادة ملی و اندیشة اصلاح طلبانة آنان، توپ و تانک و مسلسل دیگر اثر ندارد و شیوة مرعوب سازی نسل خودآگاه در درازمدت، سرکوبگران مردم را دچار هراس و گریز خواهد ساخت.

از منظر امام خمینی، قتل عام ملت با ابزارهای به دست آورده از ذخایر و منابع ملی، خیانت و ننگی پاک نشدنی از کارنامة حاکمیت فرعونیان است. 15 خردادی ها جز آزادی پیشوای دینی و روحانی خود ـ که مدافع حقوق و کرامت انسانی شان شناخته شده بود ـ مطالبه ای نداشتند. آنان که از طبقة مستضعف شهری بودند، بی هیچ خشونت طلبی و آشوب گری به میدان آمدند و به ترور کسی دست نیازیدند. با این همه در رسانه های خبری و تبلیغی شاه و حامیان او در واشنگتن و مسکو، اخلال گران و اوباش خوانده شدند، و در برابر نام ارتجاع سرخ که شاه بر کمونیست های وطنی نهاده بود، شیفتگان فلسفه و حماسة حسینی ارتجاع سیاه نامیده شدند.

15 خرداد 42 در نگاه امام خمینی، روسیاهی دولت ها را به همراه داشت، زیرا که رهبران نظام شاهنشاهی دست خود را به خون بی گناهان آلودند. هیچ عاملی چون سنگدلی و خون ریزی بنیان یک حکومت را تهدید نمی کند و رسوایی و بدفرجامی حاکمان زورگو و بازدارنده از رشد فکری و پیشرفت اجتماعی را به بارنمی آورد. حاکمیتی که حرمت جان و خون شهروندان خود را پاس نمی دارد و بی محابا انگشت اهریمنی خود را بر ماشة شلیک می گذارد، در اعتمادسازی و پیوند دولت و ملت، کمترین اقبال در جلب افکار و مشارکت همگانی را از کف خواهد داد. در ماجرای 15 خرداد 42، شاه با فرماندهی خویش در سرکوبی و رنگین ساختن خیابان ها و دیوارها از خون مردم بی دفاع، در سالیان پیش روی خود عرصة حکمرانی اش را چنان تنگ ساخت که چاره ای جز فرار و گریستن نداشت. امام خمینی با توجه به سیاست تبرئه خویشتن از سوی دیکتاتورها و برون افکنی جنایت ها و خون ریزی ها، در روز 15 خرداد، شاه را در رأس آمران آن فاجعة تاریخی و ملی معرفی می کند.

«تمام این جنایت هایی که واقع شده و واقع می شود با امر مستقیم شاه است که باید بزنید. در 15 خرداد از قراری که معروف شد، فرمانده خود او بوده است و با هلیکوپترش بالای شهر [پرواز] می کرده است و امر می کرده.»

در حملة نظامیان شاه به تظاهرکنندگان روز 15 خرداد، به زنان و کودکان رحم نکردند و همه را قلع و قمع کردند. امام در دیداری که پس از آزادی با مردم داشت، هجوم پهلوی به ملت را بدتر از تهاجم اشغال گران بیگانه به وطن تلقی نمود. «کشتار 15 خرداد از اعمال یک قشون با ملت بیگانه بدتر بود. آنها بچه ها را نمی کشتند، زن ها را نمی کشتند.»

آن چه در چند و چونی برخورد حکومت با قیام کنندگان 15 خرداد گفته شد، این واقعیت را یادآور می شود که سران نظام گسسته از ملت و آرمان های زنده و زاینده اش، در مسیر ارعاب و زور با کسی از خونریزی ندارند زیرا که خود را در مقابل قدرتی برتر پاسخ گو نمی دانند. علی بن ابی طالب(ع) در نامه خود به مالک اشتر، او را از خطر غرور و نخوت در فرمان روایی آگاهانیده و نگریستن به قدرت مطلقه و قاهرة پروردگار را سبب فروتنی و نرمی و خردورزی در پیشگاه مردم می داند:

«و اگر قدرتی که از آن برخورداری، نخوتی در تو پدید آرد و خود را بزرگ بشماری، بزرگی حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر که چیست و قدرتی را که بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نیست، که چنین نگریستن سرکشی تو را می خواباند و تیزی تو را فرومی نشاند و خرد رفته ات را به جای خود بازمی گرداند.»

6) 15 خرداد، تجلی حماسة حسینی

«نهضت ملت بزرگ ایران که در دوازدهم محرم، 15 خرداد به شکوفایی گرایید، پرده های تزویر و عوام فریبی شاه را پاره کرد. و قتل عام شاهانه و فداکاری ملت، مبدأ عظیمی در تاریخ ایران گردید و مفتاح نجات اسلام و عدالت به دست آمد.»

آرمان های عاشورا، یک بار دیگر در 15 خرداد 42 متجلی گشت. آن روز که برابر بود با 12 محرم، آوردگاه دیگری از عدل و ظلم، حقیقت و تزویر و قساوت و ایثار گشت. همان گونه که قیام امام حسین(ع) در سال 61 هجری، نقاب از چهرة منافقانة امویان و به ویژه یزید پسر معاویه افکند و مشروعیت حاکمیت او را زیر سؤال برد، حرکت 15 خرداد 42، ماهیت حکومت پهلوی را روشن ساخت. شاه که خود را از زبان روحانیون رسمی و وابسته اسلام پناه معرفی می کرد و با پوشیدن لباس احرام و نمایش نماز و زیارت امام رضا(ع) عوام فریبی داشت، در 15 خرداد چهرة پنهان خود را آشکار ساخت.

تحلیل واقعة 15 خرداد در ارتباط با محرم و نهضت حسینی، گستردگی و ژرفای قابل تأملی به همراه دارد. تقارن یاد شده حاکی از الهام بخشی عاشورا به سوگواران محرم است. بی گمان آنچه آنان دربارة امام حسین ـ علیه السلام ـ و شخصیت و نهضت ستم ستیزانه اش و نیز نام و مرام خویشان و همراهان او شنیده بودند، نقش تعیین کننده ای در شکل گیری واقعة 15 خرداد داشته است. ترکیب عاطفی ـ عقلانی نیروهای وفادار به عاشورا، در هر زمان و مکانی می تواند بسترساز خیزش و تحول در یک ملت باشد. 15 خردادی ها که هنوز جامة سوگواران بر تن داشته و مرثیة عاشقان نینوا بر لب، لبیک گویان به ندای مظلومانة «هل من ناصر ینصرنی» به خیابان ها ریختند. بدین گونه بود که 15 خرداد، به تعبیر پیشوای آن «مفتاح نجات اسلام و عدالت» گشت. از این رو نمی توان تقارن تقویمی ایام الله را نادیده گرفت و رخداد 15 خرداد را بی ارتباط با عاشورا دانست.

شکی نیست که شاه و مشاوران او به گرایش های دینی مردم بها نداده و هیچ گاه عامل ایمان مذهبی را در تحلیل سیاسی و حاکمیت خود به حساب نمی آوردند. آنان به تبعیت از برنامه ریزان خود مذهب را از مقولة سنت های رو به زوال جامعة امروز می شمردند. از همین رو بود که از تأثیرگذاری مراسم عزاداری محرم و تشکل های مذهبی بی خبر بودند. تجربه های تاریخی در کشور ما به دست می دهد که محرم حسینی بسترساز حماسه های ملی خواهد ماند و هیچ نسلی نمی تواند خود را از میراث گران سنگ فکری و معنوی و عاطفی عاشورا بی نیاز تلقی کند. زیرا که پیام و فریاد ستم ستیزانه حسین بن علی(ع) در روشنای عشق و خرد و اخلاص و ایثار او وهمراهان وفادارش رنگ جاودانگی یافته است. ناگفته پیداست که حکومت های تزویرگر و متظاهر به دین و تکریم شعایر و عاشورا را در بهره گیری ابزاری از محرم، در درازمدت ناکامی به همراه خواهند داشت، هرچند سالیانی را به عوام فریبی سپری کرده باشند.

منبع : مجله  حضور  بهار 1383، شماره 48  /  نویسنده : ابوالفضل هدایتی

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه