درآمدی بر آزادی تفکر و عقیده

درآمدی بر آزادی تفکر و عقیده

در مقالات پیشین ، برخوردهای ناشایسته و تکفیرگونه را در برخورد با آراء و عقائد بیان کردیم و پس از ریشه یابی ، راه حل های بنیادی نشات گرفته از قرآن ، سنت سیره معصومین[ ع] و علماء را بر شمردیم . گر چه در آن ج، به تفصیل ، درباره ایجاد محیطی که تقابل آراء، وافار، به شایستگی انجام گیرد واندیشه ه، زمینه رشد یابند به بحث نشستیم ، و لکن اهمیت مساله و نیازهای کنونی ...از بسیاری جهات ما را بر می انگیزند که در بعد دیگری ازاین مساله یعنی آزادی افکار و عقائد و حدود و موانع و مرزهای آن را روشن ساخته و درابعاد مختلف ، در حد مقدور، به بحث و کنکاش بپردازیم .

گواین که در ضرورت و شایستگی این بحث ، سخنی نیست و با اندکی توجه ، می توان به بایستگی آن ره سپرد، بااین حال با تکیه به عناوین و جهاتی ، لزوم و حتمیت بحث را روشن تر می کنیم :

1.از بعدانسان شناسی و تلقی ارباب فکر و حوزه های علمی ،از مقام و شخصیت انسان دراسلام ،این بحث ، لزومی انکار ناپذیر دارد. چرا که ، کم نیستند که داعیه شناخت اسلام و مرشدی بر عوام الناس را دارند، ولی به کرامت و جایگاه اسلامی انسان ،ایمان نیاورده و آن را در حد حیوانی ناطق ، منحصر ساختند که نمونه ای از رخوردهای آنان را پیرامون بحث شورای مشاهده کردیم .اینان ،انسان را در برداشت و دریافتی که خودازاسلام داشتند، موجودی نمایاندند که حق هیچ گونه رای واظهارنظر را ندارد و همچون برده ای گوش بفرمان باشد که دیگران برای او وظیفه را تعیین کنند واو تنها و تنها عمل نماید.!

2.از طرف دیگر:از آن جا که در گذشته ها به اسم ادیان الهی ،استبدادی سهمگین بر مردم روا داشته اند و هنوز هم بعضا روا می دارند، در ذهن و تلقی بسیاری از مردم چنین نقش بسته است ه ادیان ، ذلت و بندگی را برانسانها روا داشته و مذهب ، انسان را تحقیر می کند. و بدین سان ، بدنبال راهی رفتند و می روند که به انسان ،ارزش بخشد واینها بود زمینه بوجود آمدن مکاتبی همچون اومانیسم ، دموکراسی و ...این طرز تلقی ازادیان ، برای انسانهای آزادیخو، ناامیدی آفرید و جستجوگران رهائی انسان ، چنین اندیشیدند که باید برای رسیده به مقصد، بجز مذهب ، روی آورند. بدینسان ، شیادان فرصت طلب نیز،ازاین سرخوردگی سود جستند. و در ساخت مذهبها و روشها بهره های فراوانی بردند.

3.از سوی دیگر: گروهی[ دین راافیون توده ها] دانسته و چنین نشان دادن که دین ، آزادی و حریت راازانسانها سلب کرده و به بردگی و جهالت آنان کمک می کند و بدین جهت ،اولین گام را در راه رهائی و رسیدن به مدینه فاضله ای که چونان بهشتی برای محرومان از آزادی تصویر کرده بودند، دورافکندن طوق بندگی واعتقاد به دیانت را در دستور العمل خویش قرار دادند.اینها و جزاینها ضرورت تبیین دقیق و منصفانه و محققانه اندیشه اسلام را درباره انسان و آزادی او روشن می سازد. که باید با تکیه بر متن قرآن واستناد به متون معتمد نشان داده شود که آنچه بافته اند یااز سر جهل بوده است و یا بااغراضی آمیخته به امراض و ...اما ضرورت بحث گویا به اینها محدود نیست ، بلکه از طرفی در بعد جهانی انقلاب اسلامی (که صلای پرچمداری و تقریر مبانی اسلام را در دنیا سر داده و چشمهای بسیاری را بسوی خود متوجه کرده است .)امروزه ، دلهای بسیاری دراین اندیشه می طپد، که این دعوت جدید چه خواهد کرد و چگونه باانبوه انسانها و گونه گونی درافکار و اندیشه ها برخورد خواهد کرد.

و بالاخره در بعد داخلی ، پدیدار شدن نیازهای نو و روی آوردن مشکلات جدید فکری و سیاسی و جرح و تعدیل و مقایسه و استدلال در پیرامون آنچه تقابل آراء وافکار را بدنبال دارد، بدون آزادی فکر و روشن شدن مبانی اسلام دراین ارتباط میسر نیست .

بدینسان ، مقابله با تبلیغات تخریب گرایانه دشمنان و جوابگوئی به نیازهای دوستان که بی گمان بار سنگین آن بر دوش حوزه های علمی به معنای وسیع آن ، و حاملان رسالت پیامبران است . آنهایند که باید به تدوین قوانین و تبیین افکار قرآن بنشینند واز باین کلیات و مطالب شعارگونه ، به بیان حزئیات و تطبیق آن با شرائطاجتماعی واقلیمی روی آورند و نیاز نسل حاضر را بر طرف نمایند. ما بسهم خود دراین راست،احساس مسوولیت کرده و به ترسیم این سلسله از نوشتار دست یازیدیم تا راهگشائی باشد برای دیگر برادرانی که دراین راه به تکاپو خواهند نشست .

اینک دراین مقاله ، به عنوان درآمدی بر بحثهای آینده ، به بیان اهمیت آزادی و مقام ارزشمندانسان به اجمال می پردازیم .

مفهوم آزادی
متفکرین و دانشمندان ، در طول تاریخ ، آزادی را بگونه های مختلفی تعریف کرده اند. بگفته. [ منتسکیو].

هیچ کلمه ای به اندازه کلمه آزادی اذهان را متوجه نساخته و به هیچ کلمه ای معانی مختلف مانند آزادی داده نشده 1

البته این که چرا هر کس ، آزادی را بگونه ای خاص تعریف می کند، خود، ناشی از شرائطاجتماعی و ضرورتهای زمانی وافکار واعتقادات حاکم بر جامعه است . آزادی در مفهوم فردی آن ، یعنی آزادی از قید و بندی که منجر به سلی آزادی انسان شود.اما نکته مهم اینجاست که انسان ، هنگامی قید و بند رااحساس می کند که نسبت به آن آگاهی و نیز حساسیت داشته باشد واز آنجا که این آگاهی و حساسیت ها بر حسب شرائط زمانی و مکانی چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی متفاوت است ، لذا طبیعی است که طرز تلقی ها نسبت به آزادی متفاوت باشد. برای یک مرتاض هندی ، آزادی یک معنی دارد، و برای یک راهب مسیحی و یک عارف مسلمان ، یک معنی دیگر. برای یک جهانی سومی یک معنی دارد و برای یک غربی معنای دیگر. و خلاصه این که نوع تلقی از آزادی بستگی به نوع جهانبینی فرد و جامعه دارد .

اگر چه هر فرد و جمعیتی ، آزادی را بگونه ای خاص تفسیر و معنی کرده اند، ولی دراین که آزادی یک نیاز راستین است همه مشترکند. حتی دشمنان آزادی یعنی دیکتاتورها هم به اصالت آزادی معتقدند و درست بهمین علت است که آزادی دیگران را به نفع آزادی خود سلب می کنند. یک فرد دیکتاتور، دشمن نفس آزادی نیست ، دشمن آزادی دیگران است و تلاش او در نفی آزادی دیگران که از نظراو مستقیما به نفع آزادی عمل خودش است ، بهترین دلیل است اینکه او تا چه اندازه آزادی راارج می نهد.

بنابراین ، نمی توان برای آزادی ، یک مفهوم جامع و همگانی بیان نمود، بلکه باید در هر مکتبی آزادی رااز زاویه دید و جهانبینی همان مکتب و فرهنگ مورد بررسی قرار داد.

انسان و آزادی
انسان ، دارای یک سلسله نیازهای روحی و معنوی است که بدون شک ازاین نیازها آزادی ،ازاهمیت بیشتری برخورداراست . آزادی از بزرگترین نعمتهای زندگی واز گرانبهاترین سرمایه های سعادت مادی و معنوی انسان است . میل به آزادی و حریت با سرشت بشر آمیخته شده واز مطبوع ترین و گواراترین تمایلات طبیعی آدمی است . در شرایط آزاد، عقل می تواند بدرستی فکر کند و بقدر توانائی خود بدرک حقائق نائل گردد. در پرتو آزادی ، بشر قادراست استعدادهای مادی و معنوی خویش را بفعلیت در بیاورد و در نتیجه بکمال لایق خود برسد. در محیط آزاداست که تمام خواهش های غریزی و تمایلات طبیعی بااندازه گیری صحیح ارضاء می شوند و زندگی را مطبوع و دلپذیر می سازند.

به عبارت روشن تر، بشر، زمانی می تواند در راه کسب کمال قدم بگذارد و به ترقی واقعی برسد، و تمایلات باطنی خود را در راه وصول تعالی ارضاء نماید که راه پیشرفت در مقابلش باز باشد. و موانع اسلامی ، - چه موانع درونی و چه بیرونی - سد راه او نشود. چه مقدار سرمایه های بی شمار معنوی دراثر نداشتن شرائط مساعد، عاطل و بی ثمر مانده است . چه بسیار مردمی که در راه ارضاءاستعدادهای خود، بموانع طبیعی یا درونی[ هوا و هوسها] یااجتماعی و سیاسی برخورد کردند وازابزار آنها محروم مانده و در نتیجه از ترقی و تکام بازماندند. یک شاخ گل ، در شرائط مساعد در هوای آزاد واستفاده کافی از آب و هوا و آفتاب شکوفه می کند و گل می دهد.استعدادهای درونی بشر نیز، در محیط مناسب و شرائط مساعد شکفته می شود و نتایج سودمندش آشکار می گردد.

اسلام و آزادی
در مکتب مقدس اسلام ، عالی ترین هدف و گرانقدرترین مقصد نیل به آزادی و نجات ازانواع بندگیهای پنهان و آشکاراست . یک فرد مسلمان ، وظف است همواره مواظب خود باشد تا قدمش در راه یکتاپرستی نلغزد و طوف عبودیت و بندگی غیر خدا را هرگز بگردن نیفکند و آزادی پرارزش خویش را حتی برای یک لحظه از دست ندهد.

قال الصادق(ع) : [من اصبح مهموما لسوی فکاک رقبته فقد هون علیه و رغبه من ربه فی الربح الحقیر]... 2

کسی که شب را به صبح آورد و غیراز آزادی خود (ازاسارتهای درونی و برونی ) غصه واندوهی داشته باشد بداند که عالی ترین هدف انسانی را کوچک شمرده و به جای توجه به خداوند، علاقه و میل خویش را به طرف سود ناچیز معطوف داشته است .

نکته جالب توجه این که حریت و آزادگی در آیین مقدس اسلام ، بقدری بلند و عالی ، پایه گذاری شده که حتی در زمینه بندگی خداوند توجه به شکرگزاری و وظیفه شناسی که خود نشانه انسانیت و آزادگی است ، مورد ارزش در عبادت قرار گرفته است .

قال الحسین[ ع] ،[ ان قوما عبدواالله رغبه فتلک عباده التجار وان قوما عبدوالله رهبه فتلک عباده العبید. وان قوماز عبدوالله شکرا فتلک عباده الاحرار وهی افضل العباد]. 3

گروهی خداوند را باانگیزه نیل به پاداش و دست یافتن به نعمتهای نامحدودش بندگی می کنند،این قسم عبادت شایسته سوداگران سودجوست . برخی خداوند را ترس عذاب عظیمش می پرستند،این قسم عبادت نیز در خور بردگان زرخریداست . کسانی هستند که خداوند را به منظور شکرگزاری و انجام یک وظیفه انسانی پرستش می کنند،این عبادت احراز و آزادگان است و چنین عبادتی ،افضل از تمام عبادات است .

اسلام ، آزادی را والاترین جلوه حرکت مقام انسان و نقطه قوت وامتیاز او می شناسد.

[... ولقد کرمنا بنی آدم]... 4 .

تکریم انسان ، مفهوم بسیار لطیف و زیبا و در عین حال وسیع و گسترده ای است که همه ارزشها و خوبیها و کمالات انسانی از جمله[ آزادی] را در خود جای می دهد واصل محکم و متقن قرآنی است در معرفی مقام و منزلت انسان واز وطائف مهم پیامبراین است که بارهای سنگین رااز دوش مردم بردارد و زنجیرهای اسارت و بدبختی انسانها را در هم بشند .... و یضع عنهم اسرهم والاغلال التی کانت علیهم 5 .

وقتی که فرعون مصر، سوابق نعمت خود را برخ موسی[ ع] می کشد که تو در میان ما بزرگ شدی و مااز تو سرپرستی و نگهداری کردیم ، حال چرا علیه ما مبارزه می کنی موسی [ع] در پاسخ ، به سلب آزادی مردم اشاره می کند، و یکی از بزرگترین جرمهای فرعون رااین می داند که مردم را برده و بنده خود ساخته و آزادی رااز آنان سلب کرده است .

وتلک نعمه تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل ... 5 .

تو بنی اسرائیل را با زور و فشار بنده و برده خود ساخته ای واین عمل ظالمانه ات را نعمتی می پنداری که برمن منت می نهی .

این بیان ، بخوبی می فهماند که سلب آزادی دیگران ، گناهی است که هیچ عمل پایسته دیگری گر چه تکفل پیامبر بزرگی همانند موسی[ ع] باشد، نمی تواند جبران زشتی و ناپسندی آن را بنماید ....

خلاصه آن که ، آیین مقدس اسلام ، بر پایه آزادی انسانهااستوار شده است . خداوند، بشر را آزاد آفریده و باید در طل کلمه توحید، همواره آزاد باشد و آزاد زندگی کند.باید مراقبت نماید که آزادی خدا دادی خویش رااز دستبرد دزدان آزادی محفوظ نگهدارد و نگذارد هوای نفس و دیگر معبودهای درونی یا مدعیان خدائی و دیگر معبودهای برونی از وی سلب آزادی کنند واو را برده و بنده خود سازند.

امام علی[ ع] در ضمن نامه ای که به فرزند خودامام حسن مجتبی[ ع] نوشته چنین خاطرنشان می سازد:

[...اکرم نفسک عن کل دنیه وان ساقتک الی الرغائب فانک لن تعتاضع
بما تبذل من نفسک عوض، ولا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرالله]. 7
کرامت نفس خود را محافظت نم، واز هر قسم زبونی و پستی بپرهیز، هر چند که پستی ، وسیله نیل به تمنیات باشد. زیرا در مقابل آنچه از سرمایه شرافت نفس خود می دهی هرگز عوضی که با آن برابر باشد بدستت نخواهد رسید و بنده دگری مباش که خداوند ترا آزاد آفریده است .

امام علی[ ع] دراین سخن به ما می آموزد که عزت و ذلت ، آزادگی و بردگی هر فرد جامعه ای بدست خود آنهاست .این خود مردمند که دراثر نداشتن روح شهامت و آزادی خواهی ، محیط را برای مستبدین واستعمارگران آماده می کنند.

بنابراین ،اگر ملتی بخواهد آزاد زندگی کند، بایستی در مرحله اول ، شخصیت انسانی خود را درک کرده و بداند که خداوند هیچ گاه او را برده واسیر دست دیگران نیافریده است .

[...الناس کلهم احرارالا من اقر علی نفسه بالعبودیه] . 8
مردم همه آزاد آفریده شده اند، مگر کسانی که به اختیار بندگی را پذیرفته اند.

این ما هستیم که عزت یا زلت ، آزادی یااسارت راانتخاب می کنیم . همانگونه که امام صادق (ع) می فرماید: خداونداجازه نمی دهد که مومن خودش را ذلیل دست دیگران نماید.

ان تبارک و تعالی فوض الی المومن اموره کلها ولم یفوض الی هان
یکون ذلیلا.اما سمع الله تبارک و تعالی یقول[ ...ولله العزه و للمومنین . فالمومن یکون عزیزالله]. 9
خداونداختیار تمام کارهای مومن را بخودش سپرده مگراختیار خوار کردن خویش که چنین اختیاری را به او نداده است . آیا نمی شنوی که خداوند متعالی فرموده است[ عزت منحصرااز آن خدا و مومنین است] بنابراین مومن عزیزاست و ... .

در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که با تلاش پی گیر بسیاری از خبرگان درد آشنا و متفکران و فقهاء آگاه و بصیر و با بینشی ملهم از کتاب و سنت و عقل سلیم تنظیم شده و به تایید مراجع عظم و رهبرکبیر انقلاب و تصویب اکثریت قریب به اتفاق ملت رسیده است . به آزادی به عنوان حق طبیعی که اقتضای فطرت و نهاد بشراست نگریسته شده و در ضمن فصولی چند به آزادهای (فردی ، سیاسی ،اجتماعی ، مذهبی و...) پرداخته است .از جمله دراصل 9 چنین آمده است :

[در جمهوری اسلامی ایران ، آزادی واستقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشوراز یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است . هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد بنام استفاده از آزادی به استقلال سیاسی ، فرهنگی ،اقتصادی و نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد بنام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع ر، هر چند با وضع قوانین و مقررات ، سلب کند].

منشا آزادی :
شعار آزادی انسان دراسلام ازاصولی برخاسته از جهان بینی آن است که پرداختن به تمامی آنهااز حوصله این نوشتار خارج است و ما ناگزیریم به برخی از آنهااشاره کنیم .

الف :اصل توحید
توحید، با نفی سلطه و برتری انسان برانسان ، بر کرامت و عزت انسان تاکید می کند.ادیان توحیدی ،انسان را فقط بنده خدا دانسته واو را از بندگی واسارت هر کس و یا هر نظام و عامل مسلطی که در برابر خدا رقیب و نداو باشند آزاد می کند وانسانهائی که مقهور سر پنجه تسلیم واسارت غیر خدایند و دراسارت اقتصادی و یا فکری و یا سیاسی انسانی دیگر بسر برده و سر بر آستانه آنان می سایند را آزاد می سازد و به صراحت می گوید:

ان الذین تدعون من دون الله عبادا امثالکم... . 10
آنان که جز خدای می خوانید بندگانی مانند شمایند.

زیرا عنصرانسان ، بسی ارزنده تراز آن است که اسیر و مقهور و ذلیل در برابر هر کس بجز آفریدگار هستی باشد و تنها آن هستی مطلق و کمال زیبائی مطلق است که می سزدانسان ، ستایشگر و شیفته او باشد.

...ارباب متفرقون خیرام الله الواحدالقهار.... 11
آیا خدایان ساخته فکر بشربحال شما مفید می باشند. یا خداوندی که براوضاع جهان مسلط است .

در بینش توحیدی ، همه بت های جاندار و جامدی که خود را بر جان و تن انسان تحمیل کرده و قلمرو خدا را غاصبانه به تصرف در آورده اند، عواملی هستند که انسان رااز طهارت و صفای باطن و حریت فطری ساقط کرده و بدو جامه ذلت پوشانده اند. وانسان در صورتی به ارزش و کرامت خدادادی خود باز می گردد که از همه آنان روی گردانده و ننگ آلودگی اطاعت و عبودیت آنان رااز خود بزداید.

تلقی و برداشت مسلمانان صدراسلام از توحید، یک چنین معنائی است ، ازاین رو، وقتی[ زهره بن عبدالله] که یکی از فرماندهان جزءارتش اسلام است در جنگ قادسیه با[ رستم فرخزاد] فرمانده ارتش ایران روبرو گردید،[ رستم] از وی پرسید: دین اسلام چیست ؟

[زهره] در پاسخ گفت :اعتقاد به خدای یگانه و پیامبری محمد[ ص] فرستاده خدا[ توحید نظری و پیامبری محمد[ص] فرستاده خدا [ توحید نظری، رستم] پرسید: دیگر چه ؟[ زهره) گفت :

[...اخراج العباد من عباده العبادالی عباده الله ، والناس بنوآدم و حواءاخوه لاب وام]... . 12

هدف م، آزاد ساختن بندگان خدااز بندگی انسانهایی همانند خود است واین که همه مردم از یک پدر و مادرزاده شده اند همه فرزندان آدم و حواء هستند و برادر و خواهر یکدیگرند، [..توحید عملی] .

در همین جریان در برخوردی دیگر،[ ربعی بن عامر] که به نمایندگی رسمی ارتش اسلام و بدوراز آستان اسلام و بدوراز آستان بوسی های معمول دربارشاهنشاهی ایران با طمانینه و وقار، وارد دربار[ رستم] شد.از وی پرسیدند: به چه منظور به این سرزمین آمده اید.؟

ربعی بن عامر در پاسخ گفت :

[جاء بنا ویعثنا لنخرج من یشاء من عباده العباد، و من ضیق الدنیا الی سعیتها و من جورالادیان الی عدل الاسلام]... 11 .

خدا ما را فرستاده است . تابندگان او رااز سختیها و بدبختیها رهایی بخشیم و مردمی را که دچار فشار واستبداد و ظلم و ستم سایر کیشها هستند نجات دهیم ، و آنها را در ظل عدل اسلام در آوریم .

انبیاء و آزادی :
انبیاء که گرانباراز رسالت نجات و رهائی انسان برای هدایت بشریت فرمان یافته اند، مهمترین رسالتشان ، بیدار ساختن انسانها و آزاد کردن و رهاندن بشریت از چنگال دژمخویان دیو صفت است انبیاء، که مبلغان توحید درابعاد گوناگون بودند، هرگز نمی توانستند، تصرفات غاصبانه جباران را در حوزه های گوناگون تقنین ، حاکمیت حکومت و .. برتابند تبیین این حقیقت ، درافکار واندیشه ه، پیامها و بیانیه ها و کردار و عینیتهای پیامبران ، فرصتی دیگر می طلبد.امااینک واینجااشاره به این آیت الهی لازم می نماید که خداوند در جهت تبیین فلسفه بعثت نبی اکرم فرمود:

...ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علهیم ... .
پیامبر بارهای سنگین و زنجیرهائی را که بر آنها بود ( از دوش و گردنشان ) بر می دارد.

انبیاءالاهی به جوهره ذات انسان ارزش قائل شدند،الاهی به جوهره ذات انسان ارزش قائل شدند، کرامت ، شرافت و منشهای والای آن را ستودند و با هر چه کسی که در مقابل این حقیقت ایستاد جنگیدند.

جهاد آزادیبخش
بدینسان ، یکی ازاهداف بلند، بلکه اصلی ترین و بنیادی ترین جهت گیری جهاداسلامی ، آزادی انسان از چنبرهای شیطانی و تورهای مرئی و نامرئی نظام های جاهلانه است . جهاداسلامی ، در مجموعه قوانین خود، آزاد کردن انسانهااز قید و بنداربابها و عبودیت آنها و نجات بیچارگانی است که در مرداب تباهی های نظام های طاغوتی دست و پا زده توان نجات ندارند. صلای آزادیبخش :

مالکم لاتقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال ... . 13
در پی چنین هدف گیری است .این رهائی ،ابعاد گوناگونی را خواهد گرفت ، آزاد کردن انسانهااز تحمیلهای طبقاتی ، آزاد کردن از قوانین احکام نشات گرفته ازاندیشه های انسانهای شیطانی اندیش ، یا محدودیت های پلیسی که به هر عنوان بر مردم تحمیل می گردد و ..این رسالت بزرگ به دوش امت اسلامی که[ شاهد] امته، و [الگوی] ملکهاست .

ب :اراده واختیار
حریت به معنای وسیع آن ، نه تنها یکی از حقوق مسلمه انسان ، بلکه از شمخصات واز حدود موجودیت این نوع می باشد. ریشه اصلی وانگیزه طبیعی آن ، همان امتیازات و خصائصی است که بشر دراصل تکوین بدان آراسته شده است . بااندک مطالعه در نیروهای درونی ، همچون ادراک و قدرت تحلیل و ترکیب مطالب و نیزاختیار واراده که در وجودش فراهم شده است ، روشن می گردد که غرض از آفرینش انسان آن بوده است که خوداو بکمک این نیروها و بکار بردن اراده واختیار،استعدادهای نهفته شده خود را آشکار ساخته و خویشتن را به سرحد کمال برساند، نه آن که مانند جمادات در فعل وانفعالات و حرکت و سکون همه جا مقهور عوامل خارجی گشته یا مانند گیاهان و جانوران ، به اطاعات از غرائز خویش مجبور و مسخر گردد .

...لقد خلقناالانسان فی احسن تقویم.. . 14
دراین صورت ، جلوگیری از بکارافتادن این قوی به معنی ایجاد مدافع مانع از پیشرفت او بسوی کمال بوده و بر خلاف طبع فطرت انسان و هم در جهت مخالفت غرض از خلفت او می باشد.

بدین سبب ، آفریدگار جهان ، با همه سلطه و سیطره ای که بر همه موجودات دارد،این نوع را در حدوداختیاراتی که بدو بخشیده است ، مطلقا ملزم به عمل نساخته و فعالیت او را مانند سایرانواع حیوان ، محدود به مادی طبیعی و غریزی ننموده است ، بلکه تنها وسیله امر و نهی وارشاد به عواقب امور،افعال و حرکات او را تحت انضباط وانتظام در آورده است .

بنابراین ، سرنوشت انسان را به اراده واختیاراو دانسته است .

...انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورالله. 15
ما به راه هدایتش کردیم ، یا سپاس می گذارد یا ناسپاس می شد

وانسان ، با نروی اختیار، راه خود را می یابد و همین راه است که شخصیت او را می سازد واین ، بدون آزادی ممکن نیست ، زیرااگر آزادی نباشد،انتخاب معنی ندارد. وقتی انتخاب معنی نداشت دیگرانسان نمی تواند خالق شخصیت و معمار سرنوشت خویش باشد واین برخلاف سرشت و طبیعت انسان است .

ج : اصل مالکیت :
منشا دیگر آزادی ، مالکیت انسان است بر نفس خویش که از مالکیت بر اموال مهمتر و مقدمتراست . بشر، میان خود و بعضی ازاشیاء، رابطه خاصی قائل است که آن را رابطه را میان شخص دیگر و آن شی قائل نیست . آنچه انسان ، در دنیای واقع از لحاظ مالکیت دریافته است ، مالکیتی است که میان خود وافعال و قوا واعضای خود یافته است .انسان ، فکر خاصی رااز خود می داند، زیرا واقعا وجود آن فکر متکی و مستند و اوست .اگراو نبود آن فکر هم نبود. همچنین است رابطه ای که میان خود واعضای خود درک می کند.انسان ، نظیراین ارتباط را میان خود و محصولاتی که صرفا محصول طبیعت است یا محصول کار و طبیعت است و یا محصول کار و سرمایه و طبیعت است ، فرض می کند و در عالم فرض و اعتماد، وجود خود را گسترش و توسعه می دهد و با قرارداداجتماعی آن را معتبر می شمارد. بنابراین ، همانگونه که هر فردی ، براموال خویش تسلط دارد، [الناس مسلطون علی اموالهم] براعضاء و شوون روانی خویش نیز مسلطاست . بله سلطه اش ریشه دارتر و قوی تراست . مرحوم شیخ انصاری (ره) در کتاب[ مکاسب] در بحث ولایت فقیه . و نیز حضرت استاد آیه الله العظمی منتظری در بحث ولایت فقیه این اصل عقلائی [الا اصل عدم ثبوت ولایه احد علی احد] را مورد توجه قرار داده اند که ناشی از تسلطانسان بر نفس خویش است . یعنی طبع اولی انسان چنین اقتضاء دارد که هیچ فردی نسبت به دیگری حق ولایت نداشته و نمی تواند بااعمال ولایت و تسلط خود، آزادی دیگری را سلب نماید. فقط خداوند متعال که مالک حقیقی همه موجودات است ، چنین حقی دارد، و نیز، هر کسی را که خداوند به او چنین اختیاری را داده باشد.

در آیه شریفه :

[...النبی اولی بالمومنین من انفسهم واموالهم]... . 16
ولایت پیامبر برجان و مال مومنان بیش از خود آنان است .

ضمن این که حق ولایت در تصرف در جان و مال مومنین را به پیامبر می دهد، به هر دو نوع مالکیت (جان و مال ) نیز،اشاره می نماید. وقتی که می فرماید ولایت پیامبر برجان و مال مومنین بیش از خود آنان است ، معنایش این است که خود آنان یک چنین تسلطی را دارند. در نتیجه حق آزادی منشاش ، مالکیت انسان بر نفس خویش است ، که از مالکیت براموال عمیق تر و محکمتراست و هر دو دراسلام محترم است .

د- کرامت انسان
همانطور که گفته شد دراصول اندیشه اسلام بعداز توحید، تکریم انسان در صدر همه قوانین و معارف اسلامی است وانسان از آن جهت که انسان است ، دارای کرامت وارزش است ، نه از آن جهت که لباس و متشخصات ظاهری و عنوان های ثانوی را در بر دارد. زیرا آدمیان در مایه های انسانی مساوی بوده و همگی از پدر و مادری واحد خلق گردیده و خونی واحد در رگهای همه در جریان است . وامتیازهای نژادی و طبقاتی به بوته فراموشی سپرده شده اند و دلیل امتیاز و علامات ظاهری و تفاوت در رنگ و قبائل ، شناسائی ظاهری آنان است ، نه ملاکی برامتیاز و برتری باطنی آنان ، و در فرهنگ اسلامی ، رابطه انسانها با خداوند، در حد یکسانی بوده و کسی را با خداوند و خویشاوندی نیست و همگی بنده او بوده و درانسانیت شریک می باشند و باید در تکریم و عزت خود و حفظ ودیعت های الهی کوشش نمایند. بدین جهت دراسلام ، خداوند خواری و ذلت انسان را بر خویشتن نمی پسندند و چنین اخباری بوی اعطاء نگردیده است .

[ ان الله عزوجل فوض الی المومن اموره کله و لم یفوض الیه ان یکون
ذلیل،اما تسمع الله تبارک و تعالی یقول و[ لله العزه و لرسوله و للمومنین ، فالمومن یکون عزیزا و لایکون ذلیلا]....
[ خداوند متعال همه امورات مومن را به وی تفویض کرده جز ذلیل کردن خود ر، آیا قول خداوند را نمی شنوی که می فرماید عزت از آن خداوند و پیامبران و مومنین است]... .

و دراین مسیر، کرنش در مقابل متاع دنیوی واغنیاء، برابر بااز بین رفتن دیانت معرفی شده است . همانطور که خوار کردن و سلب آزادی و کرامت از دیگران ، حرام و ناروا می باشد، نسبت به خویشتن نیز،این وظیفه را دارا می باشداسلام ،این باور غلط را که در گروهی او صوفیان پیدا شده و چنین می پندارد که باید خود را به ذلت انداخته تا مردمان به ملامت آنان نشینند را حرام و ناروا شمرد. زیر،انسانائی که خود ذلیل کرده و کرامت خود را قربانی می کند واسیر زور و زرگردیده ،از جامعه انسانیت برهنه می گردند واز رقبه احسن تقویم به درجات پایین و سقوط در می غلطند، بی گمان ردای توحید دوافکنده و به وادی شرک در غلطیده اند و گرنه بگفته اقبال :

[موحداگر پای ریزی زرش

چو شمشیر هندی نهی بر سرش

امی و هراسش نباشد به کس

همین است معنای توحید فرس]

همراهی بااین نوع تفکر، دراشخاص ضعیف ، بلند همتی به بار می آورد و دراقوی، تواضع و فروتنی را بدنبال دارد.

کرامت اجتماعی :اسلام که به کرامت انسان معتقداست ،این را چونان زیرسازی برای جامعه ای انسانی پیشنهاد می کند. چرا که جامعه ای در حال رشد و صلاح خواهد بود، که در آن انسان دارای تحرک واراده و کرامت انسانی بوده باشد. در جامعه ای که انسان از حیث انسانیت قدر و بهائی نداشته باشد و به حرف انسانهااعتنا نمی شود و دیکتاتوری کارگری و یاازانواع استبداد شاهنشاهی ، و یا تحمیق انسانها به معنائی که در غرب شاهد آنیم نخواهد بود.

حق رای : با چنین تلقی و نگرش که اسلام به انسان دارد،او را در ساختار نظام خویش و چگونگی شکل گیری آن ، در چهارچوب اصول متقن ، صاحب رای و نظر دانسته و در جامعه اسلامی ،انسانها همگی از حق رای و تصمیم گیری برخوردارند و هیچ نظامی ماننداجتماع اسلامی را در نمی یابیم که مردم به صرف انسان بودن دارای رای باشند، چنان که رای انسان ممتاز و تحصیل کرد با یک انسان بدوی یکسان باشد.اگر در جامعه اسلامی حق تصمیم گیری و رای به انحصار عده مخصوص در آید و دیگران ملزم باشند که بدون چون و چرا عمل نمایند، آن وقت جامعه از اسلام فاصله خواهد گرفت .

بدینسان در جامعه اسلامی ، نقس هرانسانی در اداره مملکت معلوم گردد تا بدانجا که: [ یسعی بذمتهم] کمترین انسانهای می تواننداز طرف جامعه اسلامی قول داده و عهد و پیمان امتی را یک فرد، حامل است . و به تعبیر [ربعی بن عامر] نماینده مسلمانان :

[مسلمانان همانند پیکری واحد هستند که اگر کوچکترین آنان به کسی امام بدهد ماننداین است که همه امان داده اند]. 17 .

و دراین نظام ، مقام غیر مسوول نداشته و همگی از کرامت و آزادی انسانی خود بهره مند خواهد شد.

اصل مشاوره :اصل مشاره ازاصول ارزشمندی است که در آن بر کرامت و آزادی انسانها تاکید شده است . به انسانهااین ارزش اعطاء گردیده است که درامور مهم حتی با شخص پیامبر مورد مشورت قرار گیرند که [... شاورهم فی الامر]....

و نظام اسلامی نظامی است که بر پایه شوری و حفظ اصالت ها و آزادگی انسانها بنا نهاده می گردد.

و در نظام استبدای مردمانی رشد می کنند که خودخواهی و عقده های درونی شریانهای وجودشان را پر کرده و دراین مسیر، تمام کوشش خود را برای افشاء کرامتها واخلاقها به کار می گیرند دراستبداد دینی هم که حافظ استبداد سیاسی است ،انسان را در حد گوسفندی رام و دنباله رو تنزل داده که ارزش رای و مشاوره و رایزنی ،او را نشاید.

و بدینسان آزادگی آنان را قربان خودکامگی خود می نمایند.اسلام ، جامعه ای را که در آن[ مظلوم] ، حق انتقاد و نهی از منکر را نداشته و نتوان حق خود را بدون لرزش بگیرد، جامعه اسلامی نمی شمارد، بلکه جامعه اسلامی مجموعه ای بهم پیوسته که در آن مردم حق تصمیم و تفکر وانتقاد را دارایند.

و براین اساس ،امیرالمومنین در خطبه ای در منطقه جنگی [صفین] می فرماید:

فلاتکلمونی بما تکلم به
الجبابره ولا تنحفظوا منی بما یتحفظوا به عنداهل البادره ولا تخالطونی بالمصالغه و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قبل لی ولاالتماس اعظام لنفسی ، فانه من استفل الحق ان یقال له اوالعدل ان یعرض علمیه کان العمل بهما علیه اثقل فلاتکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل ... 18
با من آن طور که با جباران سخن می گوئید سخن می گوئید، و چنانچه از روی ترس از گفتن حق در برابر مردمان متکبر خودداری می کنید، با من از گفتن حق خودداری نکنید، و با من با ظاره سازی آمیزش نکنید، و درباره ام گمان بی جا نبرید که گفتن حق بر من سنگین باشد، و یا بخواهید مرا به بزرگی تعظیم کنید. را کسی که حق و یا پیشنهاد و عدل براو سنگین باشد، عمل بدان دو براو سنگین تراست . پس از سخن بحق و یا مشورت در عدل با من خودداری مورزید .

مرحوم نائینی (ره) در کتاب پرارزش [ تنبیه الامه] بااشاره به این حدیث شریف می فرماید:

چقدر سزاواراست ما مدعیان مقام والای تشیع ،اندکی در سراپای این کلام مبارک تامل کنیم واز روی واقع و حقیقت رسی والغای اغراض نفسیه این مطلب را بفهمیم که دراین درجه اهتمام حضرتش در فع ابهت و هیبت مقام خلافت از قلوب است و تکمیل اعلی درجات آزادی آنان و ترغیب و تحریض شان بر عرض هرگونه اعتراض و مشورت و در عداد حقوق والی بر رعیت و یا حقوق رعیت بر والی شمردن آن و هم چنین[ اشیروا علی اصحابی] فرموده های اشرف کائنات (ص) بر طبق امرالهی برای چه مطلب بود؟

و در جای دیگر می فرماید:

علی کل حال زهی اسف و حسرت که ، ظالم پرستان عصر و حاملان شعبه استبداد دینی چقدراز مدلیل کتاب و سنت واحکام شریعت و سیره پیامبر (ص) وامام(ع) خود بی خبریم و بجای آنکه در شورای عمومی ملی رالله بگوئیم بااسلامیت مخالفت می شمریم ، و حتی آیه واضح الدلاله سابقه را گویا در کتاب مجیدالهی (عزاسمه) هرگز نخوانده و یا به مفادش برنخورده و یا آنکه بواسطه منافاتش با شهرات و شعبه استبداد و استعباد خودمان داستان، نبذر فریق من الذین اوتواالکتاب . کتاب الله و راء ظهور هم کانهم لایعلمون19 ...

تلقی بشرامروزاز آزادی
بشرامروز، آزادی را بیشتر به معنی رهایی از قید و بند و قدرت برانجام آنچه می خواهد می فهمد، واز نظراوانسانی آزادتراست که بهتر بتواند به خواسته های خود که غالبا مادی و شخصی است پاسخ دهد. یک چنین تفسیری از آزادی ، بدون شک درست نیست ، زیرا در همان لحظه ای که انسان خود را مقید ساخته تا به تمامی خواسته های خویش پاسخ گوید خود را به بند کشیده است . بنداطاعت از خواسته ها و تمایلات ، اضافه براین که یک چنین چیزی غیرممکن است و هیچ فیلسوفی نگفته است . زیراانسان ، به لحاظ این که یک موجوداجتماعی است طبیعت ،او را بزندگی دراجتماع سوق می دهد. باید در برابر قانونی که حدودی برای اراده ها وافعال مردم معین کرده و آنها را تعدیل کرده است ، خضوع کنند، پس همان طبیعتی که به یک فردانسان ، آزادی مطلق داده که هر چه بخواهد و هر چه بکند، همان طبیعت ،اراده و عمل را محدود و خودمختاری ابتدائی و حریت اولی را مقید می سازد. پس انسان ، ناگزیر است که قوانین محدود کننده آزادی را بپذیرد و ممیزاصلی مفهوم آزادی دراسلام غیراسلام در همین قوانین محدود کننده است . به عنوان مثال : چون قوانین تمدن حاضر، ساختمان احکام خود را بر پایه کامروائی های مادی گذاشته ، نتیجه آن شده است که ملتها در معارف اصلی واساسی دین آزاد باشند، یعنی می خواهند خود را ملزم کنند، نمی خواهند ملزم نشوند و همینطورامراخلاق و هر چه ماورای قانون است و مورد خواست واختیار آدمی قرار می گیرد. در تمامی اینها مردم آزادی و حریت دارند

ولی اسلام ، که قوانین خود را براساس توحید واخلاق و توجه به نیازهای مادی و معنوی انسان بنا نهاداست طبعا آزادی به آن معنی را نمی پذیرد و مفهوم آزادی دراسلام به معنای لطیف آن ، آزادی روح انسان از آلایش از هوا و هوسها و پیرایش از رزائل واز قید و بندهای مادی است .

واین ،ازاهداف مهم انبیاء بشمار می آید و با آزادیهای امروز جهان بسیار متفاوت است .

انواع آزادی
همانگونه که برای واژه آزادی معانی مختلفی ذکر شده ، تقسیم بندهای گوناگونی نیز، درانون آزادی صورت پذیرفته است که ما هم اکنون درصدد درستی و یا نادرستی این تقسیمها نیستیم بلکه هدف دراینج، ذکراهم مصادیق آزادی همراه با توضیحی اجمالی می باشد، تا مدخلی برای آزادی تفکر و عقیده بوده ، که هدف اصلی در نوشتارهای بعدی است و تا حدودی بیانگر وسعت و گستردگی این موضوع باشد. تقسیم را بگونه ذیل در دو محوراساسی قرار داده و سپس به ذکر مصادیق آن می پردازیم

1. آزادی داخلی

2.آزادی خارجی

آزادی داخلی بر دو نوع است

الف : آزادی فلسفی
آزادی فلسفی و یا آزادی اختیار واراده عبارت است ازاجرای اراده و یا لااقل اعتقادانسان به این که می توانداراده خویش رااجراا کند.

هر فردی ، به میزان اختیار واراده ، مسوول اعمال خویش می باشد و هر زمانی که ازاو سلب اختیار گردد، مسوولیت هم از بین میرود. چون افعال غیراختیاری ماننداعمال طبیعی نه قابل بازخواست و نه لایق تشویق .

ب : آزادی از تمایلات و هواهای نفسانی
چنانچه انسان ، در مقابل کشش های حیوانی و شهوات نفسانی ، حالت مقاومت پیدا نکند، و بااستفاده ازاختیار واراده توازن در احتیاجات روحی و مادی خویش برقرار نسازد، آزادی و شخصیت انسانی خود رااز دست داده است . لذا علی(ع) می فرماید : من ترک الشهوات کان حرا.

آزادی خارجی نیز دارای اقسامی است که آزادی شخصی ، سیاسی ، مدنی ، تفکر، مذهبی و ... همه از اقسام آن می باشند که به اجمال ذکر می کنیم :

1. آزادی شخصی :
آزادی شخصی یعنی هر فردی بتواند و حق داشته باشد همانطوری که خدا او را آزاد آفریده است ، از این آزادی استفاده کرده و سرنوشت زندگیش را آن چنان که می خواهد تعیین کند.

`

2. آزادی مدنی :
آزادی مدنی این است که هر یک ازافراد جامعه حق داشته باشند که در محدوده قوانین شرع و یا نظامات فعالیت کنند و هیچ کس نتواند در آن محدوده برایشان مزاحمت ایجاد کند. آزادی مدنی خود دارای انواعی است که به برخی از آنهااشاره می کنیم :

الف : آزادی مسکن
هر فردی حق دارد در داخل کشور خودش بدلخواه ، محل سکونت خود را انتخاب کند و هیچ کس بدون اجازه او حق ندارد وارد منزلش شده و یا این حق راازاو سلب نماید. مگر بحکم قانون .

ب : آزادی کار، صنعت و شغل
هر کسی حق داشته باشد. هر شغلی را که بدان تمایل داردانتخاب کند. در بخشی ازاصل 28 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران چنین آمده :

[ هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند].

ج : آزادی مالکیت
هر کس مالک حاصل کار و کسب مشروع خویش است . و هیچ کس حق ندارد به عنوان مالکیت نسبت به کسب و کار خود،امکان کسب و کار رااز دیگران سلب کند.

3. آزادی سیاسی :
آزادی سیاسی این است که هرانسانی بتوانداز حقوقی که جامعه بهر فردی داده است بهره مند شود.از جمله :افراد در تکوین و هدایت نظام سیاسی جامعه دارای نقش باشند و مردم با قطع نظراز وابستگیهای قومی ، نژادی ، زبانی و ... در یک جامعه بتوانند آن نظام را بسمت مطلوب خودشان هدایت کنند. و هر فردی ازافراد مملکت حق داشته باشد، بدون بیم و هراس ، نظارت اصلاحی وانتقادی خود را بیان کند.

4. آزادی فکر:
آزادی فکر یعنی هر فردی بتواند درباره هر موضوعی (فلسفی ، سیاسی و دینی .) که بخواهد فکر کند. بدون آن که کسی حق داشته باشد،افکار و عقایداو را کنترل نماید.این آزادی ،از طبیعی ترین واصیل ترین حق هر فردی ازافراد بشر بشمار می رود و زیربنای بسیاری از تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی می باشد.

5. آزادی بیان و قلم :
هر فردی باید دربیان افکار و عقائدش ، پیشنهادات وانتقاداتش آزاد باشد. بتواند بگوید و بنویسد. چرا که این دو متمم آزادی فکر بوده و از ضروریات حیات اجتماعی و وسیله ای برای تبادل انتقال میراثهای فرهنگی است .

6. آزادی جراید، مطبوعات و نشریات :
این آزادی ، در حقیقت بخشی از آزادی بیان و قلم است . وقتی که گفتیم بیان و قلم آزاداست بالطبع نشریات و مطبوعات باید در بیان مطالب آزاد باشند و بدوراز هرگونه تحمیل و سانسور، آزادانه به روشنگری افکار در محدوده نظام مورد پذیرش خود بپردازند.

7. آزادی احزاب وانجمن ها:
یکی از حقوق طبیعی هرانسان آن است که بتواند باانسانهای دیگری که همچون او می اندیشند، همکاری نزدیک داشته باشد، تا با هم به صورت یک گروه سازمان یافته درآیند و با موازینی که قانون معین می کند به فعالیتهای فرهنگی و سیاسی و ... بپردازند.

8. آزادی اجتماعات :
آزادی اجتماعات یعنی مردم یک کشور باید آزاد باشند، که برای مشورت و تبادل نظر و بیان نظر و بیان افکار وابزار خواسته های خود اجتماعات و یا راه پیمائی هایی انجام دهند، بشرط این که مخل به امنیت عمومی و نظام مورد پذیرش خود نباشد.

9. آزادی تعلیم و تربیت :
علم و دانش ارزشی است جهانی ، که به هیچ قوم و کشوری و هم چنین به هیچ قشر و طبقه خاصی تعلق ندارد، همه باید آزاد باشند که درس بخوانند و به مدارج عالیه فرهنگی راه یابند.

10. آزادی عقیده و مذهب :
آزادی عقیده و مذهب یعنی هرانسانی حق داشته باشد، عقیده و مذهبی که به نظراو صحیح است انتخاب کند. و کسی او را دراین جهت ، مورد مواخذه و تعرض قرار ندهد.

11. آزادی درانجام مراسم مذهبی :
اهل هر مذهبی باید آزاد باشند و حق داشته باشند که مراسم دینی و مذهبی خود راانجام دهند و دراحوال شخصیه و تعلیمات دینی و مذهبی بر طبق آئین خود عمل کنند.

12. آزادی اقلیتهای مذهبی :
در هر کشوری باید به پیروان مذاهب دیگراجازه داده شود که همانند بقیه افراد در آنجا زندگی کرده و مراسم دینی و مذهبی خود راانجام دهند.

اقسام دیگری رانیز برای آزادی ذکر کرده اند که اهل تتبع و تحقیق را به منابه آن ارجاع می دهیم . 21

بدون تردید هر کدام ازاین اقسام آزادی ، در جای خود، شایان بحث و بررسی است . و تحقیقات مفصلی را می طلبند. ولی از آنجا که آزادی[ تفکر و عقیده] نقش زیربنائی نسبت به سایر آزادیها داشته و خود نیز بحثی اعتقادی محسوب می شود، نوشتارهای آینده به بحث و بررسی پیرامون این موضوع اختصاص ، خواهد یافت .

پاورقی ها:
1. روح القوانین ،292.

2. تحف العقول .

3. تحق العقول .

4. سوره اسراء،.70.

5. سوره اعراف ،.157.

6. سوره شعراء،.22.

7. نهج البلاغه ، نامه 31.

8. وسائل الشیعه ،.3316.

9. سفینه البحار ماده فوض .

10. سوره اعراف ،.194.

11. سوره سوف ،.39.

12. کامل ابن اثیر،ج 2.48.

13. سوره نساء،.75.

14. سوره تین ،/04

15. سوره دهر،/02

16. سوره احزاب .33.

17. کامل ابن اثیر،ج 2.488.

18. نهج البلاغه خطبه 216 صبحی صالح .

19. تنبیه الامه ،.5654.

20. غررالحکم ، ماده ح .

21. رجوع شود به روح القوانین ، دائره المعارف - بسطانی ، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران .

امام خمینی
مکتب های توحیدی ، نمی خواهند فتح کنند بلاد را و نمی خواهند با مردم با خشونت رفتار کنند، آنها می خواهند مردم رااز ظلمت های ماده به نور بکشند، به طرف خدا بکشند، توجه به خدا بدهند و لهذا تا آنجا که امکان دارد در مکتب های غیر مادی مدارا هست ، خوشرفتاری هست ، دعوت هست ، تا آنجائی که ممکن است با دعوت مردم را بگردانند به عالم نور و هیچ وقت درصدد جنگ جدال نیستند، مگراینکه احساس کنند توطئه هست ، اگراحساس توطئه کردند، به حسب دستور قرآن به حسب دستوراسلام ، با آنها با شدت رفتار می کنند، تااحساس دستور قرآن و به حسب دستور اسلام ، با آنها با شدت رفتار می کنند. تااحساس توطئه نشده است همه را آزاد می گذارند برای هر چه می خواهنداختیار کنند، وقتی احساس توطئه شد با شدت رفتار می کنند.

58/05/26

منبع : مجله حوزه آذر و دی 1366، شماره 23 

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه