غلامحسین صدیقی؛ عمود خیمه جامعه‌شناسی

غلامحسین صدیقی؛ عمود خیمه جامعه‌شناسی

 غلامحسین صدیقی به عنوان چهره‌ای دانشگاهی در عرصه سیاسی، تاریخی و علمی، جایگاهی ویژه و تاثیرگذاری داشت تا آنجا که نام او را با جامعه‌شناسی در ایران مترادف می‌دانند زیرا بنیان‌گذار این رشته علمی در کشور بود.



غلامحسین صدیقی در۱۲ آذر ۱۲۸۴ خورشیدی در محله سرچشمه تهران متولد شد. پدرش حسین صدیقی، ملقب به اعتضاد دفتر اهل ناحیه نور مازندران و مادرش هم از اهالی همان جا بود.

وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را به ترتیب در مدارس اقدسیه و دارالفنون به پایان رساند و  در مدرسه آلیانس زبان فرانسه را آموخت. ۲۳ ساله بود که برای تحصیل عالی به فرانسه رفت و در ۳۳ سالگی با نوشتن پایان‌نامه‌ای در شاخه جامعه‌شناسی تاریخی با عنوان «جنبش‌های دینی در سده‌های دوم و سوم هجری» از دانشگاه پاریس دکتری گرفت.

وی پس از بازگشت به ایران نخست دانشیار و سپس استاد دانشگاه تهران شد. یکی از اقدامات او در این دوره تأسیس «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» بود که بعدها به دانشکده علوم اجتماعی تبدیل شد. بنابراین صدیقی نقش مهم و تاثیرگذاری در تاسیس و بالندگی علوم اجتماعی در ایران داشت. از این رو در این جستار به مناسبت سالروز تولدش به این نقش تعیین کننده وی اشاره ای شده است.

خدمت به علوم اجتماعی

مهمترین خدمت علمی و فرهنگی صدیقی به علوم اجتماعی تأسیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در دانشگاه تهران در ۱۳۲۷ خورشیدی بود که در ۱۳۵۱ خورشیدی به دانشکده علوم اجتماعی تبدیل شد. صدیقی دانش‌آموخته جامعه‌شناسی از دانشگاه سوربن پاریس بود که در ایجاد نخستین کرسی جامعه‌شناسی در دانشگاه تهران نقش اول را داشت.

صدیقی با همکاری احسان نراقی موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی را تاسیس کرد و نقش مهمی در گذار از اجتماعیات به جامعه‌شناسی جدید ایفا کرد و روشنفکرانی مانند داریوش آشوری و حبیب‌الله پیمان را در آن موسسه به کار جامعه‌شناسی گرفت.

جامعه‌شناسی صدیقی پیش از آنکه به کار تغییر جهان بیاید در کار تفسیر آن بود و حتی پیش از آن‌که جامعه‌شناسی باشد، اجتماعیات بود که شاخه‌ای از ادبیات محسوب می‌شد. رساله‌ ارزشمند او برای دکتری جامعه‌شناسی که درباره نهضت‌های دینی ایرانیان در صدر اسلام بود، اهمیت زیادی داشت اما بسیار دیر به فارسی بازگردانده شد.

او جامعه‌شناسی را اجتماعیات می‌نامید و اجتماعیات را در ادبیات می‌جست. وی در جایگاه یک واردکننده علم جامعه‌شناسی، علوم غربی را با علوم شرقی و زیرساخت‌ها و بسترهای آن درهم آمیخت و علم و آگاهی این ابتکار باعث شد که ما به جامعه‌شناسی به شکلی بومی و وطنی آن برسیم. اگرچه صدیقی در ۱۳۵۲ خورشیدی بازنشسته شد اما با عنوان استاد ممتاز تا ۱۳۵۸ خورشیدی همچنان به تدریس در دانشکده‌ علوم اجتماعی ادامه ‌داد.

خدمات و تالیفات علمی

غلامحسین صدیقی دارای ۲ شخصیت علمی و سیاسی بود؛ از یک طرف جامعه‌شناسی را به عنوان یک رشته مستقل در ایران پایه‌گذاری کرد و چهره‌ای دانشگاهی از خود آفرید و از طرفی دیگر با محمد مصدق در نهضت ملی همکاری داشت و همراه با او راهی زندان شد تا تصویر سیاستمداری صادق و وفادار از خود میان برگ‌های تاریخ برجای گذارد.

وی در کنار ۳۵ سال تدریس در دانشگاه و تدوین جزوه‌های دانشگاهی برای رشته خود، سال‌ها با لغتنامه دهخدا در زمینه واژگان جامعه‌شناسی همکاری کرد و منشور یونسکو را به فارسی برگرداند.

این استاد دانشگاه از بنیان‌گذاران کنگره‌ هزاره ابوعلی سینا بود و هنگامی که کنگره در اردیبهشت‌ ۱۳۳۳خورشیدی در همدان تشکیل شد، در زندان لشکر ۲ زرهی تهران به‌ سر می‌برد. پروفسور لوئی ماسنیون با اجازه محمدرضا پهلوی در زندان از وی دیدار می کند. صدیقی در پاسخ به لویی ماسینیون به مناسبت دعوت برای تدریس در دانشگاه پاریس می گوید: ایران وطن من است و من به ایرانی بودن خود افتخار می کنم، حتی اگر این امر به بهای جان من تمام شود، چون من هر چه دارم از این آب و خاک است.

 

افزون بر این در راستای روشنگری در ایران، ۲ کتاب «از طالس تا سقراط» و «از سقراط تا ارسطو» را تألیف کرد و پژوهش‌های ماندگاری درباره ابوریحان بیرونی و ابن سینا ارایه داد. یکی از محدود آثار مکتوب او نیز مقدمه‌ای است که بر ترجمه محمدابراهیم باستانی‌پاریزی از رساله‌ «اصول حکومت آتن» اثر ارسطو نوشته است.

همچنین صدیقی در طول زندگی علمی خود شاگردان خوبی را تربیت کرد؛ شاگردانی که به‌عنوان حلقه‌ای در اطرافش گرد آمدند، همگی از جامعه شناسان تراز اول و مطرح ایرانی شدند که بعدها نسل به نسل به جامعه‌شناسی و ارتقای آن کمک کردند.

اندیشه و دیدگاه‌ها

پژوهش‌های ارزنده صدیقی در خصوص ایران و اسلام از او روشنفکری ملی ساخته بود. صدیقی نه همچون اسلام‌ستیزان شیفته‌ ایران باستان و دشمن ایران اسلامی بود و نه همچون اسلام‌گرایان سنتی، ایران قبل از اسلام را نادیده می‌گرفت. او بزرگترین کاستی ملت ایران را چنین ترسیم کرد: «بزرگترین عیب ما بی‌انصافی است. بی‌انصافی در داوری درباره دیگران» و در جای دیگری نوشت: «جامعه‌ای شایسته بقاست که در آن انسان ارجمند و عزیز و گرامی باشد».

دکتر صدیقی در مقام یک روشنفکر ملی فهمی از مفهوم ایران داشت که اصولاً از آرای روشنفکران چپ و روشنفکران دینی غایب بود. رساله‌ او بر درک ایرانشهری از ارتباط ایران و اسلام استوار بود که در آن رابطه‌ای متفاوت از نسبت دیانت و سیاست برقرار بود. او براساس بسترها و زیست سرزمینی که در آن زندگی می‌کرد به جامعه خود نگاه می‌کرد و خودش مظهر نظم و قانون‌مداری بود و تلاش می‌کرد تا دانش و دانایی را در خدمت جامعه قرار دهد.

صدیقی با وجود زبان‌دانی و فرنگ‌دیدگی، غرب‌زده نبود و با وجود ملی‌گرایی و فارسی‌دوستی، عرب‌ستیز هم نبود و سنت ایرانی - اسلامی را اساس ملی‌گرایی می‌دانست. او همچون دیگر روشنفکران سنتی ایران در مقام یک حکیم تعارضی میان حکمت و سیاست نمی‌دید، بلکه سیاست را از زیرمجموعه های حکمت می‌دانست.

خاموشی

صدیقی مردی بود که شاگردانش از او به عنوان استادی تمام عیار یاد می‌کنند و همکارانش در عرصه علم و سیاست خصایص و سجایای اخلاقی او را مورد ستایش قرار می‌دادند. او سیاستمدار بود اما زیست سیاستمدارانه نداشت و هرگز اخلاق، آزادگی و وطن‌پرستی خود را فدای منافع سیاسی نکرد. او پس از آنکه از دانشگاه بازنشسته شد تا ۱۳۷۰ خورشیدی در تهران به آرامی زندگی کرد؛ نه دولت از او یاری خواست نه جامعه به یادش بود. حتی دانشگاه نیز فراموشش کرد. در پایان عمر گفت وگویی از او منتشر شد که نگاه معتدل و معقول او به تحولات پس از انقلاب اسلامی را نشان می‌داد. پیرمرد همچنان در دهه هشتم زندگی‌اش از هیجان‌زدگی پرهیز داشت تا اینکه سرانجام در۲۹ اردیبهشت ۱۳۷۰ خورشیدی چشم از جهان فروبست.

منابع

عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سرنوشت یاران دکتر مصدق، تهران، نشرعلم، ۱۳۸۳.

باقر عاقلی،  شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج ۲، تهران، نشر گفتار و نشر علم، ۱۳۸۰.

غلامرضا نجاتی،  تاریخ سیاسی بیست‌وپنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب)،  ج ۱، تهران، رسا، ۱۳۷۱.

آشنایی با دکتر غلامحسین صدیقی: به نقل از کتاب "همه‌هستی‌ام نثار ایران"‌ یادنامه استاد دکتر غلامحسین صدیقی به کوشش دکتر پرویز ورجاوند.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه