ما و میراث شجریان

ما و میراث شجریان

در روزنامه جهان اقتصاد آمده است: پیش و به ویژه پس از مرگ شجریان کسانی او را به خاطر شخصیت مستقل و مواضع سیاسی منتقدانه‌اش می‌ستایند و او را مظهر یک هنرمند ملی و مردمی می‌شمارند، در نقطه مقابل کسانی به واسطه همین مواضع او را مورد طعن و سرزنش قرار می‌دهند.

روزنامه جهان اقتصاد دوشنبه ۲۱ مهر، یادداشتی را به قلم یوسف مزارعی دانش آموخته دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران، منتشر کرده است که در ادامه گزیده ای از متن آن را می خوانیم: مستقل از این اختلاف نظر اما جایگاه هنری و فرهنگی شجریان و آثار اوست که فراتر از هردو گروه متعلق به یک ملت و تاریخ فرهنگ آنست که باید پاس داشته شود. با صدای شجریان میلیون ها نفر در سرتاسر جهان با زیبایی رشک برانگیز فارسی سعدی و حافظ بیشتر آشنا شدند، اشعار آنها ورد زبان اهل کوچه و بازار شد که:

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم

دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

گفتی زخاک بیشترند اهل عشق ما

زخاک بیشتر نه، که ز خاک کمتریم.

دهه ها بعد ما نیستیم اما دیگران سعدی و حافظ را از گلوی شجریان و ناظری بازخواهند شنید و تکرار خواهند کرد.

حساسیت اختلاف نظر در مورد افراد، کوتاه مدت و گذراست، چند ماه، چند سال و در مواردی نادر چند دهه می پاید و رفته رفته به گذشته سپرده می شود، اما میراث فرهنگی و هنری یک ملت به درازای تاریخ می ماند و به مثابه یک عنصر پیوند دهنده تداوم فرهنگی و تاریخی حیات آن ملت را ممکن می کند.

چند درصد از مردم داستان سلطان محمود و فردوسی را می دانند؟ اما او عجم را به پارسی زنده کرد و مانع از تحلیل هویت ایران همچون مصر در زبان عربی شد، گرایش سعدی به اهل سنت، تصوف مولانا، و عرفان ناصر خسرو فقط در ذهن اهل پژوهش و ادب است اما میراث سعدی مانده است تا بگویند فارسی کهن ترین زبان جدید جهان است، چون ما پس از هزارسال همچنان به زبان سعدی سخن می گوییم اما پس از چهارصدسال زبان شکسپیر برای انگلیسی ها آشنا نیست و کمتر زبانی و ملتی در جهان چنین است. سخن ملکیست و سعدی را مسلم.

ادبیات، هنر و فرهنگ خلق شده، فارغ از گرایش های فکری و سیاسی به عنوان خاطره و حافظه یک ملت می مانند، و به غنای فکری آن، کمک می کنند، مرشد و مارگریتا را در سرتاسر جهان می خوانند اما خبری از یاد برادران ضدانقلاب و محدویت های زندگی و نشر آثار بولگاکف در میان نیست، نوبل ادبیات و مجمع الجزایر سولژنتسین برای ملت روسیه مانده است اما دربه دری ها، دشواری های زندگی و مواضع سیاسی او فقط بخشی از تاریخ است برای اهل علم و ادب.

از این نمونه ها در ایران ما هم فراوانند. چند نفر می دانند شاملو و اخوان و فروزانفر چه نگاه سیاسی داشتند اما شعرنوی فارسی را جان دادند، فروغ و پروین در دو سو ایستاده بودند اما زبان فارسی از هر دو، نای و نیروی تازه گرفت.

ارنست رنان فیلسوف فرانسوی معتقد است آنچه یک ملت را ملت می کند میراث مشترک در گذشته (تجربه غم ها و شادی های مشترک) و میل به همزیستی در آینده است وگرنه مرزهای سیاسی، یا میراث پیمان وستفالی است یا محصول تیغ استعمارگران اروپایی.

ما با عزاداری محرم، شعر سعدی، حماسه فردوسی و صدای شجریان تجربیات غم و شادی مشترک داریم، زبان فارسی در عین تکثر زبانی و قومی در پهنه فرهنگی ایران، ما را به هم پیوند می دهد و ضامن ثبات و امنیت ملی ماست. عاشورا و محرم فرای ارزش مذهبی و آیینی، ما را باهم و شبیه هم نگه می دارد.

آنچه ضروریست این است که با همه اختلاف نظرهایمان با یکدیگر، به زبان مدارا و مدنیت سخن بگوییم، به ویژه از توهین به افراد و ارزش های یکدیگر پرهیز کنیم، توهین، تخم نفرت و پراکندگی می کارد، ما همه در یک کشتی نشسته ایم و این کنام پلنگان و شیران فردوسی باید بماند نه تنها برای ما که برای فرزندانمان. فراموش نکنیم درغیاب شجریان ربناخوان، عرصه برای امثال تتلو گسترده تر می شود و این کجا و آن کجا؟

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه