کتاب "مثل یک نمره ۲۰" کتاب یادمان شهید نوجوان اهل اصفهان

کتاب "مثل یک نمره ۲۰" کتاب یادمان شهید نوجوان اهل اصفهان

 کتاب "مثل یک نمره ۲۰" زندگی و رشادت‌های مهرداد عزیزالهی از شهدای نوجوان خطه شهیدپرور اصفهان را شرح می‌دهد و روایت می‌کند.

 نویسنده و گردآورنده خاطره‌ها و مطالب کتاب طیبه کیانی است و در مقدمه می‌نویسد: نویسنده این کتاب ما نیستیم. آفریننده این اثر، دانش‌آموزی اسـت کـه تکلیف‌هایش را خوب نوشته است. کسی کـه تکلیف دیروزش را خوب نوشته بود و تکلیف فردایش را.

و او تنها یکی نبود، بلکه او تنها یکی بود از هزاران! مثــل او بــسیار بودنــد، اما او در آسـمان پر ستاره شهادت درخشید.

این ستاره درخشان "مهرداد عزیزاللّهی" بود و آنچه فـراروی شماست، گل‌گشتی است از باغ خاطرات و بوستان حـالاتش از زبان خانواده‌اش، هم‌رزمانش و بویژه گفت و شنودش کـه از رسانه ملی پخـش شد و او را در کنار شهید محمدحسین فهمیده و همه دانش‌آموزان شهید قرار داد.

پنج هزار و ۴۱۱ شهید از میان ۳۶ هزار شهید دانش آموز ایران از جای جای استان اصفهان هستند که همچون ستارگان آسمان، درخشانند به بیان رهبر بزرگوار انقلاب، تجلیل از اینها یکی از فرائض ماست و ثبت لحظه‌های درد و داغ، شـادی و مقاومت، پیروزی و حفظ آثـار تجـاوز دشـمن و مردم است که به آیندگان امکان خواهد داد تـا ابعادی از این سرگذشت را بشناسند.

شناسنامه گل سرخ، سر تیتر اوراق ابتدایی است که در آن از حال و هوای شهر گنبدهای فیروزه‌ای و رسم عیاری و جوانمردی در آن با محله‌ها و گذرهایی که بازار، مسجد و تکیه داشته‌اند، نوشته‌اند و اینکه اهالی شهادت و ایثار در همین محله‌ها قد کشیدند و عازم جبهه‌ها شدند.

پدر مهرداد داستان ما معلم زبان است. هم زبان خارجی را خوب می‌داند و هم زبان عشق. عشق اما بی‌زبان است و به قولی عشق یعنی استخوان بی پلاک؛ سال‌ها تنهای تنها زیر خاک.

بزرگ‌مرد تخریب

مهرداد محصل سال دوم هنرستان ابوذر بود و بعدها به جبهه رفت. مصاحبه معروف و پخش شده او از صدا و سیما را خیلی‌ها دیدند. او در آن گفت‌ و گوی رسانه‌ای نوجوانی با جثه کوچک و محصل سوم راهنمایی مدرسه احمدیه اصفهان است.

او به توپ‌چی کوچک و بزرگ‌مرد تخریب معروف است. مسعود برادرش چهار سال قبل از مهرداد در عملیات خیبر شهید شده بود.

اولین اعزام شهید عزیزالهی به جبهه، آن هم منطقه کردستان به سال ۵۹ باز می‌گردد. بعدها که تیپ نجف اشرف نجف آباد شکل گرفت همراه آنان به جبهه جنوب عزیمت کرد.

اوقات بیکاری همه کار می‌کرد. پرده دوزی، آلومینیوم‌سازی، کارهای برقی و البته کاراته هم ورزش حرفه ای او بود. در مدرسه تیم ورزشی حزب‌الله را راه انداخت و در جبهه علاوه بر تخریب‌چی به مهندس مین هم شهره بود.

شهید با نمره ۲۰، دوره آموزش غواصی را هم طی کرده بود و در لشگر مقدس ۱۴ امام حسین(ع) اصفهان گاه آرپی‌جـی مـی زد و گاه غواصی مـی‌کـرد، گاه مـین می‌کاشت، گاه مین می‌چید، گاه در فتح المبین، گـاه در خرمشهر و گاه در کربلای چهار.

شبی در کربلای هشت بودی/ شبی در جبهه سردشت بودی/ شبی روشن‌تر از چشم ستاره/ به خون غلطید نعشی پاره پاره

متن پرسش و پاسخ‌های او با مصاحبه کننده تلویزیون در صفحه ۱۹ به بعد کتاب درج شده و مهرداد عزیز با لهجه شیرین اصفهانی در آن دوره نوجوانی مصاحبه می‌کند.

سخنانش اما به مردان مرد الهی می‌ماند و گویا امـام راحل هـم آن شـب چهره‌اش را از سیمای جمهوری اسلامی دیدند.

روزهای نخست آبان ماه سال ۱۳۶۴ عازم خرمشهر می‌شود. ۲ ماه تمام مشغول مین‌یابی است. سوم دی ماه سال ۱۳۶۵ و عملیات کربلای پنج فرا می رسد. پنج سال انتظار پرواز تمام می‌شود و بعد از هجوم وحشیانه آتش‌بار دشمن بعثی روی جزیره ُام‌الرصاص مهرداد عزیزالهی، عزیز الله می‌شود و به سوی معبودش پر می‌کشد.

پیکر مطهرش اما سه سال بعد پیدا می‌شود. پدر شهید می‌گوید درست همان شب اول بمباران اصفهان بود که خبر شهادت فرزند را برایش آوردند. مادر اما بعد از سال‌ها فرزند را در آغوش می‌گیرد و از خاطره قندهای قندان اتاق امام که مهرداد برایش تبرک آورده بود، می‌گوید.

لحظه‌ای تفکر

خون نامه بخش پایانی این مجموعه وصیت نامه شهید را منتشر کرده که می‌نویسد: ای امت شهید پرور ایران، لحظه‌ای بـه کشتارهای اسراییل غاصب در لبنان و فلسطین بیندیشید. لحظه‌ای به جنایت های آمریکـا در منطقـه و شــوروی در افغانــستان مظلــوم بیندیشید. لحظه‌ای بـه زنان و کودکان مظلوم کـه وحشیانه زیر بمباران اسراییل جان می‌دهند. لحظه‌ای به کودکی که از گرسنگی جان می‌دهد و لحظه‌ای بـه جنایت‌های امریکا که بوسیله صدام کافر بر ما تحمیـل شده اسـت.

شهید بعد از سفارش به تفکر و اندیشه در این امور همگان را به پیروی از ولایت و راه امام فرا می‌خواند و حمایت از روحانیت شیعه را یادآور می‌شود و لازم می‌داند.

و اما مرور آغازین برگ کتاب در آخرین بخش این نوشتار:

شهید؛ مثل یک نمره بیست؛ چنین گفت معلّم با ما: ساعت انشا بود. بچه‌ها گوش کنید.

گفت: نظر من این است: شهدا خورشیدند. مرتضی گفت: شهید؛ چون شقایق سرخ است!

دانش آموزی گفت: چون چراغی است که در خانـه ما می‌سوزد!

کسی دیگر گفت: آن درختی است که در باغچه‌ها می‌روید!

دیگری گفت: شهید؛ داستانی است پـر از حادثـه و زیبایی!

مصطفی گفت: شهید؛ مثل یک نمره بیـست، داخـل دفتر قلب من و تو می‌ماند!

کتاب «مثل یک نمره ۲۰» با ویراستاری علی عابدی از سوی سازمان بسیج دانش آموزی سپاه اصفهان منتشر شده است.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه