کتاب 1984

کتاب 1984


کتاب 1984 نوشتۀ جرج اورول، داستانی تخیلی اما نفس‌گیر درباره یک حکومت تمامیت‌خواه با سیاسیتی کنترل‌گر و روابط مخفی مردی به نام وینستون اسمیت و زنی به نام جولیا است که سعی دارند به دور از نظارت حکومت دیکتاتور از بودن در کنار هم لذت ببرند.

درباره کتاب 1984:

1984 که درجهان با عنوان «Nineteen Eighty-Four» شناخته می‌شود از جمله آثار شاخص و مهم در دنیای ادبیات است. این رمان موضوعی سیاسی – اجتماعی – تخیلی دارد. مطالعه این کتاب در ابتدا ممکن است مشکل به نظر برسد اما بسیار لذت‌بخش و پر کشش است. این کتاب از جمله آثاری است که جذابیت و ملموس بودنش زمان و مکان نمی‌شناسد و با وجود گذشت چندین سال از زمان انتشارش هنوز تازگی دارد و با هر گونه تغییر در شرایط اجتماعی ارتباط بر قرار می‌کند. عبارت و اصطلاحاتی در این کتاب به کار رفته است که جای خود را در زبان انگلیسی باز کرده است و کاربردهای مخصوص خود را دارد. مانند: «برادر بزرگ، پلیس فکر، فکر دو جانبه»

کتاب 1984 در سال 1949 منتشر شد به سرعت در سراسر جهان مورد تحسین بسیاری قرار گرفت حتی وینستون چرچیل هم به این کتاب توجه ویژه‌ای نشان داد.

خلاصه‌ی داستان کتاب 1984:

وینستون یکی از اعضای حکومتی تک‌حزبی و توتالیتر (تمامیت‌خواه) است. شعار این حکومت برابری و برادری همگانی است اما آن‌چه در واقعیت در جریان است جامعه‌ای است سرشار از اختلاف طبقاتی و حکومتی کنترل‌گر که بر همه رفتار و حرکات و سخنان مردم نظارت دارد. در این جامعه کسی حق عاشق شدن و ازدواج ندارد مگر اینکه هدفشان صرفا تولید مثل باشد، هرگونه تجمعی به قصد دوستی و معاشرت ممنوع است مگر اینکه در آن تنها درباره حکومت حرف بزنند و آن را تایید کنند. به طور کلی انسان بودن و داشتن روابط انسانی در این جامعه ممنوع است. با وجود تمام خفقان حاکم بر جامعه وینستون تلاش می‌کند به دور از تمام ابزارهای جاسوسی و نظاره‌گر، تفکرات آزادی خواه مستقلش را در دفترچه‌ای ثبت کند، مخفیانه عاشق شود و با معشوقش رابطه برقرار کند و به مبارزه با حکومت بپردازد.

شخصیت‌های اصلی داستان:

وینستون اسمیت: قهرمان اصلی داستان است که نسبت به آن چه پیش از وقوع انقلاب رخ داده کنجکاو است. او کارمند یک حکومت تک‌حزبی در شهر لندن است.

جولیا: معشوق وینستون که عضوی از حزب است اما مخفیانه و به دور از نظارت‌های حکومتی به وینستون ابراز علاقه می‌کند.

اُبرایان: مامور حزب که برای مبارزه با جرایم فکری تلاش می‌کند و با فریب دادن جولیا و وینستون باعث دستگیری آن‌ها می‌شود.

افتخارات رمان 1984:

- جزو فهرست 100 کتاب قرن لوموند
- جزو لیست برترین رمان‌های انگلیسی گاردین
- 3 فیلم با همین عنوان، بر اساس این رمان ساخته شده است.

درباره جورج اورول نویسنده کتاب 1984:

جورج اورول (George Orwell) در سال 1903 زاده شد و در سال 1950 یعنی کم‌تر از یک سال پس از انتشار کتاب 1984 در انگلستان بر اثر ابتلا به بیماری سل در گذشت. زمانی که اورول به نگاشتن آخرین اثرش، کتاب 1984 مشغول بود در حال دست و پنجه نرم کردن با عواقب جنگ جهانی دوم و بیماری سخت خودش نیز بوده است. در سال‌های ابتدایی نگارش این کتاب خانه‌اش بر اثر بمباران نازی‌ها تخریب شد و سال بعد از آن هم همسرش را از دست داد. اورول علاوه بر نویسندگی کتاب، شاعر و روزنامه‌نگار بود و نقدهای ادبی بسیاری هم می‌نوشت.

در بخشی از کتاب 1984 می‌خوانیم:

جولیا گفت: نگاه کن.

در حدوداً پنج متری‌شان به موازات صورتشان یک قناری روی شاخه‌ای فرود آمد. احتمالاً آن پرنده در زیر نور آفتاب آن‌ها را که در سایه بودند ندیده بود. بال‌هایش را باز کرد و دوباره بست، سرش را پایین برد انگار که به خورشید تعظیم می‌کند و سپس آوازی سر داد. صدایش در سکوت عصرگاهی در همه جا طنین انداز شد. وینستون و جولیا کنار هم نشسته بودند و جذب آواز پرنده بودند. پرنده بی‌وقفه آواز سر می‌داد و هیچ کدام از صدایش مانند قبلی نبود. انگار آن پرنده می‌خواست تمام هنرش را به رخ آن‌ها بکشد. گاهی چند لحظه سکوت می‌کرد، بال‌هایش را مرتب می‌کرد بعد سینه‌ خال‌خالی‌اش را پر از باد می‌کرد و آواز سر می‌داد.

وینستون به پرنده نگاه می‌کرد و در اعماق وجودش آن را تحسین می‌کرد چرا این پرنده می‌خواند؟ برای کسی می‌خواند؟ نه جفتی و نه رقیبی دور و برش بود. چه چیزی باعث می‌شد که او در کنار جنگلی آرام و خلوت بنشیند و بی‌جهت آواز بخواند؟ نمی‌دانست آن اطراف میکروفونی وجود دارد یا نه.

او و جولیا تمام مدت آرام صحبت می‌کردند و میکروفون نمی‌توانست صدای آن‌ها را ضبط کند ولی قطعا صدای پرنده را ضبط کرده بود. شاید در سمت دیگر دستگاه مردی ریز اندام و سوسک مانند مشتاقانه در حال گوش کردن بود و صدای پرنده را می‌شنید. صدای پرنده باعث می‌شد که تا حدی او از فکرهای خود دور شود. صدای پرنده انگار نشاطی به درون رگ‌هایش وارد کرد که با نورخورشیدی که از لابه‌لای برگ‌ها می‌تابید آمیخته می‌شد. وینستون ایستاد و خود را تسلیم احساسش کرد.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه