مقالات گردشگری

گردشگری، روش ما و روش صحیح

گردشگری، روش ما و روش صحیح

 حقیقت آن است که گرچه ما یک وزارتخانه مستقل به نام وزارت جهانگردی در ایران داریم ولی فعالیت چشمگیری از آنان در جهت معرفی نقاط باارزش گردشگری از آنان ندیده‌ایم.

 حقیقت آن است که گرچه ما یک وزارتخانه مستقل به نام وزارت جهانگردی در ایران داریم ولی فعالیت چشمگیری از آنان در جهت معرفی نقاط باارزش گردشگری از آنان ندیده‌ایم.

در ادامه گزارش ۱۴ اسفند ۱۴۰۰روزنامه اعتمادآمده است: من و رفیق همسفر قدیمم، مرحوم اینانلو عهدی بسته بودیم که تا آخر عمرش به آن وفادار بود و بنده هم تاکنون آن را نشکسته‌ام و نخواهم شکست تا آخر عمرم.

جریان این عهد و قسم برمی‌گردد به حضور بنده در سوییس. زمانی که زیر سایه کوه‌های آلپ در قله «هاتر هورن» ایستاده بودم. ما در ارتفاع بودیم و زیر پای ما یک دره قرار داشت که به وسیله ابرهای کدر پوشانده شده بود و هیچ چیز از انبوه درختان این دره جنگلی دیده نمی‌شد.راهنمای ما با غرور به من و ما گفت این یک پدیده منحصر به فرد در سراسر جهان است و در سراسر کره خاکی چنین اتفاقی رخ نداده و نمی‌دهد. البته این مرد مغرور و بی‌اطلاع سوییسی به توده ابر ضخیم بالای جنگل اشاره داشت و ترکیب این دو عامل یعنی ابر و جنگل زیر آن را در جهان غیرقابل تکرار می‌دانست. حجب و حیای ناشی از مهمان‌نوازی سوییسی و جمع حاضر در آن منطقه مانع آن شد که من حقیقت را به راهنمای‌مان بگویم که تنها در ایران بنده در دو نقطه از مملکت عزیزمان عینا آنچه در سوییس دیدم، در ایران‌مان دیده بودم. یکی در محلی که به آن جنگل ابر می‌گوییم.در شاهرود و دیگری در منطقه ارسباران که بنده در قسمتی از فراز کوه ایستادم در حالی که تا کمر در تاریکی حاصل از ابرها و دیگری از کمر به بالا زیر نور درخشان خورشید گرم و روشن بود.

آنچه راهنمای سوییسی در جهان بی‌همتا می‌دانست ما در ایران در دو نقطه داشتیم و بسیاری از هموطنان ما  از وجود آنها آگاه نبودند. آنچه بعد از آن اتفاق افتاد موجب عهدی شد که بین بنده و محمد اینانلو بسته شد! و اما عهد چه بود؟ حقیقت آنکه محمد در بازدیدی که از جنگل ابر داشت کاملا مثل بنده جذب آن همه زیبایی طبیعی جنگل ابر شده بود و قصه غرور سوییسی‌ها را نسبت به پدیده یکسان جنگل ابر از من شنید و این دو داستان را در یک برنامه تلویزیونی تعریف کرد. نتیجه آن شد که به قول خودش بزرگ‌ترین اشتباه خود را مرتکب شد و به فاصله دو ماه که به جنگل ابر و «ده ابر» بازگشت به قول خودش تا زانو در زباله‌های توریست‌ها که با راهنمایی ایشان به ابر رفته بودند فرو رفت. بنده هم رفتم و اهالی ابر خیلی از ما گله داشتند و می‌گفتند چرا آدرس ما را به توریست‌نماها دادید که خانه سرسبز ما را این طور آلوده کنند؟ من و محمد اینانلو خیلی سر این موضوع بحث کردیم که چطور در جنگل ابر سوییس یک تکه زباله هم محض نمونه پیدا نمی‌شد ولی در ظرف کمتر از سه ماه به محض اینکه مردم از وجود جنگل ابر ایران آگاه شدند، این همه زباله در این محیط زیبا دپو شد؟ تقریبا بلافاصله بعد از هجوم گردشگران ایرانی دو، سه تا مغازه در نزدیکی «ده ابر» افتتاح شد که خروارها پفک نمکی و انواع تنقلات بسته‌بندی شده می‌فروختند و البته کاغذ و بسته‌بندی به بیرون انداخته می‌شدند وجلوی هیچ‌کدام از این مغازه‌ها محض نمونه یک سطل برای ریختن زباله وجود نداشت. بنده چند روزی به دیدار «ده ابر» رفتم. جوانان گلایه داشتند که از وقتی پای گردشگران به منطقه باز شده، خود اهالی ده نیز مانند آنها رفتار می‌کنند و زباله خود را پراکنده می‌کنند.

بنده شاهد این امر بودم. بارها در ادامه این مسافرت‌ها در جای جای ایران عزیزمان به نقاط بهشتی متعددی برخوردیم که به راستی یکی از یکی زیباتر و تماشایی‌تر بود و در لرستان بکر و زیبا که بر فراز دره‌ای ایستاده بودیم، محمدعلی اینانلو که در چشم نافذش اشک داشت، گفت اسماعیل (و بعد از کمی سکوت) «من از کاری که کردم وجدانم درد می‌کند. من نبایستی آدرس جنگل ابر را به مردم می‌دادم که این‌طور تخریب بشه. بیا اگر در طول سفر به نقاط بکر و زیبا رسیدیم نام و آدرس آن را افشا نکنیم. سپس با چشمانی تر و صورت نمدار، به همدیگر قول دادیم از آن به بعد هر وقت به کوه زیبا، دره پرنقش و نگار، پرنده خوش خط و خال و یا دشت فراخ و زیبا و یا جنگل با هزاران رنگ پاییزی می‌رسیدیم، محمد می‌گفت اسماعیل قول؟ و من هم تکرار می‌کردم قول! دیگران متوجه نمی‌شدند و اگر هم می‌پرسیدند پاسخ نمی‌دادیم! آنچه ما را تشویق می‌کرد که به عهد خود پایدار بمانیم سالم ماندن نقاطی از ایران بود که شهرتی در جهت جالب بودن از نظر گردشگری نداشتند و ناشناس مانده بودند و بعد از ده سال از اولین دیدار، کماکان بکر و دست نخورده و سالم مانده بودند. در حالی که ما می‌دانستیم اگر این نقاط را ما و یا دیگران معرفی کرده بودند بعد از ده سال، چیزی از این نقاط و یا پدیده‌ها باقی نمانده بود.در مملکت ما اکنون معرفی نقاط جذاب و زیبا به صورت گناه جلوه می‌کند در حالی که در کشورهای زیادی مجله‌های توریستی به معرفی نقاط جذاب توریستی می‌پردازند و با چاپ کتاب‌های فراوان و نفیس در مورد مناطق متفاوت توریستی، مردم داخلی و خارجی را تشویق به عزیمت به آن منطقه می‌نمایند آن وقت در ایران ما باید دهان‌مان را ببندیم و ساکت بمانیم. ولی به راستی چرا؟

اجازه می‌خواهم خیلی رک و پوست کنده دلیل را عرض کنم. دلیل آن است که ما یاد نگرفته‌ایم که توریست خوبی باشیم. تعریف توریست خوب کسی است که به شهر و یا یک منطقه طبیعی مانند دشت و کوه  یا موزه و ساختمان مراجعه می‌کند و بدون آنکه موجب تخریب  یا تغییری گردد از آن محل جدا شده و بدون آنکه هیچ گونه اثری از خود به جای گذارد سری به محل‌های اسطوره‌ای توریستی  ما مانند تخت جمشید بی‌نظیر بزنید از حکاکی‌های دولت‌های قجری که بر دل سنگ کنده شده تا دست‌نوشته‌های توریست‌های صدها سال که سنگ‌های تحت جمشید را خراشیده‌اند ثابت می‌کنند که توریست‌های خوبی نبودند!


جایگاه صنعت گردشگری در جهان

امرزوه بسیاری از کشورها از نظر اقتصادی کاملا متکی به درآمدهای ارزی از راه صنعت توریسم می‌باشند. این کشورها معمولا با فرهنگی قدیمی و چند هزار ساله بوده و از نظر منابع طبیعی مانند کانی‌ها  یا صنعت پیشرفته فقیر می‌باشند و لذا گردشگری راه گذران نیازهای اقتصادی آنان می‌باشد. اغلب کشورهای جهان سوم در این حلقه قرار دارند. بزرگ‌ترین دموکراسی جهان با حدود یک میلیارد و سیصد میلیون نفر جمعیت در اعداد این گونه کشورها قرار دارد که کاملا متکی به درآمدهای توریستی می‌باشد. این کشور برای تشویق توریست‌ها اقدام به تاسیس نیروهای «پلیس توریست» نموده که بنده در سایر نقاط جهان ندیده‌ام. شما به عنوان توریست به این نیروها مراجعه می‌کنید و آنها بلافاصله وارد عمل می‌شوند و حق شما را در اسرع وقت استیفا می‌نمایند.

تجربه شخصی بنده در شهر بنگلر، من را با این نیروی ویژه و قدرت آنان آشنا کرد. برای رفتن به شهر «پورتاپارتی» مقر اقامت نسای‌بابا بلیت اتوبوس را از یک شرکت مسافربری به سه برابر قیمت تهیه کردم و وقتی که به بنگلر بازگشتم به پلیس توریسم که در چهارراه مستقر بودند مراجعه کردم و جریان را گفتم. یک مامور بلافاصله با من راهی شد و به دفتر شرکت مسافری آمد. بلیت من را با دفتر شرکت مطابقت داد و بقیه پول من را پس داد و شرکت را هم جریمه کرد. پلیسی که با من آمد، جوانی خوشرو و با دانش کافی به زبان انگلیسی به من گفت که هندوستان به گردشگران جهانی نیازمند است. به خاطر دارم که در یک قطار شلوغ از دهلی‌ به طرف جنوب در حرکت بودم. یک مامور پلیس به سوی من آمد و با تندی با من صحبت کرد. یکی، دو نفر به پلیس گفتند که بنده خارجی هستم. او از من عذرخواهی کرد و رفت. باز هم دستور داد که نسبت به خارجی‌ها در صحبت هم حتی ملایمت و ادب را رعایت کند.


آنچه شیران را کند روبه مزاج
احتیاج است، احتیاج است، احتیاج

دلیل دیگری که ما ایرانی‌ها را توریست‌های ناشی می‌کند، اهداف گردشگری ما است. به راستی از خیل گردشگرانی که به اروپا می‌روند چند درصد برای دیدار طبیعت قاره سبز و زیبایی‌های بی‌بدیل آن رهسپار می‌شوند؟ بنده تا به حال ندیده و نشنیده‌ام، برای دیدار از موزه یا چه؟ برای شنیدن موسیقی ملل چه؟ اغلب هموطنان برای خرید، آن‌هم از مغازه‌های خاص، رنج سفر را هموار می‌کنند. همین.

یک همکار انگلیسی که به ایران آمد فرزند ۱۲ ساله‌اش را آورد. این پسربچه چند کتاب راجع به غارهای ایران با خود آورده بود که با هدایت پدرش به خفاش‌های غارهای ایران علاقه‌مند شده بود. ما ایرانی‌ها به کشورهایی که برای مرخصی می‌رویم حتی راجع به رژیم آنها چیزی نمی‌دانیم. بنده رییس‌جمهور انگلستان را هم شنیده‌ام! باور کنید گاه دیده‌ام که گردشگر ایرانی در کشورهای خارج تنها مسیر هتل تا یک خیابان که محل مغازه‌های معروف می‌باشد را می‌دانند. هیچ یک از مظاهر تمدن و فرهنگ و حتی تفریحی را در کشورهای گوناگون نه می‌بینند و نه علاقه‌ای به تماشا و دیدن دارند.مجموعه‌ای از عوامل گوناگون باید دست به دست هم بدهند و کار کنند. یک سیستم کلیشه‌ای گردشگری تبدیل به یک سیستم گردشگری پویا شود. بنده هنوز یک مجموعه گردشگری و راهنمای کامل گردشگری ایران را ندیده‌ام که منتشر شده باشد. در سراسر ایران عزیز وسیع و متنوع، تنها چند نقطه به عنوان هدف‌های گردشگری را مردم می‌شناسند و پیوسته به این نقاط مسافرت می‌کنند. شهرهایی مانند اصفهان، شیراز، کاشان، تبریز و مشهد و چند جای دیگر ولی واقعا مملکت ما از نظر نقاط دیدنی همین شهرهای جذاب را دارد. یک سال در دالانی که در باغ فین کاشان وجود دارد و حمام معروف فین که امیرکبیر در آن شهید شد ازدحام جمعیت در نوروز چنان بود که جمعیت گره خورد و خانم مسنی زیر دست و پا از پای درآمد.


حیف از این باغ کز جفای فلک
مقتل میرزا تقی خان شد

حقیقت آن است که گرچه ما یک وزارتخانه مستقل به نام وزارت جهانگردی در ایران داریم ولی فعالیت چشمگیری از آنان در جهت معرفی نقاط باارزش گردشگری از آنان ندیده‌ایم. می‌گویند در ایران یک میلیون منطقه خاص گردشگری وجود دارد که لااقل ۱۰درصد آنها می‌تواند توریست را به خود جلب کند. این siteهای گردشگری مناطقی مانند کاخ‌ها، قصرها، مسجد و ساختمان‌ها و نقاط باستانی مانند پل‌ها و مناره‌هاو... می‌باشند که جنبه باستانی دارند. علاوه بر اینها مناطق بسیار زیبا و جذاب طبیعی مانند دشت‌ها، کوه‌ها، قله‌ها، غارها، رودها و دره‌هایی نیز هستند که در ایران و جهان، علاقه‌مندان خود را دارند و البته سازمان حفاظت محیط زیست باید در معرفی این مناطق به ایرانی‌ها و جهان کوشش نماید و بالاخره اماکن مذهبی مانند مدفن شخصیت‌های مذهبی است که بیش از سالی ۷ میلیون تماشاگر و افراد معتقد مذهبی ایرانی و خارجی هر ساله از این مناطق بازدید می‌نمایند. در این زمینه می‌توان گفت که سازمان اوقاف بیش از دو متولی دیگر برای معرفی این مناطق مذهبی، فعال می‌باشد و علاقه‌مندان از ایران و خارج از مملکت به زیارت آنها هجوم می‌آورند.

بنده در یکی از برنامه‌های «شکاربان»ذکر کردم که غرفه ایران در یک نمایشگاه گردشگری در لندن را به اتفاق استاد انگلیسی دوره دکترا رفته بودم. غرفه ایران یکی از محقرترین غرفه‌ها بود. در این نمایشگاه باید دیده می‌شدید. مصر دیده شده بود. حتی یک کشور که کمتر از سیصد سال از تاسیس آن نگذشته بود (امریکا) بهتر از ایران دیده شده بود و ایران عزیز من؟ وقتی استاد من از یکی از صاحبان غرفه درخواست بروشور کرد، جوان که حتی انگلیسی هم بلند نبود و حتما با پارتی‌بازی به آن جایگاه رسیده بود! رفت و دو صفحه از یک کتاب که در مورد تخت‌جمشید نوشته شده بود، جدا کرد و به دست پروفسور داد. جان که ایران را می‌شناخت و از پتانسیل‌های توریستی کشور من آگاه بود با یأس سری را تکان داد و با افسوس گفت: «همین؟ شما می‌بایست تلاش می‌کردید ایران را معرفی ‌کنید. وقتی او سعی کرد با یکی از افراد پشت غرفه ایران صحبت کند و متوجه شد که ایشان انگلیسی نمی‌داند، با افسوس به من گفت اسمعیل چرا از تو استفاده نکردند؟ و من گفتم آخر من پارتی نداشتم والا بدون مزد حاضر به همکاری بودم! غرفه‌های کشورهای دیگر در نمایشگاه لندن پر بود از کتاب، بروشور، نمایش فیلم، سخنرانی، پذیرایی شیرینی‌های آن کشور و خلاصه یک نمایش جذاب و جالب از زندگی و جاذبه‌های توریستی، به غیر از ایران که فقیرانه‌ترین و حقیرانه‌ترین نمایش را عرضه کرده بودند. دولت‌های متولی ایران، قبل و بعد از انقلاب در جذب توریست‌های خارجی و استفاده از منابع مالی حاصل از آن، کاملا ناکام مانده‌اند. به عنوان نمونه افزایش تعداد تخت برای گردشگران در سال ۱۹۹۴ جمعا ۳۰ هزار بود که در سال ۱۹۹۸ قرار بود به ۴۸ هزار تخت برسد که عملی نشد. از روی نظرات و گفته‌ها و نوشته‌های مقامات مسوول در مقوله گردشگری می‌توان نتیجه گرفت که مجموع دستگاه تصمیم‌گیر مملکت در مقوله گردشگری، یکسان نبوده و در حالی که گروهی صنعت توریسم را موجب ارتباط با جهان و کسب دلارهای گردشگری می‌دانند گروه دیگر آن را موجب فساد و نفوذ فرهنگ غرب و انحطاط تلقی نموده، موجب اشاعه فرهنگی بی‌قید و بند و لاابالی‌گری می‌دانند و از این نظر نهایت سعی را در کنترل آن به خرج می‌دهند.
در سایه این تضاد عقیده و تضارب مخرب آراست که صنعت گردشگری روی خوش ندیده و نخواهد دید.


وظایف سفارتخانه‌های ایران در خارج:
سر آنتونی پارسونز
Sir Anthon Parsons
آخرین سفیر کبیر انگلستان قبل از انقلاب در یک سخنرانی در لندن گفت: از وظایف سفیر کبیر و مجموعه سفارتخانه، روان کردن تجارت بین دو کشور و تسهیل گردشگری بین اتباع دو کشور است. با ایراد سخنرانی، برپا کردن نمایشگاه و نمایش فیلم و یا سخنرانی برای دانشگاه‌ها. بنابراین سفارتخانه‌های ایران در خارج از کشور مشارکت فعال در نمایش جاذبه‌های توریستی ایران وظیفه‌ای که بنده در کشورهایی که بودم، یک بار هم مشاهده نکرده‌ام که از طرف سفرای ما در آن کشورها از آنان سر بزند، بنده هیچ ایرانی را ندیده‌ام که برای کمک به سفارت‌های ما در کشورهایی که نماینده داریم مراجعه کرده باشد. یک گروه از اساتید انگلیسی عازم ایران بودند. از من پرسیدند که حجاب چیست؟ و خانم‌های همراه این تیم چگونه می‌توانند حجاب را رعایت کنند. بنده با سفارت ایران در لندن تماس گرفتم. آنها بنده را می‌شناختند. گفتند ما تلفنی پاسخ نمی‌دهیم، شما باید بیایید لندن. سه ساعت طی مسیر و هزینه و.... به سفارت رفتم گفتند درخواست خود را مکتوب کنید. نوشتم و به دست‌شان دادم. یک ماه بعد تیم عازم ایران بود. رفتندو بازگشتند و پاسخ نیامده بود! نهایتا تلفن کردم و گلایه کردم که چرا پاسخ من را ندادید. با لحن بی‌ادبانه فرمودند «تو حجاب هم نمی‌دونی چیه؟ مگه ایرانی نیستی؟ مگه مسلمان نیستی؟» این نهایت همکاری سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن بود!

نهایت هراس و فوبیای ایرانی‌ها در خارج از کشور آن است که نیازشان به سفارت خودمان بیفتد. البته رفتار سفارت ما با اتباع کشور میزبان مودب و کاملا دوستانه است و با هموطنان خودشان کم‌لطف هستند.


نتیجه‌گیری
بنده مطالبی را که ارایه کردم خلاصه می‌کنم تا شاید نتیجه‌گیری مناسبی داشته باشم.
بنده با این موضوع شروع کردم که برخلاف سایر کشورها که منطقه زیبایی که می‌بینند به دنیا اعلان می‌کنند ما در ایران نقاط زیبا را معرفی نمی‌کنیم چون می‌ترسیم هموطنان ما آن نقطه را تخریب نمایند.
  راهنمای سوییسی از دیدار جنگل ابر خودشان احساس غرور می‌کرد و ما آن را پنهان کرده بودیم. درحالی که ما هم میل داشتیم که با غرور آن نقطه را داد بزنیم.
 در ایران معرفی نقاط بهشتی و زیبا، برخلاف جهان، یک محمل خلاف و خیانت‌بار است.
 ما ایرانی‌ها توریست‌های خوبی نیستیم. توریست خوب کسی است که در یک نقطه زیبا وارد می‌شود از مواهب آن استفاده می‌کند و بدون تخریب از آن خارج می‌شود.
 امروزه بسیاری از کشورهای جهان کاملا متکی به درآمدهای توریستی می‌باشند. نمونه آن کشور پهناور هندوستان با ۳/۱ میلیارد جمعیت می‌باشد.
 برای آشنا کردن ایرانی‌ها به نقاط زیبای توریستی راهنمای کامل چاپ نشده است.
 ما بیش از یک میلیون منطقه گردشگری داریم که ۱۰درصد آن توریست‌پذیر است.
 سال‌ها میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی هیچ‌گونه فعالیت چشمگیری نداشته و راهنمای گردشگری هم چاپ نشده. 
 در یک نمایشگاه گردشگری در لندن مسوول غرفه انگلیسی نمی‌دانست و وقتی استاد دوره دکترای بنده درخواست بروشور کرد به او یک یا دو صفحه از کتاب مربوط به تخت جمشید را از کتاب جدا کردند و دادند.
 برای توریسم طبیعت‌گردی، سازمان حفاظت محیط زیست باید فعال‌تر عمل کند و بروشورهای اطلاعاتی چاپ کند و زیبایی‌های طبیعی ایران را معرفی کند دریغ از یک کلمه.
 از روی نوشته‌ها و صحبت‌های مقامات ایران به نظر می‌رسد که برخی سیاستمداران طالب توریست خارجی هستند و برخی دیگر به علت تاثیرهای فرهنگی مخالف توریست (به‌خصوص غربی) هستند.
 یکی از وظایف سفرا در خارج از کشور خود تسهیل بازرگانی و توریسم است ولی بنده در کشورهایی که بوده‌ام هیچ وقت ندیده‌ام که سفارت ایران در جهت جلب توریسم فعالیتی داشته باشد.
 برای آنکه ما ایرانی‌ها توریست‌های بهتر شویم، راه دراز است و قلندر خفته مسوولین ما خفته‌اند زیرا فردا که نفت ما ته بکشد تنها پتانسیل‌های گردشگری ما است که می‌ماند.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه