معرفی یکی از مشاهیر و عارفان برجسته سده هشتم هجری

درباره آذری طوسی

درباره آذری طوسی

 آذری طوسی یکی از مشاهیر و عارفان برجسته سده هشتم هجری به شمار می‌رفت که علاوه بر دیوان شعری، آثار منظوم متعددی دیگری همچون بهمن نامه، مرآت، جواهرالاسرار، عروجیه، طغرای همایونی، سعی‌الصفا و... برجای گذاشته است و از این طریق بسیاری از زوایای تاریک آن دوره را برای ما روشن گردانیده است.

 آذری طوسی یکی از مشاهیر و عارفان برجسته سده هشتم هجری به شمار می‌رفت که علاوه بر دیوان شعری، آثار منظوم متعددی دیگری همچون بهمن نامه، مرآت، جواهرالاسرار، عروجیه، طغرای همایونی، سعی‌الصفا و... برجای گذاشته است و از این طریق بسیاری از زوایای تاریک آن دوره را برای ما روشن گردانیده است.

به اعتقاد بسیاری از ادیبان، زبان شعر به زبان روزمره انسان‌ها نزدیک است. این هنر دیرپا و کهن از عهده هر فرد و شخصی برآورده نیست، بلکه موهبتی الهی است که افراد معدودی از آن برخوردار هستند، شاید به این دلیل است که باید به ادبیات و شاعران توجه ویژه ای داشت. در این میان ایران، سرزمین خیزش شاعران نامدار و بزرگ است و از میان ملل مختلف جهان، کمتر ملتی را می توان یافت که دارای چنین خصوصیتی باشد. در حقیقت  نام ایران و ایران زمین پیوسته با شعر و ادب و فرهنگ همراه و همزاد بوده و هست و در طول تاریخ مردم هماره با شعر و ادب همدم بودند و در واقع شعر در متن زندگی مردم بوده است. شاعران گرانقدر ایران در ارتقا فرهنگ و آگاهی دادن به مردم نقش بسزایی داشتند، آنان با سرودن شعرهای گوناگون در بخش ها و موضوعات مختلف به مردم، رشد فکری و فرهنگی و تربیتی بخشیدند. یکی از این شاعران آذری طوسی بود که در ادامه به گوشه ای از زندگی وی می پردازیم.

 

زندگی‌نامه

فخرالدین حمزه اسفراینی مشهور به آذر طوسی در اسفراین در ۷۸۴هجری دیده به جهان گشود و از آنجا که مدتی در طوس روزگار گذرانید به «طوسی»  نیز شهرت یافت. پدرش، علی ملک که نسبش به معین صاحب‌الدعوة احمد بن محمد مروزی می‌رسید از رجال و امیران سربداران بیهق بود. به همین علت، گاهی او را «بیهقی» و «مروزی» نیز گفته‌اند.

آذر طوسی به تحصیل علم حدیث و تفسیر پرداخت و به دلیل استعدادی که داشت به دربار شاهرخ تیموری راه یافت و از توجه و حمایت او برخوردار شد. وی در کار مدح به پایگاهی رسید که به او وعده حکم ملک‌الشعرایی دادند اما در همین زمان ناگهان دچار تغییر حال و دگرگونی درونی شد و به تصوف روی آورد.

 

ورود به عرصه شعر  

آذری طوسی از آغاز جوانی به سرودن شعر پرداخت. از وی آثار گرانسنگی بر جای مانده که از مهم ترین آنها می‌توان به بهمن نامه اشاره کرد. این کتاب آثار منظوم آذری است که به سبک شاهنامه فردوسی و اسکندرنامه نظامی در بحر متقارب و در شرح  سلطنت سلاطین بهمنی دکن و به درخواست احمدشاه سروده است. مرآت از دیگر آثار منظوم وی به سمار می رود که  در قالب مثنوی در عجایب و شگفتی‌های شهرها، چشمه ها، بناها، جانوران و جز آنها همراه با استنتاج های عرفانی که در مراتب عالم «الطامه الکبری» باب تدوین شده است. جواهرالاسرار اثر دیگر آذری است که در علوم قرآنی و صنایع که «اسرار کلام الله» ادبی در چهار باب نگارش یافته است. علاوه بر موارد ذکر شده می توان به عروجیه، طغرای همایونی، سعی‌الصفا و دیوان آذری نام برد. دیوان آذری دربردارنده قصاید، غزلیات، ترجیع بندها، مقطعات، رباعیات و انواع دیگر سروده های اوست.

لیلی و مجنون یکی دیگر از آثار وی است. این مثنوی به طور مجزا از دیوان شیخ آذری جمع‌آوری شده است. مثنوی لیلی و مجنون آذری بر وزن لیلی و مجنون نظامی گنجوی و به تقلید از آن در بغداد منظوم شده است:

این نامه چو زد درِ تمامی                 بردم بَرِ شیخ خود، نظامی

آن گشته به مثنوی یگانه                            گردیده در آسمان فسانه

آن مرشد عاشقان به هر فن               چون رشته روان به چشم سوزن …

این شاعر نامدار در ابتدا به ستایش میرزا شاهرخ پسر تیمور پرداخت اما تحولات روحی وی سبب شد که به عرفان روی آورد. با گرایش به تصوف، به مدت پنج سال دست ارادت به شیخ محیی‌الدین طوسی داد و نزد او به تحصیل حدیث و تفسیر پرداخت و با او به سفر حج رفت. پس از مرگ شیخ، از مریدان شاه نعمت‌الله ولی شد و از او اجازۀ ارشاد و خرقه گرفت و ۲ بار پیاده به مکه رفت. در مدتی که در مکه مجاور خانۀ خدا بود، کتاب سعی الصفا را نوشت و پس از بازگشت رهسپار هندوستان شد. در آنجا به دربار سلطان احمدشاه بهمنی (۸۲۵- ۸۳۸ق/۱۴۲۲-۱۴۳۵م) پیوست و نزد او حرمت و اعتبار بسیار یافت و ملک‌الشعرای دربار او شد. سرانجام، با تعهد اتمام بهمن‌نامه اجازه یافت تا به خراسان بازگردد.

آذری در حدود ۸۳۶ هجری از هندوستان به ایران بازگشت و به اسفراین آمد و دیگر به مدح و ثنای پادشاهان نپرداخت و تنها به مدح پیامبر اسلام(ص) و بیان مناقب اهل بیت(ع) پرداخت و به ادای طاعات و عبادات مشغول شد. این غزل از اوست:

به مجلسی که در او گنج کبریا بخشند           هزار افسر شاهی به یک گدا بخشند

دلا به میکده روز وشب گدایی کن              بود که دُرد کشان جرعه‌ای به ما بخشند

شدیم پیر به عصیان و چشم آن داریم            که جرم ما به جوانان پارسا بخشند

غلام همت آن عارفان با کرمم                   که یک صواب نبینند و صد خطا بخشند

به کوی میکده از مفلسی چه غم دارم            که ساقیان، همه، جام جهان نما بخشند

به نیم ساعت، هجر «آذری» نمی‌ارزد            هزار سال گرش در جهان بقا بخشند

آذری، عارفی مجرد، عالی همت و کم التفات به دنیا و همواره طالب صحبت و همنشینی اهل الله بود. وی در فضیلت و علوم ظاهر و باطن آراسته و در طریقت و مجاهدت، صادق و استوار بود. هنگامی که از هند به اسفراین رسید، بقعه‌ها و رباط های بسیار ساخت و املاک بسیاری بر آنها وقف کرد تا پارسایان، نیازمندان و طالبان علم از آن بهره‌مند شوند. در یکی از اشعار وی می‌خوانیم:

منّت خدای را که مطیع پیمبرم                   فرمانبرِ قضای خداوند اکبرم

توحید بحرواین تن من همچو کشتی است       جان ناخدای کشتی و عقل است لنگرم

تا از سواد وجه شدم سرخ روی فقر            روشن شده است معنی گوگرد احمرم

معنی حل طلق حلول قنات است                این نکته یاد گیر که من کیمیاگرم

دنیا چو یفه طالب آن سگ شمرده اند          لیکن من این گرئه به سگ نیز نشمرم

از آفتاب مت من مهر ذره نیست               گر ذره ای بدانمش از ذره کمترم

 

آذری در غزل های خود نیز گرم جواب‌گویی غزل های استادان سده هفتم و هشتم هجری مانند سعدی، امیر خسرو دهلوی و حافظ بود. بعضی او را «ثانی» امیر خسرو دهلوی دانسته‌اند. غزلیاتش، معمولاً، حتی اگر ظاهر عاشقانه داشته باشد، مشتمل بر اندیشه‌های عرفانی است ... در قصیده‌های آذری هم ایراد معانی حِکْمی و عرفانی و توجه به نعت و منقبت اهل بیت (ع) بسیار دیده می‌شود. آذری، شاعری است که اعتقادات مذهبی یعنی «تشیّع اثنی عشری» هم بر آثارش سایه افکنده است.


خاموشی
سرانجام ملک الشعرای دربار شاهرخ تیموری در ۸۶۶ هجری دیده از جهان فروبست و در مدرسه‌ای در اسفراین، نزدیک دروازه شمالی که خود ساخته بود به خاک سپرده شد. خواجه احمد مستوفی به مناسبت درگذشت آذری، این قطعه را سروده است:

دریغا آذری شیخ زمانه                                          که مصباح حیاتش گشته بی‌وضو

چراغ دل به مفتاح حیاتش                                     به انواع حقایق داشت پرتـــــو

چو او ثانیّ خسرو بود در شعر           از آن تاریخ فوتش گشت «خسرو»

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه