معرفی یکی از شاعران برجسته دوران معاصر ایران

اشعار حسین صفاری‌دوست، برخاسته از باورهای اجتماعی و قلبی

اشعار حسین صفاری‌دوست، برخاسته از باورهای اجتماعی و قلبی

حسین صفاری دوست، یکی از شاعران برجسته دوران معاصر است، شاعری که شعرش تنها دغدغه‌های خودش نبود و صدای ملتی از حنجره او  فریاد می‌شد. او در طول چهار دهه فعالیت در حوزه ادبیات و شعر همواره اجتماع‌گرا و نوع دوست بود و هیچگاه از آن به عنوان ابزاری برای اثبات تمایلات سیاسی بهره نبرد.

حسین صفاری دوست، یکی از شاعران برجسته دوران معاصر است، شاعری که شعرش تنها دغدغه‌های خودش نبود و صدای ملتی از حنجره او  فریاد می‌شد. او در طول چهار دهه فعالیت در حوزه ادبیات و شعر همواره اجتماع‌گرا و نوع دوست بود و هیچگاه از آن به عنوان ابزاری برای اثبات تمایلات سیاسی بهره نبرد.

شعر فارسی زاییده مجموعه ای از بایدها و نبایدهاست. شعر معاصر از آغاز پیدایش، پیام آور ارزش های تازه ای برای انسان بوده است که بررسی این ارزش ها، مخاطب را به چشم اندازهای تازه انسان امروزی نزدیک تر می کند. آنچه که علاوه بر جنبه زیبایی شناختی شعر از شاعر و اثرش انتظار می رود، توجه به مسایل والای انسانی است. با مطالعه شعر هر شاعر می توان دریافت که آیا شاعر از من فردی به من اجتماعی رسیده است یا خیر.

یکی از مهمترین ویژگی های شعر دوره معاصر، مردم گرایی و محتوای اجتماعی آن است. شاعران معاصر در زمینه های مختلف اجتماعی، سیاسی، عاطفی و شخصی اشعاری را سروده اند و به همین خاطر اشعار مشابهی در دیوان شعری آنها یافت می شود. در میان شاعران معاصر می توان به حسین صفاری دوست اشاره کرد، شاعری که در طول چهار دهه، فراز و نشیب فراوان داشته است و این فراز و فرود حکایت از روحی ناآرام و تجربه اندوز دارد. صفاری دوست، یک شاعر غریزی است؛ بدین معنا که او در سرودن یک سینه سخن، تنها از قاعده و صدای قلب خویش پیروی می‌کند، حتی اگر بعضی ناقدان ادبی، برخی آثار او را به نوعی شلختگی در زبان و روایت متهم کنند. واقعیت این است که صفاری دوست فرزند همین مردم و اجتماعی است که سخت آنها را دوست دارد و در سرودن درباره آنان تارهای قلب خسته‌اش لرزیده‌اند. صفاری دوست از آن روی شاعری فطری و غریزی است که ادا و اصول روشنفکرانه آن هم از نوع متظاهرانه و غیرواقعی‌اش را نمی‌پسندد و به مصداق «خون چو می‌جوشد منش از شعر رنگی می‌زنم» همواره مرثیه‌خوان دل دیوانه خویش بوده و این نکته را با یک مرور اجمالی بر نخستین کتاب شعر او «فصلی از شکفتن» تا امروز که دفتر «آن وعده‌های پرپر دیروز» را در برابر داریم، می‌توان به نیکی دریافت.

 

زندگینامه حسین صفاری دوست

حسین صفاری دوست در ۱۳۲۸ خورشیدی در قزوین چشم به جهان گشود. او از همان دوران نوجوانی قدم به دنیای شعر و شاعری گذاشت. صفاری دوست توانست ۲۰ مجموعه شعر را در دوره حیات خود به چاپ برساند. او نخستین مجموعه شعر خود را با نام فصلی از شکفتن در ۱۳۵۴ خورشیدی منتشر کرد. «مهمانی سنگ‌ها، نهال، کوچه‌های بی عابر، اندیشه‌های زخمی، خورشید خمیده، اثر دوجلدی با نیما و دیگران، خاکستری هزار قناری، تا تاک‌های قرمز قزوین، چکاوک در حصار، این‌جا ستاره‌ها همه می‌سوزند، آتش خلوت‌نشین، آن وعده‌های پرپر دیروز، حتماً خیال آمدنی است و چندمین نفر روزگار؟!» از جمله آثاری به شمار می رود که از این شاعر به یادگار مانده است.

صفاری دوست که بیش از چهار دهه در حوزه ادبیات و شعر خدمت کرد، شاگرد مهدی اخوان ثالث و از پیروان شعر نیما بود. وی اعتقاد داشت که شعر خود را بیان می‌کند و نیازی به توضیح ندارد.

او در سخنانی گفته بود: «دلم از فضایی که در حوزه ادبیات و شعر به وجود آمده، پر است و همواره نسبت به وضعیت نابسامان آن هشدار می‌داد.» صفاری دوست وضعیت پیش آمده در حوزه ادبیات را نتیجه کار شاعران، نویسندگان و مطبوعات عنوان می‌کرد و از طرفی معتقد بود که برخی از شاعران جوان خاطره، دانش و هنر ندارند اما در همه جا حاضر شده و شلوغ می‌کنند.

وی در خصوص علت نابسامانی‌های حوزه ادبیات گفته بود: «همه این‌ها از سهل‌انگاری به وجود آمده است، از این‌که همه دوست دارند که شاعر و نویسنده شوند. در دوره‌ای همه می‌خواستند تا دکتر شوند؛ مگر این مملکت نانوا نمی‌خواهد؟ بسیاری از آن افراد هم که می‌خواستند، دکتر شوند، دکتر شدند اما دکتر معمولی، الان هم عده‌ای که هنرپیشه نشده‌اند، می‌خواهند شاعر بشوند. خود هنرپیشه‌ها هم شعر می‌گویند، آواز هم می‌خوانند، گیتار هم می‌زنند و اصلاً فکر نمی‌کنند که در کجای جهان ایستاده‌اند.»

 

دیدگاه های صفاری دوست

این شاعر نسبت به مجموعه‌های شعر نیز انتقاداتی داشت. وی معتقد بود که کتاب‌های کنونی مطبوعات پرکن هستند و بیشتر با پرداخت پول به ناشر چاپ می‌شوند که در نهایت باعث دل‌زدگی مردم از شعر و رمان می‌شوند. صفاری دوست شاعران گذشته را عالم به احوال مردم زمانه خود می‌دانست و همین امر را علت ماندگاری آنها در عنوان می‌کرد. در خصوص شعر نو نیز اعتقاد داشت که چهار سبک بیشتر در آن وجود ندارد: شاملو، فروغ، اخوان و نیما و سایر شاعران این سبک بین این چهار تن قرار دارند.

 

شاملو و زبان شعر

این کتاب یکی از آثار صفاری دوست به شمار می رود. در بخشی از کتاب می خوانیم: یکی از شاگردان خلف و استثناهای شعر امروز نیمایی بی‌شک احمد شاملو است. شاملو طی دوره طولانی شاعری خود بسیار مورد توجه و بی‌مهری اقشار و طبقه‌های اجتماعی این مملکت قرار گرفته و بسیار مدح و ذم شنیده است. او بعد از نیما بزرگ‌ترین و برانگیزاننده‌ترین شاعر دوره‌های مختلف بوده که شهرت و آوازه‌اش از سیطره زمان و مکان به در رفته و تأثیر گذارترین مرد شعر و ادب این چندین دهه بوده است. او زیباترین قصیده حیات تنفسی در عالم شعر بود و از هر کس به خود نیمای پدر نزدیک‌تر و برای نهضت آن پدر پیشوا کوشیده است. احمد شاملو طی سال‌های طولانی شعری خود با چند دوره شروع و از آن رد شد تا به این قله‌ای که امروزه همگان مشاهده می‌کنند، نشسته و همگان را نظاره می‌کند. دوره اول، قطعه ادبی‌های بسیار آبکی که واقعا از بدترین شعرهای آن دوره است. دوره دوم، تاثیر شعر و گفته نیما و زبان نیماست. دوره سوم، «رکسانا» بازی، بسیار بی‌مورد و احساساتی. دوره چهارم، بعد از شعر جاودان «عموهایت» که شاملو همان قالب را ملاک همیشگی شعر خود قرار داده و آن الگویی جا افتاده می‌شود، برای شاهکارهای جاودانه شعر شاملویی.

 

با نیما و دیگران

بحث حسین صفاری دوست، در این کتاب در ارتباط با نقد است؛ نقدی که از پیدایش شعر نو در ایران پا گرفت. نویسنده در این کتاب اشعاری از شاعران معاصر را نقل کرده و سپس در صفحاتی به نقد و بررسی آن شعر می‌پردازد. برخی از اشعاری که در این کتاب آمده، عبارتند از: ترا من چشم در راهم / نیما یوشیج، بچه‌های اعماق / احمد شاملو، آن بالا/ مهدی اخوان ثالث، تنها صداست که می‌ماند/ فروغ فرخزاد، بی تو خاکسترم / م. آزاد و .... .

 

سبک فکری صفاری دوست

صفاری دوست در آخرین مجموعه شعرهایش، همراه با نگاه حسرت‌بار به گذشته تاریخی سرزمینش و چهره‌های اساطیری آن، نومیدی و یأس را پاس نمی‌دارد و گو اینکه به دلایل خاص جسمانی و بیماری دیرپای، ملال خاطری از روزگار دارد اما قلندروار خود را از هر آنچه رنگ تعلق پذیرد، آزاد می‌دارد. شعر درخشان «شرح حال» او با اینکه شعری کوتاه است اما بسان یک مثنوی عمل می‌کند و زندگی شاعر را آن‌گونه که هست تا امروز روایت می‌کند:

«تاریک، بی‌درخت، بی‌کاسه کوزه و فرش

بی‌یار و بی‌اقربا، خاموش

کنار صندلی سال‌های خویش

مردی با خاطرات فراوان

خم گشته روی آرنج سایه‌ها

مثل امروز قامتش...»

در بخش دیگری از دیوان شعریش با عنوان «آفتاب رهایی» با دیدگاهی جهانشمول و با بهره‌گیری از عناصر اسطوره‌ای و اشاراتی به داستان بیژن و گیو و بانوگشسب، سوگ سرودی ساز می‌کند که ضمن گریه بر گذشته شکوهمند باستانی و اشکی فشاندن بر آنچه رفته است. به طوری که در مصرع آخر امیدوارانه می‌گوید:

«جام و نگاه تنت ابری است

در فکر آفتاب رهایی باش!»

بهره‌گیری از عناصر اسطوره‌ای به خصوص شخصیت‌های شاهنامه‌ای و به‌کارگیری نام آنان در این دفتر از شعرهای صفاری دوست، بسامد بالایی دارد و این چهره‌ها در شعرهایی همچون «بدخشان، گنج سوخته شاید، چشم اسفندیار، اسب سیاه اسفندیار، اسفندیار نیستم، فرزند زال زرد» و بسیاری شعرهای دیگر خوش نشسته‌اند و این نشانگر دلمشغولی شاعر است در انس با شاهنامه. در مجموعه چکاوک او موسیقی به تمام حواس جلوه گر شده است.                                                                                       

از دیگر شعرهای درخشان او می‌توان به «پلاک صفر» اشاره کرد که دید مرگ اندیشانه شاعر آن‌چنان غلبه‌ای بر فضای شعر دارد که اگر فردی صفاری دوست را از نزدیک بشناسد، درخواهد یافت که سروده حاضر تا چه حد یکی از اثرگذارترین و صادق‌ترین نوشته‌های شاعر است که بی‌هیچ ابهامی و به صراحت آینه، مرگ و حضور یقین و نزدیک بودن آن از رگ گردن را در زندگی آدمی بازمی‌تابد.

دفتر سروده‌های صفاری دوست همچون مجموعه‌های پیشین او از تسامحات چاپی در رنج است.

 

فرجام

حسین صفاری دوست، سرانجام پس از گذراندن یک دوره بیماری در ۷۱ سالگی و در تیر ۱۳۹۹ خورشیدی چشم از جهان فروبست.

 

منبع: 

مجله؛ گوهران، پاییز و زمستان ۱۳۸۴ - شماره ۹ و ۱۰ (ویژه نامه/ جلد ۲) (‎۱۰ صفحه - از ۳۰۷ تا ۳۱۶ )

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه