معرفی شخصیتهای انقلاب اسلامی

محتشمی‌پور مرد مقتدر و کارآمد

محتشمی‌پور مرد مقتدر و کارآمد

یکی از درخشان‌ترین وجوه کارنامه سیاسی و مدیریتی محتشمی‌پور دوره حضور ایشان در وزارت کشور است. دوره‌ای که در آن نسل بزرگی از مدیران ارزشمند و کیفی در کشور رشد یافتند.

یکی از درخشان‌ترین وجوه کارنامه سیاسی و مدیریتی محتشمی‌پور دوره حضور ایشان در وزارت کشور است. دوره‌ای که در آن نسل بزرگی از مدیران ارزشمند و کیفی در کشور رشد یافتند.

آنچه در پی می‌آید، گفت‌وگوی حمید امامی مشاور و مدیرکل سیاسی وقت وزارت کشور و معاون اقتصادی شهرداری تهران با ویژه نامه حضور است. 

لطفا مقدمتا از خصائل و ویژگی‌های مرحوم محتشمی‌پور بفرمایید.

خداوند آقای محتشمی را بیامرزد. من ایشان را به‌عنوان انسان مقتدر می‌شناسم. درواقع همه ایشان را به این صورت می‌شناسند. حتی کسانی که مخالف ایشان بودند و مثل ما علاقه‌مند نبودند نیز می‌گویند که ایشان فردی این‌چنین بود. مثلا دوستانی که در حوزه سیاسی مطلب می‌نویسند، ایشان را فرد مقتدری می‌دانستند. آقای محتشمی فرد مقتدری بود. شناخت امام از ایشان باعث شده بود پشتوانه خوبی داشته باشند. لذا فرد محکمی بود.

 

 از اولین ملاقات خود با ایشان خاطره‌ای دارید؟

اولین ملاقات من با ایشان اینطور بود که به اداره سیاسی آمده بودم و با مدیرمان در وزارت کشور رفتیم که ایشان مرا به وزیر معرفی کند و گفت که آمده‌ام این کار را انجام دهم و آقای امامی را معرفی کنم و کارم را بگویم. ایشان گفت نوشته‌های آقای امامی را دیده‌ام و مطالب‌شان خیلی محکم و خوب است. این اقتدار را داشت و علی‌رغم اینکه این اقتدار و وجهه بیرونی خود را به‌عنوان فردی احتمالا خشن و تند نشان می‌داد، ولی واقعا فردی عاطفی و مبادی آداب و اخلاقی بود.

 

از دیگر مصادیق صفات ایشان هم اگر امکان دارد بفرمایید.

یک‌بار در برخوردهایش دیدم که در اتاقش با یکی از استانداران تراز اول نشسته بود و من فکر کردم با ایشان محکم حرف می‌زند. بعد فهمیدم با آقای موسوی اردبیلی رییس قوه قضاییه حرف می‌زند. یعنی اینطور مقتدر بود. در دولت هم هر وقت که می دیدیم کاری می‌خواهد انجام شود و ایشان نظری می‌داد، وزرا و مسئولین به راحتی می‌پذیرفتند. در مجلس هم که می‌رفتند همینطور محکم و استوار بودند.

 

نفوذ کلام ایشان چگونه و به چه ترتیب بود؟

از نظر نفوذ نیز وقتی سمینار فلسطین را برگزار کرد، مقام معظم رهبری را دعوت کرد و معمولش این بود که اگر هر کس دیگری دعوت می‌کرد رهبری احتمالا نمی‌رفتند، ولی به ایشان احترام گذاشتند و رفتند. یعنی نفوذ کلام و کارهای ارزشمند ایشان حتی در سطح رهبری هم تاثیر داشت و مورد حمایت قرار می‌گرفت.

همین آدم بسیار عاطفی بود و من در جاهای مختلفی با ایشان بودم و دیدم که چقدر عاطفی است. مثلا به یکی از کمیسیون‌های اصلی دولت رفتیم و آقای مهندس موسوی رییس جلسه بود و در مورد مسائل اصناف صحبت می‌کردیم. چون کمیسیون‌اش در حوزه کار ما بود. آقای مهندس موسوی به افرادی که خارج از دولت آمده بودند، گفت که ایشان چرا آمده و ایشان عضو دولت نیست و نباید بیاید و باید بیرون برود. من کنار آقای محتشمی نشسته بودم و گفتم من هم به‌عنوان مدیر کل آمده‌ام و من هم عضو نیستم و خیال کنید ایشان هم مدیرکل آنها است و گفت بگویید بیرونش نکنند. البته مدیر کل بازرگانی هم در جلسه بود. آقای محتشمی یادداشتی نوشت و تا می‌خواست بلند شود و به طرف ایشان برود، من آماده بودم و ایشان را نگاه داشتم و گفتم حاج آقا به من بدهید و با اینکه جوانکی ۲۶ - ۲۷ ساله بودم اما حاضر نبود که کاغذ را به من بدهد و بگوید این را به آن طرف بده و خودش می‌خواست ببرد.

یک روزی من به اتاق ایشان رفتم احتمالا زمان جنگ بود و لامپ ها را خاموش می کردند و یک لامپ روی میز ایشان بود و آخر شب بود که من وارد اتاق ایشان شدم و به‌خاطر حادثه انفجار گوش ایشان کمی سنگین بود و رفتم کنار میز ایشان نشستم و یکی دو دقیقه‌ای طول کشید و مشغول خواندن چیزی بودند. بعد که مرا دیدند گفتند تو اینجا چه‌کار می کنی؟! گفتم آمدم آن مطالب را عرض کنم و بلند شد و گفت بیا برویم آن طرف بنشینیم و حاضر نبود از پشت میزش با منی که مدیر کل جوانی در آن زمان بودم صحبت کند. در حالی‌که خیلی‌ها این کار را می‌کنند. خود من هم همین کار را می کنم. بلند شد و احترام کرد و آن طرف نشست و صحبت کردیم. نوع مراودات ایشان آن‌قدر خوب بود و آدم از ته دل می‌خواست کار های ایشان را انجام دهد.

یک‌بار به دولت رفتیم و می‌خواستیم در مورد صندوق‌های قرض‌الحسنه صحبت کنیم که یکی از موارد غیرانتفاعی در حوزه اداره سیاسی بود و به دولت رفتیم. میز دولت میزی بیضی شکل بود و مثل الان نبود و وزرا می نشستند و مهمان آن بالا بالاها و اصطلاحا کمر میز می‌نشست. برای اولین بار یک کارشناس هم بردم که ببیند دولت چطور است و آقای محتشمی هم نشست و به مقدمه‌ای اشاره کرد و بعد گفت ایشان توضیح بدهد و من توضیح دادم و وزرا یکی یکی صحبت کردند. آقای محتشمی در گوش من گفت که می‌رود چون بیرون کار دارد و هر چیزی گفتند جواب‌شان را بدهم و من به اعتبار آقای محتشمی مقتدرانه عمل کرده بودم و کارهای مفصلی کرده بودیم. در پایان جلسه آقای موسوی گفت فلانی صحبت کند و یادم هست یکی از وزرا که الان مرحوم شده کیف و سررسید خود را برداشت و آماده شد که بگوید جلسه تمام است و بروید و من هم چون آنها حرف زده بودند، باید جواب‌های آنها را می دادم و به یکباره آقای محتشمی آمد و نشست و گفتم که بعد از شما به من وقت صحبت ندادند. آنها آماده شده بودند که بروند و آقای محتشمی اشاره کردند که آقای مهندس موسوی به ایشان وقت بدهد و اقتدار ایشان آنجا هم بود و وقت دادند و یک کلمه هم حرف نزد و گفت امامی بگو.

 

بعد از اتمام دوره وزارت ایشان، مناسبات شما با ایشان چگونه ادامه پیدا کرد؟

بعد از اینکه ایشان از وزارت کنار رفت، یکی از بچه‌ها پیشنهاد کرد که ما که به آقای محتشمی علاقه‌مند بودیم، جلسه‌ای با ایشان داشته باشیم و جلسه ای دو هفته در میان ایجاد شد که عصرانه‌ای منزل یکی از این ده، پانزده نفر گذاشته می ‌شد. آقایان شیخ‌الاسلام، سینکی، مرحوم صفایی، مظفری‌نژاد، مبلغ، حضرتی و دیگران بودند. این اواخر کلا در دفتر آقای حضرتی تشکیل می‌شد، ولی آن زمان در خانه‌های دوستان بود و محیطی خوب بود. جلسات خوب و با محوریت حضور ایشان بود که وقتی به جلسات می‌آمد، انگار یک عضو عادی بود و این احساس که ایشان وزیر کشور مقتدر چهار ماه پیش بود، حس نمی‌شد. ما به دلیل علایقی که داشتیم احترام نگاه می‌داشتیم. برخی از دوستان توجهی نمی‌کردند و بچه‌های شیطانی بودند و متلک‌ها و جوک‌هایی می‌گفتند. ولی حاج آقا مثل یک عضو عادی بود و نوبت می‌گرفت و حرف می‌زد. مدیر اکثر جلسات من بودم و ایشان همان افتادگی را در شخصیتش داشت.

 

پس از این دوره و در دهه هفتاد به چه ترتیبی با ایشان ارتباط شما ادامه پیدا کرد؟

در سال ۷۶ چون ما که فکر نمی‌کردیم آقای خاتمی رای بیاورد و فکر می‌کردیم آقای ناطق برنده است و گفتیم حاج آقا که می‌رود تا اینجا و آنجا صحبت کند، کنارشان باشیم تا اذیتش نکنند. چون در مراودات اجتماعی و شخصی آدم مظلومی بود و حجم دعوت‌ها هم بسیار زیاد بود و مورد استقبال بسیاری از مردم بود.

 

در فضای کاری ایشان چه ویژگی‌هایی داشت؟

از ویژگی‌های اصلی ایشان وقت‌شناسی بود. از سال ۶۵ تا قبل از رفتن ایشان به نجف من به ندرت به یاد دارم که جلسات ما با ایشان لغو شده باشد. جلسات بسیار منسجمی بود و همه هم جدی می‌گرفتند و می‌آمدند تا اینکه ایشان به نجف رفتند و ما عمدتا جلسات را در دفتر آقای حضرتی تشکیل می‌دادیم، ولی رونق قبلی را نداشت و دیر به دیر تشکیل می‌شد که بعد از مرحوم شدن ایشان دیگر جلسات تشکیل نشد و دوستان دیگر همدیگر را ندیدند.

 

مورد دیگر اینکه امام گفته بودند ایشان دارای هوش سیاسی است و من بعد از رحلت امام، بارها امام را تحسین می‌کردم که چه تحلیل درستی داشتند.

ایشان در دوره چهارساله وزارت کشور ۲۵۰ فرماندار و ۷۰۰ تا ۸۰۰ بخشدار داشت که آنها با تعویض استاندار عوض شدند. در اداره سیاسی ما متولی فرماندارها و بخش‌دارها بودیم و این از مشخصه‌های خوب آقای محتشمی بود که به مدیرانش اختیار می‌داد. البته آقای صدر هم همین خصوصیت را داشتند. جمعا دو سه مورد بیشتر نبود که از بالا نظری خلاف نظر ما داده شود.

به یاد دارم یکی از استانداران یک بار تماس تلفنی با من گرفت و به تندی گفت چرا بدون اجازه من فرماندار من را برداشتید و تندی کرد و من هم جواب ایشان را دادم و او هم فکر کرد استاندار محکمی است و رفت و با آقای محتشمی صحبت کرد و دید که آقای محتشمی کاملا نظر کارشناسی ما را تایید می‌کند. فردایش تماس گرفت و حرف‌هایش را تعدیل کرد. زیاد پیش می‌آمد که آقای محتشمی نظر کارشناسی را تایید کند و این باعث کارآمدی وزارت می‌شد.

 

جایگاه وزارت کشور در آن دوره چگونه بود؟

در آن مقطع جنگ برقرار بود و گروهک‌ها فعال بودند و درگیری‌ها در مناطق سنی‌نشین و مرزنشین در گنبد، اهواز، خوزستان، کردستان و تا حدودی در سیستان بود و دوران سختی بود. می‌گفتیم اگر نظام بخواهد کسی را در وزارت کشور بگذارد، چشمش را و مهمترین عضوش را می‌گذارد و همینطور هم بود. در آن دوره وزیر کشور جانشین نخست‌وزیر بود و کسانی که از وزارت کشور به دستگاه‌های دیگر رفتند بسیار موفق بودند و پیشرفت کردند.

 

از اقدامات مهم ایشان در وزارت کشور هم بفرمایید.

یکی از کارهای ایشان در حوزه عدالت، بحث ادغام سه نیرو بود. گاهی مطرح می‌شد و بحث این بود که چرا عده‌ای همیشه باید در مرز باشند و عده‌ای همیشه در شهرشان باشند و این کار را کرد، که در مجموع کار خوبی بود. شاید بیشتر روحیه شهربانی‌ها حاکم شد، ولی امروز می‌بینیم داشتن یک نیروی انتظامی که سیستم آن بچرخد، بهتر است.

یک کار دیگر بستن دروازه قزوین بود، که وقتی بسته شد بسیاری انتقاد کردند و گل‌آقا به آن ایراد گرفت و گفت مساله‌ای که سخت باشد، صورت مساله را پاک می‌کنیم. حتما این کار در کشور انجام می‌شد، ولی اینکه چه کسی جرات کند، مطرح بود که ایشان این کار را کرد و شاید در حوزه وزارت کشور نبود و باید حوزه اجتماعی بیشتر روی مساله کار می‌کرد. چون در انتقادها آمده بود که این افراد در سطح شهرها پراکنده شدند.

کارهای بزرگی در وزارت کشور شکل گرفت که کار هر کسی نبود. مثلا در دوره ایشان آقای میردامادی استاندار خوزستان بود و برخی شیوخ عرب حکم‌های ناجوری می‌دادند. مثلا قتل دخترانی که متهم به انجام عمل خلاف بودند. ایشان از امام اجازه گرفتند و این شیوخ را به سایر نقاط تبعید کردند و از سطح استان پراکنده کردند و منطقه کمی آرام شد.

 

نگاه آقای محتشمی‌پور به‌عنوان وزیر کشور نسبت به سایر گروه‌ها چگونه بود؟

آقای محتشمی هیچ‌گاه کاری به نفع جناح خودش نمی‌کرد که حواسش باشد تا جناح مقابل رای نیاورد و صندوق‌ها را دستکاری کند. چنین بحث‌هایی را من حتی در حرف ایشان هم حس نکرده‌ام. ایشان به‌عنوان فردی معتقد و درست کار به کار خود عمل می‌کرد.

اجرای قانون احزاب کار هر کسی نبود. ما اوایل ملاقاتی که با رهبری داشتیم و گفتیم مجمع روحانیون مجوز گرفته است، ولی جامعه روحانیت نمی‌آید. رهبری گفتند من خبری به شما بدهم و آن این که جامعه روحانیت خود را حزب نمی‌داند و آنها تا زمانی که آقای محتشمی بود، برای گرفتن مجوز نیامدند و ما فرمی مثل پروانه و مجوز برای شروع کار احزاب درست کردیم و احزاب آمدند.

یکی از ویژگی‌های آقای محتشمی پور این بود که کارشناسان باسواد و توانمندی در زمان ایشان جذب شدند که سواد سازمان را بالاتر بردند. یکی از کارشناسان اداره سیاسی یک سال قبل از فروپاشی شوروی در جلسه تحلیلی داد و این را گفت که شوروی به زودی فرومی‌پاشد و نمی‌تواند بیش از یکی دو سال دیگر دوام بیاورد.

 

میزان اعتماد و باور ایشان به جوانان چگونه بود؟

میانگین سنی وزارت کشور در آن زمان زیر سی سال بود. از استانداران تا همین کارشناسان بسیاری زیر سی سال بودند. در دوره ایشان بسیاری از جوانان تحصیلکرده و با استعداد جذب وزارت کشور شدند و به‌عنوان مدیران متعهد و متخصص تربیت گردیدند که برای آینده نظام بسیار مفید بود. در حزب‌الله هم همینطور بود. آقای محتشمی از همان زمان سید حسن نصرالله و شهید عماد مغنی را شناخت و به آنها اعتماد و باور داشت. سید حسن نصرالله آن زمان در کنار سیدعباس موسوی بود. آقای محتشمی تشخیص می‌داد که او از آدم‌های توانمند است و همینطور بود و او برخورد های او را تحلیل می‌کرد و می‌گفت او رهبر خوبی می‌شود و بعد همین‌طور شد و با ایشان مانوس بود.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه