ویژه ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

مناظره های امام حسن (ع) با عمرو بن عاص

مناظره های امام حسن (ع) با عمرو بن عاص

روزی عمرو بن عاص امام حسن (ع) را در حال طواف دید و گفت: ای حسن گمان کردی که دین تنها به تو و پدرت برپا می ماند؟ دیدی خداوند معاویه را بعد از ضعف، قوی  و بعد از خفا، آشکار نمود. آیا خداوند به کشتن عثمان راضی و خشنود است؟! آیا سزاوار است که دور خانه خدا طواف کنی همچنانکه شتر دور آسیاب می چرخد  و لباس زیبا در برداری در حالیکه تو قاتل عثمان هستی؟ سوگند به خدا برای عدم پراکندگی امت و عدم اختلاف آنان شایسته است که معاویه تو را همانند پدرت به قتل رسان


1- [سخن عمرو بن عاص با امام حسن (ع)]
روزی عمرو بن عاص امام حسن (ع) را در حال طواف دید و گفت: ای حسن گمان کردی که دین تنها به تو و پدرت برپا می ماند؟ دیدی خداوند معاویه را بعد از ضعف، قوی  و بعد از خفا، آشکار نمود. آیا خداوند به کشتن عثمان راضی و خشنود است؟! آیا سزاوار است که دور خانه خدا طواف کنی همچنانکه شتر دور آسیاب می چرخد  و لباس زیبا در برداری در حالیکه تو قاتل عثمان هستی؟ سوگند به خدا برای عدم پراکندگی امت و عدم اختلاف آنان شایسته است که معاویه تو را همانند پدرت به قتل رساند.

[پاسخ امام حسن (ع) به عمرو بن عاص]
امام فرمود:

اهل آتش نشانه هایی دارند که بدان شناخته می شوند: انکار اولیاء الهی و دوستی با دشمنان خدا. سوگند به خدا تو می دانی که علی (ع) یک لحظه و یک چشم بر هم زدن در دین شک نکرده و در خداوند تردید ننموده است  و سوگند به خدا ای پسر أمّ عمرو! دور می شوی یا تو را با کلماتی تیزتر از شمشیر دور کنم؟

بر حذر باش از هجوم و حمله بر من؛ چرا که می دانی من کیستم. ناتوان نبوده، کم ارزش نیستم و پرخور هم نبوده ام. من در میان قریش مانند نخ وسط گردنبند هستم؛ خاندانم شناخته شد و جز به پدرم منسوب نمی گردم  و تو کسی هستی که خود می دانی و مردم نیز بدان آگاهند؛ مردان قریش در مورد فرزند بودن تو برای آنان اختلاف کردند (بخاطر زنا کردن مادرش با چند نفر)  و بدترین آنان  -یعنی کسی که نسبتش پست تر و ملامت شونده تر از بقیه بود- پیروز شد  و تو فرزند او نامیده شدی. پس از من بر حذر باش چرا که تو پلید و ما خاندان پاک و پاکیزه ای هستیم که خداوند پلیدی را از ما دور ساخت و پاکیزه مان گردانید.

عمرو که این پاسخها را شنید قادر به پاسخگویی نشد و ناراحت و خشمگین بازگشت.[1]

2- اهانت عمرو بن عاص به امام حسن (ع)
روایت شده: هنگامی که امام (ع) بر معاویه وارد شد عمرو بن عاص هیبت و وقار آن حضرت را دید و خشمگین شد، و از کینه و حسد لبریز گردید و گفت: نادان و ناتوانی که عقلش بین ریش هایش می باشد نزد شما آمد. عبدالله بن جعفر حاضر بود و از این سخن برآشفت و به او فریاد زد - تا آنکه سخن عبدالله بن جعفر را نقل کرده - و امام سخن آنان را می شنود و می فرماید:

[پاسخ امام حسن (ع) به عمرو بن عاص]
ای معاویه! همواره نزد تو بندگانی هستند که دندان به گوشت مردم فرو می برند، بخدا قسم اگر بخواهم کاری می کنم که ناگواری هایی شدید برایت پیش آید و نفسهایتان به تنگی گراید.

سپس این اشعار را خواند:

ای معاویه! آیا عبد سهم را فرمان می دهی که مرا در حضور مردم ناسزا بگوید؟

هنگامی که قریش مجالس فراهم می آورند و تو می دانی که آن ها چه منظوری دارند.

تو از روی نادانی به من ناسزا می گوئی با کینه ای که همیشه از ما به دل داری.

آیا تو هم به مانند من پدری داری  که به آن افتخار کنی یا نیرنگ می بازی؟

ای پسر حرب! تو جَدی مانند جد من نداری که فرستاده خداست (اگر بخواهی جدها را به یاد آوری).

مانند مادر من مادری در قریش نیست که فرزندان با حسبی از آن زاده شود.

ای پسر حرب! کیست که مثل من بسراید و فردی همچون من شایسته سرزنش نیست.

خاموش باش و دست به کاری مزن که از ترس آن کودکان پیر شوند.[2]

3- گستاخی عمرو بن عاص و پاسخ امام حسن (ع)
امام در مجلس معاویه حاضر شد و فرمود: قریش همگان می دانند که من عزیز و بزرگوارم و هرگز به ناتوانی نگراییده ام و به تیرگی نیفتاده ام که شناختی روشن و پدری بزرگوار دارم.

این سخنان عمرو بن عاص را اندوهگین کرد و سخنانی در کم ارزش قلمداد کردن امام بیان داشت، امام (ع) فرمود:

سوگند به خدا، اگر نسب خودت را به یاد آوری و به رأی ناصوابت عمل کنی هرگز به مقصدی نیکو نمی رسی  و به عزت و پیروزی دست نمی یابی. بخدا قسم اگر معاویه سخن مرا بپذیرد، تو را دشمن فریبکار خود می شمارد، زیرا روزگار درازی است که بخل می ورزی و کینه خود را پنهان می داری و طمع به آرزوی بلندی می بندی، که شاخه تو شایستگی چنان برگ و باری ندارد  و چراگاه وجودت چنان سبزی و خرمی را سزاوار نیست.

اما به خدا قسم خیلی نزدیک است که در بین دندان های تیز شیران قریش جا بگیری؛ آنان که دلاورانی نیرومند و سوارانی توانایند، و تو را همچون دانه ای در آسیاب خرد می کنند  و چون با تو رویاروی شوند، فریبکاریت سودی نمی بخشد.[3]

4- تفاخر عمرو بن عاص و پاسخ امام حسن (ع) به وی
ای عمرو! به دروغ افتخار ورزیده ای و در خیانت گستاخی می کنی، من از تبهکاریت همیشه آگاه بوده و برخی از آنها را بر شمرده و از برخی دیگر چشم می پوشیده ام، زیرا در گمراهی فرو رفته ای، درباره ما که چراغهای روشن در تاریکی، و پرچمهای هدایت و راهنمایی، و سواران، دلاور و حمله ور به دشمنان، و پرورده شده در دامان جنگ می باشیم، برای دوستان همچون نو بهاران خرم هستیم، ما جایگاه نبوت و محل فرو آمدن علم هستیم.

و گمان می کنید که نژادتان از ما نیرومندتر است، ولی در نبرد بدر نیرومندی ما آشکار گردید، در روزی که دلاوران بر زمین خوردند  و هماوردان به سختی افتادند  و شیر مردان از پای درآمدند  و مرگ معرکه دار میدان شد  و بر پاشنه آن چرخید و دندان نشان داد  و آتش جنگ زبانه کشید، در چنان هنگامه ای بود که مردان شما را کشتیم و پیامبر بر فرزندانتان منت گذارد  و به جان خودم سوگند در آن روز شما هرگز از بنی عبدالمطلب برتر و قوی تر نبودید.[4] 

پی نوشت

[1] [مناظرته مع عمرو بن العاص]

[لقی عمرو بن العاص الحسن (ع) فی الطواف فقال له: یا حسن زعمت ان الدین لا یقوم الا بک و بأبیک، فقد رأیت الله اقام معاویة فجعله راسیا بعد میله و بینا بعد خفائه، ا فیرضی الله بقتل عثمان؟ او من الحق ان تطوف بالبیت کما یدور الجمل بالطحین علیک ثیاب کغرقی البیض، و انت قاتل عثمان؟ والله انه لالم للشعث و اسهل للوعث ان یوردک معاویة حیاض ابیک. 

فقال الحسن (ع): 

ان لاهل النار علامات یعرفون بها، الحادا لاولیاء الله و موالاة لاعداء الله، والله انک لتعلم ان علیا لم یرتب فی الدین، و لم یشک فی الله ساعة و لا طرفة عین قط، و والله لتنتهین یا ابن ام عمر و او لانفذن حضنیک بنوافذ اشد من الاقضبة. 

فایاک و الهجم علی، فانی من قد عرفت، لیس بضعیف الغمزة و لا هش المشاشة، و لا مریء المأکلة، و انی من قریش کواسطة القلادة، یعرف حسبی و لا ادعی لغیر ابی، و انت من تعلم و یعلم الناس، تحاکمت فیک رجال قریش، فغلب علیک جزارها، الامهم حسبا و اعظمهم لوما، فایاک عنی، فانک رجس و نحن اهل بیت الطهارة اذهب الله عنا الرجس و طهرنا تطهیرا. 

فافحم عمرو و انصرف کئیبا. ]
[2] [مناظرته مع عمرو بن العاص]

[روی انه لما دخل الامام (ع) علی معاویة، رای ابن العاص ما فی الامام من عظیم الهیبة و الوقار ساءه ذلک، و تمیز من الغیظ و الحسد، فقال: قد جائکم الافة العیی الذی کان بین لحییه عقله، و کان عبدالله بن جعفر حاضرا فلذعه قوله فصاح به - الی ان قال: - و سمع الامام الحدیث قال:

یا معاویة! لا یزال عندک عبد راتعا فی لحوم الناس، اما والله لو شئت لیکونن بیننا ما تتفاقم فیه الامور، و تحرج منه الصدور.

ثم انشاء یقول:

أ تأمر یا معاوی عبد سهم؟

بشتمی و الملا منا شهود

اذا اخذت مجالسها قریش

فقد علمت قریش ما ترید

أ أنت تظل تشتمنی سفاها

لضغن ما یزول و ما یبید؟

فهل لک من أب کابی تسامی

به من قد تسامی او تکید؟

و لا جدّ کجدی یا ابن حرب

رسول الله ان ذکر الجدود

و لا أمّ کأمي من قریش

اذا حصل الحسب التلید

فما مثلي تهکم یا ابن حرب

و لا مثلي ینهنهه الوعید

فمهلاً لا تهج منا أمورا

یشیب لهولها الطفل الولید]
[3] [مناظرته مع عمرو بن العاص]

[حضر (علیه السلام) فی مجلس معاویة قال: قد علمت قریش بأسرها انی منها فی عز ارومتها، لم اطبع علی ضعف، و لم اعکس علی خسف، اعرف بشبهی و ادعی لابی.

و ساء ذلک ابن العاص و ذکر کلاما فی تنقیصه، ثم قال (علیه السلام): اما والله لو کنت تسمو بحسبک و تعمل برأیک، ما سلکت فج قصد، و لا حللت رابیة مجد، و ایم الله لو اطاعنی معاویة لجعلک بمنزلة العدو الکاشح، فانه طال ما طویت علی هذا کشحک، و اخفیته فی صدرک، و طمع بک الرجاء الی الغایة القصوی التی لا یورق لها غصنک، و لا یخضر لها مرعاک.  اما والله لیوشکن یا ابن العاص ان تقع بین لحیی ضرغام من قریش، قوی ممتنع، فروس ذی لبد، یضغطک ضغط الرحی للحب، لا ینجیک منه الروغان اذا التقت حلقتا البطان.]
[4] یا عمرو افتخار بالکذب و جرأة علی الافک، ما زلت اعرف مثالبک الخبیثة، ابدیها مرة و امسک عنها اخری، فتأبی الا انهماکا فی الضلالة، اتذکر مصابیح الدجی و اعلام الهدی و فرسان الطراد، و حتوف الاقران، و ابناء الطعان، و ربیع الضیفان، و معدن النبوة، و مهبط العلم.

و زعمتم انکم احمی لما وراء ظهورکم، و قد تبین ذلک یوم بدر، حین نکصت الابطال و تساورت الاقران و اقتحمت اللیوث، و اعترکت المنیة، و قامت رحاها علی قطبها، و افترت عن نابها، و طار شرار الحرب، فقتلنا رجالکم، و من النبی علی ذراریکم، فکنتم لعمری، فی ذلک الیوم غیر مانعین لما وراء ظهورکم من بنی عبدالمطلب.

 منبع : پایگاه جامع عاشورا ,

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه