ویژه ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)

زندگی و احوال امام حسن (ع) از تولد تا شهادت

زندگی و احوال امام حسن (ع) از تولد تا شهادت

امام مجتبی (ع)، از جهات متعدد از جمله: ویژگی های شخصی، عنایت ویژه رسول خدا (ص) به ایشان و تأکید مکرر قرآن بر حفظ حرمت پیوندهای خویشاوندی و نیکی به اهل بیت، نزد مسلمانان جایگاه ممتازی دارد. نوشته پیش رو، مرور کوتاهی بر زندگانی چهارمین معصوم و دومین امام شیعه، امام مجتبی (ع) است که ضمن بررسی وقایع عصر آن حضرت، به نقش بسیار مهم و سازنده ایشان در حوادث مختلف اشاره می کند. 


مقدمه
امام مجتبی (ع)، از جهات متعدد از جمله: ویژگی های شخصی، عنایت ویژه رسول خدا (ص) به ایشان و تأکید مکرر قرآن بر حفظ حرمت پیوندهای خویشاوندی و نیکی به اهل بیت،[1] نزد مسلمانان جایگاه ممتازی دارد.نوشته پیش رو، مرور کوتاهی بر زندگانی چهارمین معصوم و دومین امام شیعه، امام مجتبی (ع) است که ضمن بررسی وقایع عصر آن حضرت، به نقش بسیار مهم و سازنده ایشان در حوادث مختلف اشاره می کند.

تلاش در این نوشته بر آن است تا متنی درخور و مقبول اهل نظر، با استناد به مدارک و منابع معتبر و مستندات متنوع تهیه شود؛ اما هیهات که این نوشته و امثال آن، شایسته آن باشد که بتواند غبار غربت از جمال مظلومیت ثمره قلب علی و فاطمه برگیرد و برقع از جمال نورانی صورت و سیرت او برافکند! ازاین رو، طبیعی می نماید که این نوشته در حد خرده بضاعت و توان این نویسنده مانند بسیاری از نوشته ها، خالی از عیب و نقص نباشد و منتظر راهنمایی مفید صرافان خرده شناس معرفت باشد تا وی را قرین منت خویش سازند.

ولادت و نام گذاری
امام حسن (ع) در نیمه ماه مبارک رمضان [2] سال سوم هجری [3] در خانه حضرت علی (ع) در مدینه متولد شدند. برخی تولد آن حضرت را سال دوم هجری دانسته اند[4] که با توجه به ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه در رمضان سال دوم هجری [5] درست به نظر نمی رسد. رسول خدا (ص) از تولد او شادمان گشتند، کام او را با خرما برداشتند[6]، و در گوش او اذان گفتند و در روز هفتم ولادت، برای او گوسفندی قربانی کردند و دعایی برای عقیقه خواندند که خواندن آن به هنگام عقیقه سنت شد.[7] سپس او را با الهام الهی «حسن» نامیدند.[8] برخی حسن و حسین را معادل شبر و شبیر و نام گذاری وی را با الهام از نام پسران هارون و وجه این نام گذاری را شباهت هارون و حضرت علی (ع) در وصایت دانسته اند،[9] در حالی که اولًا پسرانی به این دو نام در تورات برای هارون ذکرنشده و دیگر این که تشبیه حضرت علی (ع) به هارون در وصایت، سال هفتم هجرت بوده و تولد امام حسن (ع) در سال سوم هجرت.

بر پایه برخی روایات، حضرت علی (ع) درصدد بودند، نام امام حسن (ع) را حرب بگذارند.[10] این گزارش ضمن ضعف سند، با داده های تاریخی درباره رفتار امام علی (ع) که در هیچ حالی بر رسول خدا (ص) سبقت نمی گرفتند،[11] سازگاری ندارد و بیش تر امویان و برای نشان دادن چهره تند و جنگ طلب از حضرت علی (ع) ساخته اند. به علاوه، خداوند متعالی بعد از امام حسن (ع) فرزندان زیادی به حضرت علی (ع) داد، اگر نام حرب را دوست داشتند نام یکی از فرزندانش را حرب می گذاشتند. بر پایه نقلی از سلمان فارسی از رسول خدا (ص)، نام پنج معصوم اول از نام های خدای تعالی مشتق شده است.[12] سبطالنبی، سید، زکی، مجتبی، تقی، طیب و ولی از القاب آن حضرت هستند.[13] برخی تقی را مشهورترین لقب آن حضرت دانسته اند،[14] اما لقب سید را رسول خدا (ص) به او عطا فرمودند: حدیث «ان ابنی هذا سید؛»[15]

و «سیدا شباب اهل الجنه»[16] مؤید آن است. امام مجتبی (ع) به دلیل بخشش های فراوان به «کریم اهل بیت» نیز مشهور بودند.[17] پیامبر (ص) موهای سر حسن (ع) را ستردند و دستور دادند به وزن موهای سرش نقره [18] صدقه دهند.[19] رسول خدا (ص) به تأسی از حضرت ابراهیم (ع) که برای فرزندش اسحاق و اسماعیل تعویذ خواند، تعویذی مخصوص خواندند.[20]

شمایل امام حسن (ع) و شباهت
در بیش تر منابع، امام حسن (ع) را شبیه ترین افراد به رسول خدا (ص) وصف کرده اند. در روایتی پیامبر (ص)، امام حسن (ع) را در خوی و خصلت و چهره، شبیه ترین مردم به خود وصف کرده است.[21] تأکید اهل سنت بر شباهت امام حسن (ع) به پیامبر (ص)، و بی شباهتی ایشان به حضرت علی (ع)؛ مبالغه انگیز است و آن را می توان برگرفته از دیدگاه ها و گرایش های فکری- سیاسی آنان دانست.[22]

آن حضرت در شمایل، دارای رخساره ای سفید متمایل به سرخی، چشمانی سیاه، گونه ای صاف و هموار، ریش هایی انبوه، گیسوانی مجعد و پر، گردنی سیمگون، اندامی متناسب، بین دو کتفش عریض، قامتی میانه، استخوانی درشت، میانی باریک، قدی میانه، نه چندان بلند و نه کوتاه، سیمایی نمکین بودند و از خضاب سیاه استفاده می کردند. و چهره ایشان را در شمار زیباترین چهره ها وصف کرده اند.[23] افزون بر ویژگی های ظاهری، ازنظر نسبی نیز آن حضرت ویژگی هایی دارند که خود آن حضرت در خطبه ای طولانی در حضور معاویه به معرفی آن ها پرداختند.[24]

امام در عصر رسول خدا (ص)
امام حسن (ع) هفت سال از عمر شریفش را در دوران پیامبر (ص) سپری کردند[25] و بسیاری از اعمال عبادی ازجمله نمازهای پنج گانه خود را از شخص حضرت آموختند.[26] امام مجتبی (ع) ضمن حفظ برخی آیاتی که بر پیامبر نازل می شد، روایاتی نیز از آن حضرت نقل کرده اند. روایات زیادی نشستن امام حسن (ع) را بر دوش پیامبر (ص) در حال سجده و طولانی شدن سجده آن حضرت را تأیید می کنند.[27] پیامبر (ص) پس از اتمام نماز حسن (ع) و برادرش حسین (ع) را بر زانوهای خود می نشاندند.[28]

رسول خدا در بیان حقایق در مورد حسنین (علیهماالسلام) اصرار داشتند و پیوسته علاقه خود را نسبت به آن دو آشکار کرده؛ سخنان خود را در مورد آن دو جهت می دادند، تا جایگاه واقعی آنان را به مسلمانان نشان دهند.[29]

امام حسن (ع) علاوه بر درک محضر پیامبر (ص) در بسیاری از حوادث دوران هجرت همراه ایشان بودند، گرچه اخبار اندکی در این زمینه رسیده است. مانند حادثه مهم مباهله که همه ادیان، نحله ها و گروه های سیاسی مدینه حضور داشتند. آن حضرت مشمول حدیث کسا و آیه تطهیر شدند[30] که از دلایل مهم بر عصمت آن حضرت است. علاوه بر آن، همراه برادرش حسین (ع) در بیعت رضوان (سال ششم)، حاضر بودند[31] وی هنگام رحلت پیامبر (ص) همراه برادرش بالای سر آن حضرت آمدند. به نقل جابر بن عبدالله، در لحظات آخر عمر مبارک پیامبر، فاطمه همراه حسنین بر آن حضرت وارد شدند. دو فرزند خودشان را روی سینه رسول خدا (ص) انداختند. حضرت علی (ع) خواست آن ها را جدا سازد، پیامبر فرمودند: «آن دو را رها کن تا من آن دو را ببویم و آن دو نیز مرا ببویند و این چنین بهره مند شویم.»[32]

امام حسن پس از پیامبر (ص)
آن حضرت پس از پیامبر (ص) شاهد حوادث و رخدادهای دوران سه خلیفه نخست و شاهد یک تنازع سرد و پنهان بین اهل بیت و خلفا بودند و تلاش های زیادی برای توسعه و تعمیق آموزه های دینی داشتند. در مسائل سیاسی نیز به رعایت اولویت های سیاسی مورد قبول امام علی (ع) به ویژه در دوره خلیفه دوم ملزم بودند. در دوره خلیفه اول، امام مجتبی (ع) از ابوبکر خواست از منبر جدش پایین بیاید[33] و ابوبکر نیز او را تصدیق کرد[34]. از نارضایتی خلیفه اول از این حرکت و مورد اتهام قرار گرفتن امام علی (ع) برمی آید که این حرکت ناشی از نارضایتی اهل بیت از خلیفه اول بوده است.

آن حضرت در زمان خلیفه دوم نیز مانند امام علی (ع)، برای حفظ اصل رسالت و گسترش دعوت اسلامی، نگرشی مداراتی و انفعالی داشتند و تنها پس از مجروح شدن خلیفه دوم، از طرف او به جهت خویشاوندی با رسول خدا (ص) ناظر بر شورای شش نفره شدند.[35]

گزارش ها درباره امام حسن (ع) و امام حسین (ع) تا دوره خلافت عثمان، یکسان است، اما گزارش های مربوط با امام حسن (ع) در دوره بعد از عثمان متفاوت گردیده و نقش برجسته ای برای ایشان در این دوره گزارش شده و سعی گردیده از امام حسن (ع) چهره ای ملایم و حتی همسو با خلیفه سوم و در مواردی نیز مخالف حضرت علی (ع) نشان داده شود؛ درحالی که خلافت عثمان درواقع پیروزی طایفه بنی امیه بر بنی هاشم و دیگر صحابه پیامبر (ص) بود و عثمان سهم ویژه ای در قدرت برای بنی امیه قائل شد[36] و نقش مؤثری در به قدرت رسیدن آنان داشت. سهم صحابه نیز در این عصر تنها شرکت در فتوحات بود که مطابق نقلی، امام مجتبی (ع) نیز از این سهم بی نصیب نماندند و بر پایه برخی گزارش های تاریخی، امام مجتبی (ع)، در ابتدای خلافت عثمان تقریباً بیست ساله بودند و در فتح برخی مناطق مانند شمال آفریقا (سال 26)، طبرستان (مازندران) حضور داشتند[37] با توجه به تردید جدی که در شرکت امام در فتوحات وجود دارد، برخی برای موجه نشان دادن حضور آن حضرت در فتوحات گفته اند: «جهاد دری از درهای بهشت است.» و یا این که گفته اند شرکت در فتوحات، اولًا گسترش اسلام و دیگر فدا شدن درراه اسلام بود که هر دو مساله مطلوب اهل بیت است، درحالی که دلایل تاریخی زیادی حاکی از شرکت نکردن اهل بیت در فتوحات است؛[38]

ازجمله، کناره گیری حضرت علی (ع) از مناصب حکومتی، گذشته از این که فتوحات در زمان خلفا به ویژه خلیفه سوم، کاملًا جنبه کشورگشایی داشت و با فتوحات زمان خلفای پیشین متفاوت بود. دیگر این که یک نوع سیاست تبعیض در سهمیه بندی بیت المال در فتوحات حاکم بود که با روش اهل بیت مطابقت نمی کرد.[39] گذشته از آن که حضرت علی (ع) توجهی خاص به حفظ دو سبط رسول خدا (ص) داشتند و در جنگ های دوران خویش آن دو را در معرض خطر قرار نمی دادند[40] از این رو، هرگز آن دو را همراه یک فرمانده اموی به جنگ نمی فرستادند. احتمالًا شرکت امام حسن (ع) در فتوحات، در جهت همراهی امام با خلفا ساخته شده و تنها در منابع سنی یافت می شود که با حال هوای فرهنگ حاکم بر شام نوشته شده و طرف داری از امویان در آن ها مشهود است.

امام حسن (ع) هنگام محاصره عثمان، به خواسته پدر بزرگوارشان به خانه عثمان آمدوشد داشتند و همین امر، مستمسک برخی قرار گرفته و آن حضرت را از مدافعان خلیفه سوم دانسته اند.[41] طبیعی است که این اخبار ساختگی، درصدد توجیه مشروعیت خلافت عثمان و هماهنگی امام با خلیفه ساخته شده؛ زیرا هرگز سیره مستمر امام حسن (ع) مانند حضرت علی (ع) با سیره عثمان سازگار نبوده و هیچ گاه موضع متفاوتی از امام علی (ع) نسبت به هیچ یک از خلفا نداشتند. وقایع بعد از قتل عثمان ثابت کرد که دفاع حضرت از عثمان، به این جهت بود که ایشان به خوبی این نکته را درک می کردند که اگر عثمان کشته شود، فقط بهانه به دست معاویه و امویان می افتد. بنابراین، دفاع امام حسن (ع) از عثمان در جهت همان هدفی بود که حضرت علی (ع) می خواستند.بدرقه ابوذر به همراه پدر به هنگام تبعید[42] از وقایع دیگر دوره عثمان است.

امام حسن (ع) در دوران خلافت امیرمؤمنان (ع)
امام حسن (ع) مدت سی سال از عمر مبارک خود را در کنار پدر بزرگوارشان سپری کردند که بخشی از آن، دوران خلافت آن حضرت بود. از مهم ترین حوادث سرنوشت ساز دوره حضرت علی (ع)، سه جنگ مهم جمل، صفین و نهروان با ناکثین و قاسطین و مارقین بود که در هر جنگ، امام حسن (ع) به عنوان سبط اکبر رسول خدا (ص) نقش مؤثر و برجسته ای را در حمایت از امام علی (ع) ایفا کردند. در آستانه جنگ جمل به عنوان نماینده اعزامی امام برای بسیج کوفیان به کوفه رفتند.[43] و با خواندن خطبه های گوناگون، آنان را به حمایت از امام علی (ع) فراخواندند. علاوه بر بسیج مردم، خود حضرت در این جنگ ها حاضر بودند؛[44] به طوری که آن حضرت از ایشان تمجید کردند.[45] در جنگ خوارج نیز علاوه بر ایراد خطبه های مختلف در حمایت از امام و تشویق مردم به دفاع از آن حضرت، خود نیز در صحنه های جنگ حضور فعال داشتند.[46] هرگاه عذری برای حضرت علی (ع) پیش می آمد، امام مجتبی (ع) را به نیابت خود برای اقامه جماعت به نماز می فرستاند.[47]

امام علی (ع) بعد از جنگ با خوارج، تولیت موقوفاتش را به امام حسن (ع) سپردند.[48] حضرت علی (ع)، صدقات فراوانی در مدینه و اطراف آن داشتند که بعد از خود، امام حسن (ع) و سپس امام حسین (ع) متولی این صدقات بودند[49] اداره صدقات آن حضرت پس از فرزندانش در دست بنوحسن و بنوحسین بود[50] حضرت علی (ع) علاوه بر صدقات، املاک زیادی داشتند که به فرزندانش به ارث رسید. بخشی از این املاک نخلستانی در ینبع بود[51] و به طور طبیعی، بخشی از منابع مالی امام حسن (ع) در دوران پس از صلح به حساب می آمد. ایشان برای پرداخت قرض پدرش بعضی از املاک امام را فروختند.[52] فروش این اموال برای مخارج، دروغ بودن دریافت پول از معاویه را نشان می دهد.

عصر امامت و خلافت امام حسن (ع)
امام حسن (ع) بر اساس باورهای شیعی،[53] از طریق نص به امامت رسیدند. حضرت علی (ع)، بعد از ضربت خوردن فرزندش حسن (ع) را به امامت منصوب کردند[54] و آن حضرت زمام امور را به مدت تقریباً شش ماه به دست گرفتند. در منابع اهل سنت در این مورد روایات مختلفی وجود دارد. فاسی گفته است: چون حضرت علی (ع) ضربت خورد، خلافت را به فرزندش حسن سپرد.[55] برخی از منابع سنی نیز امام را در شمار خلفای راشدین و وی را آخرین خلیفه راشده دانسته و شرح حوادث دوران خلافت حضرت را در ادامه حوادث آن ها ذکر کرده اند.[56]

برخی دیگر برآنند که هنگام ضربت خوردن حضرت علی (ع) از ایشان درباره جانشینی امام حسن (ع) سؤال شد، حضرت نه به آن امر فرمودند نه از آن نهی نمودند.[57] این روایت در حالی است که جانشینی امام حسن (ع) و امام حسین حتی در زمان حیات آن حضرت در بین یاران حضرت علی (ع) امری قطعی بوده است. اعور شنّی در این زمینه اشعاری سرود و با خواندن آن در حضور حضرت علی (ع) مایه خوشحالی ایشان شد.[58] امام حسن (ع) نیز در نامه به معاویه، به تصریح پدرش به جانشینی خود اشاره فرموده است.[59]

امام حسن (ع) در حالی به خلافت رسید که می دانست فرارویش روزهای سختی قرار دارد. امیرمؤمنان پیش تر به او فرموده بود که بنی امیه غالب خواهند شد.[60] به هرحال، بیعت با امام حسن (ع) در روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری و بعد از شهادت امیرمؤمنان (ع) انجام گرفت.[61] آن حضرت پس از بیعت، به رسم خلیفگان پیش از خود خطبه خواندند و امتیازات اهل بیت (علیهم السلام)، حقوق و ویژگی ها، شایستگی ها و فضایل بی همتای امام علی (ع) را در ایمان و عمل، مجاهدت در رکاب پیامبر (ص) و بی میلی به دنیا برشمردند. سپس به روابط صمیمی خود با پیامبر (ص) اشاره کردند و آنان را به بیعت عمومی فراخواند.[62] و از آنان بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) بیعت گرفتند.[63] وضعیت نشان می دهد امام (ع) از اول، از تردید و قاطع نبودن مردم در عراق بیمناک بودند لذا از تعهد هرگونه عمل افراطی خودداری کردند.[64] مردم وقتی متوجه نظر امام شدند، خواستار بیعت به شرط نبرد با گمراهان شام شدند و با امام بیعت کردندو[65]

در زمان دقیق بیعت اختلاف وجود دارد. مشهور این است که بعد از دفن بدن مطهر امام علی (ع) بیعت صورت گرفت و غیر اهل شام، همه مناطق باحضرت بیعت کردند؛ زیرا مردم به ویژه اهل مدینه از سابقه معاویه که تا سال هشتم و فتح مکه ایمان نیاورده بود، آگاه بودند.[66] اعلام خلافت امام حسن (ع) توسط مردم عراق،[67] و تأیید ضمنی مردم مکه و مدینه، زنگ خطر بزرگی برای معاویه بود. زیرا شهادت امام علی (ع) مشکل بزرگی را از جلو راه معاویه در رسیدن به خلافت برداشته بود،[68] لذا معاویه به محض شنیدن این خبر، آن را تقبیح کرد و در سخنان و نامه هایش تصمیم صریح خود را به سرکشی در برابر خلیفه اعلام کرد. سپس تعدادی از جاسوسان خود را به منظور برانگیختن مردم علیه امام حسن (ع) به سوی عراق گسیل داشت.[69] امام با آگاهی از حضور این جاسوسان، دستور دادند آنان را یافته، اعدام کنند.[70]

سازماندهی لشکر برای جنگ با معاویه نخستین اقدام امام حسن (ع) بعد از بیعت بود.[71] معاویه نیز سرانجام تصمیم به جنگ گرفت و همه فرماندهان خودش را از شام، فلسطین و اردن فراخواند و با شصت هزار نیرو علیه امام حسن (ع) به راه افتاد. او با نمایش توان نظامی، امیدوار بود امام حسن (ع) را به کناره گیری مجبور کند و اگر موفق نشد، به نیروهای عراقی- قبل از این که فرصت یابند موقعیت خود را تحکیم کنند- حمله نماید. البته در این مدت، نامه های زیادی بین معاویه و امام حسن (ع) رد و بدل شد.[72]

در مقابل این حرکت معاویه، فضای سیاسی- اجتماعی عراق به دنبال تبلیغات سوء امویان با شایعه اراده امام حسن (ع) بر صلح با معاویه و قدرت بلامنازع ارتش شام، به شدت ملتهب، وسوسه انگیز و نگران کننده شد،[73] به طوری که با شایعه پراکنی بدنه سپاه را متزلزل ساخت و فرماندهان اصلی سپاه را به طمع انداخت. ضمن این که روحیه مردم عراق با عبور از جنگ های بدون غنیمت و طاقت فرسای جمل، صفین و نهروان، شکسته و ناامیدکننده بود و زمینه بیش تری را برای تحمیل صلح، فراهم می کرد. در پی همین شایعات، خیمه گاه آن حضرت را به غارت بردند و در «مظلم ساباط» با پیکانی او را از ناحیه ران زخمی ساختند. امام را به مداین بردند، درحالی که خون بسیاری از او رفته و جراحتش دشوار شده بود. حضرت در خانه سعد بن مسعود ثقفی بستری و مداوا شدند.[74] سعد از افراد مورد اعتماد حضرت علی (ع) بود و از طرف آن حضرت به استانداری مداین انتخاب گردیده و پس از شهادت آن حضرت از طرف امام حسن (ع) ابقا شده بود. گفته اند مختار که تحت سرپرستی عمویش بزرگ شده بود، پیشنهاد داد امام حسن (ع) را تسلیم معاویه بکنند که با مخالفت سعد مواجه شد.[75] با توجه به دشمنی های بنی امیه و آل زبیر بر ضد مختار، روایاتی علیه او ساخته شده که احتمالًا این روایت را نیز بیش تر با مذاق آل زبیر و امویان ساخته اند شده و از نظر سند و واقعیات تاریخی سازگار نیست.[76]

بنابراین، تنهایی آن حضرت و همراهی نکردن مردم، از مهم ترین دلایل صلح آن حضرت بوده است، چنان که این مطلب از گزارش های تاریخی و از سخنان آن حضرت نیز استنباط می شود. امام مجتبی (ع) به حجر بن عدی که معترض به صلح بود، علت آن را میل بیش تر مردم به صلح، ناخوشی آنان از جنگ و به ویژه حفظ شیعیان از کشته شدن دانستند.[77] همراهی نکردن مردم عراق در آخرین نبردهای حضرت علی (ع) و مذمت مکرر مردم عراق توسط آن حضرت، گواه بر این سخنان امام حسن (ع) است. امام حسن (ع) هنگامی که دیدند تعداد اندکی در نخیله برای جنگ با معاویه جمع شده اند، مجدد به کوفه برگشته، خطرهایی را که از جانب حاکمیت بنی امیه، کوفه و مسلمانان را تهدید می کرد، گوشزد نمودند و کوفیان را به جهت همراهی نکردن مذمت کردند.[78] بنابراین امام حسن (ع) بعد از بیعت، در جنگ با معاویه کاملًا جدی بودند و مصلحت عراق و مسلمانان را در جنگ با معاویه می دانستند، لذا بیش ترین وجهه همت خود را بر جمع آوری نیرو و جنگ با معاویه گذاشتند و برای تشویق آنان، حقوق جنگجویان را دو برابر کردند[79] و افرادی مانند حجر بن عدی را برای تشویق مردم به جنگ به نخیله فرستادند، اما جز اندکی به ندای ایشان پاسخ مثبت ندادند. حضرت در پی سستی و نافرمانی مردم مجدد زبان به ملامت کوفیان گشودند، ولی باز عده ای با شنیدن کلام امام ندای صلح سر دادند. امام فرمود: «شما همان کسانی هستید که حکمیت را در صفین بر پدرم تحمیل کردید.»[80]

سپس خود نیز به نخیله رفتند و ده روز در آن جا ماندند، اما تنها چهارهزار نفر حاضر شدند؛ لذا امام به کوفه برگشتند و به منبر رفتند و ضمن مذمت اهل کوفه و تحلیل وضعیتی که بعدها بنی امیه نسبت به اهل کوفه خواهند داشت فرمودند: «اگر یارانی داشتم، هرگز امر حکومت را به بنی امیه تسلیم نمی کردم زیرا حکومت بر بنی امیه حرام است.»[81] در مجموع همراهی نکردن کوفیان؛[82] خیانت فرماندهان سپاه و نیروهای نظامی و خیانت سران قبایل.[83] را می توان از علل صلح امام دانست. بنابراین صلح امام حسن (ع) چنان که برخی پنداشته اند، ظهور معجزه نبوی به دست امام حسن (ع) نبوده، بلکه این روایت ساختگی است و صلح از روی ناچاری بود و به دنبال آن غلبه امویان و سپس مروانیان را بر سرزمین های اسلامی در پی داشت.[84] گذشته از همه این ها، امام با قید شرایطی، حکومت را به معاویه واگذار کردند معاویه نیز از آن جا که می کوشید به هر قیمتی خلافت را به چنگ آورد، حاضر بود با هر شرایطی صلح را امضا کند. ازاین رو، امام از این فرصت استفاده کردند و شرایطی را در صلح نامه گنجاندند که مهم ترین آن ها عبارتند از:

عمل به کتاب، سنت نبوی و سیره خلفای صالحین، عدم تعیین جانشین [85] و واگذاری تعیین خلیفه به شورای مسلمانان،[86] در امان ماندن مسلمانان از دست و زبان معاویه، ایمنی شیعیان و عدم توطئه بر ضد اهل بیت.[87]برخی تنها به دو شرط از عهدنامه مبنی بر این که معاویه یاران امام علی (ع) را تحت تعقیب قرار ندهد و بعد از او خلافت از آن امام حسن (ع) باشد.[88]جانشینی امام بعد از معاویه، از اساسی ترین و مهم ترین بندهای صلح نامه بود.[89] گنجاندن این ماده در صلح نامه، معاویه را از حق تعیین جانشین خود خلع ید می کرد و تا امام حسن (ع) زنده بودند، معاویه زمینه را برای طرح ولی عهدی یزید مساعد نمی دید.

بعد از صلح، عناصر تندرو ضمن مخالفت با امام حسن (ع)، از امام حسین (ع) تقاضا کردند آن را نادیده بگیرد که با مخالفت شدید آن حضرت روبه رو شدند.[90] پای بندی امام حسین (ع) به صلح حتی بعد از شهادت امام حسن (ع) نیز ادامه یافت. به همین جهت، از کسانی که او را دعوت به قیام می کردند، خواست تا مادامی که طاغیه بنی امیه (معاویه) زنده است، در خانه های خود بنشینند و به صلح امام حسن (ع) پای بند باشند[91] واکنش امام حسین (ع) در زمان صلح و پای بندی حضرت به آن تا زمانی که معاویه زنده بود،[92] نشانه تأیید ایشان است.

معاویه بعد از صلح وارد کوفه شد و در حضور جمعیت کوفه، اعلام کرد به شرایط صلح عمل نخواهد کرد. سقوط کوفه و تحمیل صلح به امام، از دردناک ترین حوادث تاریخ شیعه است. امام تصمیم گرفتند به مدینه برگردند. با بازگشت امام به مدینه، مرکزیت شیعه در عراق باقی ماند. هنگام خروج امام از کوفه، معاویه از ایشان خواست که در کوفه بماند و به یاری شیعان خود با خوارج بجنگد، اما آن حضرت در پاسخ معاویه جنگ با او را مقدم بر خوارج دانستند.[93] سپس آن حضرت با اهل و عیال خود به مدینه برگشتند و بقیه عمر شریف خود را در آن شهر گذراندند.[94]

آن حضرت برای آموزش قرآن اهمیت بسیاری قائل بودند و گاه مبالغ زیادی برای آموزش قرآن می پرداختند.[95] و درصدد آموزش و تربیت مهره ها و نیروهای کارآمد و تقویت تشیع بودند. برای این منظور در مسجدالنبی می نشستند و بعد از نماز به بیان احکام و معارف الهی [96] و معرفی شخصیت والای اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه به دفاع از حضرت علی (ع) و آرمان های والای علوی می پرداختند.[97]

معاویه پس از به دست آوردن حکومت، به هیچ یک از شروط صلح نامه عمل نکرد و به سخت ترین صورت متعرض جان و مال شیعیان شد.[98] سیاست کلی معاویه و پس از او بنی امیه، سخت گیری به اهل بیت (علیهم السلام) و شیعیان علی بن ابی طالب (ع) بود.[99] در بین شهرهای مسلمان نشین، کوفه شیعیان بیش تری داشت، لذا طبیعی بود که سخت گیری نسبت به مردم این شهر از کانون توجه امویان باشد. نخستین بخش نامه سخت گیرانه معاویه برای اهل کوفه چنین صادر شد:

خوب بنگرید اگر ثابت شد کسی علی و خاندانش را دوست می دارد، نام او را از دیوان پاک و عطا و جیره اش را قطع کنید.او به این بخش نامه اکتفا نکرد و به والیان خود دستور داد تا هر کس را که به دوستی و طرف داری از شیعه متهم ساختند، تنبیه و خانه اش را ویران کنند.[100]معاویه در جهت سیاست سخت گیرانه خود نسبت به شیعیان، کوفه را نخست به مغیره بن شعبه و بعد به زیاد بن ابیه سپرد که شیعیان کوفه را می شناخت. زیاد ضمن هتاکی به امام حسن (ع) به تعقیب شیعیان [101] پرداخت و بعد از دست یافتن به آنان، عده ای را کشت [102] و عده ای را تبعید و یا آواره کرد[103] و تعدادی را با شکنجه نقص عضو نمود؛[104] لذا به نفرین امام حسن (ع) گرفتار شد.[105]

شدت سخت گیری معاویه بر اهل عراق، آنان را به ستوه آورد. لذا با یادآوردن دوران امام علی (ع) و حسرت خوردن از کوتاهی در یاری امام، گروه هایی برای گفتگو با امام حسن (ع) خدمت آن حضرت شرف یاب شدند.[106]برخی شاگردان نام دار و راویان آن حضرت عبارتند از: حسن مثنی، مسیب بن نجبه، سویید بن غفله، علاء بن عبدالرحمان، شعبی، هبیه بن برکم، اصبغ بن نباته، جابربن خلد، ابوالجواز، عیسی بن مأمون بن زراره، تفاله بن مأموم، ابویحیی عمیر بن سعید نخعی، ابو مریم بن قیس ثقفی، طحرب عجلی، اسحق بن یسار، عبدالرحمان بن عوف، سفین بن لیل و عمر بن قیس که همه از اهل کوفه بودند.[107]

فضایل و مناقب
امام حسن (ع) از زبان اهل بیت، عابدترین، زاهدترین و با فضیلت ترین مردم زمان خود بودند.[108]آن حضرت هرگاه مرگ، قبر و قیامت و عبور از صراط و حساب را به یاد می آوردند؛ می گریستند و هنگام وضو گرفتن و در حال نماز اندامشان به لرزه می افتاد.[109] آن حضرت خود را در پیشگاه خدای تعالی می دیدند.[110] ازاین رو پس از نماز صبح تا طلوع آفتاب، مشغول عبادت بودند و با کسی سخن نمی گفتند[111] به نقل ابن اسحاق، پس از رسول خدا (ص) هیچ کس از حیث آبرو و بلندی قدر، به حسن بن علی نرسید.[112]

امام حسن (ع) از زبان رسول خدا (ص)
مهر و محبت و دلدادگی رسول خدا (ص) به حسنین (علیهماالسلام) زبانزد عام و خاص بود و آن دو را فرزندان خود می دانست[113] آنان نیز پیامبر (ص) را پدر صدا می زدند.[114] رسول خدا (ص) با گفتار و کردار آنان را تکریم می فرمودند و دیگران را نیز به تکریم و محبت آن دو سفارش می کردند،[115] تکریم حضرت از امام حسن (ع) در حدی بود که حتی در کوچه و بازار و[116] یا در حال نماز نیز به او توجه داشتند.[117] ازاین رو، اخبار فراوانی از رسول خدا (ص) در بزرگداشت امام حسن (ع) نقل شده است: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند[118] و پدرشان از آنان بهتر است».[119] پیامبر آن دو را می بوییدند و به سینه می چسباندند. چون آن دو به زمین می خوردند، از منبر برای ایشان پایین می آمدند. و گاه آن دو را بر پشت خود حمل می کردند.[120] سلمان فارسی به نقل از پیامبر دوستی با آن دو را دوستی با خدا و رسولش و نتیجه آن را ورود به بهشت های پر از نعمت، و دشمنی و یا ستم به آن دو را دشمنی با خدا و رسولش و ورود به آتش جهنم و عذاب پایدار دانسته است.[121] به صورت متواتر نقل شده که رسول خدا (ص) درباره حسنین (علیهماالسلام) فرمود:«ابْنای هذا امامانِ، قاما اوْ قَعَدا»؛این دو فرزندم پیشوا و امام هستند، چه قیام کنند چه بنشینند.[122]

بخشش ها و بردباری امام
بخشش های زیاد، از فضایل دیگر امام بود؛ به طوری که ایثار،[123] بردباری و بخشش [124] آن حضرت زبانزد عام و خاص بود.[125] لقب «کریم اهل بیت» از بخشش های زیاد به ایشان داده شد. آن حضرت در دو و به قولی در سه نوبت، تمام دارایی خودش را در راه خدای تعالی نصف کردند و آن را صدقه دادند[126] به نقلی دیگر، آن حضرت سه بار تمام اموالش را در راه خدای تعالی تقسیم کردند[127] بنا به روایتی، امام حسن (ع) در حین طواف بودند، شخصی ایشان را برای کاری فراخواند. امام طواف را رها کردند و برای قضای حاجت آن مؤمن رهسپار شدند، چون فردی به ایشان اعتراض کرد که چرا طواف را برای کار دیگران رها کرده، فرمودند:

هر کس برای ادای حاجت برادر خویش برود، یک حج و یک عمره در نامه عمل او نوشته می شود. بنابراین، من یک حج و یک عمره به دست آوردم و برگشتم.[128]برخوردهای کریمانه امام مانند برخورد با مرد شامی که وی و پدرش را دشنام داده بود و امام در عوض به او احسان کرده بودند. او را محبوب ترین فرد نزد آن شامی کرد،[129] حاکی از فروتنی امام است. بخشی از بخشش های امام به یاران امیرمؤمنان (ع) که در جنگ های آن حضرت آسیب دیده بودند، از اموال و موقوفات حضرت علی (ع) بود.[130]

حج های مکرر
منابع شیعه و سنی از حج رفتن های مکرر امام مجتبی (ع) با پای پیاده بسیار سخن گفته اند.[131] آن حضرت 25 بار با پای پیاده حج گزارد.[132] درحالی که اسب های نجیب را با او یدک می کشیدند.[133] امام علت پیاده حج گزاردن را خضوع بیش تر در پیاده رفتن به خانه خدا عنوان کردند[134] با همه اهمیتی که امام برای حج و خانه خدا قائل بودند، برآوردن حاجت مؤمن را بالاتر می دانستند و گاهی طواف خود را برای این منظور قطع می کردند[135]

همسران امام حسن (ع)
درباره تعداد دفعات ازدواج امام حسن (ع) و شمار همسران آن حضرت، روایات زیادی بدون این که نام و نشانی از آن ها به میان بیاید ذکر شده است.[136] برخی تعداد همسران حضرت را در زمان پدرش هفتصد (700)؛[137] برخی سیصد (300)؛[138] برخی دویست (200)؛[139] برخی نود (90) و برخی هفتاد (70)[140] نفر شمرده اند. این ارقام مبالغه آمیز درباره تعداد همسران آن حضرت با آنچه در منابع معتبر درباره نام همسران و فرزندان ایشان آورده اند، هیچ تناسبی ندارد. نام همسران آن حضرت در منابع تاریخی عبارت اند از: ام الحق دختر طلحة بن عبیداللَّه، حفصه دختر عبدالرحمان بن ابی بکر، هند دختر سهیل بن عمرو[141] و جعده دختر اشعث بن قیس.[142] شیخ مفید[143] أم بشیر دختر عقبة بن عمرو بن ثعلبة و خولة دختر منظور الفزاریة را از دیگر همسران آن حضرت دانسته است. تعداد همسران آن حضرت در برخی منابع قدیم تا ده زن [144] و در برخی منابع تا یازده زن نیز آمده است.[145]

بنابراین، روایاتی که تعداد همسران آن حضرت را بیش از این نام برده اند، از جهات متعددی محل تردید و در تناقض با تعداد همسران و فرزندان ذکر شده برای آن حضرت و دلیل براضطراب متن این روایات است. این میزان اختلاف در تعداد همسران طبیعی به نظر نمی رسد.گذشته از این که روایات مطلاق بودن امام، علاوه بر اشکالات متعدد سندی و متنی که بر آن ها وارد است، بیش ترین بخش های آن مبهم است و نام راویان یا جزئیات عینی و واقعی حذف شده است.

ابوطالب مکی مهم ترین اسناد روایات مطلاق بودن امام حسن (ع) را وارد کرده است. تراجم نگاران وی را متهم به خلط در کلام [146] و فردی یاد کرده اند که درباره او چیزهای منکر شنیع گفته شده است.[147] ابن کثیر نیز درباره کتاب ابوطالب مکی، متذکر شده که برخی احادیث آن اصالت ندارد.[148]

روایات برساخته از ناحیه امویان و عباسیان درباره مطلاق بودن امام حسن (ع) با انگیزه سرکوب بنی حسن و جلوگیری از قیام های مکرر آنان انجام شد و علی رغم سقوط بنی امیه و بنی عباس و افول تاریخ نگاری شام و بغداد، پایان نیافت. روایات برساخته آنان در قرن های بعدی به کتب تاریخی و روایی اهل سنت منتقل شد و برخی تاریخ نگاران بدون توجه به صحت و سقم این اخبار، آن ها را رواج دادند.[149] متأسفانه این موارد گاهی به منابع شیعه نیز راه یافته [150] و دیگران نیز به آن طعنه زده اند.[151] تعداد کم فرزندان آن حضرت هرگز با آن همه زنانی که برای آن حضرت یادکرده اند تناسب ندارد. محمد بن حبیب بغدادی [152] برای امام فقط سه داماد ذکر کرده است.[153]ادله زیادی بر کاذب بودن روایات مطلاق وجود دارد که از جمله آن ها موارد ذیل را می توان برشمرد:

1. بنا به تصریح تاریخ نگاران اتهام مطلاق بودن امام نخستین بار از طرف منصور عباسی و بعد از قیام عبدالله بن حسن و برای کوبیدن اولاد امام صورت گرفته است؛[154] اختلاف روایات در آمار و ارقام زنان درحالی است که منابع بیش تر از ده همسر برای آن حضرت ذکر نکرده اند؛[155]

2. تناقض روایات مطلاق با هم دیگر؛[156]

3. ثبت نشدن نام همسران امام در منابع؛

4. کمی فرزندان امام (بین 5 تا 15 و نهایت تا 24 نفر).[157]

از دلایل روشنی که ساختگی این روایات را ثابت می کند گفتگوها و مجادلاتی است که بین آن حضرت و دشمنانش در دمشق صورت می گرفت؛ زیرا آن ها با توان تمام می کوشیدند تا در زندگی خصوصی امام جست جو کنند و نقطه ضعفی برای حضرتش پیدا کنند و امام را در آن مجالس مجادله بکوبند. ولی هرگز نتوانستند نقصی برای امام بیابند. اگر امام زنان فراوانی می گرفتند و طلاق می دادند، به آن حضرت می گفتند: تو زنان فراوانی می گیری و همیشه سر و کارت با آن هاست و بدین جهت شایستگی خلافت نداری، در صورتی که هرگز چنین اعتراضی به میان نیامده و این بهترین دلیل برای نفی این اتهام است.[158]

گذشته از همه این ها، طلاق منفورترین حلال در دین مبین اسلام وصف شده و در باورهای دینی، امام حسن (ع) دارای عصمت هستند. به لحاظ تاریخی نیز هیچ گونه خطایی از آن حضرت گزارش نشده است. این گزارش ها با زهد آن حضرت که به صورت متواتر نقل شده سازگاری ندارد. بنابراین آن چنان که از اسناد این روایات برمی آید، منبعی جز مدائنی و امثال دروغ گوی او ندارند.[159]

فرزندان امام حسن (ع)
فرزندان امام حسن (ع) را پانزده دختر و پسر ذکر کرده اند.[160] برخی [161] 25 نفر و برخی چهار پسر و دو دختر گفته اند.[162] نام های آنان عبارتند از: زید و خواهرانش: ام الحسن، ام الحسین، حسن، عمرو و دو برادرش: قاسم و عبداللَّه، عبدالرحمان و حسین که ملقب به اثرم بوده و برادر و خواهری نیز به نام های طلحه و فاطمه داشته است. ام عبدالله، فاطمه، ام سلمة، رقیه، از دیگر فرزندان آن حضرت بوده اند. نسل آن حضرت از طریق دو پسرش (حسن و زید) باقی ماند. همه فرزندان امام مجتبی در روز عاشورا با امام حسین (ع) همراه بودند و به بهترین وجه ایشان را یاری کردند.[163] بعدها نیز شاخه حسنی علویان، از رقبای اصلی حکومت عباسیان بودند. قیام محمد[164] و ابراهیم [165] فرزندان عبدالله بن حسن،[166] و حسین بن علی بن حسن [167] شهید فخ (سال 169 ق)، و دو تن از پسران عبدالله بن حسن، ادریس [168] و یحیی [169] همه از نوادگان امام حسن (ع) بودند که با قیام های خود حکومت عباسی را با چالش های جدی مواجه ساختند.

شهادت امام حسن (ع)
امام حسن (ع) بنابه قول مشهور در 28 صفر سال 50 قمری [170] مسموم شدند و به شهادت رسیدند. برخی سال های 47[171] و 49[172] و نیز هفت صفر[173] را زمان شهادت امام دانسته اند. بنابه قول مشهور، جعده همسر آن حضرت به تحریک معاویه، ایشان را مسموم کرد.[174] معاویه که امام را مانع تحقق اهداف خود در موروثی کردن حکومت می دانست، با وعده ازدواج جعده و یزید و دادن اموال فراوان وی را به این کار ترغیب کرد.[175]

اهل بیت بنا به وصیت آن حضرت (ادفنونی عند ابی)، خواستند او را در کنار قبر جدش پیامبر به خاک بسپارند، اما بنی امیه به سرکردگی مروان بن حکم حاکم مدینه،[176] به همراهی برخی زنان پیامبر[177] مانع شدند. آنان که کینه دفن عثمان در حش کوکب [178] (قبرستان یهودیان) را به دل داشتند، سوگند یاد کردند تا مانع دفن ایشان در کنار پیامبر (ص) شوند. بنی هاشم برای مقابله با بنی امیه آماده گردیدند که امام حسین (ع)، بنابه وصیت برادرش مانع شدند و به ناچار آن حضرت در بقیع به خاک سپرده شد.[179] بنا به نقلی، سعید بن عاص اموی بر آن حضرت نماز خواند.[180]

برخی مانند ابن عربی (م. 543 ق)؛[181] ابن تیمیه (م. 728 ق)[182] و تحت تأثیر آن ها ابن جوزی [183] و ذهبی،[184] در شهادت آن حضرت به دست معاویه تردید کرده یا منکر به شهادت رسیدن امام توسط معاویه شده و گفته اند: امام خود خلافت را تسلیم معاویه کرد. لذا دلیلی بر این مسموم کردن نبوده است. از طرف دیگر نیز مسمومیت امر پنهانی است، لذا اگر مسموم می کرد نباید کسی متوجه می شد. علاوه بر این، دو نفر و به تبع آنان ابن خلدون [185] نیز بدون هیچ گونه استدلالی و تنها از روی تعصب، منکر شهادت امام شده اند، در حالی که بر شهادت امام مجتبی به دست معاویه اجماع است.[186] و بسیاری از تاریخ نگاران به دست داشتن او در شهادت آن حضرت تصریح کرده اند.[187]

امام حسن (ع) در قبرستان بقیع و کنار مرقد مادربزرگش فاطمه بنت اسد و عباس عموی پیامبر (ص) به خاک سپردند. خوارزمی قبه و بارگاه امام حسن (ع) را بلندترین و عالی ترین عمارت مدینه وصف کرده است.[188] قبر مطهر امام حسن (ع) و عمویش عباس و هم چنین امام زین العابدین و امام باقر (ع) زیر یک قبه بوده است. دیاربکری در شرافت این مکان و قبه می گوید:«فللّه درّه من قبر ما أکرمه و أشرفه و أعلی قدره عند اللّه.»[189]

فاسی نیز درباره بارگاه آن حضرت گفته است: «امام حسن (ع) دارای بارگاه و قبه عالی بوده به طوری که در مدینه عمارتی بالاتر از آن نبوده است.»[190] در سال 95 مجدالملک بلاسانی، معماری قمی را برای ساختن گنبدی بالای آرامگاه امام حسن (ع) به مدینه فرستاد.[191] گنبد بالای آرامگاه امام حسن (ع) در روز هشتم شوال سال 1343 توسط وهابی های سعودی تخریب شد.[192]

منابع

ابن الجوزی، جمال الدین ابوالفرج، صفة الصفوه، تحقیق عبدالسلام هارون، بیروت: موسسة الکتب الثقافیه، 413.

1. ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، تاریخ ابن خلدون، بیروت: دارالفکر، 1408 ق.

2. ابن شهرآشوب (588)، مناقب آل أبی طالب، تحقیق لجنة من أساتذة النجف الأشرف، النجف الأشرف: مطبعة الحیدریة، سال 1956 م.

3. ابن طولون، شمس الدین محمد (م. 953 ق)، الأئمة الاثنا عشر، قم: رضی، بی تا.

4. ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن الحسن بن هبةالله الشافعی، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالفکر، 1417.

5. ابن فهد الحلی، عدة الداع، تحقیق و تصحیح، احمد الموحدی، قم: مکتبة وجدانی.

6. ابن کثیر، ابوالفداء الحافظ، (م 774)، البدایه و النهایه، بیروت: دارالفکر، 1398.

7. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، (م 656)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت: داراحیاء الکتب العربیه، 1378.

8. ابن ابی شیبه، عبدالله بن احمد (م 235)، المصنف، تحقیق سعید محمد لحام، بیروت: دارالفکر، 1409.

9. ابن اثیر، عزالدین علی (م 630)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، 1385.

10. ابن اعثم، احمد (م 314)، الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران: آموزش انقلاب اسلامی، 1372 ش.

11.-، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالاضواء، 1411.

12. ابن جوزی، یوسف بن قزاغلی سبط (م 654)، تذکرة الخواص، تهران: مکتبة نینوی الحدیثة.

13. ابن حجر، احمدبن علی (م 852)، لسان المیزان، بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1390.

14. ابن شهر آشوب، محمد بن علی (م 588)، مناقب آل أبی طالب، تحقیق لجنة من اساتذة النجف الاشرف، نجف: مکتبة الحیدریه، 1376.

15. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، معالم العلما، (م 588)، قم.

16. ابن صباغ، علی بن محمد (م 855)، الفصول المهمه فی معرفة الائمه، تحقیق سامی الغریری، قم: دارالحدیث، 1422.

17. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، (م 463)، الاستیعاب، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و دیگران، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415.

18. ابن عبدربه، احمد بن محمد (م 328)، العقد الفرید، تحقیق مفید محمد قمیحه، بیروت: دارالکتاب العلمیه، 1406.

19.-، العقدالفرید، تحقیق احمد امین و دیگران، بیروت: دارالکتاب العربی، 1403.

20.-، العقدالفرید، تحقیق عبدالمجید الترحینی، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1407.

21. ابن عساکر، علی بن الحسن (م 571)، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالفکر، 1415.

22. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل (م 774)، البدایة والنهایة، تحقیق علی شیری، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1408.

23. احمد بن حنبل (م 241)، مسند احمد، بیروت: دارصادر.

24. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمّة فی معرفة الأئمة، بیروت: دارالأضواء، 1405 ق.

25. اسکافی، ابوجعفر (م 240)، المعیار و الموازنة، تحقیق محمدباقر محمودی، 1402.

26. اصفهانی، ابوالفرج (م 356)، الاغانی، تحقیق عبدأ. علی مهنا و سمیر جابر، بیروت: دارالفکر، 1407.

27.-، مقاتل الطالبیین، نجف: المکتبة الحیدریه، افست قم: مؤسسة دارالکتاب، 1385؛ طبرسی، فضل بن إعلام الوری، علی (م 560)، تحقیق مؤسسة آل البیت، قم، 1417

28. بغدادی، محمدبن حبیب (م 245)، المحبر، تصحیح سیدکسروی، قاهره، دارالغدالعربی، 1421.

29. بکری، حسن بن محمد دیار، تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس، بیروت: مؤسسه شعبات، بی تا.

30. بلاذری، احمدبن یحیی، (م 279)، أنساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، بیروت: دارالفکر، 1417.

31. تهرانی، آقا بزرگ (م 1389)، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت: دارالأضواء، 1403.

32. الجزری، عزالدین بن اثیر (م 630)، اسدالغابه فی معرفةالصحابه، تحقیق علی محمد معوض و دیگران، بیروت: دارالکتب العلمیه، 2003.

33. جعفری، سیدحسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه محمدتقی آیت اللهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368 ش.

34. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، تاریخ نیشابور، ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری، مقدمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، 1375.

35. حر عاملی، وسائل الشیعة تحقیق، قم: مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث المشرفة، 1414.

36. حسنی فاسی، محمدبن احمد، (م 832)، العقدالثمین، تحقیق محمدعبدالقادر عبدالعطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1419.

37. خصیبی، الحسین بن حمدان (م. 334)، الهدایةالکبری، بیروت: مؤسسة البلاغ للطباعة والنشر، 1991 م.

38. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد او مدینة السلام، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلیمه، 1417.

39. خوارزمی، موفق بن احمد (م، 568) المناقب، تحقیق مالک المحمودی، قم: جماعة المدرسین، 1411.

40. خواندمیر (م. 942)، تاریخ حبیب السیر، زیر نظر دبیر سیاقی با مقدمه جلال الدین همایی، تهران: انتشارات خیام، 1380.

41. دیلمی، شیخ حسن (قرن هشتم)، غرر الأخبار و درر الآثار فی مناقب أبی الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، قم: دلیل ما، بی تا.

42. دینوری، ابن قتیبة، الامامه و السیاسه، تحقیق الزینی، مؤسسه الحلبی وشرکاه للنشر والتوزیع.

43. ذهبی، محمد بن احمد (م. 748)، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، 1412.

44.-، میزان الاعتدال فی نقدالرجال، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دارالمعرفه، 1382.

45. سرخسی، شمس الدین (م 483)، المبسوط، تحقیق عده ای، بیروت: دارالمعرفه، 1406.

46. سیدمرتضی (م 436)، الانتصار، قم: جماعة المدرسین، 1415.

47. شامی، محمد بن یوسف (م، 942)، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: چاپ اول، دارالکتب العلمیه، 1414.

48. شبراوی، جمال الدین (م. 1171 ق)، الإتحاف بحب الأشراف، قم: دارالکتاب، 1423 ق.

49. شهرستانی، محمدبن عبدالکریم (م 479)، الملل و النحل، تخریج محمد فتح الله بدران، قاهره: مکتبة الانجلو المصریه.

50. شهید الأول، الدروس، تحقیق: مؤسسة النشر الإسلامی، قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین.

51. شیخ رضی، صلح امام حسن (ع)، ترجمه آیت الله خامنه ای، آسیا، 1348.

52. صدوق، محمدبن علی (م 381)، عیون اخبارالرضا، تحقیق حسین اعلمی، بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1404.

53.-، الامالی، تحقیق مؤسسه البعثة، قم، 1417.

54. طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360 ق)، أخبارالحسن بن علی (ع)، کویت: دارالأوراد، 1412.

55.-، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید السلفی، بی تا.

56. طبری، أبوجعفر محمد بن جریر (م 310)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمدأبوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، چاپ دوم، 1967.

57. طبری، احمد بن عبدالله (م 694)، ذخائر العقبی، قاهره: مکتبة القدسی، 1356.

58. طوسی، محمد بن حسن (م 460)، مصباح المتهجد، بیروت: مؤسسة فقه الشیعه، 141.

59. طه حسین، علی و بنوه، الفتنه الکبری، قاهره: دارالمعارف، 1119 م.

60. عاملی، سید جعفر مرتضی، الحیاة السیاسیة للإمام الرضا (ع)، قم: جامعه مدرسین، 1416 ق.

61.-، تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (ع)، مترجم محمد سپهری، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه.

62. عبدالله ابن عدی جرجانی الکامل فی ضعفاء، الرجال، بیروت: دارالفکر، 1405.

63. عجلی، احمد بن صالح (م 261)، معرفة الثقات، تحقیق عبدالعلیم عبدالعظیم البستوی، مدینة، مکتبة الدار، 1405.

64. قاضی نعمان، نعمان بن محمد (م 363)، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، دارالمعارف، 1383.

65. قاضی نورالله الحسینی المرعشی التستری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، با تعلیقات آیت الله مرعشی نجفی، قم: مکتبة المرعشی النجفی، بی تا.

66. قرشی، باقر شریف، حیاة الإمام الحسن بن علی (ع)، بیروت: دارالبلاغة، 1413 ق.

67. قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، قم: مدرسة الإمام المهدی (عج) 1409 ق.

68. کلینی (م. 329)، الکافی، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری، تهران: دارالکتب الإسلامیة.

69. لجنة الحدیث فی معهد باقرالعلوم (ع)، موسوعة کلمات الإمام الحسین (ع)، دارالمعروف للطباعة والنشر، 1416.

70. مادلونگ ویلفرد، جانشینی حضرت محمد، ترجمه احمد نمایی و دیگران، مشهد: بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1377.

71. المبرد، ابوالعباس محمد بن یزید، الکامل فی اللغه و الادب، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت: مکتبه العصریه، 1427.

72. مجلسی، محمدباقر (م 1110)، بحارالانوار، بیروت: موسسه الوفاء، 1403.

73. محمدبن محمد مفید (م 413)، الإرشاد، قم: تحقیق مؤسسه آل البیت، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413.

74. محمدبن سعد (م 230)، الطبقات الکبری، تحقیق محمدعبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1410.

75. مسعودی، علی بن الحسین (م 346)، مروج الذهب، قم: مؤسسة دارالهجره، 1409.

76. معروف الحسنی، هاشم، سیرة الأئمة الاثناعشر (علیهم السلام)، نجف: المکتبة الحیدریة، 1382 ق.

77. مفید، محمد بن محمد (م 413)، الجمل، تحقیق سیدعلی میر شریفی، قم: المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413.

78. مقدسی، مطهر بن طاهر (م. بعد 355)، البدء و التاریخ، قاهره: مکتبة الثقافة الدینیه، بی تا.

79. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمّد هارون، قم: مکتبة آیت الله المرعشی النجفی، 1376 ش.

80. موصلی، احمدبن علی ابویعلی (م 307)، مسند، تحقیق، حسین سلیم اسد، دارالمامون للتراث.

81. میلانی، سیدعلی، نفحات الأزهار، مهر، 1414.

82. نمیری، عمر ابن شبه، (م 262)، تاریخ المدینة المنوره، تحقیق حبیب محمود احمد، قم: دارالفکر، 1410.

83. هیثمی، علی بن ابی بکر (م 807)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1408.

84. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، بی تا.

پی نوشت ها

[1] آيات، 23 شورى؛ 41 انفال؛ 7 حشر؛ 33 احزاب و ده‏ها آيه ديگر.

[2] تاريخ مدينه دمشق، ج 14، ص 5؛ مقتل الحسين، ج 2، ص 6.
[3] الطبقات ترجمه الامام الحسن، ص 98؛ انساب الاشراف ج 2، 32؛ اعلام الورى، ج 1، ص 402.
[4] تاريخ، ج 4، ص 33.
[5] تاريخ‏الطبرى، ج 2، ص 410؛ سبل‏الهدى، ج 11، ص 37.
[6] وسائل‏الشيعة؛ ج 15، ص 137.
[7] وسايل الشيعه، ج 21، ص 430.
[8] الطبقات الكبرى، ج 6، ص 353.
[9] زيد بن على، مسند، ص 468؛ امالى صدوق، مجلس بيست و هشتم، ص 197؛ ترجمه و شرح كشف الغمة، ج 2، ص 95.
[10] الطبقات الكبرى، ج 10، ص 239.
[11] عيون أخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 26.
[12] بحارالانوار، ج 25، ص 6.
[13] كشف الغمة، ج 1، ص: 488؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 255.
[14] الفصول المهمه، ج 2، ص 694.
[15] أخبار الحسن بن على(ع)، ص 53.
[16] تذكرة الخواص، ص 84؛ الدر النظيم، ص 331.
[17] الذريعه، ج 1، ص 497؛ عاملى، الانتضار، ج 8، ص 11.
[18] الطبقات الكبرى، ج 10، ص 231.
[19] مصنف، ج 4، ص 333؛ غاية المرام، ج 2، ص 113.
[20] المصنف، ج 4، ص 337 336.
[21] الطبقات الكبرى، الخامسه، ج 1، ص 245؛ الاستيعاب، ج 1/ ص 384 برنامه نور.
[22] مسند احمد، ج 6، ص 683.
[23] الدر النظيم، ص 515؛ تاريخ الخميس، ج 1، ص 419؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 303 و ج 44، ص 137.
[24] نك: امالى شيخ صدوق، ص 179، مجلس سى و سوم.
[25] مناقب، ج 3، ص 185.
[26] أنساب‏الأشراف، ج 3، ص 20.
[27] تاريخ دمشق، ج 13، ص 213.
[28] البداية و النهاية، ج 8، ص 207؛ تاريخ دمشق، ج 14، ص 159.
[29] مجمع الزوائد، ج 9/ ص 194.
[30] سوره احزاب، آيه 33.
[31] غرر الأخبار و درر الآثار، ص 268.
[32] روضه الواعظين، ص 74؛ كشف اللغمه، ج 2، ص 12؛ بحارالانوار، ج 28 ص 76.
[33] مناقب، ج 4، ص 40.
[34] انساب الاشراف، ج 3، 278؛ السقيفه و فدك، ص 68؛ شرح حديدى، ج 2، ص 17؛ علل الشرايع، ج 1، ص 188.
[35] الامامة و السياسة، ج 1، ص 24 و 25.
[36] تشيع در مسير تاريخ، ص 102.
[37] الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 6.
[38] نك: الحياة السياسيه للامام الحسن، ص 114- 130.
[39] تحليلى از زندگانى سياسى امام حسن مجتبى(ع)، ترجمه محمد سپهرى، ص 170.
[40] تاريخ طبرى، ج 4، ص 440؛ تذكرة الخواص، ص 324؛ المعيار و الموازنه، ص 151.
[41] مروج الذهب، ج 2، ص 344؛ الامامه و السياسه، ج 1، ص 42؛ تاريخ طبرى، ج 3، ص 418.
[42] أنساب الأشراف، ج 5، ص 543؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 171.
[43] الجمل، ص 265 و 361.
[44] المعيار و الموازنه، ص 151؛ تاريخ طبرى، ج 4، ص 44.
[45] نهج البلاغه، ترجمه شهيدى، نامه 31، ص 296.
[46] حياة الامام الحسن باقر شريف، ج 1، ص 393.
[47] مروج الذهب، ج 3، ص 9.
[48] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15/ 146، نهج البلاغه فيض الاسلام، ج 1، ص 225.
[49] تهذيب الاحكام، ج 9، ص 145- 148.
[50] علل الشرائع، ص 230؛ الإرشاد، ج 2، ص 21؛ كشف الغمه، ج 2، ص 576 و 578.
[51] وفاءالوفا، ج 2، ص 1319.
[52] كشف المحجة لثمرة المهجة، ص 183.
[53] الملل و النحل، ج 1، ص 169.
[54] كشف اللغمه، ج 1، ص 400؛ مسند الإمام المجتبى(ع)، العطاردى، ص 30.
[55] العقد الثمين، ج 3، ص 396؛ الأعلام، ج 2، ص 199.
[56] البدء و التاريخ، ج 5، ص 235؛ نهايه الارب، ج 20، ص 224.
[57] مناقب خوارزمى، ص، 384.
[58] پيكار صفين، ترجمه اتابكى، ص: 581.
[59] فتوح ابن اعثم، ج 2، ص 286- 380.
[60] ابن ابى الحديد، ج 16، ص 16.
[61] الارشاد؛ ج 2، ص 9.
[62] العقد الفريد، ج 3، ص 195؛ كشف الغمه، ج 2، ص 173؛ ذخائر العقبى، ص 138.
[63] المستدرك حاكم، ج 3، ص 175؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 13، ص 263؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 266؛ كشف الغمه، ج 2، ص 193.
[64] تشيع در مسيرتاريخ، ص 161.
[65] الامامة و السياسة، ج 1، ص 184.
[66] انساب الأشراف، البلاذرى، ج 1، ص 532؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 117.
[67] ذخائر العقبى، ص 138.
[68] دولت امويان، ص 23.
[69] اغانى، ج 21، ص 26؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 214؛ شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 31،(به نقل از تشيع در مسير تاريخ).
[70] صلح الحسن، ترجمه سيد على خامنه اى، ص 110.
[71] المستدرك حاكم نيشابورى، ص 1803.
[72] فتوح ابن اعثم، ج 4، ص 151؛ مقاتل الطالبين، ص 56؛ شرح حديدى، ج 16، ص 24(به نقل از تشيع در مسير تاريخ، ص 163).
[73] تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 214.
[74] أنساب الأشراف، ج 3، ص: 35؛ ارشاد، ج 2، ص 12.
[75] الأخبار الطوال، ص 205.
[76] معجم رجال الحديث، ج 19، ص 105.
[77] اخبار الطوال، ص 220.
[78] بحار الأنوار، ج 44، ص 33.
[79] تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 186.
[80] انساب الاشراف، ج 3، ص 33 و 39.
[81] الخرائج و الجرائح، ج 2/ ص 576؛ بحار الانوار، ج 36/ 303.
[82] المعيار و الموازنه، ص 99.
[83] مناقب ابن شهر آشوب، ج 3/ ص 195.
[84] اسد الغابه، ج 2، ص 18.
[85] الاستيعاب، ج 1، ص 387.(نورالسيره)
[86] الاستيعاب، ج 1، ص 387.(نورالسيره)
[87] فتوح ابن اعثم، ج 4، ص 292.
[88] ذخائر العقبى، ج 2، ص 117.
[89] الاستيعاب، ج 1/ ص 439.
[90] تاريخ دمشق، ج 13، ص. 267.
[91] انساب الاشراف، ج 3/ ص 366.
[92] انساب الاشراف، ج 3، ص 366.
[93] آ لكامل مبرد، ج 3، ص 172.
[94] الارشاد، ص 173.
[95] مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 66.
[96] ترجمه الامام الحسن من طبقات ابن سعد، ص 66؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 13، ص 241.
[97] روضات الجِنان و جنّات الجِنان، ج 2، ص 427.
[98] الامامه و السياسه، ص 184.
[99] المحبر، ص 479.
[100] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15، ص 16؛ سيرة الأئمة الاثناعشر(ع)، ج 3، ص 142.
[101] انساب الاشراف، ج 3، ص 294.
[102] المحبر، ص 479.
[103] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 16.
[104] الفتوح ابن اعثم، ج 4، ص 203.
[105] الفتوح ابن اعثم، ج 4، ص 316.
[106] الفتنه الكبرى، طه حسين، ج 2/ ص 188
[107] تحليلى از زندگانى امام كاظم(ع)، باقر شريف قرشى، ترجمه عطائى، ج 1، ص 90. به نقل از حيات الامام الحسن باقر شريف ج 2، ص 280.
[108] امالى صدوق، ص 244؛ عده الداعى، ص 139.
[109] بحارالانوار، ج 67، ص 400.
[110] ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 14.
[111] ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 180.
[112] الأئمة الإثنا عشر، ص: 64؛ صلح الحسن، ترجمه سيد على خامنه اى، ص 41.
[113] مقتل خوارزمى، ج 1، ص 384.
[114] شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 5.
[115] مصنف ابن ابى شيبه، ج 7، ص 511.
[116] بشاره المصطفى، ص 156.
[117] نك: تذكره الخواص، ص 178.(موسسه اهل البيت)؛ مناقب آل البيت، ج 4، ص 25.
[118] مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 395.
[119] قرب الاسناد، ص 111؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 37.
[120] الجامع الكبير ترمذى، ج 6، ص 116؛ إحقاق الحق، ج 27، ص 67.
[121] كفاية الطالب، ص 423، سبل الهدى و الرشاد، ج 11، ص 57.
[122] مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 442؛ مصنف ابن ابى شيبه، ج 7، ص 512.
[123] نك: كاشف اللغمه، ج 2، ص 2- 371؛ نزهه الناظر، ص 36.
[124] الكامل مبرد، ج 2، ص 462.
[125] نك: بحار الانوار، ج 43، ص 344 تا 355؛ مناقب آل ابى‏طالب، ص 18.
[126] شرح الاخبار، ج 3، ص 113؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 180.
[127] أنساب الأشراف، ج 3، ص 9؛ الوافى بالوفيات، ج 12، ص 110.
[128] ترجمه الامام الحسن تاريخ دمشق، ص 151.
[129] مبرد، الكامل، ج 3، ص 60؛ ربيع الابرار، ج 3، ص 19.
[130] كشف الغمه، ج 1، ص 157؛ كشف اليقين حلى، ص 236.
[131] أنساب الأشراف، ج 3، ص 9؛ الوافى بالوفيات، ج 12، ص 110؛ عده الداعى، ص 139.
[132] ترجمه الامام الحسن از تاريخ دمشق، ص 143.
[133] إحقاق الحق، ج 11، ص 123.
[134] الأئمة الإثنا عشر، ص 64.
[135] ترجمه الامام الحسن تاريخ دمشق، ص 151.
[136] انساب الاشراف، ج 4، ص 253؛ قوت القلوب؛ ج 2، ص 471.
[137] الكواكب الدريه فى تراجم الساده الصوفيه
[138] مناقب، ج 3، ص 199؛ بحار، ج 44، ص 169.
[139] البدء و التاريخ، ج 5، ص 74.
[140] بحار الانوار، ج 44، ص 173.
[141] أنساب الأشراف، ج 3، ص 20.
[142] صلح امام حسن(ع)، آل ياسين، ص 38.
[143] الإرشاد، ج 2، ص 20.
[144] الطبقات الكبرى، ج 5، ص 225.
[145] شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 21.
[146] تاريخ بغداد، ج 3، ص 304.
[147] تاريخ بغداد، ج 3، ص 303؛ أخبار الحسن بن على(ع)، الطبرانى، ص 43.
[148] البداية و النهاية، ج 11، ص 319؛ المنتظم، ج 14، ص 385.
[149] المبسوط، ج 6، ص 3، تاريخ دمشق، ج 27، ص 262؛ تهذيب، ج 6، ص 236؛ سير اعلام، ج 3، ص 235؛ البحر الحدائق، ج 3، ص 412.
[150] كافى، ج 6، ص 56؛ وسايل الشيعه، ج 8، ص 427 و ج 15، ص 268.
[151] مصنف ابن ابى شيبه، ج 4، ص 172.
[152] المحبر، ص 57؛ به نقل از كتاب زندگانى حسن بن على(ع)، ج 2، ص 559.
[153] زندگانى حسن بن على(ع)، ج 2، ص 557.
[154] مروج الذهب، ج 3، ص 300.
[155] شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 16، ص 22- 21.
[156] نك: مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 38؛ الإتحاف بحب الأشراف، ص 104؛ أنساب الأشراف، ج 3، ص 14.
[157] ارشاد، ج 2، ص 20؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 192.
[158] زندگانى حسن بن على(ع)، ج 2، ص 561.
[159] زندگانى دوازده امام(ع)، ج 1، ص 603.
[160] تذكرة الخواص، ص 194؛ الإرشاد، ج 2، ص 20.
[161] الطبقات الكبرى، ج 5، ص 225- 226.
[162] بحار الانوار، ج 4، ص 331.
[163] المجدى، ص 118؛ مسند الإمام الشهيد(ع)، ج 2، ص 107.
[164] تاريخ الامم و الملوك، ج 7، ص 360.
[165] طبقات الكبرى، ج 5، ص 439- 441.
[166] تاريخ الفخرى، ص 220.
[167] تاريخ الامم و الملوك، ج 8، ص 192- 205.
[168] مقاتل الطالبيين، ص 407- 409؛ العبر، ج 4، ص 10- 11.
[169] همان، ج 2، ص 200؛ تاريخ گزيده، ص 790.
[170] كشف الغمه، ج 1، ص 516؛ ترجمه الامام الحسن(ع)، ابن سعد، ص 91.
[171] البدء و التاريخ، ج 3، ص 74.
[172] تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 225؛ تاريخ دمشق، ج 7، ص 122.
[173] الدروس شهيد اول، ج 2، ص 7.
[174] كمال الدين، المقصد الاقصى فى ترجمه المستقصى، ص 596.
[175] حبيب السيره، ج 2، ص 31.
[176] الوافى بالوفيات، ج 12، ص 110.
[177] تذكره الخواص، ج 2، ص 65.
[178] البدايه و النهايه، ج 8، س 45.
[179] بحار الانوار، ج 44/ ص 134.
[180] تاريخ الخميس، ج 2، ص 293.
[181] العواصم و القواصم، ص 213.
[182] منهاج السنه، ص 225.
[183] صفوه الصفوه، ج 1، ص 343.
[184] تاريخ الاسلام، ج 4، ص 40.
[185] تاريخ ابن خلدون، ج 2/ ص 449.
[186] البدء و التاريخ، ج 6، ص 5.
[187] البدء و التاريخ، ج 5، ص 236.
[188] كمال الدين، القصد الاقصى، فى ترجمه المستفصى، ص 596.
[189] تاريخ الخميس فى أحوال أنفس النفيس، ج 2، ص 287.
[190] العقد الثمين، ج 3، ص 396.
[191] الكامل، ج 10، ص 352.
[192] تاريخ حرم ائمه بقيع(ع) و آثار ديگر در مدينه منوره، ص 93.

 

 منبع : مجموعه مقالات همایش سبط النبی امام حسن مجتبی (ع)، ج 1، ص: 37 , محمدی، رمضان
 مشخصات نویسنده : استادیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه