ویژه ولادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)
ولادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع)
نواده ی پیامبر عزیز اسلام (ص) ،و نخستین فرزند امیر مؤمنان علی و فاطمه علیهما السلام در نیمه ی ماه رمضان،در سال سوم هجری،چشم به جهان گشود. پیامبر (ص) برای گفتن تهنیت،به خانه ی علی آمد و نام او را،از سوی خدا«حسن»نهاد.
ولادت
بسم الله الرحمن الرحیم
نواده ی پیامبر عزیز اسلام (ص) ،و نخستین فرزند امیر مؤمنان علی و فاطمه علیهما السلام در نیمه ی ماه رمضان،در سال سوم هجری،چشم به جهان گشود. (1) پیامبر (ص) برای گفتن تهنیت،به خانه ی علی آمد و نام او را،از سوی خدا«حسن»نهاد. (2)
با پیامبر
حدود هفت سال از زندگی این نواده،با پیامبر عزیز اسلام (ص) گذشت (3).پدر بزرگ مهربان،او را سخت دوست میداشت:
چه بسیار که او را بر شانه می نهاد و میگفت:خداوندا،من دوستش دارم،تو نیز او را وستبدار!» (4)...«آنکه حسن و حسین را دوستبدارد،مرا دوست داشته است و آنکه با ایندو کینه ورزد و ایشان را دشمن بدارد،با من دشمنکامی کرده است...» (5)
و هم میفرمود:«حسن و حسین،سرور جوانان بهشتند» (6).
و نیز میفرمود:«این دو فرزند من،امامند،چه قیام کنند و چه نکنند (7) ».
بزرگی منش و سترگی روح آن امام،چندان بود که پیامبر ارجمند اسلام (ص) او را با خردی سال و کمی سن،در برخی از عهدنامه ها،گواه میگرفت،واقدی آورده است که:پیامبر، برای«ثقیف»عهد ذمه بست،خالد بن سعید آنرا نوشت و امام حسن و امام حسین-درود خدا بر آنان-آنرا گواهی فرمودند (8).
و هم،آنگاه که پیامبر به امر خدا،با اهل نجران،به«مباهله»برخاست،امام حسن و امام حسین و حضرت علی و فاطمه (ع) را نیز به فرمان خدای،همراه خویش برد و آیهی تطهیر در پاکدامنی آن گرامیان فرود آمد (9).
با امیر مؤمنان (ع)
امام حسن (ع) همراه و هماهنگ پدر بود و از بیدادگران انتقاد و از ستمدیدگان حمایت میکرد.
به هنگامی که ابوذر به ربذه تبعید میشد، عثمان دستور داد هیچکس او را بدرقه نکند،اما امام حسن و برادر گرامیش،همراه با پدر بزرگوارشان،از آن آزادهی آواره،به گرمی بدرقه کردند...و به هنگام بدرود،از حکومت عثمان ابراز بیزاری نمودند و ابو ذر را به شکیبایی و پایداری پند دادند (10).
به سال 36 هجری با پدر از مدینه به سوی بصره آمد تا آتش جنگ جمل را که عایشه و طلحه و زبیر بر افروخته بودند،فرو نشانند.
پیش از ورود به بصره به فرمان حضرت علی (ع) ،همراه عمار-صحابی بزرگ و پاک-به کوفه رفت تا مردم را بسیج کند و آنگاه با مردم به یاری امام،به سوی بصره بازگشت (11).
و با سخنرانیهای شیوا و محکم خویش،دروغ عبد الله بن زبیر را-که قتل عثمان را به حضرت علی (ع) ،نسبت میداد-،آشکارا ساخت و هم در جنگ همکاریها کرد تا پیروز باز گشتند (12).
در جنگ صفین نیز،همراه پدر،پایمردیها کرد.
در این جنگ،معاویه،عبید الله بن عمر را نزد او فرستادکه:«از پیروی پدر دستبردار،ما خلافت را به تو وامیگذاریم،چرا که قریش،از پدر تو به سابقهی پدر کشتگیها،ناراحتند،اما ترا پذیرا توانند شد...»
امام حسن (ع) در پاسخ فرمود:«قریش بر آن بود که پرچماسلام را بیفکند و در هم پیچد،اما پدرم،به خاطر خدا و اسلام،گردنکشان ایشان را کشت و آنان را پراکند،پس با پدرم دینجهتبه دشمنی برخاستند و بدو کینه میورزند (13).
او در این جنگ،هماره از پشتیبانی پدر،دست نکشید وتا پایان همراه و همدل بود،و چون،دو تن را از سوی سپاه (سپاه حضرت علی (ع) و معاویه) ،برگزیدند تا«حکم»شوند،و آنان به ناروا حکم کردند،امام حسن به فرمان پدر،در یک سخنرانی پر شور،توضیح داد که:
«اینان برگزیده شدند تا کتاب خداوند را بر خواهش دل،پیش دارند و مقدم شمارند اما، باژگونه رفتار کردند و چنین کسی،حکم نامیده نمیشود،بلکه«محکوم»است (14) ».
حضرت امیر مؤمنان علی-که درود خداوند هماره بر اوبه هنگام رحلتبنا به فرمانی که از پیش از پیامبر اسلام (ص)داشت،امام حسن (ع) را جانشین خویش فرمود،و امام حسینو سایر فرزندان گرامی خویش و بزرگان شیعه را بر این امر،گواه گرفت. (15)
خوی و منش (1-پرهیزگاری:)
توجهی ویژه به خداوند داشت،آثار این توجه را گاه ازچهرهی او به هنگام وضو در مییافتند: چون وضو میگرفت،رنگ میباخت و به لرزه میافتاد،میپرسیدند که چرا چنین میشوی؟
میفرمود:آن را که در پیشگاه خدا میایستد،جز این سزاوار نیست.
از امام ششم (ع) آوردهاند که امام حسن (ع) عابدترین مردمان زمان خویش بود و هم با فضیلتترین چون به یاد مرگ و...و رستخیز میافتاد،میگریست.و بی حال میشد (16).
پیاده و گاه برهنه پا،25 بار به خانهی خدا رفت (17)...
2-بخشندگی
آن روز به خانهی خدا رفته بود...همان هنگام میشنید که مردی با خدا به گفتگو نشسته است که:خداوندا،ده هزار درهم نصیبم کن...امام (ع) هماندم به خانه بازگشت و آن پول را برای او فرستاد.
یکروز،کنیزی از کنیزان او،دسته گلی خوشبوی به تحفه،پیشکش کرد،امام (ع) ،در مقابل او را آزاد فرمود و چونپرسیدند چرا چنین کردی؟،فرمود:
خدا ما را چنین تربیت کرده است و این آیه را باز خواندند:
«و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها»یعنی چون به شما هدیهای دادند،به نیکوتر،پاسخ گویید (18).
سه بار در زندگی،هر چه داشت،حتی کفش-و پای افزار-را به دو نیم تقسیم کرد و در راه خدا داد (19).
3-بردباری
مردی از شام،به تحریک معاویه،روزی امام را به دشنام گرفت.امام (ع) چیزی نفرمود تا ساکتشد،آنگاه با لبخندی شیرین او را سلام گفت و فرمود:پیر مرد!فکر میکنم غریب هستی، و گمان میبرم در اشتباه افتادهای،اگر از ما رضایتبخواهی،خواهیم داد و هم اگر چیزی بطلبی،و اگر راهنمایی میجویی،راهنماییتخواهیم کرد،و اگر باری بر دوش داری،بر میداریم و یا گرسنهیی سیرت میسازیم و اگر نیازمندی،نیازت بر میآوریم و باری،هر کاری داری،در انجام آن حاضریم.و هم اگر بر ما وارد شوی،راحتتر خواهی بود که وسایل پذیرایی از هر گونه ما را فراهم است.مرد،شرمسار شد و گریست و گفت:گواهی میدهم که تو جانشین خداوند بر زمینی،خدا بهتر میداند که رسالتخویش،کجا قرار دهد (20).
تو و پدرت،نزد من،مبغوضترین بودید و اما اکنون محبوبترین هستید.
پیر مرد آنروز مهمان امام شد و چون از آنجا رفتبه دوستی آن گرامی،گرویده بود (21).
مروان حکم،-که هیچگاه از آزار آن گرامی فرو گذار نمیکرد-،به هنگام رحلت آن امام،در تشییع شرکت کرد.
حضرت امام حسین (ع) فرمود:تو به هنگام حیات برادرم،هر چه از دستتبر آمد،کردی،و اما اینک در تشییع او،حاضر آمدهای و میگریی؟!.
پاسخ داد:هر چه کردم،با کسی کردم که بردباریش از این کوه-اشاره به کوهی در مدینه-بیشتر بود (22).
خلافت
شامگاه بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت،حضرت علی علیه السلام،شهید شد.بامداد آنروز،مردم در مسجد جامع شهر،گرد آمدند،حضرت امام حسن (ع) که در آنوقت 37 سال داشتند بر منبر فراز آمدند و فرمودند:
دیشب،مرد یگانهای از جهان رختبست که در میانگذشتگان و هم در بین آیندگان،به دانش و کردار،یکتا بود.همراه پیامبر،جنگها کرد و در نگاهبانی اسلام و پیامبر،مجاهدانه کوشید،و پیامبر در جنگها،او را به سپاهسالاری میفرستاد و او هماره پیروز باز میگشت...
از زرد و سفید-اشاره به زر و سیم-دنیا،بیش از 700 درهم نگذاشت،آنهم سهمیهی او و بر آن بود که با آن خدمتگاری برای خانوادهی خود فراهم آورد.
بدین هنگام،امام به سختی گریست و مردم نیز گریستند...
آنگاه بدانجهت که امامت از مسیر راستین خود،انحراف نیابد،جملهیی چند،از خویش گفت:
من پسر پیامبرم که مژده آور و بیم رسان بود و مردم را به سوی خدا میخواند.من شعلهیی از آن چراغ فروزان پیامبری و از خاندانی هستم که خداوند،پلیدی و آلودگی را از آنان دور گردانیده است و هم از آنانم که در قرآن مجید،محبت ایشان به وجوب آمده است:
قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی (23)...
«بگوی ای پیامبر،من از شمایان بر رسالتم،پاداشی،جز مهرورزی با خویشانم،نمیخواهم...»
آنگاه،امام نشست و عبد الله بن عباس برخاست و گفت:
مردم!،این-اشاره به امام حسن (ع) -فرزند پیامبر شما و جانشین علی (ع) و امام شماست،با او بیعت کنید!مردم،گروها گروه،بدو روی آوردند و بیعت کردند (24).
چون معاویه،از آنچه گذشت آگاه شد،جاسوسانی به کوفه فرستاد و به بصره،تا هر چه میگذرد،گزارش دهند و در حکومت امام.از درون،دستبه خرابکاری بزنند.
امام،فرمان داد آنانرا گرفتند و گشتند و نامهیی نیز به معاویه فرستاد که:جاسوس میفرستی؟ گویا جنگ را دوست میداری؟جنگ بسیار نزدیک است،منتظر باش!انشاء الله (25).
از نامههایی که امام به معاویه نوشت و ابن ابی الحدید آنرا نقل میکند،اینست:
«...جای شگفتی است که قریش پس از مرگ پیامبر،در جانشینی او به ستیزه برخاستند و خود را بر دیگران از عرب،بدین سبب که از قبیلهی پیامبرند،برتر دانستند.
عرب نیز تن در دادند،اما قریش خود در میانهی خویش،زیر بار برتری ما نرفت ما را که از آنان به پیامبر نزدیکتر و خواستار حق خویش بودیم،کنار زدند و بر ما ستم کردند.ما از ستیزه کناره جستیم تا دشمنان و دورویان،از این راه،به تخریب اسلام برنخیزند.
امروز نیز از تو در شگفتیم که داوطلب امری هستی که به هیچ رو،سزاوار آن نیستی،نه در دین برتری داری و نه اثر خوبی از خویش باز گذاردهای،تو فرزند همان گروهی که باپیامبر جنگیدند و هم فرزند دشمنترین مردم قریش نسبتبه پیامبر و اما بدان که پاداش کردارهای تو با خداوند است و خواهی دید که سرانجام،پیروزی از آن چه کسی است.
سوگند به خدا،چیزی نخواهد گذشت که عمرت پایان مییابد و به دیدار خدا میشتابی و او تو را به کیفر کردارهایی که از پیش فرستادی،میرساند و خدا به بندگانش ستم نمیکند،علی (ع) رفت،مسلمانان با من بیعت کردند،از خدا خواستارم که در دنیا چیزی مرا ندهد که از آن کمبودی در امر دنیای دیگرم،به هم رسد:
آنچه مرا بر آن داشت تا این نامه را به تو،بنویسم،این است که بین خود و خداوند.عذری داشته باشم،اگر تو نیز،چون دیگر مسلمانان،این امر را بپذیری به مصلحت اسلام است و تو خود نیز بهرهیی بیشتر خواهی داشت،باطل را دنبال مکن،تو نیز چون دیگران با من،بیعت کن!
تو خود میدانی من سزاوارترم،از خدا بترس و ستمکار مباش و خون مسلمانان را محترم شمار و اگر حاضر نباشی،من همراه مسلمانان،به سوی تو خواهم شتافت و ترا به محاکمه خواهم کشانید تا خداوند که بهترین داورانست،بین ما حاکم گردد....»
معاویه در پاسخ نوشت:
«...حال من و تو،همانند حال پیشین شما خاندان با ابو بکر است،یعنی به همانگونه که ابو بکر، به بهانهی تجربهی بیشتر،مقام خلافت را از علی (ع) گرفت،من نیز، خود را از تو سزاوارتر میبینم،و اگر میدانستم که تو بهتر از من به امور مردم میرسی و با دشمن رویارویی میکنی، بیعت میکردم اما میدانی که من از تو سابقهیی بیشتر دارم پس بهتر آنکه تو پیرو من باشی، من نیز قول میدهم که خلافت مسلمانان پس از من با تو باشد و هم هر چه بیت المال عراق است از آن تو و نیز خراج و درآمد،هر ناحیه از عراق را که بخواهی،در اختیار تو خواهم گذارد... و السلام» (26)
معاویه به همان بهانهیی که قریش به وسیلهی آن از حضرت علی (ع) رو گرداندند،از بیعتبا امام حسن (ع) سر باز زد،او در دل میدانست که امام از او سزاوارتر است اما ریاستخواهی،او را از پیروی واقعیتباز میداشت،چرا که او میدانست کمی سن در پیامبرانی چون حضرت عیسی و یحیی،مانع پیامبری نبوده است،در امام نیز که جانشین پیامبر است،همین گونه است.
معاویه،نه تنها از بیعتسر باز زد،بلکه در صدد از میان برداشتن امام بر آمد.برخی را به پنهانی فرمان داد تا آن گرامی را بکشند،از این رو،امام،در زیر پیراهن،زره میپوشید و بیزره به نماز نمیرفت،به همین جهتیکروز که یکی از این ماموران مخفی معاویه،به سوی امام تیر افکند،به آن گرامی صدمهیی وارد نیامد (27).
همین معاویه،که کمی سن را در امام بهانه میآورد و ازبیعتبا او تن میزد،به هنگام ولایتعهدی یزید،این بهانه را فراموش و فرزند جوان خود را،جانشین خویش کرد و از مردم برای او بیعت گرفت.
معاویه،به بهانهی ایجاد وحدت اسلامی و پیشگیری از اختلاف و اغتشاش،به عمال خود نوشت که:با لشگر به سوی من آیید و آنان همان کردند که او گفت.
معاویه آنان را بسیج کرد و به جنگ با امام به عراق فرستاد.
امام نیز،به حجر بن عدی کندی،فرمان داد تا فرمانداران و هم مردم را برای جنگ آماده سازد.
منادی به آیین آن زمان،در کوچههای کوفه،فریاد«الصلاة»برداشت و مردم به مسجد ریختند. امام بر منبر فراز آمد و فرمود:
معاویه به جنگ سوی شما آمده است،شما نیز به اردوگاه نخیله بروید...!همه،ساکت ماندند.
عدی،فرزند حاتم طائی معروف،از جای برخاست که:من پسر حاتم هستم،سبحان الله،این سکوت مرگبار چیست که جانتان را فرا گرفته است؟
چرا به امام و پسر پیامبرتان پاسخ نمیدهید...از خشم خدا بیم کنید،مگر شما از ننگ،باک ندارید...؟
آنگاه،رو به امام کرد و گفت:گفتار شما را شنیدیم و با جان و دل به فرمانیم،و افزود که:
من،هم اکنون به اردوگاه میروم،هر که مایل استبهمن به پیوندد.
قیس بن سعد بن عباده و معقل بن قیس ریاحی و زیاد بن صعصعهی تیمی نیز با سخنرانیهای شور انگیز،مردمان را به جنگ راغب ساختند و به تجهیز سپاه از مردم پرداختند و آنگاه همه به اردوگاه رفتند (28).
انبوه جمعیت در اردوگاه،به جز شیعیان،از این چند دسته نیز فراهم آمده بود:
1-خوارج،که تنها برای جنگ با معاویه آمده بودند نه به جانبداری از امام.
2-آزمندانی که دنبال غنائم جنگی بودند.
3-آنان که به پیروی از روسای قبیلهها،شرکت کرده بودند و انگیزهی دینی نداشتند (29).
امام (ع) ،گروهی از این سپاهیان را،به سپهسالاری حکم به شهر انبار فرستاد،اما حکم با معاویه ساخت،-همچنانکه سرپرستبعدی-امام خود به ساباط مدائن رفت و از آنجا 12 هزار نفر را به عنوان پیشاهنگ جنگ به سالاری عبید الله بن عباس،به رزم با معاویه گسیل داشت و قیس بن سعد بن عبادهی انصاری را هم معاون کرد که اگر عبید الله از میان رفت،او سپهسالار گردد.
معاویه در صدد بر آمد که قیس را بفریبد و یک میلیون درهم نزد قیس فرستاد تا با او همدستشود یا دست کم ازامام دستبردارد،قیس پاسخ داد که:به نیرنگ،دین مرا نمیتوانی از دستم بگیری. (30) برو این دام بر مرغ دگر نه،که عنقا را بلند است آشیانه.
و اما سپهسالار اصلی لشکر،یعنی عبید الله بن عباس،تنها به وعدهی همان پول،فریفته شد و شبانه با گروهی از خاصان خویش،به سوی معاویه گریخت.بامداد آن روز،سپاه،بی سر پرست ماند،پس قیس با مردم نماز گزارد و سپهسالار شد و جریان را به امام گزارش داد (31).
قیس دلیرانه میجنگید،معاویه چون راه فریب او را مسدود یافت جاسوسانی به میان لشگر امام فرستاد که به دروغ جریان صلح قیس با معاویه را بپراکنند و نیز گروه دیگری را در میان لشگر قیس که بگویند:
امام حسن با معاویه صلح کرده است (32).
بدینترتیب،خوارج و آنانکه با صلح موافق نبودند،از این خدعه،فریفته شدند و ناگهان به حالت عصیانی به خیمهی امام ریختند و به غارت پرداختند و حتی فرش زیر پای امام را ربودند و ضربهای به ران آن حضرت وارد آوردند که از خونریزی شدید،امام به حالت وخیمی در افتادند. .. (33)
یاران امام،آن گرامی را به مدائن،به سرای سعد بن مسعودثقفی-فرماندار مدائن،که از طرف حضرت علی (ع) منصوب شده بود-بردند.امام (ع) مدتی در خانهی ثقفی به معالجه پرداخت. در این بین به او گفتند،برخی از روسای قبائل-که انگیزهی دینی نداشتند و یا با امام به دشمنکامی میزیستند-به معاویه در پنهان نوشتهاند که:اگر به عراق آیی،پیمان میبندیم که امام (ع) را به تو بسپاریم.
معاویه،نامههای اینان را،عینا نزد امام فرستاد و تقاضای صلح کرد با این پیمان که هر شرطی که امام بفرماید،پذیرا خواهد شد (34).
امام،به شدت بیمار بود و هم،یارانش از هر سو پراکنده شده بودند و لشگریان و سربازان،از جهت ایدهئولوژی و اهداف،یگانگی نداشتند و هر یک سازی جدا مینواختند و در راهی دیگر، میتاختند...و باری،از هیچ سو و به هیچ رو،ادامهی جنگ به سود شیعیان و حتی اسلام نبود، چرا که معاویه اگر به وسیله جنگ،رسما پیروز میشد،اساس اسلام را از هم میپاشید،و هم دودمان همهی شیعیان-مسلمانان راستین-را از زمین بر میچید.
پس،ناگزیر،امام با شرایطی بسیار و سخت،به صلح تن در داد (35).
برخی از مفاد این شرایط از این قرار است:
1-خون شیعیان،محترم و محفوظ بماند و حقوقشان پایمال نگردد.
2-به علی (ع) دشنام ندهند (36).
3-معاویه،از در آمد-دارابگرد-یک میلیون درهم،بین یتیمان جنگ جمل و صفین،تقسیم کند.
4-امام (ع) ،معاویه را،«امیر المؤمنین»نمیخواند (37).
5-معاویه باید بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) عمل کند (38).
6-معاویه،پس از مرگ،خلافت را به دیگری وانگذارد (39).
معاویه،این شرایط و شرایط دیگر را-که همه برای حفظ اسلام،به ویژه شیعیان لازم بود-پذیرفت،و جنگ پایان یافت.
تسامح نبود
برخی از مستشرقان که در مطالعات خویش،به ژرفای مطالب و همهی جوانب نمیاندیشند، از مقدمههایی سست،به نتایجی به نظر خود،محکم میرسند و دچار ذوق زدگی میشوند.
عدهایی از همین دسته،بر اساس همین مطالعات سطحی وبر اثر بی اطلاعی گمان بردهاند که امام حسن-درود خدا بر او-در جنگ با معاویه،سستی کرده است و گرنه با پشتکار بیشتر، پیروز میشد!
اینان اگر با ژرف نگری،متون اصلی تاریخهای مسلم آندوره را مطالعه میکردند،و همهی جوانب امر را در نظر میگرفتند،هرگز به نتیجهیی چنین یاوه نمیرسیدند،چرا که امام،به شهادت تاریخ،ایام سازندگی زندگی خویش را سرافرازانه در رکاب پدر،در جنگ جمل و صفین و غیر آن گذراند و هماره شجاعانه تا تیغرس دشمن،شمشیر زد و پیش رفت و پیروز بازگشت...
پس امام حسن (ع) از جنگ نمیهراسید،او خود مردم را به جنگ با معاویه ترغیب کرد...اما صلح او در آن شرایط ویژه،علاوه بر آنکه از جهتسیاست داخلی و حفظ خون شیعیان و مصالح داخلی اسلام لازم مینمود،از نظر سیاستخارجی اسلام نیز،یک دور اندیشی عمیق و حیرتآور بود،چرا که در همان ایام،امپراطوری روم شرقی که-پیشتر بارها ضربتهای سنگینی از اسلام چشید-،در صدد تلافی و در کمین بود تا در فرصتی مساعد،انتقام بگیرد.
به هنگامی که سپاه امام و معاویه رویاروی هم،صف بستند،آنان هم مقدمات حملهیی ناگهانی را فراهم آوردند و اگر امام به جنگ ادامه میدادند،ممکن بود،ضربتی سختبه پیکر اسلام وارد آید،اما چون امام صلح کرد،نتوانستندکاری از پیش ببرند (40).
تنازل نبود
شگفت انگیزتر از پندار دستهی پیش،یاوه پنداری دستهی دیگری از نویسندگانست که میگویند:امام (ع) ،معاویه را سزاوارتر از خویش یافت،پس به سود او،پا پس کشید و خلافت را به او وا گذارد و با او بیعت کرد.
در حالیکه میدانیم:امام-که درود خدا بر او-چه در نامههای پیش از واقعهی صلح،و چه پس از آن،صریحا خود را سزاوار مقام خلافت میداند هنگامی که معاویه به کوفه آمد و به منبر رفت و گفت:امام مرا سزاوارتر دانست و خود را نه،پس آنرا به من وا گذارد،امام حسن (ع) در مجلس حضور داشت و بپاخاست و فرمود:
معاویه دروغ میگوید،آنگاه در سزاواری و فضیلتخویش به تفضیل سخن گفت از جمله به شرکت در مباهله اشارت کرد،سپس فرمود ما طبق نص قرآن و سنت پیامبر برتریم و بدین امر سزاوارتر اما دیگران ستم کردند و حق ما را بردند (41).
گذشته از این،در مفاد صلحنامه خواندیم که امام قید فرمود:معاویه را امیر المؤمنین نخواند و نداند،پس چگونه ممکنستبا او بیعت کرده باشد؟و هم اگر با او بیعت کردهبود،میبایستبه فرمان معاویه عمل کند،اما به گواهی تاریخ،هرگز از او فرمان نبرد چنانکه به هنگام خروج خوارج،معاویه فرمان داد که امام با ایشان بجنگد،و امام اصلا به فرمان او وقعی ننهاد و فرمود: «اگر من میخواستم با«اهل قبله»بجنگم،نخستبا تو میجنگیدم...» (42)
پس میبینیم که یاوه پنداری برخی نویسندگان-که از وجدان علمی و تاریخ نویسی بهرهیی نبردهاند-جز یک دروغپردازی بزرگ،نیست.
صلح امام بنابر مصالح عالیهی اسلام،صورت گرفت،نه از جهت آنکه امام معاویه را سزاوارتر یافت.
اعتراض نابجا
برخی دیگر میپرسند:مگر نه آنستکه رهبر باید در کارها،از خواستهی جامعه پیروی کند، پس چرا امام به میل شیعیان که جنگ با معاویه را میخواستند،وقعی ننهاد؟
در پاسخ باید گفت:چون ادامهی جنگ به مصلحت اسلام و مسلمانان تمام نمیشد شایسته نبود که امام به خواستهی آنان ترتیب اثر دهد.
و اما اصلا راهبری امام بر اساس اعتقاد شیعه،یک راهبری خدایی و از گونهی راهبری پیامبرانست،چرا که امام مرتبط با مبدا جهان و خداوند بزرگ است و مصالح جامعه را بر این اساس تشخیص میدهد و هر گونه او تشخیص بدهد،خلاف نخواهد بود.
چه بسیار که پیامبر یا امام،کاری انجام دادند و مردم همان هنگام به مصلحت آن آشنا نبودند، اما با گذشت ایام،لزوم آنرا دریافتند.
چنانکه مثلا،پیامبر (ص) همراه مسلمانان به قصد زیارت خانهی خدا از مدینه بیرون آمدند، و چون به«حدیبیه»رسیدند،قریش مانع ورود ایشان به مکه شدند چرا که ورود پیامبر و همراهان را بی اجازه و آگاهی پیشین،یکنوع سرشکستگی برای خویش میپنداشتند.
رفت و آمدها و مذاکراتی بسیار صورت گرفت و سر انجام بنابر آن شد که بدینصورت تا سه سال با هم صلح کنند:
1-قریش،در سال بعد،سه روز خانهی خدا را در اختیار مسلمانان بگذارد.تا مسلمانان آزادانه، در آنجا اعمال مذهبی خود را به جای آورند.
2-تا سه سال قریش و مسلمانان با هم کاری نداشته باشند و رفت و آمد در مکه برای مسلمانان آزاد باشد (43).
3-مسلمانان مکه بتوانند بر اساس دین خود،آشکارا عمل کنند.
4-تمام مفاد بالا به شرطی عمل شود که اگر کسی از مکه گریخت و به مدینه پناه برد، مسلمانان او را به مکه باز گردانند اما اگر از مدینه کسی به مکه پناه آورد،قریش لازمنباشد چنان کند (44).
پیامبر عزیز اسلام (ص) با مفاد این صلح نامه موافقت فرمود اما مسلمانان از بند اخیر این قرارداد بسیار ناراحتبودند و زیر بار صلح نمیرفتند (45) ،از همه بیشتر،عمر مخالفت میورزید.
پیامبر فرمود:انا عبد الله و رسوله،لن اخالف امره و لن یضیعنی.
یعنی،من بنده و پیامبر خداوندم،هرگز از فرمان او سرنپیچم و میدانم که باعث ضرر من نخواهد شد (46).
و همینطور هم شد و اندکی بعد،مصالح این صلح بر همگان آشکار گشت چرا که بر اثر خاموش شدن آتش جنگ و رفت و آمد مسلمانان،مشرکان به حقیقت اسلام آگاهی یافتند و اسلام در دلشان نشست و بسیار از آنان مسلمان شدند چندانکه هنوز از مدت صلح چیزی بمانده بود که چیزی نمانده بود اسلام آیین و دین عمومی اهل مکه گردد (47).
زهری میگوید:در همین دو سال صلح،تعداد مسلمانان به اندازهی تمام سالهای تا پیش از آن، اضافه گشت.
ابن هشام مینویسد:زهری راست میگوید چرا که مسلمانان،هنگامی که با پیامبر به حدیبیه آمده بودند،1400نفر،اما دو سال بعد در فتح مکه،همراهان او به ده هزار نفر رسیده بودند (48).
پس جا دارد که زهری بگوید:لم یکن فتح اعظم من صلح الحدیبیة هیچ پیروزی«جنگی»، عظیمتر از صلح حدیبیه نبود (49).
و نیز امام صادق (ع) بفرمایند:ما کانت قضیة اعظم برکة منها هیچ حادثهیی پر بارتر از این، رخ نداد (50).
بنابر این،آنکس که به امامت امامان پاک،ایمان دارد،نباید به صلح امام حسن-که درود خدا بر او-ایراد بگیرد،به همانگونه که به صلح پیامبر عزیز اسلام (ص) با قریش،ایراد نمیگیرد.
به همین جهت،وقتی برخی از شیعیان به خود امام ایراد میگرفتند-چنانکه برخی مسلمانان به خود پیامبر (ص) -میفرمود:در کار امام دخالت نورزند و نسبتبه امام خویش،پیروی داشته باشند چرا که او به فرمان خدا و بنابر مصالح واقعی،کارها را انجام میدهد،اگر چه دیگران رمز آنرا نفهمند.
ابو سعید عقیصا میگوید:به حضرت امام حسن (ع) گفتم:
چرا با معاویه صلح کردی و حال آنکه حق با تو و معاویهگمراه و ستمگر است؟
فرمود:آیا من پس از پدرم،حجتخدا و امام نیستم؟
گفتم آری.
فرمود:مگر رسول خدا در حق من و برادرم نفرمود:الحسن و الحسین امامان،قاما او قعدا؟ حسن و حسین امامند چه قیام کنند و چه نکنند؟
گفتم:آری.
فرمود:پس من امام هستم،چه قیام کنم و چه نکنم.
آنگاه برای او،علت آنکه قیام نفرمود،توضیح داد که:
به همان سبب با معاویه صلح کردم که پیامبر خدا با بنی ضمره و بنی اشجع و با اهل مکه در حدیبیه صلح کرد،با این تفاوت که آنان کافر بودند و معاویه و یاران او در حکم کافرند.
ای ابو سعید!،اگر من از جانب خداوند امامم،دیگر معنا ندارد که رای مرا سبک بشماری،گر چه مصلحت آن بر تو پوشیده باشد.
مثل من و تو،چون خضر و موسی است.
خضر کارهایی میکرد که موسی مصلحت آنرا نمیدانست و در خشم میشد اما چون خضر او را آگاه میساخت،آرام میگرفت،منهم خشم شما را بر انگیختهام به این جهت که به مصالح کار من آشنا نیستید،اما همینقدر بدان که اگر با معاویه صلح نمیکردم،شیعهیی روی زمین بازنمیماند (51).
پیمان شکنی معاویه
معاویه،از آن پس که بر امور چیره گشت،چهرهی واقعی خود را آشکار ساخت.در طی یک سخنرانی در نخیله،آشکارا گفت:
به خدا سوگند،با شما نجنگیدم تا نماز گزارید و روزه بدارید و حجبروید،بلکه تا حکومت کنم و اینک بدان رسیدهام.اکنون اعلام میکنم که تمام شرطهایی که در صلحنامه با حسن بن علی (ع) گذراندیم،زیر پا خواهم گذارد. (52) اما،در عمل،گاه به جهتسابقه و نفوذ امام حسن (ع) ناگزیر بود مراعات بکند،چنانکه ابن ابی الحدید مینویسد:«زیاد»حاکم کوفه در صدد تعقیب یکی از یاران امام حسن (ع) بر آمد.امام به او پیام داد که ما برای یاران خویش امان گرفتهایم، اما به من خبر دادهاند که تو مزاحم یکی از اصحاب ما شدهای،چنین نکن!
«زیاد»زیر بار نرفت و گفت:در پی او خواهم بود گر چه بین پوست و گوشت تو باشد...
امام،عین پاسخنامهی«زیاد»را برای معاویه فرستاد.
معاویه«زیاد»را سرزنش کرد و گفت:مزاحم یاران او مشو،من در این کار به تو ولایتی ندادهام (53).
بازگشتبه مدینه
معاویه،از هر سو و به هر گونه،در صدد آزار امام حسن (ع) بر میآمد،او و یارانش را شدیدا زیر نظر میگرفت و در تنگنا میگذاشت،به حضرت علی و دودمان او (ع) توهین میکرد و گاه بی شرمی را به پایهای میرساند که حتی در مجلسی که امام حسن (ع) حضور میداشت،حضرت علی (ع) را به بدگویی میگرفت (54) و اگر چه امام بلا فاصله پاسخ دندانشکن میداد و او را ادب میکرد اما ماندن در کوفه،برایشان شکنجه بار شده بود،پس به مدینه باز گشتند.اما،این سفر نیز گشایشی در وضع موجود،ایجاد نکرد،چرا که یکی از پلیدترین کارگزاران معاویه به نام مروان،حاکم آنجا بود،کسیکه پیامبر در بارهی او فرموده بود:هو الوزغ ابن الوزغ،الملعون ابن الملعون (55) و او،روزگار را بر امام و یارانش بسیار تنگ میگرفت تا آنجا که حتی رفت و آمد یاران آن گرامی به خانهاش،دشوار بود و لذا با آنکه دهسال در مدینه بودند،یاران کمتر توانستند از منبع علم و دانش آن عزیز بهره برند،به همین جهت روایات منقول از آن امام، اندک است.
مروان،سعی داشت،در حضور امام نسبتبه حضرت علی (ع) بدگویی کند و هم گاهی برخی را واداشت که به خود امام حسن (ع) توهین کنند (56).پس از مروان هم،در طول این دهسال، هر کس والی مدینه شد،از شکنجه و آزار آن امام و یارانش،کوتاهی نکرد.
شهادت
معاویه،که به بهانهی کم سنی امام،حاضر نبود،خلافت را بدو واگذارد،اینک،در صدد بر آمده بود که برای فرزند کثیف و پلید خود«یزید»ولایتعهدی را مسلم گرداند تا پس از خودش، اشکالی از جهتسلطنت او،پیش نیاید.
اما در این راه امام (ع) را،بزرگترین مانع میپنداشت،چرا که گمان میبرد اگر پس از لاکتخودش،امام زنده باشد،ممکن است،مردم که دیگر از دودمان معاویه دلخوشی ندارند،به امام بگروند.پس چند بار در صدد بر آمد تا امام را از میان ببرد و سر انجام با دسیسه آن امام را به وسیلهی زهر،مسموم کرد و آن گرامی در بیست و هشتم ماه صفر سال 50 هجری شهید و در قبرستان بقیع در مدینه،به خاک سپرده شد (57).درود خدا بر آن بزرگوار عزیز باد.
«پایان»
پینوشتها:
1- ارشاد مفید ص 169-تاریخ الخلفاء سیوطی ص 188 چاپ مصر-مرحوم کلینیولادت آن گرامی را در سال دوم هجرت نوشته است.
2- بحار ج 43 ص 238 چاپ جدید.
3- دلائل الامامه:محمد بن جریر الطبری ص 60
4- تاریخ الخلفاء ص 188
5- بحار ج 43 ص 264
6- تاریخ الخلفاء 189:الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة
7- ارشاد مفید،ص 181-بحار ج 43 ص 278:ابنای،هذان امامان،قاما او قعدا
8- طبقات کبیر،ج 1،بخش 2 ص 33
9- غایة المرام ص 287
10- حیاة الامام الحسن بن علی (ع) ص 261-260
11- طبقات کبیر ج 3 قسمت اول ص 20
12- حیاة الامام الحسن بن علی ج 1 ص 399-396
13- حیاة الامام الحسن بن علی ج 1 ص 445-444
14- حیاة الامام الحسن بن علی ج 1 ص 479
15- اصول کافی ج 1 ص 298-297
16- بحار ج 43 ص 331
17- بحار ج 43 ص 332-331-تاریخ الخلفاء ص 190
18- بحار ج 43 ص 343-342
19- بحار ج 43 ص 332-تاریخ الخلفاء ص 190
20- الله اعلم،حیثیجعل رسالته
21- بحار ج 43-ص 344
22- تاریخ الخلفاء ص 191
23- سورهی شوری آیهی 23
24- ارشاد مفید ص 170-169 نهج البلاغهی ابن ابی الحدید ج 16 ص 30.
25- ارشاد مفید ص 170
26- ابن ابی الحدید ج 16 ص 35
27- بحار ج 44 ص 33
28- نهج البلاغهی ابن ابی الحدید ج 16 ص 40-37
29- ارشاد مفید،ص 171
30- تاریخ یعقوبی ج 2 ص 207-204
31- ارشاد مفید ص 172
32- تاریخ یعقوبی ج 2 ص 207-204
33- تاریخ یعقوبی ج 2 ص 207-204-تاریخ طبری،ج 7 ص 1
34- ارشاد مفید ص 173-172
35- تاریخ یعقوبی ج 2 ص 207-204
36- ارشاد مفید ص 173-مقاتل الطالبیین ص 26
37- بحار ج 44 ص 3-2
38- و 39-بحار ج 44 ص 65،در این ماده از صلحنامه جملهی دیگری هم نقل شده استولی چون به نظر ما صحیح نبود در اینجا نیامد.
40- تاریخ یعقوبی ج 2 ص 206
41- بحار ج 44 ص 62
42- کامل ابن اثیر ج 3 ص 208 به نقل حیاة الامام الحسن بن علی ج 2 ص 279.
43- تاریخ یعقوبی ج 2 ص 45-44
44- بحار ج 20 ص 368-367
45- بحار ج 20 ص 350
46- سیرهی ابن هشام ج 4 ص 317
47- بحار ج 20 ص 368
48- سیرهی ابن هشام ج 4 ص 322
49- بحار ج 20 ص 345
50- بحار ج 20 ص 368
51- بحار ج 44 ص 1
52- بحار ج 44 ص 49
53- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 16 ص 18 و 19
54- ارشاد مفید ص 173
55- حیاة الامام الحسن بن علی ج 1 ص 218
56- تاریخ الخلفاء سیوطی ص 190
57- مروج الذهب ج 2 ص 427-دلائل الامامة ص 60-طبقات ابن سعد ج 5 ص 24و غیر آن البته در مورد سال وفات آن گرامی و روز آن اقوال دیگری نیز هست که داوطلبانمیتوانند به تاریخ بغداد ج 1 ص 140 و نیز تاریخ الخلفاء ص 192 و دلائل الامامة ص 60 مراجعه کنند.
مطالب مرتبط
- پژوهشی پیرامون تعداد همسران و فرزندان امام حسن(ع)
- فضایل اخلاقی امام حسن مجتبی (ع)
- اوصاف بدنی امام حسن مجتبی(ع)
- آداب معاشرت در کلام امام حسن مجتبی علیه السلام
- امام حسن (ع) و ایرانیان
- سخنان امام حسن (ع) هنگام نبرد جمل
- رابطه انفاق و روزی در سیره امام حسن مجتبی (ع)
- موضع امام حسین(ع) در قبال صلح امام حسن(ع)
تگها
مطالب پربیننده
- چه کسانی می توانند نامخانوادگیشان را تغییر دهند
- روزانه چقدر پروتئین مصرف کنیم؟
- خواص شگفتانگیز کیوی را بشناسید
- فراخوان دومين كنگره بين المللی راهكارهای گسترش فرهنگ غدير و ترويج نهج البلاغه
- ۳ نوشیدنی مفید برای سالمندان
- نکاتی مهم درباره جوشهای صورت
- علائم بیش فعالی در دخترها و پسرها را بشناسید
- میوه ای برای تقویت سیستم ایمنی بدن
- گیاهی برای دفع سنگ کلیه
- اربعین؛ پلی به سوی وحدت جهانی
- چالشهای ازدواج در دوران پیری
- اذن پدر برای ازدواج دختر لازم است یا خیر؟
- معرفی سوغات و صنایع دستی مازندران
- چگونه عطر مناسب بخریم؟
- زندگی نامه مسعود پزشکیان
- رابطه زناشویی برنده و بازنده ندارد
- درباره دوران بحرانی نوجوانی
- بازار کرمان با قدمت ۶۰۰ سال
- معرفی موزه هنرهای معاصر تهران؛ بازتابی از هنر ایران و جهان
- مصرفگرایی و ویرانی زندگی
- پاسخ به سوالات رایج درباره مصرف شیر
- معرفی جنگل فندقلو؛ بهشتی مینیاتوری در اردبیل
- درباره سن پیری بیشتر بدانیم
- اهمیت خواب را جدی بگیرید
- معرفی مسجد شیخ لطف الله، اثری شگفت انگیز از دوران صفویه
- پناهگاه سکوت
- نحوه خوابیدن به خواستههای درونی
- مضرات سیگار از آسیبهای پوستی تا تهدید سلامتی
- در مورد کف پای صاف و باورهای قدیمی
- چگونه با کودکان چاق تعامل داشته باشیم
- قوانین کلاس و مدرسه
- قالب آماده و زیبای پاورپوینت(15)
- ۵ فیلم که همه زنان ایرانی باید تماشا کنند
- شعار سال ۱۴۰۱ «سال تولید، دانشبنیان و اشتغالآفرین»
- قالب زیبای پاورپوینت برای ارائه پروپوزال و دفاع رساله دکترا
- قالب پاورپوینت کادر دار زیبا
- پورنوگرافی چیست و چه اثری بر مغز و رابطه جنسی دارد؟
- قالب پاورپوینت گرافیکی و طرح دار زیبا
- قالب پاورپوینت گرافیکی زیبا
- رنگ چشم هایتان درباره شما و اجدادتان چه می گوید؟
- نمونه تدریس درس اول هدیه آسمان پنجم
- قالب پاورپوینت گرافیکی جالب
- اندکی درباره درسپژوهی
- کتاب پسری که جادویی شد
- همه زائران سلطان
- قالب پاورپوینت
- معرفی کتاب
- دوستی با کتاب
- قالب پاورپوینت گرافیکی
- درباره محسن رضایی
- معرفی کتاب
- قیافه و ظاهر واسه متولدین کدوم ماه، خیلی مهمه؟
- درباره امیر کبیر
- کتاب راهنمای کامل Interaction access
- متن کامل دعای جوشن کبیر با ترجمه
- کتاب پیوند زخم خورده
- درباره فخرالدین عراقی
- درباره محسن مهر علیزاده
- کتاب آموزش علیه آموزش
- خلاصه کتاب سواد بصری