ویژه شهادت امام موسی کاظم(ع)

کاظم الغیظ (ع) و سیاست

کاظم الغیظ (ع) و سیاست

العبد الصالح؛ بنده صالح این لقب به جهت شایستگی عبادت و اجتهاد اوست. الوفی؛ با وف به علّت این­که او با وفاترین بنده به خدای متعال پس از پدر گرامی­اش بود. الصابر؛ صبر کننده از آن رو که در برابر دردها و پیش­آمدهای ناگوار صبر پیشه کرد و در راه خدا استقامت ورزید. الکاظم؛ بازدارنده­ی خشم و آن به سبب سکوت و بردباری­اش در قبال خشم شدید ستمکاران بود

نویسنده : مترجم: سهیر مطیعی

ولادت:
امام موسی­بن جعفربن محمّدبن علی­بن الحسین­بن علی­بن أبی طالب: در هفتم صفر 128 ; . ق در زمان خلافت حاکم ستمکار اموی؛ مروان­بن حکم در شهر أبواء دیده به عالم گشود و جهان را به نور خویش روشن ساخت.

مادر گرامی ایشان حمیده دختر صاعد بربری است که از طرف امام باقر7 به المصفاة من الأدناس؛ صاف و پاک شده از پلیدی­ها لقب گرفت امام صادق(ع) درباره­ی این بانوی گرامی فرمود: المصفّاة من الأدناس کسبیکة الذهب...؛ یعنی پاک و صاف شده از پلیدها و آلودگی­ها مانند شمش طلا است، و همواره فرشتگان او را نگهبانی می­کردند تا او برای من کرامتی از طرف خداوند به ارمغان آورد که حجّت خدا بعد از من شد.([1]) در واقع امام صادق(ع) در این روایت به حجّت خدا بعد از خویش تصریح فرموده است. امام کاظم(ع) نوزده سال با پدر گرامی خویش زندگی کرد.

القاب امام کاظم(ع):
العبد الصالح؛ بنده صالح این لقب به جهت شایستگی عبادت و اجتهاد اوست. الوفی؛ با وف به علّت این­که او با وفاترین بنده به خدای متعال پس از پدر گرامی­اش بود. الصابر؛ صبر کننده از آن رو که در برابر دردها و پیش­آمدهای ناگوار صبر پیشه کرد و در راه خدا استقامت ورزید. الکاظم؛ بازدارنده­ی خشم و آن به سبب سکوت و بردباری­اش در قبال خشم شدید ستمکاران بود. أمین بر امانت­داری او در امور دین گواهی می­دهد و باب الحوایج است؛ یعنی راه و طریق وسیله­ای که بندگان برای رسیدن به حاجت­ها و حل گرفتاری­ها از او مدد می­گیرند. آری هرگاه با اندوه و گرفتاری به درگاه خداوند تضرّع و سؤال کند، و او را به واسطه­ی امام هفتم7 ـ با یکی از القاب حضرتش ـ بخواند، به یقین خداوند متعال درد و گرفتاری­اش را خواهد گشود.([2])

کنیه­های حضرت:
به تحقیق القاب و کنیه­های زیادی به امام موسی­بن جعفر7 اختصاص یافته است؛ چرا که در زمان حضرت تقیه به اوج خود رسید و شیعیان به امام القاب و کنیه­های گوناگون نسبت دادند، و هرگاه جاسوس حکومتی از آن آگاه می­شدند، شیعیان آن نشانه و علامت را تغییر می­دادند؛ از این رو در روایات به ندرت نام شریف امام(ع) تصریح شده است.

از جمله کنیه­های معروف امام موسی کاظم(ع) می­توان به موارد: ابوالحسن اوّل، ابوالحسن الماضی، أباعلی، ابواسماعیل و ابوابراهیم اشاره کرد.([3])

شاخص­های اخلاقی:
عفو و گذشت، نیکی، بخشش، سخاوت و برآوردن نیاز حاجتمندان از جمله ویژگی­های برجسته­ی امام کاظم(ع) است. امام(ع) همواره دوست­دار کار خیر و تقرّب به خدای متعال بود.([4])

اثبات امامت:
فیض­بن مختار نقل می­کند که به ابی­عبدالله7 عرض کردم: دستم را بگیر و مرا از آتش جهنّم رهایی ده که ما پس از تو کسی را نداریم؟ در آن هنگام ابوابراهیم7 داخل شد، در حالی که پسر بچه بود، ابی­عبدالله7 فرمود: این صاحب شماست، پس دامن او را بگیر و به او تمسّک کن.([5])

به تحقیق بسیاری از علما همچون: صدوق، کلینی، طوسی، مفید5 و علمای دیگر روایات فراوانی نقل کرده­اند که نص آن بر امامت امام کاظم(ع) دلالت می­کند. نوبختی،([6]) امامت امام کاظم(ع) را به اجماع بیان کرده است: تمام اصحاب و یاران امام صادق(ع) بر امامت امام کاظم(ع) اجماع کرده­اند.([7])

روش سیاسی امام(ع):
سیاست حضرت شیوه­ی خاص خود را داشت:

1. حضرت بر پیروی از راه و روش اهل بیت: تأکید داشت؛ چرا که روش سیاسی و راه آشکار آن­ها مبنی بر دوری کردن از ظلم و تنفّر و بی­زاری از ظالمان است. حضرت بر اهمیّت رعایت این اصل از سوی شیعیان و دوستان سخت می­گرفت و همکاری با حکومت عباسی را حرام فرموده بود. نحوه­ی برخورد حضرت7 با صفوان جمّال کاشف از دقّت عمل امام(ع) در مورد تربیت سیاسی شیعیان و در حقیقت شاهدی روشن­ بر این ادعا است. حضرت وی را سرزنش کرد؛ چرا که او شتران خود را به هارون کرایه می­داد. امام(ع) به او فرمود: ای صفوان هرچیزی از تو صادر می­شود نیکو و زیبا است، مگر یک چیز زمانی که صفوان بیشتر سؤال کرد، امام(ع) به او فرمود: کرایه دادن شترانت به هارون الرشید. پس از این گفت و گو صفوان شترانش را فروخت.

2. امام(ع) به خاطر محافظت از مکتب شیعه بر تقیه کردن در آن زمان سفارش و تأکید نمود. محمّدبن خلاّ در این­باره می­گوید: از اباالحسن موسی کاظم(ع) در مورد قیام کردن برای ولایت سؤال کردم، حضرت فرمود: ابوجعفر در این مورد فرمود: تقیه کردن، آیین من و آیین پدران من است، و هرکس که تقیه ندارد، ایمان ندارد..

3. امام(ع) از طریق اصحاب و یارانش در دستگاه حکومت جایی پیدا کرده بود، چرا که اصحاب امام(ع) موقعیت­­های سیاسی مهمی در حکومت عباسی به دست آورده بودند، امام(ع) همواره با آن­ها در مورد همکاری و برآوردن نیازها و حوایج مؤمنان شرط می­کرد. از شیعیانی که در دستگاه حکومت عباسی بودند، می­توان به: علی­بن یقطین، حفص­بن غیاث کوفی که امر قضاوت را در دست گرفته بود، اشاره کرد و فضل­بن سلیمان نیز کاتب منصور، مهدی و محمّدبن اسماعیل بود. همچنان که در پست وزارت و والی نیز قرار گرفت. حسن­بن راشد وزیر مهدی، هادی و رشید بود. و حال آن که افراد یاد شده از یاران و راویان حدیث امام کاظم(ع) به شمار می­آیند.([8])

مدرسه علمیه امام(ع) و مسأله رهبری:
به تحقیق امام صادق(ع) پیمان بسته بود که امامت را به فرزندش کاظم(ع) تحویل دهد؛ در این مورد امام صادق(ع) نزد یکی از اصحابش فرمود: به درستی که این فرزندم که تو او را دیدی، اگر از او آنچه در کتاب خداوند است، سؤال کنی، با آگاهی و علم پاسخ خواهد داد.([9])

به تحقیق امام کاظم(ع) این امانت علمی را پس از پدر بزرگوارش در دست گرفت و به پاخاست تا وظایف سنگین امامت را ادا کند و نیز علوم دینی و شریعت را منتشر سازد. گروهی از علما، راویان و محدّثان را تعلیم و تربیت نمود. با وجود شدّت اختناق اوضاع سیاسی حاکم در آن زمان و فشاری که از سوی حاکمان بر امام وارد می­شد، حضرت هرگز مسؤولیّت علمی خویش را رها نکرد از همین رو حضرت به کنترل تهاجم فرهنگی و علمی صورت گرفته از سوی ملحدان و کافران زندیق موفق شد. در کتاب­های رجال و تراجم به بیش از سیصد راوی که از امام کاظم(ع) نقل حدیث می­کردند، اشاره شده است.([10])

شاگردان برجسته امام(ع):
به درستی که تاریخ علمی، مفتخرانه نام برخی از شاگردان جلیل، نمونه و هوشمند امام کاظم(ع) را بیان می­کند و به بسیاری از تألیفات و نوشته­های آن­ها گواهی می­دهد.

1. از جمله شاگردان فقیهِ امام کاظم(ع) می­توان از: یونس­بن عبدالرحمان، صفوان­بن یحیی، محمدبن أبی عمیر، عبدالله­بن مغیره، حسن­بن محبوب سراد و احمدبن محمّدبن أبی نصیر یاد نمود.([11])

2. از جمله شاگردان امام(ع) که در علم کلام صاحب تألیف می­باشند به هشام­بن حکم، علی­بن سوید و محمّدبن سنان و ... اشاره شده است.

ثابت کردن پایه­های اساسی تفکّر و تشریع
معارف و افکار امام هفتم7 و قاعده­های اساسی برای ثبت قوانین و استنباط مباحث فقهی در رساله­ای توسط آن حضرت آمده است. این رساله بنابر خواست خلیفه عبّاسی هارون الرشید نوشته شد. در این رساله دستورهای شریعت و مسایل اعتقادی که در قرآن کریم و سنّت وجود دارد، ثبت شده است.([12])

در این باره خطاب به هشام­بن حکم می­فرماید:

ای هشام به درستی که خداوند عزوجل حجّت­ها را برای مردم به وسیله عقل­ها کامل کرد، و به وسیله بیان، به آن­ها عطای فراوان داد و آنان را بر ربوبیّتش به واسطه دلیل­ها راهنمایی کرد. ای هشام، خداوند فرمود که عقل باید همراه علم باشد، چرا که وتلکَ الأمثالُ نَضرِبُها للنّاس و مَایعقِلُها إلاّ العالمون([13]) ؛و این مثل­ها را برای مردم می­زنیم و[لی] جز دانش­وران آن­ها را در نیابند.([14])

موضع امام در قبال غلاة:
مسأله غلو در مورد ائمه: مولود عصر امام کاظم(ع) نیست؛ بلکه آغاز این امر در زمان امیرالمؤمنین بوده است و شاید درباره­ی علّت آن بتوان گفت: علم و کرامات علی(ع) از حدّ ادراک و شعور مردم فراتر بود. امّا در همه حال ائمه معصومین: با این تفکّر به شدت مخالفت کردند و حتی با آن جنگیدند و به شیعیان امر فرمودند که از آن افراد دوری کنند، و از ازدواج با آن­ها خودداری نمایند، آن­ها را در قبرستان مسلمین دفن نکنند، ذبح آنان خورده نشود و حتی حکم به نجاست آنان داده­اند و هیچ حکم اسلامی را بر آن­ها جاری نمی­­کردند. در زمان امام صادق(ع) فرقه­ای ظاهر شد که بر الوهیت امام صادق(ع) مدعی شد. نام آن فرقه خطابیه است که منسوب به اصحاب ­أبی الخطاب محمّدبن ابی زینب الأسدی است. امام(ع) با او مخالفت کرد و علیه او قیام نمود و او را لعن فرمود و دستور داد مردم از او تبری جویند. با این­که خطاب کشته و سوزانده شد، امّا دعوتش خاموش نگردید و شرارتی از آن آتش تا زمان امام کاظم(ع) باقی ماند؛ همین امر باعث شد که محمّدبن بشیر دوباره به این دعوت دامن بزند و الوهیت امام کاظم(ع) را اعلان کند، اما حضرت7 او را لعن فرمود و از او متبرّی شد و علیه او نفرین کرد و فرمود: بارالها هرآینه از تو درخواست می­کنم که مرا از این مرد پلید و نجس رهایی دهی ....

نظر امام(ع) درباره­ی قیاس:
ائمه معصومین نسبت به آموزش احکام اهتمام ورزیده و اهمیت فراوانی قائل شده­اند و کتاب­هایی در این­باره تألیف کرده­اند. با این وجود مردم به خصوص در زمان امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) دچار تشتت و پراکندگی افکار شدند و گروه­ها و مذاهب گوناگونی ظاهر گردید و قیاسی که در مکتب اهل البیت: از آن نهی شده بود، رواج و گستردگی پیدا کرد، با این­که ائمه معصومین به صراحت تأکید فرمودند که: دین خداوند به وسیله عقل­ها قیاس نمی­شود. در مذهب اهل بیت جواز رجوع به قیاس صادر نشده است و حال آن که تأکید بر این مسأله که هر چیزی که مردم نیاز دارند، در کتابی نزد آنان مرقوم است.([15])

شهادت امام کاظم(ع)
دستگیری امام(ع)؛ هارون الرشید آخرین خلیفه عبّاسی؛ سعی و تلاش فراوان داشت تا امام(ع) را به شهادت برساند، به همین منظور روش­های گوناگون را به کار برد. از یک جهت شخصیت عالی و مقام بلند مرتبه امام(ع) او را سخت نگران کرده بود، و از جهت دیگر دوستی و محبّت به اهل بیت: مردم را به آن­ خاندان الهی سخت وابسته نموده بود. در حقیقت کسی نبود که امام(ع) را نشناسد و از قدر و منزلت حضرت آگاه نباشد و به فرزند رسول خدا(ص) احترام نگذارد. این وضعیت هارون الرشید را نسبت به تخت و سلطنت خود بیمناک کرد. او برای دور نگه داشتن مردم از فرزند رسول خدا(ص) همواره حضرت را از زندانی به زندان دیگر منتقل کرد. امّا هر مرتبه آنچنان زندان­بان­ها تحت تأثیر شخصیت حضرت قرار می­گرفتند که هارون الرشید آن­ها را تنبیه و سرزنش می­کرد. زمانی که فضل­بن یحیی از دستور کشتن امام(ع) سرپیچی کرد، هارون او را برهنه نمود و صد تازیانه در مجلس عباس­بن محمّد به او زد.([16])

امام(ع) بارها در زندان بصره و بغداد بازداشت شد. حضرت کاظم(ع) روزها را در زندان روزه می­گرفت و شب­ها به عبادت خدا مشغول بود، و هیچ گاه اظهار ناراحتی، ناشکری و عدم رضایت نکرد، بلکه فارغ شدن برای عبادت خداوند را از بهترین نعمت­ها می­دانست. سومین بازداشت حضرت با نگهبانی سندی­بن شاهک مصادف شد. هارون الرشید به سندی دستورداد تا عرصه را بر امام(ع) بسیار تنگ کند. آن مرد پلید و گناه­کار در برابر امام خشونت و قساوت را به آخرین درجه رساند، امّا حضرت همچنان بردبار، محتسب و متوکّل بود. رشید به سندی دستور داد تا امام را به سه رطل آهن ببندد و در زندان را نیز قفل کند و فقط برای وضو به امام اجازه­ی خروج دهد.

افتخار پل بغداد؛ هارون الرشید سندی­بن شاهک را بر قتل امام کاظم(ع) تشویق کرد. سندی طعام حضرت را مسموم نمود. هنگامی که حضرت از آن غذا میل کرد، سم در بدن طاهر و پاکش جاری شد و در روز سوم مسمومیّت در زندان سندی روح مقدسش، بدن را مفارقت نمود.

روز بیست و پنجم رجب سال صد و هشتاد و سه هجری رقم خورد. سندی به نوکرانش دستور داد پیکر مطهر حضرت را حمل کنند و در بازارها بگردانند و بر پل شهر بغداد قرار دهند. او به یاران حضرت اجازه نداد که امام(ع) را تشییع کنند. حقیقت رفتار با امام کاظم(ع) بیان­گر و کاشف قساوت و حقد و کینه دشمنان اهل­بیت: است.

سلام بر تو ای سرور و مولای من در روزی که متولد شدی و جهان به نورت متبرّک شد و در روزی که در تاریکی زندان­ به درجه شهادت نایل شدی و روزی که حیّ و زنده مبعوث خواهی شد.

پی­نوشت:
[1]. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 477.

[2]. اعلام الهدایة، ج 9، ص 17. دلایل الامامة، ص 303 ـ 305 و الامام موسی الکاظم(ع) فی محنة التاریخ، ص 23 ـ 17و سیرة رسول الله(ص) ص 328 و 329 و بحارالانوار، ج 48، ص 8 ـ 1. الملل والنحل: ج 6 ، ص 485 و الفصول المهمة ، ج 2، ص 936 ـ 934.

[3]. دلایل الامامة، ص 307 و منتهی الامال، ج 2، ص 287 و مسند الامام الکاظم(ع)، ج 1، ص 6 .

[4]. شیخ صدوق، امالی، ص 458.

[5]. اصول کافی، ج 1، ص 311، ح 16.

[6] . ابومحمد الحسن­بن موسی نوبختی، متکلم و فیلسوف شیعه در قرن سوم و چهارم.

[7] . دفاع عن التشیع، ص 220.

[8] . اعلام الهدایة، ج 9، ص 146 ـ 142.

[9]. محمد باقر مجلسی1، بحارالانوار، ج 48، ص 24.

[10] . سیرة رسول الله(ص)، ص 341 و 342.

[11]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 350.

[12]. تحف العقول، ص 407 و 408.

[13] . العنکبوت، 29 : 43.

[14]. تحف العقول، ص 387 ـ 384.

[15]. ر.ک؛ الامام موسی الکاظم(ع) فی محنة التاریخ، ص 210 ـ 203.

[16]. سیرة رسول الله(ص)، ج 2، ص 393.

منبع : مجله  نامه جامعه  مرداد 1385، شماره 23 

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه