ویژه شهادت امام موسی کاظم(ع)

راهبرد امام کاظم علیه السلام در برابر هژمونی حاکمان عباسی

راهبرد امام کاظم علیه السلام در برابر هژمونی حاکمان عباسی

محور اصلی این نوشتار، واکاوی راهبرد شیعیان به رهبری امام کاظم علیه السلام (148- 183ق) بر اساس چارچوب نظام­مند و انسجام منطقی شهید صدر و روش ترکیبی(متن - زمینه) است. امام علیه السلام در سخت­ترین اوضاع سیاسی، با اتخاذ راهبرد ستیز و از طریق ایجاد پایگاه علمی- فرهنگی، پایگاه ارتباطاتی -تشکیلاتی، پایگاه اقتصادی - معیشتی و پایگاه سیاست­گذاری تشیع، در مقابل دستگاه خلافت عباسی، جامعة شیعیان را حفظ کردند


مقدمه
در این پژوهش، برای شناخت راهبردها، اندیشه و مواضع سیاسی امام در دوره عباسیان، به دنبال این سؤال اصلی هستیم که امام چه راهبرد سیاسی موفقیت آمیزی را در فضای استبدادی، سلطه و هژمونی عباسیان برای تشکیلات تشیع و نهاد امامت انتخاب نمودند؟ عناصر این راهبرد چه بوده که باعث شد، امام تشکیلات تشیع را در بدترین اوضاع سیاسی حفظ کنند؟ بر این اساس، فرضیه پژوهش این است که: نهاد امامت به رهبری امام کاظم(ع) در یک پروسه تدریجی (استراتژی ستیز) به عنوان " متن " از طریق اقدام فرهنگی - اجتماعی (تقیه و استقامت) از ساخت قدرت به عنوان " زمینه " نقد و آن را نفی کرده و در مقابل، ساخت قدرت در یک عمل سیاسی - اجتماعی (حذف تشیع)، تشکیلات شیعه را به بازتولید واکنش جدید (حفظ تشیع)، سوق داده اند.

چارچوب پژوهش
با توجه به این که استراتژی و برنامه های امام کاظم(ع) نظام مند و منسجم بوده، از چارچوب انسجام منطقی شهید صدر استفاده شده است. توضیح این که در چارچوب انسجام منطقی شهید صدر باید بین ثابتات، هسته و کانون راهبردها و اندیشه امام کاظم(ع) با متغیرات، تاکتیک ها، مواضع و فعالیت امام تفکیک قائل شد تا در تحلیل سیاسی این متن تاریخی - سیاسی، از اشتباه و خطای فکری مصون بمانیم. اینک به چارچوب انسجام منطقی وی می پردازیم. دو مورد مهم باعث شده که وی چارچوب انسجام منطقی را توصیه کند:

اول، روشی که باعث شد تا مباحث اسلامی، فاقد نگرش نظام مند باشند و اجزای ساختار اندیشه سیاسی اسلام، بی هیچ قاعده ای کنار هم قرار گیرند؛ هر چند این کنار هم قرار گرفتن ها در نهایت نظمی را پدید آورده، هیچ گاه درباره رابطه منطقی اجزا و میزان تأثیر و تأثر آن ها در یک دیگر کاوش و به آن دقت نشده است.

دوم، به شکل پیدایش عناصر ثابت و موقت در نصوص دینی چندان توجهی نگردیده و با تمام آنچه وارد شده، به منزله حکم ثابت و عنصر جهان شمول برخورد شده است. این عوامل از نظر صدر، سبب ناتوانی ما در حوزه سیاست و اندیشه سیاسی اسلام گردیده است. ایشان برای رفع این مشکل، مجموعه ای از عناصر و اموری را پیشنهاد می کند[1] که از نوعی وحدت و سازگاری کامل در حوزه سیاست برخوردار است و رابطه ای مستحکم میان آن ها وجود دارد. در واقع، مجموعه این امور در چارچوب انسجام منطقی در حوزه سیاست عبارت اند از:

١. اعتقادات اسلامی
به آن دسته از باورهای اسلامی درباره خدا، جهان آفرینش و انسان می گویند که در حوزه سیاست، به عنوان زیربنا و مبنایی برای اهداف سیاسی اسلام تلقی می شود. درواقع، این امور که نمود باورهای اسلامی در حوزه سیاست محسوب می شوند، مشتمل بر قضایای «هستی» است که نوع نگرش اسلام را به خدا، جهان و انسان از زاویه مرتبط به سیاست و رابطه سیاسی فرد و جامعه بیان می کند؛ برای مثال این قضایا جزء اعتقادات اسلامند:

الف) خداوند تدبیرکننده همه موجودات و انسان هاست (خداشناسی)؛

ب) اصل حق مداری جهان هستی و هدف مندی آفرینش، بر پایه قوانین و سنن الهی استوار شده و انتظام یافته است (هستی شناسی)؛

ج) غریزه حب ذات، انگیزه اصلی برای رفع نیازمندی های انسان است (انسان شناسی).[2]

٢. اهداف سیاسی اسلام
این اهداف، مشتمل بر قضایای «باید» هاست که از اعتقادات سیاسی استنتاج می شود.

در واقع، برخی از این قضایا به صورت امور و اصول مسلم در زمینه سیاست تلقی می شوند و زیربنای نظام سیاسی اسلام هستند که از آن به مبانی سیاسی تعبیر می کنیم. برخی دیگر، اغراض و مقاصد نظام سیاسی را مشخص می کنند که به آن اهداف سیاسی می گوییم ؛ برای مثال، مباحثی از قبیل نفی سلطه سیاسی انسان بر انسان در بخش مبانی قرار می گیرد و بحث عدالت اجتماعی - سیاسی و نیل به سعادت و رفاه از اغراض و اهداف است.[3]

٣. الگوهایی از روابط سیاسی
به مجموعه الگوهایی از روابط سیاسی افراد، سازمان ها و عناصر دخیل در حوزه سیاست گفته می شود که دین درصدد تثبیت آن ها در جامعه است؛ به تعبیر دیگر، مجموعه ای از نهادهای سیاسی که با یک دیگر روابط خاصی دارند و دستگاه هماهنگ را تشکیل می دهند. نهادها در بحث نظام سیاسی، همان الگوهای تثبیت شده از روابط افراد، سازمان ها و عناصر مؤثر در زمینه سیاسی است.

پس به نظر می رسد که براساس مبانی سیاسی برای رسیدن به اهداف سیاسی، مجموعه عناصر سیاسی در دین آورده شده که از آن به الگوهایی از روابط سیاسی یاد می شود. شهید صدر به برخی از نهادهای سیاسی اسلام مانند قانون گذاری، اجرایی، سیاسی و قضایی اشاره کرده است. نکته مهمی که ایشان به آن توجه داشته، مسأله ای است که براساس مبانی و در جهت اهداف با توجه به موقعیت، ویژگی های خاص برای الگوهایی از روابط سیاسی قائل است؛ به تعبیر دیگر، شیوه ای ثابت برای تطبیق عناصر

«الگوهایی از روابط سیاسی اسلام» در موقعیت های خاص زمانی و مکانی مختلف وجود دارد.[4] بعد از این سه عنصر در بحث چارچوب انسجام منطقی، شیوه دست یابی به باورها،

اهداف و الگوهای سیاسی را می توان در شش مرحله قرار داد:

٣-١- استخراج و کشف عناصر دینی مورد کاربرد در حوزه سیاست؛

٣-٢- تفکیک عناصر جهان شمول از عناصر موقت سیاست؛

٣-٣- دست یابی به عناصر جهان شمول؛ یعنی عناصری که در تمام زمان ها برای بشر

ثابت است. منظور از عناصر موقت، عناصری است که عصری بوده و به زمان خاصی اختصاص ندارد. سیاست در ورای عناصر موقت نهفته است؛

٣-٤- طبقه بندی عناصر جهان شمول در سه بخش باورها، اهداف و الگوهای سیاسی؛

٣-٥- هماهنگ سازی عناصر جهان شمول برای رسیدن به مجموعه سازوکارها؛

٦-٣- طراحی سازوکار براساس عناصر جهان شمول.[5]

1.PNG

نمودار چارچوب انسجام منطقی در نظر شهید صدر پس از بازسازی

روش پژوهش
در پاسخ به این که چگونه می توان اندیشه و مواضع سیاسی امام کاظم(ع) را در دوره عباسیان (چهار خلیفه) به عنوان یک متن فهمید، از روش ترکیبی قرائت (متنی و زمینه - ای) استفاده کرده ایم.

برخی از صاحب نظران سیاسی، در پاسخ به مسأله اساسی مطروحه (مبنی بر این که چگونه می توان یک متن را فهمید)، به دو متدولوژی رایج ولی کاملا متفاوت اشاره و تصریح کرده اند که هر دو مقبولیت نسبتا گسترده ای دارند:

یک متدولوژی، قرائت زمینه ای[6] است که چارچوب یا زمینه را تعیین کننده معنای متن می داند و فهم معنای هر متن را به فهم زمینه های فکری، دینی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن متن منوط می سازد. مطابق این متدولوژی، در هر گونه تلاش برای فهم معنای متن، باید زمینه کلی[7] را بازسازی کرد که متن در آن تکوین یافته است.

دیگری متدولوژی قرائت متنی[8] است که بر «خودمختاری ذاتی متن»[9] به صورت یگانه کلید ضروری برای فهم معنای آن تأکید دارد و هرگونه تلاش برای بازسازی زمینه اجتماعی و تاریخی متن به منظور فهم معنای آن را تلاشی بیهوده تلقی کرده، کنار می گذارد.

هر دو متدولوژی پیشین به تصریح این صاحب نظران، نقص اساسی دارند و هیچ کدام از آن ها، نمی تواند روش یا ابزار کافی و مناسبی برای دست یابی به فهم درست اثر یا متن باشد؛ به همین سبب، اسکینر یکی از این صاحب نظران، هر دو متدولوژی را به صورتی نقادانه بررسی و ارزیابی می کند و از این ره گذر، متدولوژی خاصی را سامان می دهد. این متدولوژی به زعم وی، از انتقادهای وارد شده به آن دو متدولوژی مبرا بوده، دارای ویژگی ها و مزایایی است که نه در آن دو متدولوژی و نه در سایر متدولوژی ها یافت نمی - شود.[10]

به نظر این صاحب نظرعلوم سیاسی، متدولوژی قرائت زمینه ای اساسا در مقابل متدولوژی متنی قرار دارد و بیش از همه، با مخالفت آن دسته از مورخان فلسفه و نظریه - پردازان سیاسی مواجه شده که مایلند بر استقلال متن و بالتبع بر متدولوژی قرائت متنی تأکید کنند. دلیل این مخالفت تا حد زیادی روشن است؛ زیرا طبق مفروض بنیادین متدولوژی قرائت متنی، متون کلاسیک دارای عناصر فرا زمانی در قالب ایده های عام یا دارای حکمت فرا تاریخی با کاربرد عام هستند و با تأمل و تمرکز صرف بر این متون، به چنین عناصر و ایده های عامی می توان دست یافت و دیگر به بررسی زمینه اجتماعی و تاریخی این متون برای نیل به چنین هدفی نیاز نیست.

دیگر مفروض متدولوژی قرائت متنی، این است که اطلاعات نهفته در درون خود متن برای فهم آن کافی است ؛ به همین دلیل، به مطالعه موضوعاتی چون زمینه اجتماعی و تاریخی متن یا زندگی نامه نویسنده و امثال آن که خارج از متن قرار دارد و هیچ بخشی از ساختار متن را تشکیل نمی دهند، نیازی نیست. بر پایه این مفروض، دخالت دادن هر گونه اطلاعاتی غیر از اطلاعات خود متن در جریان تفسیر آن متن، نوعی خطا به شمار می رود که خلوص و اصالت متن را خدشه دار ساخته، برای تفسیر آن نامربوط هستند.

براساس متدولوژی قرائت زمینه ای، هر دو مفروض بنیادین متدولوژی قرائت متنی اشتباه است و هیچ متنی جدا از زمینه اجتماعی و اوضاع و احوال تاریخی آن فهمیدنی نیست و نمی توان بدون توجه به این زمینه ها، به معنا و پیام مندرج در متن دست یافت.

بر خلاف متدولوژی قرائت متنی، متدولوژی قرائت زمینه ای بر این فرض استوار است که باید هر متن را بر حسب زمینه اجتماعی و اوضاع تاریخی نگارش آن قرائت کرد و فهم معنای متن یا فهم هر ایده و اندیشه ای، مستلزم فهم زمینه ای است که نویسنده در آن، یک نوع کلمات و عبارات متن را بر می گزیند. براین اساس، همان گونه که انتزاع فرد از جامعه نه ممکن است و نه مطلوب، انتزاع اندیشه و متن از زمینه اجتماعی و تاریخی آن نیز چنین است ؛ پس نمی توان معنا یا اندیشه نهفته در متن را به شکل مجرد یا غیرتاریخی دریافت؛ البته این بدان معنا نیست که یک مفهوم یا یک اندیشه را بتوان به طور همسان و یکنواخت در طول تاریخ بشری مطالعه کرد؛ بلکه بدین معناست که آن مفهوم یا اندیشه را باید در یک دوره تاریخی خاص و بر حسب تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی آن دوره مطالعه کرد. بدیهی است که بخشی از این مطالعه، باید بر این متکی باشد که نویسنده در چه نوع جامعه ای متن خود را نوشته و ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه در آن زمان چگونه بوده و او در چه وضعیتی قرار داشته است. با وجود این، به نظر این صاحب نظرعلوم سیاسی، انتقادهایی اساسی و جدی به متدولوژی قرائت زمینه ای وارد است. یکی از مهم - ترین این انتقادها آن است که وی این متدولوژی را مبتنی بر یک اشتباه اساسی درباره ماهیت رابطه بین متن و وضعیت محیطی آن تلقی می کند؛ یعنی اسکینر مطالعه زمانه و زمینه اجتماعی را برای فهم متن مفید و لازم می داند، ولی مفروض پایه ای متدولوژی قرائت زمینه ای را مبنی بر این که فهم متن باید بر حسب زمینه اجتماعی آن صورت گیرد، مفروضی اشتباه و نادرست می شمارد؛ در نتیجه متدولوژی متکی بر این مفروض را نیز برای فهم معنای متن ناکافی و نامناسب می داند؛ البته وی این واقعیت را می پذیرد که شناخت زمینه متن، به فهم معنای آن کمک می کند و حتی چنین واقعیتی را منعکس کننده این واقعیت بزرگ تر و انکارناپذیرتر می داند که برای اجرای هر کنش، همیشه مجموعه شرایطی وجود دارد که آن کنش را پدید می آورد یا آن را متفاوت ساخته یا در صورت فقدان آن ها، کنش مزبور رخ نمی دهد و یا این که وقوع کنش بر اثر وجود آن مجموعه شرایط، پیش بینی پذیر است.

حاصل کلام این که ادعای اصلی اسکینر، این است که درک معنا و درک بار قصد شده برای فهم متون ضروری است؛ با وجود این، چنین فهمی نه صرفا از مطالعه زمینه اجتماعی متن به دست می آید و نه از مطالعه محض خود متن؛ از این رو، نه متدولوژی قرائت متنی و تمرکز بر مطالعه خود متن و نه متدولوژی قرائت زمینه ای و تمرکز بر زمینه اجتماعی و تاریخی آن، هیچ کدام به تنهایی برای فهم متون کافی نیستند. به نظر وی پس از نقد این دو متدولوژی، براساس نظریه کنش گفتاری آستین، متدولوژی خاص خود در تفسیر متن و فهم معنای آن را ارائه می کند. اسکینر از جمله متفکرانی است که به مقوله متدولوژی و کاربرد آن در پژوهش های علوم انسانی، به ویژه در علوم سیاسی، توجه ویژه - ای داشته است. پژوهش های روشمند و نگارش آثار براساس متدولوژی خاص، از ویژگی - های بارز این صاحب نظر است. نقد اصلی وی بر این متدولوژی، تکیه صرف بر زمینه اجتماعی – تاریخی متون به صورت عامل تعیین کننده معنای آن ها و نادیده گرفتن مباحث فکری و زبان شناختی و قواعد مرسوم در هر مقطع تاریخی از یک طرف و بی اعتنایی به نویسنده و بی توجهی به نیت او در نگارش متن، از طرف دیگر است. وی خود ضمن توجه به این دو طرف و با بهره گیری از دیدگاه های فلسفی و زبان شناختی، در پی رفع این نقص برآمده است.[11]

2.PNG

نمودار روش ترکیبی قرائت (متنی و زمینه ای) پس از بازسازی روش قرائت ترکیبی (متنی - زمینه ای)

مفاهیم و واژگان پژوهش
- زمینه عملی:[12] زمینه عملی، فعالیت سیاسی یا ویژگی های مربوط به ساختار قدرت است که نهاد امامت آن را مخاطب قرار می دهد و متن، پاسخی به آن است.

- دولت عباسیان: در این جا منظور Government است و به ساخت قدرت در دوره عباسیان نظر دارد که شامل نهادهای دولتی در عرصه زمینه سیاسی است.

- استراتژی ستیز: منظور از استراتژی ستیز در این پژوهش، هرگونه داد و ستد در حوزه سیاست، فرهنگ و اقتصاد درخصوص "متن " و"زمینه " است که مفاهیم داد و ستد نقادی و تقابلی را شامل می شود.

- نهاد امامت : منظور تمام تشکیلات تشیع به زعامت و رهبری امام کاظم(ع) از سال ١٤٨ تا ١٨٣ قمری است.

- تقیه : اهل لغت تقیه را در معنای تحفظ و مصونیت به کار برده اند. در اصطلاح از آن جا که تقیه، روشی برای محفوظ ماندن از خطر است، مفهوم آن در قرآن و سنت، عبارت است از «اظهار کفر و پنهان کردن ایمان» یا «تظاهر به باطل و مخفی کردن حق». تقیه به «خوفی»، «مداراتی» و «کتمانی» تقسیم می شود. تقیه خوفی نیز گاهی به سبب ورود ضرر به جان یا آبرو و یا مال متقی و وابستگان اوست و گاهی به علت احتمال وقوع ضرر بر دیگر مؤمنان است و گاهی هم احتمال وقوع ضرر بر کیان اسلام است ؛ مثلا ترس از اختلاف و تفرقه مسلمانان، سبب تقیه می شود. تقیه مداراتی، عبارت است از جلب دوستی مخالف، به سبب مصلحت، بی آن که ضرر او شخص را تهدید کند. تقیه کتمانی، به خودی خود دارای ارزش است و در برابر افشای سر قرار دارد.

استقامت: منظور از استقامت، سیاست مقاومت در برابر دشمن است که با توجه به اهداف و مأموریت ها از طریق تقیه و صبر وبا استفاده از تجربه عملی سیره پیامبر(ص) درمکه صورت گرفت.

زندگی نامه امام هفتم (ع)
امام موسی بن جعفر(ع) در هفتم ماه صفر ١٢٨ قمری در «ابواء» (محلی بین مکه و مدینه) زاده شد. مادر آن حضرت حمیده، بانویی از اهل مغرب یا اندلس بود. لقب آن حضرت "کاظم "و"عبد صالح " است. هم چنین به سبب حاجت گرفتن شیعیان و دوستداران علاوه بر موارد قبلی، لقب "باب الحوائج " به آن حضرت داده اند. کنیه آن امام همام "ابوالحسن " و "ابوابراهیم " است.[13] ایشان از مجموع بیست سالی که در کنار پدر بزرگوار خود بودند، پنج سال آن را در روزگار امویان، چهار سال و شش ماه در روزگار سفاح و نه سال و اندی در دوران حکومت منصور دوانیقی گذراندند. امام کاظم(ع) پس از شهادت پدر بزرگوارشان در سال ١٤٨ قمری در حدود ٣٥ سال امامت و زعامت روحی و معنوی مردم را به عهده گرفتند. آن حضرت ده سال از این روزگار را با منصور، یازده سال با محمدالمهدی پسر منصورمعروف به مهدی، یک سال با موسی الهادی معروف به هادی پسر مهدی و سیزده سال دیگر عمر خود را با هارون الرشید سپری کردند و سرانجام در ٢٥ رجب سال ١٨٣ قمری، در زندان هارون و به دست سندی بن شاهک، زندانبان هارون به وسیله زهر به شهادت رسیدند.[14]

اوضاع زمانه امام هفتم(ع)
دوره ٣٥ ساله زعامت امام کاظم(ع)، با سال های آخر خلافت منصور دوانیقی (١٤٨- ١٥٨ق) خلافت مهدی (١٥٨ - ١٦٩ق)، هادی (١٦٩ - ١٧٠ق) و سیزده سال از حکومت هارون (١٧٠ - ١٨٣ق) مقارن بود. منصور در تمام مدت خلافتش، شیعیان را تعقیب و تهدید می کرد و از اذیت و آزار، حبس و به شهادت رساندن مخالفان خود دریغ نمی کرد. او حتی در دوره امام صادق(ع)، بسیاری از جنبش هایی که نشانه ای از آزادی خواهی داشتند، به شدت سرکوب کرده بود. منصور در سال ١٤٥ قمری بغداد را توسعه داد و از معماری ایرانیان در نوسازی شهر استفاده فراوانی کرد و حتی خاندان برمکی را در اداره مملکت به سبک ایرانیان به کار گرفت.[15] امام در دوره یازده ساله از فرمان روایی مهدی عباسی، در کنار کارهای فرهنگی  فکری و اشتغال به تدریس، به برقراری ارتباط میان خود و شیعیان در نواحی مختلف و سازماندهی آنان پرداختند و مشکلات معیشتی و اقتصادی شیعیان را برطرف کردند. با کشف این اقدامات، امام مدتی زندانی و سپس آزاد گردیدند.[16] نرمش های ظاهری مهدی عباسی در زمینه آزادی و رفاه اقتصادی، فرصتی شد تا تشکیلات شیعیان منسجم تر شود ولی با گذشت زمان، به دلیل گسترده شدن بساط خوش گذارانی مهدی، مجددا فضای اختناق به وجود آمد.[17] رفتار ناشایست خلیفه با یعقوب بن داوود (وزیر او)، در تذکر اخلاقی که وی به مهدی داده بود و نیز برخورد خلیفه با امام کاظم(ع) در مسأله تحریم شراب در قرآن، نمونه هایی از مخالفت مهدی با دستورهای اسلام بود.[18]

پس از مهدی عباسی فرزندش هادی قدرت را در دست گرفت. هر چند مدت خلافت هادی بیش از یک سال طول نکشید، سبب حوادث بسیار تلخی گردید که برای شیعیان و امام کاظم(ع) بسیار ناگوار بود. او دائما در این مدت کم، به فرمان روایش دستور می داد شیعیان را بازداشت کند و به زندان بیفکند.[19] در دوره هادی، فرماندار مدینه سخت گیری های شدید علیه شیعیان انجام می داد.[20] این امر به قیام فخ در دوره هادی منجر شد. در این قیام انقلابی، حسین بن علی از شیعیان مدینه، چون از حکومت عباسیان و ستم بسیار ایشان به ستوه آمد، با رضایت تلویحی امام کاظم(ع)، علیه هادی قیام کرد و با گروهی حدود سیصد نفر از مدینه به سوی مکه به راه افتاد، ولی سپاهیان هادی در محلی به نام فخ، حسین و یارانش را محاصره کردند و او را به شهادت رساندند.[21] پس از هادی، هاورن برادر منصور حاکمیت را در دست گرفت. بیش ترین دوره امامت امام کاظم(ع) در زمان خلافت هارون سپری شد. هارون در نظر بسیاری از مورخان، انسانی چندشخصیتی بود و تعادل شخصیتی نداشت. گاهی دستور به نصیحت و توصیه می داد و تحت تأثیر آن می گریست و گاهی دستور به کشتار مردم بی گناه می داد.[22] حکومت در این دوره از نظر موقعیت رفاهی، اقتصادی و نوسازی، در بهترین وضعیت قرار داشت. او اززیرکی خاندان برمکی در اداره امورکشور استفاده می کرد و از طریق مالیات زمین های فتح شده و جمع آوری زکات، درآمد بسیار خوبی داشت. ولی این ثروت بادآورده، در خدمت چاپلوسان و خوش خدمتان به دربار عباسی صرف می شد. هارون در این دوره، با امام کاظم(ع) به شدت برخورد کرد و دائما امام را به بهانه های واهی به زندان می انداخت و عرصه را بر شیعیان روزبه روز تنگ تر می کرد تا این که حضرت را در سال ١٨٤ قمری به شهادت رساند.

دوران امامت آن حضرت، با دو نظام سیاسی نامشروع بنی امیه و بنی عباس مصادف بود. انقراض بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس در آن زمان رخ داد و بیش تر عمر آن حضرت در این دوران بود. بنی عباس برای تحکیم قدرت خود، سیاست مکر و فریب را در مورد شیعیان در پیش گرفتند. البته دوران زندگانی جدش امام محمدباقر(ع) و نیزپدرش امام صادق(ع) که در دوره چالش دو نظام سیاسی نامشروع بنی امیه و بنی عباس بود، به پایان رسیده و ایجاد یک فضای باز سیاسی و کم رنگ شدن نظارت سخت گیرانه حاکمان وقت، در زمان زعامت امام کاظم(ع) از بین رفته بود. عباسیان در قلمرو سرزمین های اسلامی، در صدد تغییر اندیشه مسلمانان بودند، به ویژه در مسائل فقاهتی و دیگر دانش ها، با ایجاد مرکز علوم فقهی و نیز ایجاد دارالترجمه دولتی در بغداد، تلاش کردند تا نیاز صاحب نظران به امام کم ترشود. اما به نظر می رسد این امر به دلیل ضعف استدلال علمی و فقدان معنویت در آن مقطع، توفیق زیادی نصیب آنان نکرد البته برخورداری امام از "علم الهی "، شیعیان علاقه مند را راسخ تر در پیروی از مبارزه امام کاظم(ع) با فرعونیان عباسی می کرد. این امر، ناشی از آموزه های دین اسلام است و این که امام به عنوان رهبر مسلمانان، مبارزه با فرعونیان را به عنوان یک رکن دینی، واجب می دانستند. پر واضح است که عمده مخالفت ها و برخورد بنی عباس با امام کاظم(ع)، از اندیشه های ناب ایشان برای تحقق نظام اسلامی ولایت محور و نیز از فعالیت های سیاسی فراگیر و گسترده امام بر ضد فرعونیان ستمگر حکایت دارد. امری که تحمل عباسیان را به سر آورد و احساس خطر جدی آنان را موجب شد؛ لذا آنان بنا به خوی درندگی شان، به زندان و تبعید امام روی آوردند.

امام(ع) راهبرد خود را در مواجهه با نظام سلطة عباسی از روش های زیر پی گرفتند:

١. ایجاد پایگاه علمی - فرهنگی
اسلام به عنوان کامل ترین دین الهی از دو جهت قابل توجه و تأمل است: یکی محتوا و درون مایه آن که یک سلسله باورها و ارزش های متعالی را برای بشر عرضه کرده تا با تحول در بینش و ارزش، تمام ساحات زندگی وی را تحت تأثیر قرار دهد و اصلاح کند.

دیگر، شیوه تأثیرگذاری و درونی سازی آن باورها و ارزش ها به عنوان فرایندی که در بسترحوادث و جریان های اجتماعی شکل می گیرد و نیز در درونی ساختن مؤلفه های فرهنگ، موثر است. از شیوه های ائمه: در تطبیق و درونی سازی فرهنگ، اصول و قواعدی که در نهادینه سازی بر آن ها تکیه شده است، می توان برای بازاندیشی فرهنگ آسیب دیده بهره برداری کرد. امام(ع) به عنوان حافظ ارزش ها و محتوای فرهنگ قرآنی در دوره عباسیان، به بازاندیشی فرهنگ دینی اقدام کردند. تقویت ابعاد علمی و فرهنگی برای بازاندیشی فرهنگ دینی، متنی است که زمینه اش برخی انحراف های فکری ایجادشده در جهت تخریب فرهنگ سیاسی امامت توسط بنی عباس بود.

امام مدینه را پایگاه فرهنگی و تربیتی خود قرار دادند. دراین پایگاه فرهنگی که قبلا امام باقر(ع) و امام صادق(ع) توسعه داده بودند، شیعیان زیادی از دور و نزدیک برای کسب فیض به محضر امام کاظم(ع) می رسیدند و در مدینه و مخصوصا در ایام حج، از آن حضرت استفاده می کردند. با گسترش مکتب فکری ابوحنیفه در عراق و روی آوردن بسیاری از علماء و دانشجویان فقه به روش «قیاس»، امام کاظم(ع) از طریق یک عمل فرهنگی، با واکنش روشن وارد صحنه شدند و بر حفظ میراث فرهنگی به جای مانده از آنچه در دین خدا، قرآن و سنت است، پای فشردند. امام در این زمینه، ابایی از تخطئه مکتب ابوحنیفه نداشتند. درعین حال و با این که حضرت از اعمال قیاس منع می کردند (ان احکام الله لاتقاس)،[23] به اهمیت عقل و جایگاه آن با این تعبیر: «ان الله تبارک و تعالی اکمل للناس الحجج بالعقول»[24] تأکید می ورزیدند. گروه زیادی از عالمان و راویان حدیث دراین مکتب فرهنگی، پیرامون امام کاظم(ع) گرد آمدند و آن حضرت با توانایی بسیار، آراء خردمندانه ای در دانش های گوناگون دینی ابراز کردند. در این باره چنین نوشته اند:

یاران و نزدیکان امام در مجلس درس آن بزرگوار حاضر میشدند و هر گاه او سخنی میفرمود یا در موردی نظری ارائه میداد، به ضبط آن مبادرت میکردند.[25]

پایگاه علمی - فرهنگی امام که برای ایجاد تشکیلات سیاسی امامت امری ضروری بود، به تدریج شروع به عضوگیری کرد تا این که شاگردان مکتب امام کاظم(ع) در تمامی عرصه ها درخشیدند و چون بنیان های علمی و فکری قوی محسوب می شدند، فرعونیان عباسی تاب تحمل آنان را نداشتند وشروع به اعمال خشونت و فشارهای اجتماعی - سیاسی کردند. یونس بن عبدالرحمان از جمله افراد این پایگاه فرهنگی است. وی در اعتقاد به امامت حضرت، چنان روشن بین و استوار بود که کوچک ترین نرمش و یا لغزشی را در مقابل منحرفان جایز نمی دانست و در برخورد با فرقه های انحرافی، موضع قاطعی داشت.

او در پرتو انوار درخشان امام(ع) از چهره های درخشان جهان تشیع و شخصیتی ارزنده به شمار می رفت.[26] محمدبن مفضل بن عمر جعفی یکی دیگر از شخصیت های فرهنگی است.

او را باب امام کاظم(ع) نامیده اند؛ زیرا او رابط میان مردم و حضرت بود. امام صادق(ع) توحید معروف خویش را به وی قرائت فرمود.[27] محمدبن علی بن نعمان نیز از شخصیت های فرهنگی محسوب می شود، کنیه اش ابوجعفر و از بزرگان اصحاب امام ششم و امام هفتم بود. وی می توانست با هر مخالفی بحث کند و بر وی غالب گردد.[28]

عبدالله بن جندب بجلی ازدیگر شخصیت های فرهنگی است. او مقام و شانیت بلندی نزد امام هفتم داشت و یکی از وکیلان آن حضرت به شمار می رفت؛ به طوری که فرزند امام، سوگند یاد کرد که عبدالله بن جندب مورد رضایت خدا و پیامبر(ص) و از محبین ماست.[29] تعداد دیگری در پایگاه علمی امام فعالیت داشتند.[30]

امام در این پایگاه فرهنگی از فرصت ها و زمینه های پیش آمده مانند نوروز که مجبور شدند در یکی از جلسات منصور دوانیقی حضور بیابند، از فرهنگ سازی دریغ نکردند و در احیای فرهنگ اعتراض و آزادی خواهی تلاش وافری از خود نشان دادند.[31]

٢. ایجاد پایگاه ارتباطات - تشکیلات
تشکیلات و ارتباطات، متنی برای اطلاع رسانی و پیام های سیاسی - اجتماعی است که زمینه اش رهایی از تنگناهای سیاسی ایجاد شده توسط بنی عباس بود.

با گسترش شیعیان در مناطق مختلف سرزمین اسلامی، نیاز به یک شبکه ارتباطی هر روز بیش از پیش احساس می شد و اهل بیت هم بر همین اساس، به تأسیس شبکه ارتباطات اقدام نمودند. این مسأله قبل از امام کاظم(ع) آغاز شده بود، ولی حضرت، شبکه را بر اساس نیاز شیعیان گسترش وپنهانی تر کردند. اسامی افرادی به عنوان نماینده شبکه ارتباطات آن حضرت در تاریخ ثبت شده است؛ از جمله: مفضل بن عمر جعفی، عبدالرحمان بن حجاج، عبدالله بن جندب، علی بن یقطین، اسامه بن حفص، ابراهیم بن سلام نیشابوری، یونس بن یعقوب، علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی، احمد بن ابی بشر سراج، عثمان بن عیسی رواسی و منصور بن یونس.[32] به طور کلی، دریافت وجوهات شرعی و هدایا و کمک به مستمندان، وظیفه نمایندگان امام بود وگسترش شبکه ارتباطی میان ائمه و شیعیان به وسیله نامه و توقیعات و براساس ضرورت، برخی محرمانه بوده است. با افزایش جمعیت شیعیان در مناطق مختلف، نیاز به حفظ رابطه میان مردم و امام جدی شد. پیام های ارتباطی در این زمینه نقش مهمی ایفا می کرد. از امام کاظم(ع) بیش از نود نامه در موضوعات مختلف و خطاب به افراد گوناگون برجای مانده که نشان دهنده اهمیت آن امام همام به شبکه ارتباطات است.[33]

٣. ایجاد پایگاه اقتصادی - معیشتی
مال در اسلام، ودیعه ای الهی معرفی شده که از جانب خداوند در اختیار بشر قرار گرفته است. در سوره مبارکه نور آیه ٣٣ به این امر مهم اشاره شده است: (و آتوهم من مال الله الذی آتاکم...). از این رو، حفظ مال و نعمت هایی که خداوند به انسان عطا کرده، همانند حفظ جان بر هر انسانی واجب است. امام در جهت این ارزش و باورهای قرآنی به انسجام دهی اقتصادی شیعیان اقدام می کردند. در واقع برنامه های اقتصادی ایشان بر اساس ارزش ها و باورهای قرآنی متنی بود که حمایت مالی از شیعیان، زمینه ای در مقابل عمل سیاسی مستکبران عباسی برای تضعیف و تحقیر مالی شیعیان به شمار می آمد.

گرچه برخی گزارش های تاریخی وضعیت اقتصادی فرعونیان عباسی را خوب توصیف کرده اند، اما شواهد فراوانی نشان می دهند که طبقه وسیعی از مردم در تنگ دستی زندگی می کردند.[34] شورش ها و اعتراض های متعدد مردمی نیز نشان دهنده نارضایتی عمومی از اوضاع اجتماعی - اقتصادی در این عصر است. به گفته مسعودی، مالیات های بسیاری در زمان خلافت منصور از کشاورزان گرفته می شد.[35] هم چنین وی سیاست سخت گیرانه اقتصادی و فشار مالی را علیه مردم در پیش گرفته بود تا مخالفان سیاسی را به ضعف بکشاند و زمینه شورش های مردمی را از بین ببرد.[36] این قیام ها، یک پای در مخالفت فکری و سیاسی با دولت عباسی داشتند و پای دیگر در بی عدالتی های اجتماعی و نابه - سامانی های اقتصادی.[37] منصور و هارون، به طور آشکار، امام را از بسیاری از حقوق و مزایای اقتصادی و مالی محروم کرده بودند. زمانی که هارون در سفر به مدینه، برای جلب نظر مردم به همه کمک های مالی کرد، امام و خانواده شیعیان انقلابی را از این کمک محروم ساخت. هنگامی که مأمون علت آن را پرسید، جواب داد: « فقر او نزد من محبوب تر از غنای اوست. اگر به این مرد پول بدهم، هیچ تضمینی ندارم که فردا با صدهزار شمشیرزن از شیعیان و موالیانش علیه من قیام نکند».[38] اساسا یکی از بهانه های هارون بر دشمنی و قتل امام کاظم(ع)، جلوگیری از قدرت اقتصادی آن حضرت بود.

هارون از اقتدار مالی امام می ترسید و از دریافت خمس و زکات و وجوهات شرعی توسط امام غضبناک بود.[39] به طور کلی، اموال و ثروت امام کاظم(ع) شامل وجوهات، زکات، نذورات، صدقات و موقوفات می شد. این اموال را گاه، شیعیان مستقیما تحویل امام می - دادند و گاه، از طریق وکلا و نایبان امام دریافت و توزیع می گردید. با تقویت و گسترش سازمان وکالت در عصر امام کاظم(ع)، پرداخت های مالی شیعیان به تشکیلات امام نیز فزونی یافتند.[40] وجود مبلغ هفتاد هزار دینار نزد زیاد بن مروان عیسی و مبلغ سی هزار دینار نزد علی بن حمزه از وکلای امام، از تشکیلات اقتصادی در آن عصر حکایت می کند.[41]

هم چنین استفاده امام از موقوفه ها برای تقویت اقتصادی شیعیان صورت می گرفت.

حضرت از درآمدهای حاصله ازموقوفات، آن ها را در جهت تحکیم و گسترش تشیع به مصرف می رساندند.[42] ایشان هم چنین یک سوم موقوفه پدرش را وصیت کردند. این امر نشان می دهد که اموال و املاکی از طریق موقوفه و ارث، از سوی امام صادق(ع) به ایشان منتقل شده بود.[43] به غیر از اموال یاد شده، بخش دیگری به نام اموال شخصی بود که به امام تعلق داشت. این اموال به امام هدیه داده می شدند. در بسیاری از موارد، شیعیان همراه خمس، زکات و وجوهات، هدایایی نیز برای شخص امام می فرستادندکه امام آن را به مصرف تشکیلات شیعه می رساندند.[44]

امام هم چنین به سازماندهی و برنامه ریزی اقتصادی شیعیان توجه داشتند. قطعا رهبری فکری جامعه و پرداختن به عبادت و امور معنوی، زمانی با تلاش های اقتصادی جمع می - شود که انسان سازماندهی و برنامه ریزی دقیق و معقولی برای زندگی خود داشته باشد.

این که امام کاظم(ع)، هم در صحنه فرهنگی و هم عرصه اقتصادی فعال و پرتلاش حاضر بودند، به دلیل اعتقاد و عمل به اصل برنامه ریزی در زندگی است. ایشان در مورد برنامه ریزی و مدیریت زمان و نقش آن در زندگی انسان تأکید فراوان کرده اند.[45] حتی در جزئیات این برنامه ها، به یکی از یاران خود می فرماید که از راه حرام به نوسازی و رشد اقتصادی نمی توان رسید:

«یا داوود! ان الحرام لا ینمی و ان نمی لا یبارک له فیه و ما انفقه لم یوجر علیه و ما خلفه کان زاده الی النار»؛

مال حرام زیاد نمی شود، اگر هم زیاد شود برکت ندارد و آنچه از مال حرام انفاق شود، پاداش ندارد و آنچه را هم باقی بگذارد، برای رفتن او به جهنم، خرج خواهد شد.[46]

امام در کنار برنامه های اقتصادی، موضع گیری هایی نیز علیه عباسیان داشتند؛ از جمله:

الف) مبارزه با الگوی مصرف، انحرافات اقتصادی و مفاسد عباسیان؛[47]

ب) منع کمک مالی به حاکمان ظالم عباسی، چنان که وقتی صفوان جمال، از یاران حضرت شترهای خود را به هارون کرایه داده بود، وقتی حضرت او را توبیخ کردند.[48]

امام در جهت برنامه ریزی تئوریک، اقدامات عملی نیز برای حمایت های مالی از دوستان و شیعیان انجام دادند. کمک های مالی امام به شیعیان در روایات متعددی، ذکر شده که نشان می دهند هدف امام، تقویت پایگاه اقتصادی شیعه بوده است. در روایتی  که قبلا در بخش پایگاه فرهنگی بیان شد - امام در عید نوروز به دستور منصور به جمع آوری هدایای مردمی پرداختند و سرانجام، تمام آن هدایا را به فرد شیعه ای عطا کردند که ارادت و محبت خود را به اهل بیت و به ویژه امام حسین(ع) در قالب شعر بیان کرده بود. موارد بسیاری نقل شده ایشان به شیعیان عملا کمک اقتصادی فراوانی می کردند.[49]

٤. ایجاد پایگاه سیاست گذاری تشیع در مقابل فرعونیان
بی تردید برای استواری و مقاومت در راه عقیده، پشتوانه ای قوی و نیرومند لازم است.

طبق آموزه های قرآنی، اتکا به حضرت پروردگار، بهترین پشتوانه هر انسان حقیقت طلب است. و توجه به عبادت و معنویت میان برترین و نزدیک ترین راه در معرفت و قرب به حق است. خداوند متعال می فرماید: (واستعینوا بالصبر والصلوة)؛[50] «از صبر و نماز یاری بجویید». از آن جایی که اولیای خدا به ویژه امامان به امدادهای خداوندی باور قطعی داشتند، در برخورد با دنیاپرستان و طاغوت های زمان، بی واهمه و با قاطعیت و صلابت رفتار می کردند. و آنان با داشتن سرمایه ایمان، غیر از خداوند متعالی از هیچ نیرویی نمی ترسیدند که (فمن یؤمن بربه فلا یخاف بخسا ولا رهقا)[51] «هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان می ترسد و نه از ظلم». امام نمونه بارزی از این اولیای الهی است.

امام کاظم(ع) برای سامانه مبارزات سیاسی و حمایت از شیعیان، از یاران نزدیک خود استفاده می کرد که با اجازه ایشان در مقام های دولتی حکومت عباسی باقی مانده بودند.

استراتژی سیاسی امام، برگرفته ازقرآن و بر پایه تقیه، تشکیلات و استقامت استوار بود.

امام کاظم(ع) در میان ائمه اطهار، بیش ترین چالش سیاسی را با حکومت داشتند و در مبارزه با حاکمان جور، بخش اعظمی از عمر گران مایه خود را در زندان به سر بردند.

سیاست همکاری نکردن، از مهم ترین بنیان های استراتژی ستیز امام بود. حضرت حکومت فرعونیان عباسی را غاصب می دانستند و چون در نظر ایشان این حکومت مشروعیت نداشت، هیچ گونه همکاری با آنان انجام نمی دادند.[52]

سیاست تقیه گام بنیادین دیگر استراتژی ستیز امام بود. زندانی شدن امام، موجب نشد معارف و اندیشه های ایشان ازبین برود، زیرا برای هدایت جامعه تنها جسم فرد شرط نیست، بلکه حضرت در دوران امامت خود با پرورش شاگردان سیاسی، در فعالیت های مخفیانه برای گسترش تشکیلات و نیز پرورش شاگردان علمی برای حضور در مناظره ها و مباحثه های علمی، با تفکرات مادی گرایانه و نظرهای ملحدانه مبارزه کردند.[53] فرعونیان عباسی به شدت از استراتژی های سیاسی امام در اضطراب به سر می بردند. بعضی شواهد تاریخی (از جمله حمایت ضمنی امام از قیام شهید حسین فخ و...) این اضطراب را به خوبی نشان می دهد. بسیار روشن است که عمده مخالفت های بنی عباس با امام کاظم(ع)، از اندیشه های ایشان برای تحقق نظام سیاسی اسلامی و نیز از فعالیت های سیاسی فراگیر ایشان بر ضد فرعونیان عباسی حکایت دارد.[54]

تقیه از روش های مهم استراتژی ستیز به شمار می آمد. این امر در سازماندهی سیاسی و حفظ یاران بسیار مؤثر بود؛ زیرا موجب می شد که نیروها شناسایی نشوند و شیعیان به سازماندهی خود بپردازند تا در فرصت مناسب علیه حکومت مبارزه کنند. معمربن خلاد، از یاران امام کاظم(ع) بود، از آن حضرت پرسید: «چگونه باید در برابر حاکمان ستمگر ایستاد و از اسلام پاسداری کرد؟» امام از قول امام باقر(ع) فرمودند: «رازداری و با پوشش عمل کردن، از برنامه های دینی من و پدران من است؛ آن که به تقیه عمل نمی کند ایمان ندارد».[55]

هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام(ع) می گذرد، وی را آگاه کنند. هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ حضرت سخت بیمناک بود. چنان که نوشته اند درباره امام کاظم(ع) می گفت: «می ترسم فتنه ای برپا کند که خون ها ریخته شود». این طبیعی است که هارون برای خنثی سازی قیام شیعیان و علویان، حامیان اهل بیت(ع) را فتنه گر بنامد.[56]

در زمان هارون، ابتدا امام را به زندان بصره بردند.[57] و سپس به بغداد آوردند.[58] و سرانجام به شهادت رساندند.[59] شهید مطهری ; بعد از ذکر عوامل و علل به شهادت رساندن ایشان می نویسد:

خلفا می دیدند که امامان را از هیچ راهی و به هیچ وجهی نمی توانند وادار به تمکین بکنند، به همین دلیل بهترین راه و آسانترین راه را شهادت آن بزرگواران می دانستند، با این که متوجه بودند که شهید کردن ائمه چقدر برایشان گران تمام می شود.[60]

امام کاظم(ع) برای تقویت استراتژی ستیز وکسب اطلاعات از درون تشکیلات فرعونیان عباسی، برخی افراد را به صورت نفوذی در درون حکومت قرار می دادند. علی - بن یقطین از جمله عوامل نفوذی امام در نظام حکومتی هارون به شمار می آمد که تا مقام صدارت راه یافته بود. او به کمک رهنمودهای امام و بصیرت خویش، کارهای مهمی را به نفع شیعیان انجام می داد. یادآوری نظرهای امام به طور غیرمحسوس در جلسات داخلی هیأت حاکمه، گزارش اخبار داخلی و تصمیمات حکومت غاصب به امام، ارسال کمک های مالی به امام و شیعیان، تشکیل گروه های حج از شیعیان بی بضاعت، و خدمات اجتماعی و اداری به یاران امام، برخی از دستاوردهای نفوذ علی بن یقطین در حکومت هارون بود.

مسیب بن زهیر نیز از شیعیان مخلصی بود که در ظاهر، در سمت جانشین سندی بن - شاهک، به فرماندهی نیروهای نظامی هارون منصوب شده بود. او علاوه بر رساندن پیام های امام از داخل زندان به دوستان و شیعیان حضرت، کراماتی نیز از ایشان نقل می کرد که در بیداری برخی افراد تأثیر داشت. حاکم ری و برخی از کارگزاران حکومتی نیز در شبکه نفوذی امام انجام وظیفه می کردند.[61] البته آن حضرت اگر احساس می کردند کسانی که به نظام حکومتی داخل می شوند، نمی توانند به نفع اهل حق و شیعیان عمل نمایند، آنان را از همکاری با طاغوت نهی کرده، از عواقب وخیم آن برحذر می داشتند؛ از جمله زیادبن ابی سلمه از یاران امام که ازطریق مبارزه منفی با حکومت او را از همکاری بازداشتند.[62]

امام کاظم(ع) در ادامه استراتژی ستیز با فرعونیان عباسی، از روش مبارزه منفی علیه حکومت استفاده می کردند که در قالب های مختلف از جمله عدم مساعدت مالی به نظام سیاسی، ظهور می نمود.[63] مبارزه منفی با نظام سیاسی هارون، چنان بود که بارها شنیده می شد که امام، ولایت و حاکمیت هارون را باطل می دانند. و کم ترین مسامحه ای از حضرت در برخورد با حکومت بنی عباس دیده نمی شد.[64] مبارزه منفی و روش تقیه، باعث شد تا حضرت بخش عمده ای از عمرشان را در زندان گذرانند، با وجود این، شاگردان سیاسی وکارآمدی تربیت کردند که در برابر حکومت جور و گروه های انحرافی می ایستادند و در عرصه علمی و اجتماعی از اطمینان بالایی برخوردار بودند.

٥. تربیت شاگردان سیاسی برای پایگاه سیاست گذاری سیاسی تشیع
محمدبن ابی عمیر، یکی ازشاگردان سیاسی مکتب امام است. او بسیار زاهد و متقی و از فرهیختگان وشاگردان سیاسی وکارآمد امام به شمار می آمد. وی را به سبب وابستگی به پایگاه سیاست گذاری امام به زندان های طولانی مدت محکوم کردند.[65] نیز علی بن یقطین که در حکومت هارون نفوذ داشت، امام که بر اساس صلاحدید خویش، می خواستند این نیروی ارزشمند را حفظ کنند، به او پیام دادند و فرمودند: «از امروز سعی کن وضوی خویش را بر روش هارون و اهل سنت انجام دهی». در ماجرای دیگری که هارون به علی بن یقطین بدبین شده بود، پس از توصیه های امام به علی بن یقطین، هارون خشم خود را فرو برد و رو به وی کرد و گفت : «هرگز سخن هیچ سعایت کننده ای را علیه تو نخواهم پذیرفت».[66] به هرحال علی بن یقطین، ظاهرش با هارون بود، اما به هدف های امام خدمت می کرد و دستورهای امام را اجرا می نمود و بدین جهت از هر شری مصون ماند.[67]

هشام بن حکم پرورش یافته مکتب امام صادق(ع) بود. او نیز ازشاگردان پایگاه سیاست گذاری امام کاظم(ع) به شمار می آمد که به علت دشمنی با بنی عباس، سال ها مخفیانه زندگی می کرد. امام کاظم(ع) او را حافظ و شهادت دهنده بر راستی خویش می دانستند و بارها او را برای انجام دادن کارهای شخصی یا عمومی به عنوان وکیل تعیین فرمودند. هارون که در پی فرصتی بود تا هشام را به قتل برساند، جلسه ای با حضور دانشمندان وابسته در منزل یحیی برمکی ترتیب داد و خود از پشت پرده به نظاره نشست.

هشام که دارای فراست و شجاعت بود، به آنچه اعتقاد داشت اعتراف کرد و از آن جلسه گریخت و از بغداد به کوفه رفت و در منزل بشیر که از شیعیان معروف بود، وارد گردید. او دانشمندی آگاه، متکلمی بزرگ و دارای صراحت بیان بود.[68]

صالح بن واقدی ازدیگر شاگردان پایگاه سیاست گذاری امام بود. وی می گوید: «خدمت امام کاظم(ع) رسیدم؛ حضرت فرمودند: "هارون تو را زندانی می کند و در باره من از تو می پرسد، بگو او را نمی شناسم و آن گاه که به زندان افتادی تو را آزاد می کنم ". همان گونه هم شد. او به برکت کرامت امام از چنین دسیسه ای رهایی یافت و توانست مدت ها در طبرستان به دفاع از حریم پایگاه سیاست گذاری امام بپردازد».[69]

٦. خنثی سازی سیاست های فریب کارانه فرعونیان عباسی
مهدی، سومین خلیفه عباسی، در اقدامی عوام فریبانه اعلام کرد که هر کس حقوقی بر گردن نظام سیاسی او دارد، می تواند برای رسیدن به حق خود اقدام نماید. او در حرکتی نمادین، مشغول پرداخت حقوق مردم شد. امام کاظم(ع) برای خنثی سازی حربه مهدی، ماجرای فدک را در پیش کشیدند که پاسخی به زمینه سازی کاذبانه او باشد.[70] هم چنین در خنثی سازی سیاست های فریب کارانه هارون، با صراحت به او پیام رساندند که امام و رهبری واقعی، کسی است که بر دل ها حکومت کند نه این که بر اساس ظاهر رفتار مردم و زور حکومتی تأیید شود.[71] حضرت هم چنین برای غلبه بر روحیه تکبرورزی هارون، از فرهنگ قرآنی استفاده می کردند و به او پیام های هشداردهنده می دادند.[72]

٧. حمایت ازجنبش های آزادی خواه
در عصر امام کاظم(ع) حرکت های اعتراض آمیز متعددی از ناحیه شیعیان و علویان در برابر خلفای عباسی صورت گرفت. قیام حسین بن علی، شهید فخ، در زمان حکومت هادی عباسی و جنبش یحیی و ادریس فرزندان عبدالله در زمان هارون از مهم ترین آن ها بود. در واقع علویان مهم ترین رقیب عباسیان بودند و طبیعتا نظام سیاسی عباسیان آنان را سخت زیر نظر داشت.

گروهی از فرزندان ائمه(ع) و نیز سادات و علویان، طی مبارزات و قیام هایی حضرت را در دفاع از جبهه حق و افشای باطل یاری می رساندند. در دوران حاکمیت منصور و فرزندش مهدی اوضاع طاقت فرسایی بر شیعیان مدینه سایه افکند. خفقان آن چنان علویان را احاطه کرد که آنان چون آتشی زیر خاکستر در صدد پیدا کردن فرصتی بودند تا بر هژمونی سلطه غلبه کنند. وقتی مهدی عبدالعزیز از نوادگان عمر و یکی از دشمنان معروف اهل بیت را به عنوان والی مدینه منصوب کرد، او حقوق علویان را از بیت المال قطع کرد و دستور داد تاسادات و شیعیان انقلابی را بازداشت کنند. از این رو زمینه های شورش شیعیان فراهم گردید. حسین بن علی بن حسن مثلث، از نوادگان امام حسن مجتبی(ع)، رهبری «قیام فخ» را عهده دار شد. وجود دویست نفر از اصحاب امام کاظم(ع) و بزرگان بنی هاشم در این نهضت و تأیید ضمنی امام از وی، دلیل قانع کننده بر موافقت حضرت با جنبش مذکور است. بنابه گفته برخی مورخان، حسین قبل از قیام خونین، شبانه به محضر امام آمد و امام ضمن سفارش هایی به وی فرمود: «تو شهید خواهی شد؛ ضربه ها را محکم و نیکو بزن! این مردم فاسقند و در ظاهر ایمان دارند و در باطن خود نفاق و شک را پنهان می سازند».[73] در ادامه جنبش های آزادی خواه، یحیی - بن عبدالله از یاران انقلابی رهبر قیام فخ، بعد از کشته شدن حسین به سرزمین دیلم گریخت. او در آن جا شیعیان را مجتمع کرد. هارون که از فعالیت وی واهمه داشت، فضل بن یحیی را با لشکری زیاد به سوی او روانه داشت. پس ازجنگ فضل با یحیی بن عبدالله، این امر باعث پراکندگی یارانش شد و او را به صلح وادار کردند، هارون از فرصت پیش آمده استفاده کرد و پس از مدتی برخلاف تعهدش او را به زندان افکند و دستور داد تا او را به شهادت برسانند.[74]

از دیگر قیام های آزادی خواه قیام احمدبن عیسی است. او از دوست داران امام کاظم(ع) بود و هم زمان با جنبش یحیی قیامی ترتیب داد. هارون وی را به زندان انداخت. او از محبس گریخت و به بصره رفت. از آن جا با شیعیان مکاتبه داشت و مردم را علیه دستگاه عباسی بر می انگیخت.[75]

از دیگر قیام های آزادیخواه، می توان به قیام عبدالله بن حسن و حسین بن عبدالله اشاره کرد. آنان از بزرگان شیعه و مطیع امام کاظم(ع) بودند و گروه عظیمی از شیعیان را به گرد خودشان فراخواندند و مخالفت خود را با فرعونیان عباسی آغاز کردند. آن ها سرانجام به زندان افتادند و زندان را محل آموزش عقاید انقلابی خویش ساختند و از طریق پیام های مخفیانه با امام کاظم(ع)، در زندان نسیم نشاط را در خود احیا کردند تا آن که سرانجام به شهادت رسیدند.[76]

به نظر می رسد قیام های علویان که در جهت حمایت از امامت و رهبری امام کاظم(ع) رخ می داد، بر اساس باور آزادگی و آزادی خواهی بود که امام حسین(ع) اول پرچم دار آن به شمار می آمد. این قیام ها، متن و پاسخی بود بر زمینه های فشار سیاسی که روز به روز فرعونیان عباسی بر امام و طرفدارانش وارد می ساختند. آنان با ایثار و استقامت، بقای تشکیلات تشیع را بر اساس استراتژی ستیز امام کاظم(ع) بر شاکله تاریخ استوار کردند.

نتیجه گیری
ایجاد فضای بسته سیاسی و شدت گرفتن نظارت سخت گیرانه نظام سیاسی نامشروع بنی عباس، در زمان زعامت امام کاظم(ع)، از مهم ترین معضلات تشیع محسوب می شد.

عباسیان در قلمرو سرزمین های اسلامی، در صدد تغییر اندیشه و حذف تشیع بودند و روز به روز عرصه های فرهنگی، فکری، سیاسی و اقتصادی را بر شیعیان تنگ تر می کردند.

امام با رهیافتی راهبردی، به بازاندیشی فرهنگ دینی اقدام کردند. تقویت ابعاد علمی و فرهنگی، برای بازاندیشی فرهنگ دینی متنی است که زمینه اش برخی انحراف های فکری ایجاد شده در جهت تخریب فرهنگ سیاسی امامت توسط بنی عباس تلقی می شد. از این رو امام برای تضعیف استبداد سیاسی به این امر همت گماشتند. شبکه ارتباطات محور دیگر تشکیلات امامت بود. این شبکه متنی برای اطلاع رسانی و پیام های سیاسی - اجتماعی بود که زمینه اش رهایی از انسداد و فشارهای سیاسی ایجاد شده توسط بنی عباس بود. با گسترش شیعیان در مناطق مختلف سرزمین اسلامی، نیاز به یک شبکه ارتباطی قوی احساس می شد و امام کاظم(ع) نیز بر همین اساس، به تأسیس شبکه ارتباطات اقدام نمودند. گسترش شبکه ارتباطی میان امام و شیعیان، به وسیله نامه و توقیعات و بر اساس ضرورت و به شیوه محرمانه بود. با افزایش جمعیت شیعیان در مناطق مختلف، نیاز به حفظ رابطه میان مردم و امام جدی بود. پیام های ارتباطی در این زمینه نقش مهمی ایفا می کرد.

محور دیگر پایگاه اقتصادی - معیشتی امام بر اساس ارزش ها و باورهای قرآنی متنی است که حمایت مالی از شیعیان، زمینه ای در مقابل عمل مستکبران عباسی برای تضعیف و تحقیر مالی شیعیان محسوب می شد. اساسا یکی از بهانه های هارون بر دشمنی و قتل امام کاظم(ع) جلوگیری از قدرت اقتصادی آن حضرت بود. اقدامات عملی امام نیز در جهت برنامه ریزی تئوریک ایشان، برای حمایت های مالی و تقویت پایگاه اقتصادی شیعیان بود. چهارمین پایگاه تشکیلات، سیاست گذاری تشیع در مقابل فرعونیان با رویکرد عدم همکاری، از مهم ترین بنیان های استراتژی ستیز امام به شمار می آمد. تاکتیک تقیه در این زمینه، گام بنیادین استراتژی ستیز امام بود. این امر در سازمان دهی سیاسی و حفظ یاران بسیار اثر داشت؛ زیرا موجب می شد که نیروها شناسایی نشوند و شیعیان به سازمان دهی خود بپردازند تا در فرصت مناسب علیه حکومت مبارزه کنند. عباسیان چون از هیچ راهی و به هیچ وجهی نتوانستند امام را وادار به تمکین کنند، بهترین راه و آسان ترین شیوه را شهادت آن بزرگوارمی دانستند، با این که متوجه بودند شهید کردن امام چقدر برایشان گران تمام خواهد شد.

در مجموع، نهاد امامت به رهبری امام کاظم(ع) با اتخاذ استراتژی ستیز از طریق اقدام و عمل فرهنگی -اجتماعی مانند تقیه، مبارزه منفی و استقامت، ساخت قدرت عباسیان را نقد و آن را نفی کرده اند و در مقابل، تشکیلات شیعه باهمت امام، اقدام به بازتولید واکنش جدید از طریق پایگاهای فرهنگی، سیاسی، ارتباطی و اقتصادی به حفظ تشیع کرد و این درس بزرگ را داد که برای مبارزه با حکومت های نامشروع علی رغم تنگناهای بسیار با رهبری خردمندانه می توان حماسه آفرید.

پی نوشت ها

[1] ن. ک: مهدی هادوی، مبانی کلامی اجتهاد، قم: مؤسسه فرهنگی خانه خرد، ١٣٧٧، ص 396 – 390.

[2] سیدمحمدباقرصدر، فلسفتنا، چاپ دوم، قم: مجمع علمی للشهید صدر، ١٤٠٨ ه، ص٢٥٣ - ٢٦٠؛ همو، اقتصادنا، چاپ یازدهم، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، ١٣٩٩ ق، ج ٢، ص٣٠ - ٣٢.

[3] همو، اقتصادنا، همان، ص١٥ - ٣٠.

[4] همو، مدرسه الاسلامیه، ترجمه علی کاظمی خلخالی، تهران: نشر عطایی، ١٣٦٢، ص٣٠ - ٣٣؛ مقاله «الانسان المعاصر و قدرته علی حلال مشکلة الاجتماعیه».

[5] ن. ک: عبدالجبارالرفایه، منهج الشهید صدر فی تجدید الفکر الاسلامی، بیروت: دارالتعارف، ١٤٢٢ ه، ص٣٠ - ٣٢.

[6] Methodology of Contextual Reading.

[7] Total Context.

[8] Methodology of Textual Reading.

[9] Autonomy of The Text Itself.

[10] Skinner,Quentin,Meaning and contex.

[11] کوئنتین اسکینر، ماکیاولی، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، طرح نو، ١٣٧٢، ص٤٩.

[12] Practical context.

[13] ابن جوزی، تذکرةالخواص، بیروت: مؤسسه اهل البیت، ١٤٠١ ق، ص٣١٣.

[14] شیخ مفید، ارشاد، قم: آل البیت، ١٤١٦ ق، ج٢، ص٢٣٦.

[15] احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، ١٩٦٠ م، ج ٢، ص ٣٦٤-٣٩١.

[16] خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت: دارالعرب الاسلامی، ١٤٢٢ ق، ج١٣، ص ٣٠ - ٣١.

[17] باقر شریف قرشی، حیاةالامام موسی بن جعفر(ع)، قم: اسلامیه، ١٣٨٩ ق، ج ١، ص ٤٣٩ - ٤٤٥.

[18] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت : دارالفکر، ١٣٨٩ ق، ج ٦، ص ٨٦.

[19] یعقوبی، پیشین، ج ٣، ص ١٤٢.

[20] محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ١٤٠٩ ق، ج ١٠، ص ٢٥.

[21] ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، نجف: مکتبة الحیدریه، ١٣٨٥ ق، ص٤٤٧.

[22] همو، الاغانی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ١٣٩٢، ص ٢٤١.

[23] شیخ مفید، پیشین، ج ٢، ص ٢٣٥.

[24] محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران: اسلامیه، ١٣٦٢، ج ١، ص١٣.

[25] شیخ عباس قمی، الانوار البهیة، قم : نشر اسلامی، ١٤٢٧ ق، ص٩١.

[26] محمدبن علی اردبیلی، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، بیروت: دارالأضواء، ١٤٠٣ ق، ج ٢، ص ٣٥٦ -٣٥٧.

[27] شیخ طوسی، رجال کشی (اختیار معرفة الرجال)، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد، ١٣٨٢، ص ٢١٠.

[28] همان، ص ١٨٦. 

[29] شیخ عباس قمی، منتهیالامال، تهران : مطبوعاتی حسینی، ١٣٧١، ج ٢، ص ٢٧٦.

[30] ن. ک: معجم رجال الحدیث، بی جا، بی نا، بی تا، ج ١٤، ص ٣٠١.

[31] محدث نوری می نویسد: «منصور دوانیقی در عید نوروز، امام را مجبور کرد که در مجلس عمومی بنشیند و مردم برای عرض تبریک به محضرش بیایند و هدایا و تحفه ها را به حضور آن حضرت بیاورند. امام به ناچار در آن مجلس نشست و فرمانداران و فرماندهان و امرای لشکری و کشوری و عموم مردم برای تهنیت می آمدند و هدایا و تحفه های فراوانی می آوردند و خادم منصور همه هدایا را ثبت می کرد. آخرین فردی که به حضور امام آمد، پیرمردی بود که به امام عرضه داشت: "ای پسر دختر رسول خدا ٦! من مرد فقیری هستم که از مال دنیا بی بهره ام اما سه بیت شعری را که جدم در رثای جدتان حضرت حسین بن علی ٧ سروده، به خدمتتان تقدیم می کنم. " امام فرمود: "احسنت ! بارک الله فیک! هدیه ات را پذیرفتم، بفرما بنشین! " آن گاه به خادم گفت: "از منصور بپرس در مورد این همه هدایا چه تصمیمی دارد. " منصور گفت: "همه آن ها را به حضرت کاظم(ع) بخشیدم، هرطور دوست دارد مصرف کند. " امام نیز تمام آن تحفه ها را به آن پیرمرد شیعی که زیباترین اشعار را در مرثیه امام حسین ٧ خوانده بود، بخشید و او را تشویق نمود». (میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، قم : مؤسسه نشر اسلامی، ١٤١٣، ج ١٠، ص ٣٨٦).

[32] محمدرضا جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه ٧، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ١٣٨٢، ج ١، ص ٤٢٧.

[33] علی احمدی میانجی، مکاتیب الائمه ٧، قم : سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، ج ٥، ص ٣٠.

[34] احمد امین، ضحی الاسلام، مصر: النهضة المصریة، ١٣٨٥ ق، ج ١، ص٢٣٣.

[35] مسعودی، مروج الذهب، بیروت : دارالفکر، ١٤٠٩ ق، ج ٣، ص٣١٢.

[36] باقر شریف قرشی، پیشین، ج ١، ص ٣٦٨.

[37] احمد امین، پیشین، ج ١، ص ١٣٦١٤٠.

[38] محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ١٤٠٣ ق، ج ٤٨، ص131.

[39] همان، ج ٤٨، ص١٣٢.

[40] محمدرضا جباری، پیشین، ص ٢٨٠.

[41] شیخ طوسی، اختیارمعرفة الرجال، قم : مؤسسه المعارف الاسلامیه، ١٤٠١ ق، ص٤٦٧.

[42] کلینی، پیشین، ص ٤٧-٤٨.

[43] شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، نجف: مکتبة الحیدریه، ١٣٨٥ ق، ج ١، ص ٢٨.

[44] برای نمونه، می توان به هدایایی که علی بن یقطین برای امام کاظم(ع) می فرستاد، اشاره کرد. وی از موقعیت خود برای کمک به شیعیان و محرومان و هم چنین کمک به شخص امام استفاده می کرد. (مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم : مؤسسه امام صادق(ع)، ١٣٨٠، ص 456).

[45] حسین بن شعبه حرانی، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، تهران: علمیه اسلامیه، ١٣٥٥، ص ٤٨١.

[46] جعفرالهادی، الشئون الاقتصادیه فی نصوص الکتاب و السنة، اصفهان: کتابخانه امیرالمؤمنین، ١٤٠٣ ق، ص ٢٩٣.

[47] امام کاظم(ع) بارها به خلفای ظالم دنیاپرست عباسی به سبب این که اموال عمومی را صرف خوش گذرانی خود می کردند، اعتراض و انتقاد شدید کردند. (محمدباقر مجلسی، پیشین، ج ٤٨، ص١٣٨؛ عزیزالله عطاردی، مسند الامام الکاظم(ع)، کنگره جهانی امام رضا٧، ١٤٠٩ق، ج ٢، ص ١٤٤.

[48] حضرت(ع) پس از آگاهی از کار صفوان به او فرمود: «چرا دشمنان ما را یاری می کنی؟» صفوان گفت: «من هیچ علاقه ای به هارون ندارم و بابت کرایه شترهایم از او پول می گیرم». امام(ع) فرمود: «آیا تو آن گاه که برای مسافرت، به هارون شتر می دهی دوست نداری او به سلامت از سفر برگردد و اجاره شتران تو را بپردازد؟» صفوان عرض کرد: «این که معلوم است، هر عاقلی چنین خواسته ای را از خدای خویش می خواهد». امام(ع) فرمود: «ای صفوان، برای تو همین بس که دوست داری مدتی ظالمی زنده بماند تا تو ضرری متحمل نشوی و این خواسته تو، موجب بقای ستمگر و رضای تو به ظلم های او می شود. و این گناه بزرگی است». صفوان در پی سخنان روشن گرانه امام، تمام شترهای خود را فروخت و خود را از این انحراف نجات داد. هرچند این اقدام، باعث کدورت بین صفوان و هارون شد. (باقر شریف قرشی، پیشین، ج ٢، ص٢٦٦).

[49] علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، قم: شریف رضی، ١٤٢١، ج ٢، ص 758.

[50] بقره (٢) آیه ٤٥.

[51] سوره جن (٧٢) آیه ١٣.

[52] امام کاظم(ع) برای سامان دادن به تشکیلات سیاسی شیعی، برنامه هایی تدارک دیدند که بر اساس آن، نیروهای فعال و مطمئن در مسئولیت های کلیدی حکومت قرار می گرفتند.

علی بن یقطین یکی از اعضای فعال بود. او بارها از امام خواست تا اجازه دهد از مسؤلیت های خویش کنار رود، ولی امام بدان رضایت نمی دادند و به او می فرمودند: «شاید خداوند به وسیله تو، شکسته احوالی ها را جبران و آتش فتنه مخالفان را از دوستان خویش دفع کند». در جای دیگر فرمودند: «خداوند اولیایی میان ستمگران دارد که به وسیله آنان از بندگان نیک خود حمایت می کند و تو از اولیای خدایی». علی بن یقطین بنا به دستور امام کاظم(ع) اموری را بر عهده داشت؛ که برخی از آنها عبارت هستند از: خبررسانی از دربار به امام و حمایت مالی از شیعیان. (شیخ طوسی، پیشین، ص ٤٣٣).

[53] همان، ص٣٨٠.

[54] روزی هارون (شاید به منظور آزمایش و کسب آگاهی از آرمان امام هفتم) به آن حضرت اعلام کرد که حاضر است فدک را به ایشان برگرداند. امام(ع) فرمود: «در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهی». هارون پرسید: «حدود و مرزهای آن کدام است؟» امام فرمود: «اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهی داد». هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد. آن گاه امام(ع) حدود آن را چنین تعیین فرمود: «حد اولش، عدن؛ حد دومش، سمرقند؛ حد سومش، افریقا و حد چهارمش مناطق ارمنیه و بحر خزر است». هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ می داد و به شدت ناراحت می شد، نتوانست خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتی گفت: «در این صورت چیزی برای ما باقی نمی ماند». امام فرمود: «می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم». (ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، بیروت: دارالأضواء، ١٤٠٣ ق، ج ٤، ص ٣٢٠)

[55] حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت : داراحیاء التراث العربی، ١٤٢٢ ق، ج ١٦، ص ٢٠٤.

[56] شیخ عباس قمی، منتهی الامال، پیشین، ص ٨١٢-٨١٤، ١٣٧١.

[57] عیسی بن جعفر عیاش، شراب خوار و نوه منصور دوانیقی والی بصره بود. امام را تحویل او دادند. او پس از مدتی بر اثر معنویت به ایشان علاقه مند و مرید امام شد و دستور داد جای مناسبی را در اختیار امام قرار دادند و از امام پذیرایی می کرد. هارون محرمانه به او پیغام داد که امام را به قتل برسان. عیسی جواب داد: «من چنین کاری نمی کنم». اواخر، خودش به خلیفه نوشت : «دستور بده، ایشان را از من تحویل بگیرند و گرنه خودم او را آزاد می کنم». (ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص ٣٣٥).

[58] امام را در بغداد تحویل فضل بن ربیع دادند. او هم بعد از مدتی به امام علاقه مند شد، و وضع بهتری برای امام قرار داد. جاسوس ها به هارون، خبر دادند که حضرت در زندان فضل به خوشی زندگی می کند. هارون، امام را از او گرفت و تحویل فضل بن یحیی برمکی داد. او هم بعد از مدتی با امام همین طور رفتار کرد و بالاخره امام را گرفت و فضل بن یحیی مغضوب واقع شد. بعد پدرش یحیی برمکی امام را از پسر تحویل گرفت و تحویل زندان بان دیگری به نام سندی بن شاهک داد و در زندان او خیلی بر امام سخت گذشت. (همان، ص٣٣٦)

[59] در آخرین روزهایی که امام زندانی بود و یک هفته بیش تر به شهادتشان باقی نمانده بود، هارون یحیی برمکی را نزد امام فرستاد و با زبان بسیار نرم و ملایمی به او گفت: «از طرف من به پسر عمویم سلام برسانید و به او بگویید بر ما ثابت شده که شما گناه و تقصیری نداشته اید ولی متأسفانه من قسم خورده ام و قسم را نمی توانم بشکنم. قسم خورده ام که تا اعتراف به گناه نکنی و از من تقاضای عفو ننمایی، تو را آزاد نکنم. هیچ کس هم لازم نیست بفهمد. همین قدر در حضور یحیی اعتراف کن. حضور خودم هم لازم نیست، حضور اشخاص دیگر هم لازم نیست و من همین قدر می خواهم قسمم را نشکسته باشم. در حضور یحیی، همین قدر اعتراف کن و بگو معذرت می خواهم، من تقصیر کرده ام، خلیفه مرا ببخشد، تو را آزاد می کنم و بعد بیا پیش خودم». حضرت فرمود: «به هارون بگو از عمر من، دیگر چیزی باقی نمانده است». (همان)

[60] مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار٧، تهران : صدرا، ١٣٧١، ص ١٩٠.

[61] معجم رجال الحدیث، پیشین، ج ١٩، ص ١٧٩.

[62] کلینی، پیشین، ج ٥، ص ١١٠.

[63] مانند ماجرای صفوان صفوان جمال. (شیخ طوسی، رجال کشی، پیشین، ص ٤٤١).

[64] فروخ صفار قمی، بصائر الدرجات، قم: مکتبة المرعشی، ١٤٠٤ ق، ج ٩، ص ١٢٩.

[65] شیخ طوسی، پیشین، ص ٤٦.

[66] هاشم معروف الحسنی، سیری در سیره ائمه اثنی عشر، قم: منشورات رضی، ١٣٧٤، ج ٢، ص ٣٢٢ - ٣٢٣.

[67] همان، ص ١٨١.

[68] شیخ طوسی، پیشین، ص ٢٦٩.

[69] مجلسی، پیشین، بحارالانوار، ج ٤٨، ص ٦٧.

[70] در آن جا گفت وگویی میان خلیفه و امام کاظم(ع)، بدین شرح به وقوع پیوست: مهدی گفت : «حقوق شما چیست؟»« فدک» «محدوده فدک را مشخص کن تا به شما بازگردانم» «حد اول آن، کوه احد، حد دوم عریش مصر، حد سوم سیف البحر(دریای خزر) و حد چهارمش دومة الجندل [سرزمین عراق] است» «همه این ها!»، «آری!». خلیفه چنان ناراحت شد که آثار غضب در چهره اش پدیدار گشت و گفت: «مقدار زیادی است، باید بیندیشم». امام کاظم(ع) با این سخن به او فهماند که حکومت حق ایشان است و زمام حکومت بر دنیای اسلام باید در دست اهل بیت: باشد. (شیخ طوسی، تهذیب، قم : مؤسسه المعارف الاسلامیه، ج ٤، ص 304).

[71] روزی هارون در کنار کعبه، امام کاظم(ع)را ملاقات نمود و در ضمن سخنانی به امام(ع)گفت: «آیا تو هستی که مردم مخفیانه با تو بیعت می کنند و تو را به رهبری خویش برمی گزینند؟» حضرت با کمال شهامت فرمود: «انا امام القلوب وانت امام الجسوم؛ من بر دل - های مردم حکومت می کنم، و تو بر جسم های آنان» (شیخ طوسی، معرفة الرجال، پیشین، ص٤٣٤).

[72] در مقابل مشی استکباری هارون با تلاوت آیه ١٤٦ سوره اعراف به وی هشدار داد که: (سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الأرض بغیر الحق و إن یروا کل آیة لا یؤمنوا بها و إن یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و إن یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلا)؛ «به زودی از آیات خود دور خواهم نمود کسانی را که به ناحق در روی زمین ادعای بزرگی می کنند و اگر آنان هر آیه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آورند و اگر راه رشد و کمال را ببینند، به سوی آن حرکت نمی کنند، ولی اگر راه گمراهی را ببینند، به سوی آن خواهند رفت». هارون پرسید: «دنیا خانه کیست؟»

حضرت فرمود: «دنیا برای شیعیان ما، مایه آرامش و برای دیگران آزمایش است». در آخر این گفت وگو، هارون با درماندگی تمام پرسید: «آیا ما کافریم؟» پیشوای هفتم پاسخ دادند: «نه، ولی چنان هستید که خداوند متعالی فرموده است: (الذین بدلوا نعمت الله کفرا واحلوا قومهم دار البوار)؛ «کسانی که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را در محل تباهی فرود آوردند».

امام(ع) در یکی از نامه های حماسی خویش که از زندان به کاخ هارون ارسال نمود، چنین نوشت: «ای هارون ! هیچ روز سخت و پر محنتی بر من نمی گذرد، مگر این که روزی از راحتی و آسایش و رفاه تو کم می گردد اما بدان که هر دو، رهسپار روزی هستیم که پایان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهکاران زیان کار و بیچاره خواهند بود». (خطیب بغدادی، پیشین، ج ١٣، ص ٣٢).

[73] ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص ٤٤٩.

[74] همان، ص ٣٨٨.

[75] مامقانی، تنقیح المقال، بی جا، بی نا، بی تا، ج ٣، ص ٢٠٠.

[76] همان، ص٢٠١.

 

 منبع : تاریخ اسلام» بهار 1392 - شماره 53 , پور فرد، مسعود مشخصات نویسنده : استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه