خوارزمی و بازدیدش از غار اصحاب کهف

خوارزمی و بازدیدش از غار اصحاب کهف


امیرحسین دولتشاهی
 این بخشی از روایتی است که خوارزمی از بازدید خود از غار اصحاب کهف بازگو کرده است: دانستیم که ایشان از نزدیک شدن به ما پرهیز دارند و می‌گویند کسی که دستش به ما بساید، بیمار می‌شود؛ و این برای فریب دادنِ ما بود تا به درآمد خود بیفزایند. من گفتم بگذار تا من دست بزنم و زیانِ آن بر خودم باشد. پس با یکی از بندگانم با دشواری به بالای غار رفتیم.

خوارزمی نامی آشنا برای ایرانیان و جهانیان است؛ بزرگیِ صاحبِ این نام در عرصه تمدن بشری در حدّی بوده است که سازمان فرهنگی ملل متحد (یونسکو) از کشورهای عضو یونسکو خواست در سال ۱۹۸۳ میلادی برابر با ۱۳۶۲ خورشیدی مجالس بزرگداشت خوارزمی را با عنوان «هزار و دویستمین سال تولد محمد بن موسی خوارزمی» برگزار کنند. در ایران نیز افزون بر آنکه یادنامه خوارزمی منتشر شد، می‌بینیم که یکی از مهم‌ترین جشنواره‌های علمی را به نام خوارزمی نام نهاده‌اند.

به هر روی این خوارزمیِ بزرگ که نام کاملش ابوجعفر یا ابوعبدالله محمد بن موسی خوارزمی (م. حدود ۲۳۲ تا ۲۵۹ هجری قمری) است [۱]، جزو آن دسته از دانشمندانِ اعجوبه ایرانی به شمار می‌آید که در رشته‌های گوناگونِ دانشی، سرآمد و صاحب‌نظر بوده‌اند. ریاضیات، نجوم، تاریخ و جغرافیا از جمله علومی است که خوارزمی در آنها صاحبِ تألیف‌های ارزشمند بوده است؛ با این حال، سال‌ها است که خوارزمیِ ریاضی‌دان به‌نسبتِ خوارزمیِ منجّم و خوارزمیِ تاریخ‌نویس و خوارزمیِ جغرافیادان، از شهرتِ بیشتری برخوردار است.

از خوارزمیِ ریاضی‌دان تا خوارزمیِ جغرافیادان

محمد بن موسی خوارزمی در ارتقا و توسعه دانش ریاضی، حقّ بسیاری به گردن تمدّن بشری دارد. پایه‌گذاری جبر یکی از تلاش‌های علمی خوارزمی است. او کتابی دارد به نام «الجبر و المقابله» که به «المختصر فی حساب الجبر و المقابله» نیز معروف است. این کتابِ خوارزمی، نخستین اثر مستقل در جبر است که نویسنده آن را در زمان خلافتِ مأمون عباسی، یعنی بین سال‌های ۱۹۸ تا ۲۱۸ هجری قمری نگاشته است. پس از آشنایی اروپاییان با این کتاب، آنان واژه‌ «الجبر» را از عنوانِ کتاب خوارزمی گرفتند و به شکل algebra در زبان انگلیسی به کار برده‌اند. گرچه خوارزمی در این کتابِ الجبر و المقابله «تصریح می‌کند که هدف او نوشتن کتابی است که در مسائل مربوط به تقسیم میراث و مسّاحی [۲] و تجارت به کار آید و بخش‌هایی از کتاب نیز به این‌گونه مسائل اختصاص دارد، اهمیت این کتاب عمدتاً در ارزش نظری آن است؛ زیرا در این کتاب است که علم جبر به‌صورت یک علم مستقل با واژگان و مفاهیم و روش‌های خاصی که آن را از حساب و هندسه متمایز می‌کنند، متولد می‌شود». [۳]

خوارزمی کتاب دیگری نیز به نام «الحساب الهندی» داشته که اصلِ عربیِ آن از میان رفته و ترجمه‌ لاتینیِ آن از قرنِ دوازدهم میلادی در دست است. این کتاب نقش مهمی در آشنایی اروپاییان با حسابِ هندی داشته است. افزون بر اینها، اصطلاح الگوریتم در ریاضیات نیز از نام او (الخوارزمی) گرفته شده است.

در نجوم و هیات نیز خوارزمی یکی از چهره‌های درخشان تمدن اسلامی است. به جز «رساله اسطرلاب» و کتاب «الرّخامه» که این کتابِ اخیر درباره ساعت آفتابی افقی و تعیین اوقات نماز بوده، خوارزمی را اثری بوده است در تلخیص کتاب «سند هند» یا همان «سیدهانتا». این کتاب را پیش از خوارزمی، محمد بن ابراهیم الفزاری در عهد منصور دوانیقی به عربی ترجمه کرده بود و از آن کتابی پدید آورده بود، معروف به «سند هند کبیر» یا «تفسیر سند هند». [۴]

خوارزمی اما در روزگارِ مأمون تلخیص خویش را از «سند هند» پدید آورد. «او زیجی [۵] تنظیم کرد که مشتمل بر آرای ستاره‌شناسان هند، روم و ایران بود. اساسِ این زیج از «سند هند» تشکیل می‌یافت، ولی در میل و تعادیل، با آن اختلاف داشت؛ به این قِسم که تعادیلِ این زیج مطابق نظر ایرانیان و میلِ شمس موافق عقیده بطلمیوس بود؛ خوارزمی زیج خود را به بخش‌های مناسب تقسیم کرد و آن را چنان نیکو نوشت که مورد پسند همه شد و نام آن زیج در سراسر جهان اسلام پراکنده گشت». [۶]

در تاریخ نیز کتابی به خوارزمی منسوب است به نام «التاریخ»، که گرچه امروز در دسترس نیست، نامدارانی چون محمد بن جریر طبری و ابوریحان بیرونی بدان استناد کرده‌اند و ابن‌ندیم نیز در «الفهرست» آن را جزو آثارِ خوارزمی نام برده است. [۷] استاد ابوریحان بیرونی در کتاب «آثارالباقیه»، هنگام توضیح درباره تاریخ میلاد حضرت پیغامبر اکرم (ص) آورده است که «پیغمبر (ص) پنجاه روز پس از ورود اصحاب فیل به مکه متولد شد؛ و آن شب دوشنبه هفدهم دی ماه بود و چهل و دو سال از سلطنت انوشیروان گذشته بود، که روز بیستم نیسان سال هشتصد و هشتاد و دو اسکندری است، چنان‌که در تاریخ محمد بن موسی خوارزمی آمده». [۸]

کتاب «صورة الارض» نیز اثر جغرافیایی خوارزمی است که اقتباسی است از کتاب جغرافیای بطلمیوس. خوارزمی را همچنین نخستین دانشمند مسلمان دانسته‌اند که در ترسیم نقشه جغرافیایی، طول و عرض شهرها را مبنای کار قرار داده است. «وی طول و عرض شهرها و دریاها را از روی درجات جغرافی براساس علم هیئت تعبیر کرد و [سیاحان] در مسافرت‌ها از روی آن عمل می‌نمودند». [۹]

سفرهای جالب خوارزمی

آنچه در سطرهای پیشین از نظر گذشت، خلاصه‌یی بود از تلاش‌های علمیِ محمد بن موسی خوارزمی در رشته‌های گوناگونِ دانشی. اما آنچه پس از این آمده، بازخوانیِ سفری است جالب که صاحبانِ کُتُب گذشته، خوارزمی را هم یکی از مسافرانِ آن دانسته‌اند؛ سفری برای دیدنِ غار اصحاب کهف.

خوارزمی در زمان الواثق بالله عبّاسی به همراه سلّامِ مترجم، یک بار برای یافتنِ سدّ ذوالقرنین و تهیه گزارش از دیار یأجوج و مأجوج راهی سفری شگفت‌انگیز می‌شود؛ سفری که با خوابی که واثق می‌بیند جرقه می‌خورد و محمد بن احمد مَقدِسی شرح آن را در کتابِ «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم» آورده است. [۱۰]

به جز این سفر، خوارزمی گویا یک بار نیز برای تهیه گزارش از غار اصحاب کهف بارِ سفر بسته بوده است. علی بن حسین مسعودی، مورّخ و جغرافیادان نامدار سده چهارم هجری در کتاب «مروج الذّهب و معادن الجوهر» آورده است که احمد بن طیب بن مروان سرخسی که شاگرد یعقوب بن اسحاق کندی بوده، از «محمد بن موسی منجّم [۱۱] نقل کرده که وقتی الواثق بالله او را از سُرَّ مَن رأی [۱۲] به دیار روم فرستاده بود، در آنجا محل اصحاب رقیم را که محلی معروف به حارمی است، دیده بود». [۱۳]

بازدید خوارزمی از غار اصحاب کهف

شرح سفرِ خوارزمی به روم برای یافتن غار اصحاب کهف در برخی از منابع، ازجمله «المسالک و الممالک» ابن خرداذبه و نیز «مُعجَم البُلدان» یاقوت حَمَوی آمده است. یاقوت در کتاب خویش، هنگامِ توضیحِ «رَقیم»، ضمن اشاره به اینکه این نام در قرآن کریم [۱۴] آمده است، توضیح می‌دهد که «در پیرامون شام، نزدیکِ بَلقا جایگاهی به نام رقیم است که پندارند جایگاه اهل کهف بوده است. لیکن درست آن است که اصحاب کهف در سرزمین روم بوده‌اند». [۱۵]

یاقوت در ادامه به روایت‌های گوناگون درباره اینکه رقیم چیست، پرداخته و آورده که برخی آن را نامِ لوحی سُربی می‌دانند که نام اصحاب کهف و سبب فرارشان بر آن درج شده بوده؛ و برخی آن را نام دهی که محل زیستشان بوده، دانسته‌اند و گروهی نیز معتقدند که رقیم نام آن کوه است که غارِ اصحابِ کهف در آن واقع شده بوده است. وی همچنین به روایتی از ابن‌عبّاس اشاره کرده که در آن، شمارِ یارانِ غار، هفت نفر؛ نام سگشان، «قطمیر»؛ نام پادشاه ظالم و شهری که از آن گریخته بودند، «دقیانوس» و «اُفِسوس» و نامِ روستایشان، «رس» و نامِ غارشان «رقیم» ذکر شده است. با این همه، صاحبِ «معجم البُلدان» خود معتقد است که «آن غار که اصحاب کهف در آن بودند، میان عموریّه و نیقیه بوده است و از آنجا تا طرطوس [۱۶] دَه یا یازده روز راه است». [۱۷]

پس از این توضیح‌ها درباره «رقیم»، بهتر است شرحِ کاملی را که یاقوت حموی از سفر خوارزمی برای یافتن غار اصحاب کهف ثبت کرده است، با هم بخوانیم. ماجرای آن سفر، از این قرار است:

«واثق خلیفه، محمد پسر موسی منجّم خوارزمی را به کشور روم فرستاد تا از داستان اصحاب کهف و رقیم پی‌جویی کند. او گوید: چون به کشور روم رسیدیم، کوهی کوچک دیدیم که قاعده آن کمتر از هزار ذِراع [۱۸] بود؛ و غاری در زیر زمین داشت که چون داخل شوند، به‌اندازه سیصد گام فروشوند [۱۹] و در آنجا به رواق‌هایی می‌رسندکه در آن ستون‌های تراشیده و در آنها چندین خانۀ بلندپایه هست که اندازه درگاهِ آن، یک قامت آدمی و دارای دَری از سنگ و درونِ آن مردگانی چند بودند که مردی از ایشان نگهبانی می‌کرد.

سپس دانستیم که ایشان از نزدیک شدن به ما پرهیز دارند و می‌گویند کسی که دستش به ما بساید، بیمار می‌شود؛ و این برای فریب دادنِ ما بود تا به درآمد خود بیفزایند. من گفتم بگذار تا من دست بزنم و زیانِ آن بر خودم باشد. پس با یکی از بندگانم با دشواری به بالای غار رفتیم و ایشان را دیدیم که موهای بدنشان بیرون آمده و تن ایشان را با داروهای صبر تلخ و کافور آلوده‌اند. پوست‌های ایشان به استخوان چسبیده؛ من دستِ خود را بر سینه یکی از ایشان مالیدم و زبری موی او و زبری پوشاک او را دریافتم. پس نگهبان ایشان خوراکی برای ما بیاورد و از ما خواست تا آن را بخوریم، ولی ما با چشیدن مزه آن به تهوّع آمدیم؛ و گویا این خبیث می‌خواست ما را به هلاکت رسانده، یا برخی از ما را بکشد تا دروغ‌هایی را که به نزد پادشاه گفته بود، ثابت نماید؛ و برای شاه چنین وانمود کند که اصحاب رقیم با ما چنین کرده‌اند و ادعاهای پوچ خود را نزد شاه درست جلوه دهد.

گفتیم ما گمان می‌کردیم شما اشخاص زنده به ما نشان خواهید داد، درحالی‌که ایشان [یعنی خفتگانِ غار] چنین نیستند. ما از آنجا بیرون آمدیم و برگشتیم». [۲۰]

غار اصحاب کهف کجا واقع شده است؟

براساس آنچه یاقوت حموی از خوارزمی درباره بازدیدش از غار اصحاب کهف در حوالی عموریه نقل کرده، معلوم می‌شود که افرادی آن محل را موقعیتی برای کسبِ منفعت کرده بوده‌اند و چه بسا آن پیکرهای خشک شده را هم خودشان در آن محل قرار داده بوده‌اند؛ والله اعلم بالصواب. اما حال که سخن از غارِ اصحاب کهف است، خالی از لطف نیست که از دیگر مکان‌هایی که برای این غار نام برده‌اند نیز یاد شود.

 غار اصحاب کهف در اردن

افزون بر «بَلقا» در شام که پیش‌تر از آن یاد شد و نیز غاری در قسطنطنیه که در کوهی سرخ واقع بوده و یاقوت از آن نیز یاد کرده [۲۱]، مؤلّف کتابِ «باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن»، شش ناحیه که غارهای موجود در آنها را همان غار اصحاب کهف دانسته‌اند، چنین برشمرده است:

۱. غار «افسوس» در شهر افسون از شهرهای قدیمی یونان که اکنون در شصت کیلومتری ازمیر ترکیه است.

۲. غار «کوه قاسیون» نزدیک صالحیه دمشق.

۳. غار «بترا»، از شهرهای فلسطین.

۴. غار کشف‌شده در اسکاندیناوی.

۵. غار کشف‌شده در هشت کیلومتری امان، پایتخت اردن، در روستای رقیم.

۶. غار اصحاب کهف در اندلس. [۲۲]

از میانِ این‌همه اما طبقِ نظرِ مؤلف کتابِ اخیر که برآمده از پژوهش‌های باستان‌شناسان است، غاری که در اردن کشف شده، بیش از همه محتمل است که همان غارِ اصحاب کهف بوده باشد. ازجمله دلایلی که وی برای افزونی این احتمال برشمرده، یکی این است که در این غار، هشت جمجمه پیدا شده که یکی از آنها به جمجمه سگ شباهت دارد. حال آنکه طبق اشاره قرآن کریم، کسی جز خداوند از تعدادِ اصحاب کهف آگاه نیست و البته یکی از اعدادی که برای حدسیاتِ مردم درباره تعداد آنان آمده، همین هفت مرد و یک سگ است. [۲۳]

دیگر اینکه، در جلو غار آثار مسجدی کشف شده که بر کتیبه آن به خط کوفی نوشته شده است که این مسجد در سال ۱۰۷ هجری تجدید بنا شده است؛ و به باور استاد بی‌آزار شیرازی، همین می‌تواند حاکی از وجود معبدی قدیمی در آنجا بوده باشد؛ به‌ویژه اینکه قرآن کریم در آیه ۲۱ سوره مبارک کهف از قصد مردمان برای ساختِ مسجد یا عبادتگاهی در آنجا حکایت کرده است. [۲۴]

ارجاع‌ها:

۱. محمد بن جریر طبری، هنگامِ یادکردن از وفاتِ واثقِ عباسی، از خوارزمی نیز در شمارِ منجّمانِ حاضر در نزد او نام برده (رک: تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)؛ محمد بن جریر طبری؛ تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم؛ بیروت: بی‌نا؛ بی‌تا؛ ج ۹، ص ۱۵۱) و چون وفاتِ واثق در ذی‌حجه سال ۲۳۲ بوده، پس با استناد به این روایت، خوارزمی تا این تاریخ زنده بوده است. با این حال مرحوم استاد علّامه جلال‌الدین همایی وفاتِ خوارزمی را به نقل از ابن خَلّکان و ابن ندیم، ربیع‌الاولِ سال ۲۵۹ هجری قمری ثبت کرده است (رک: التفهیم لِاوائل صناعة التنجیم؛ ابوریحان بیرونی؛ تصحیح جلال‌الدین همایی؛ تهران: انجمن آثار ملّی؛ ۱۳۵۳؛ حاشیه ص ۱۶۱).

۲. اندازه‌گیری مسافت‌ها. پیمایش زمین.

۳. «هیئت و نجوم اسلامی»؛ علی زمانی قمشه‌یی؛ قم: مؤسسه امام صادق (ع)؛ ج ۳ ص ۴۱۳.

۴. رک: «تاریخ الحکماء قفطی»؛ علی بن یوسف قفطی؛ به کوشش بهین دارایی؛ تهران: دانشگاه تهران؛ ۱۳۷۱؛ ص ۳۷۱ و ۳۷۲.

۵. واژه «زیج»، عربی‌شدۀ «زیگِ» فارسی است. در اصطلاحِ نجومی اما زیج به کتابی اطلاق می‌شده که دارای جدول‌هایی بوده که ستاره‌شماران، حالت افلاک و ستارگان و حرکت‌های کواکب را در آن ثبت می‌کردند و براساس اطلاعاتِ مندرج در آن، به بررسی اوضاع کواکب می‌پرداخته‌اند (رک: لغت‌نامه دهخدا. «زیج»).

۶. «هیئت و نجوم اسلامی»؛ علی زمانی قمشه‌یی؛ قم: مؤسسه امام صادق (ع)؛ ج ۳ ص ۲۱.

۷. رک: «الفهرست»؛ ابن ندیم (محمد بن اسحاق)؛ تهران: چاپخانه بانک بازرگانی ایران؛ ۱۳۴۶؛ ص ۴۹۳.

۸. «آثارالباقیه عن القرون الخالیه» ابوریحان بیرونی؛ ترجمه اکبر داناسرشت؛ تهران: امیرکبیر؛ ۱۳۸۶؛ ص ۱۸۶.

۹. «جغرافی‌دان‌های بزرگ اسلام در قرن سوم و چهارم هجری»؛ ترجمه و اقتباس علی دوانی؛ مجله مکتب اسلام؛ آذر ۱۳۴۳، سال ششم، شماره ۲؛ ص ۴۰.

۱۰. برای آگاهی بیشتر رک: «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم»؛ محمد بن احمد مقدسی؛ ترجمه علی‌نقی منزوی؛ تهران: کومش؛ ۱۳۶۱؛ ج ۲، ص ۵۳۱ به بعد.

۱۱. منظور همان خوارزمی است.

۱۲. یعنی همان شهرِ سامرا، پایتختِ عباسیان.

۱۳. «مروج الذّهب و معادن الجوهر»؛ علی بن حسین مسعودی؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده؛ تهران: علمی و فرهنگی؛ ج ۱، ص ۳۰۷.

۱۴. «اَم حَسِبتَ أنَّ أصحاب الکَهفِ و الرَّقیمِ کانوا مِن آیاتِنا عَجَباً: آیا گمان کردی که اصحاب کهف و رقیم از نشانه‌های شگفت‌انگیز ما بودند؟ [چنین نیست؛ زیرا ما را در پهن دشتِ هستی نشانه‌هایی شگفت‌انگیزتر از اصحاب کهف هست.]» (قرآن کریم، سوره کهف، آیه ۹؛ ترجمه شیخ حسین انصاریان).

۱۵. «معجم البُلدان»؛ یاقوت حموی؛ ترجمه علی‌نقی منزوی؛ تهران: پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی؛ ۱۳۸۳؛ ج ۲، ص ۵۴۱.

۱۶. عموریه و نیقیه نام نواحیی در روم شرقی بوده و طرطوس نیز شهری بوده است در شام.

۱۷. همان.

۱۸. واحد اندازه‌گیری طول است و به‌اندازه تقریبیِ نوک آرنج تا سرِ انگشتانِ دست (برابر با حدود ۵۰ سانتی‌متر) اطلاق می‌شده (رک: لغت‌نامه دهخدا. «ذراع»).

۱۹. یعنی داخل شوند.

۲۰. «معجم البُلدان»؛ یاقوت حموی؛ ترجمه علی‌نقی منزوی؛ تهران: پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی؛ ۱۳۸۳؛ ج ۲، ص ۵۴۱.

۲۱. همان. ۵۴۲.

۲۲. رک: «باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن»؛ عبدالکریم بی‌آزار شیرازی؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ ۱۳۹۳؛ ص ۱۱۶.

۲۳. سوره مبارک کهف، آیه ۲۲.

۲۴. برای آگاهی کامل رک: «باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن»؛ عبدالکریم بی‌آزار شیرازی؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ ۱۳۹۳؛ ص ۱۹۶ و ۱۹۷.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه