«حسن انوشه» ادیب و تاریخ‌نگار آرمان‌خواه و عدالت‌جو

«حسن انوشه» ادیب و تاریخ‌نگار آرمان‌خواه و عدالت‌جو

حمیدرضا محمدی
قلبش برای ایران می‌تپید. اصلا زندگی‌اش با ایران گره خورده بود. هم تاریخش هم را خوب می‌دانست و هم بر ذره‌ذره ادبیاتش اشراف داشت.

«نکته‌ای که او را در تاریخ و ادبیات ایران پرآوازه کرد، زبان ترجمه و تألیف‌اش بود که گیرا و شیوا بود که صبغه قدیمی هم داشت اما افراطی نبود و در مقابل برای خواننده، زودفهم بود.»

کامران فانی

نخستین کتابش، «تاریخ غزنویان» بود که در سال ۱۳۵۵ ازسوی موسسه انتشارات امیرکبیر منتشر شد. و بر این اثر، و آثار دیگر، البته دو مجموعه سترگ و بزرگ را هم باید علاوه کرد؛ ترجمه «تاریخ ایران کمبریج» و سرویراستاری «دانشنامه ادب فارسی».

اما «حسن انوشه»، افزون بر آن‌که یک ایران‌شناس حسابی بود، به عدالت اجتماعی نیز سخت پایبندی داشت. اهل کاسه‌گر محله بابل بود و پدر و مادری بی‌سواد داشت اما با آن‌که پدرش استادکار شالیکاری بود اما زمینی از خود نداشت در نتیجه زندگی کودکی و نوجوانی در سختی بسیار گذشت.

بر این اساس با روحیه ظلم‌ستیزانه رشد یافت و البته به اندیشه چپ که آن زمان در ایران و به‌ویژه مازندران غوغا می‌کرد گرایش یافت: «نسل ما که آن همه آسیب دید نسلی آرمان‌خواه بود و راه تحقق آرمان‌هایش را در آن سو می‌دید.» گرایشی که اگرچه تا پایان عمر، همراهش ماند اما دیگر از آن تمایلات دوآتشه چپ‌گرایانه خبری نبود: «اما دیدیم که به قول مولانا "واندر آن صندوق به جز لعنت نبود".»

او در روزگاری ایام شباب را سپری کرد که زمانه جنبش‌های عدالت‌جویانه و استقلال‌خواهانه و ضدسرمایه‌داری یعنی دهه‌های شصت و هفتادی میلادی بود: «ما هر کس را که با قدرت مسلط جامعه درمی‌افتاد می ستودیم. از چه‌ گوارا و کاسترو گرفته تا بن بلا و مائو و قوام نکرومه و هوشی مین و پاتریس لومومبا. اگر جمال عبدالناصر در مصر و احمد سوکارنو در اندونزی و جواهر لعل نهرو در هند را به این گروه بیفزایید، می‌بینید که قهرمانان، چه طیف گسترده‌ای داشتند. در درون کشور خودمان هم البته دکتر مصدق بالاتر از همه بود و هنوز هم ستایشگر این انسان بزرگ تاریخ کشورمان هستند.» و البته این حال‌وهوا به روزهای دانشجویی‌اش نیز کشیده شد: «ما به‌عنوان دانشجو، آن سال‌ها همچون سایرین فقط دنباله‌رو بودیم، البته رمانتیسم انقلاب در آن سال‌ها وجود داشت و باعث پیدا شدن گروه‌های چریکی شده بود با این حال من ناخرسند بودم و هرگز برایم قابل قبول نبود که سلاح دست بگیرم و در خیابان اعتراض کنم، با این همه، تمامی جوانان آن سال‌ها به‌دنبال عدالت اجتماعی بودند که در جامعه گم شده بود. پس این فکر برقراری عدالت بود که این جریانات را شکل می‌داد و دانشجویان را جذب می‌کرد.»

او با همین روحیه و البته با همان پیشینه ذهنی و زبانی و ضمیری، در عرصه فرهنگ کوشید تا کاری کند کارستان. او که سال‌ها بود دفتری در حوالی مرزدارانِ تهران داشت، کتابخانه‌ای عظیم و وسیع در برش بود. مجموعه‌ای یکصدهزارجلدی که محصول سال‌های عمر بود. او سه سال پیش این کتابخانه را به مازندران برد و به بیان اصرح، به مردم دیارش اهدا کرد تا جوانانِ آن سامان، بهره‌یاب از این نعمت شوند.

حسن انوشه که زاده نوزدهم اسفند ۱۳۲۳ در بابل بود، ساعاتی پیش (شنبه، ۲۳ فروردین ۱۳۹۹) در تهران دار فانی را وداع گفت، در حالی که هنوز «تاریخ ایران کمبریج» و «دانشنامه ادب فارسی»اش بر زمین مانده بود و «دانشنامه مازندران» هنوز راه بسیار داشت تا به انجام رساند. او هنوز و همچنان، فرهنگ‌مدار و دانشی‌مردی عدالت‌جو و آزادی‌خواه و استقلال‌طلب بود و ماند اما روی همیشه خوشش کارگر نیفتاد تا سرطان امانش را برید.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه