چارلز بوکوفسکی؛ بزرگترین شاعر آمریکا و ملک الشعرای فرودستان

چارلز بوکوفسکی؛ بزرگترین شاعر آمریکا و ملک الشعرای فرودستان

بوکوفسکی از جمله برجسته‌ترین رمان‌نویسان و شاعران معاصر جهان به شمار می‌آید که سبک ادبی وی بارها مورد تقلید و الهام قرار گرفته است. او که ملقب به «ملک‌الشعرای فرودستان آمریکا» نیز هست در برخی محافل به «بزرگترین شاعر آمریکا» نیز شهرت دارد.

چارلز بوکوفسکی از مشهورترین نویسنده ها و شاعران معاصر آمریکا است و بسیاری ادعا می‌کنند که وی از بانفوذترین و صمیمی ترینِ شاعران و نویسندگان این سده، محسوب می شود. بوکوفسکی در ۱۹۲۰ میلادی در آندرناخِ آلمان متولد شد. پدرش سرباز آمریکایی و مادرش آلمانی بودند و او را سه سالگی به لس‌آنجلس در آمریکا آوردند و ۵۰ سال در همین شهر زندگی کرد. ۲۴ ساله بود که نخستین داستان کوتاه خود را منتشر کرد و در ۳۵ سالگی، نوشتن شعر را آغاز کرد.

این نویسنده آلمانی‌تبار در طول ۷۳ سال زندگی بیش از هزاران شعر، صدها داستان کوتاه و ۶ رمان بلند را با اقتباس از سبک زندگی لس‌آنجلسی، فرهنگ و اقتصاد سال‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ میلادی آمریکا نوشت.

 

 

بوکوفسکی و ورود به دنیای ادبیات

بوکوفسکی که نخستین تلاش‌های ادبی‌اش را با انتشار داستانی کوتاه در مجله داستان آغاز کرد در سال‌های بعد توانست با قلم منحصر به فردش در کنار زندگی پر فراز و نشیب خود، توجه خوانندگان بسیاری را در سراسر جهان به خود جلب کند تا آنجا که میلیون ها نسخه از آثار وی به زبان‌های یونانی، فرانسوی، آلمانی، برزیلی، اسپانیولی، ایتالیایی و فارسی ترجمه شده و مورد توجه منتقدان ادبی قرار گرفته است.

وی که در ابتدای ورود جدی به دنیای ادبیات با واکنش منفی و انتقادات تند تحلیل‌گران ادبی نسبت به سبک جدیدش مواجه شده بود با انتشار آثارش به صورت زیر زمینی خیلی سریع توانست نبض جریان ادبی آمریکا را به دست گیرد و تاثیر غیرقابل انکاری بر موجی از نویسندگان جوان آن روز آمریکا داشته باشد.

 

بوکوفسکی  و شهرت در مقام شاعر و نویسنده سرشناس

بوکوفسکی که به گفته خودش به دلیل داشتن برخی مشکلات خانوادگی، مثل بددهنی و خشونت‌های پدرش پسرکی عصبی، افسرده، سرکش و یاغی بار آمده بود، توانست با انعکاس این مشکلات با زبانی آمیخته به طنزی بُرنده در اواسط دهه ۷۰ میلادی به عنوان شاعر پرفروش‌ترین مجموعه شعرها و یکی از بزرگترین داستان کوتاه‌نویسان آمریکا مطرح شود.

وی در ۱۹۸۴ میلادی از پرفروش‌ترین نویسنده‌های آمریکایی بود و بیش از سه میلیون نسخه از آثارش به فروش رسید. موسیقی طبیعی و گوش نواز شعر، استفاده از کلام و زبان روزمره و شعریت دادن به لحظات وحشتناک زندگی شخصی‌اش که چیزی جدا از احساسات مبتذل و سانتیمانتالیسم رایج بود، او را نسبت به دیگر شاعران آن دوره متمایز می‌کند. سبک غیر رسمی و ناهماهنگ این نویسنده آمریکایی با رویه ادبی روز و تقدس زدایی و سادگی در شعرش، وی را در میان میلیون‌ها هوادارش محبوب کرده است.

برای نمونه در بخشی از شعر چطور باید خلاص شد؟  می خوانیم:

اوضاع هیچ‌وقت خوب

نبوده

و قرار هم نیست

بهتر شود

جالب اینجاست که

هراس‌هایی که در کودکی سراسیمه‌ات می‌کرد

همچنان با توست

در راه‌های مختلف

با چهره های گوناگون

تو را می‌خوانند

با همان صدا

همان شکایت‌ها

همان نفرت‌ها

همان خواسته‌های

بی‌رحمانه

 

سبک و ویژگی نوشتاری بوکوفسکی

بوکوفسکی بیشتر از اینکه نویسنده باشد شاعر است، اگر بخواهیم بهتر بگوییم، شعرهایش نسبت به متن هایش کشش بیشتری دارد و شنونده را بیشتر تحت تاثیر قرار می‌دهد.

در صحبت کردن و توضیح قلمش همین بس که سردبیر مجله تایمز او را ملک الشعرای فرودستان آمریکا لقب داده و در اروپا هم مورد تحسین است، انسان های بزرگی چون  ژان پل ساتر و ژان ژنه وی را بزرگترین شاعر آمریکا لقب داده‌اند.

زبان طنز و شیرین بوکوفسکی در بسیاری از داستان هایش به طور مداوم دیده می‌شود. در نوشته های بوکوفسکی می توان بسیاری از مسایلی را که بشر در سده ها و سال ها با آنها درگیر بوده، مانند عشق، تنگدستی، شادی و غم، کودکی کردن در خانواده‌ای دارای اختلافات زیاد و بسیاری دیگر مشاهده کرد. برای اینکه بیشتر با قلم این نویسنده بزرگ آشنا شوید باهم بخشی کوتاه از متن کتاب ساندویچ ژامبون  را مطالعه می‌کنیم:

اغلب از پدرم بابت بیرون رفتن با فرانک کمی کتک می‌خوردم اما فهمیدم که من به‌هرحال سهمیه کتکم را خواهم داشت پس بهتر است، کارهایی که دوست دارم انجام بدهم.

خیلی خب خدا، فرض می‌کنیم تو واقعا مرا در این شرایط قرار داده‌ای تا امتحانم کنی. تو مرا با مشکل‌ترین امتحان‌ها یعنی پدر و مادر و جوش‌هایم به آزمون کشیدی. فکر کنم، امتحانت را قبول شدم ...

کشیش به ما گفت که هیچ‌وقت شک نکنید. به چی شک نکنیم؟ همیشه بیش‌ازحد به من سخت گرفته‌ای، پس من ازت می‌خواهم که بیایی پایین و شک مرا برطرف کنی!

 

 

محتوای و فضای جغرافیایی آثار بوکوفسکی

آمریکایی بودن نویسنده در تمام آثار بوکوفسکی مشخص و عیان است. به طور کلی فضای رمان‌های او فضای لس‌آنجلس، همان شهری است که او در طول زندگی‌ به‌ندرت ترکش کرده است اما محل تولد چارلز بوکوفسکی شهر آندرناخ آلمان است و مادری آلمانی‌تبار و پدری آلمانی آمریکایی دارد.

باید گفت به‌جز رمان عامه‌پسند که مشهورترین اثر او در ایران محسوب می‌شود، بقیه رمان‌های بوکوفسکی در واقع نوعی اتوبیوگرافی (خود زندگینامه) نویسنده هستند. نامی که بوکوفسکی در کتاب‌هایش برای خودش انتخاب کرده، هنری چیناسکی است. پس هرجا در کتاب‌های او (اغلب به‌عنوان شخصیت اول داستان) این نام را دیدید، بدانید که با خود نویسنده طرف هستید، همان شخصیت عجیب منتقدی که از مردم فرار می‌کند: زیاد به مردم نگاه نمی‌کنم. اذیت می‌شم. می‌گن که اگر زیاد به کسی نگاه کنی، شبیهش می‌شی. بیچاره لیندا [همسر بوکوفسکی]. بیشتر وقت‌ها کارم رو بدون آدم‌ها پیش می‌برم. آدم‌ها پُرم نمی‌کنند. من رو خالی می‌کنند… (بخشی از مصاحبه بوکوفسکی، سال ۱۹۸۷)

 

 

عامه پسند؛ مشهورترین رمان بوکوفسکی در ایران

رمان عامه‌پسند آخرین کتاب چارلز بوکوفسکی است و چندماه پیش از مرگش چاپ شد. بوکوفسکی در بازار کتاب ایران با همین اثر معروف شد. البته دلیل دیگر این است که شماری از منتقدان این کتاب را بهترین اثر بوکوفسکی می‌دانند و طنز فلسفی آن را تحسین می‌کنند.

عنوان انگلیسی این رمان، Pulp و در واقع بیشتر به معنای مبتذل و بازاری است و اشاره‌ای هم به مجلات زرد دارد. داستان کتاب درباره کارآگاهی نه‌چندان خبره و باهوش به نام نیکی بلان است که مشتری‌های عجیب و غریبی سراغش می‌آیند. بوکوفسکی با طرح مسایل همین مشتری‌های عجیب و غریب، پای عناصر علمی تخیلی و فوق طبیعی را به کتابش باز می‌کند: مردی که از یک زن شکایت دارد، چون او را یک آدم فضایی در پوشش زمینی‌ها می‌داند، یا زنی به نام فرشته‌ مرگ که دنبال «سلین» نویسنده فقید فرانسوی می‌گردد و بالاخره معمای گنجشک قرمز که اصلی‌ترین گره داستان را در خود دارد.

در قسمتی از این کتاب همین‌طور که انگار با صدای خود بوکوفسکی، پوچی و بیهودگی زندگی را برای بار هزارم مرور می‌ شود، می‌خوانیم: یکی از چیزهایی که آدم‌ها را دیوانه می‌کند، همین انتظار کشیدن است. مردم تمام عمرشان انتظار می‌کشیدند. انتظار می‌کشیدند که زندگی کنند، انتظار می‌کشیدند که بمیرند. توی صف انتظار می‌کشیدند تا کاغذ توالت بخرند. توی صف برای پول منتظر می‌ماندند و اگر پولی در کار نبود، سراغ صف‌های درازتر می‌رفتند. صبر می‌کردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر می‌کردی تا بیدار شوی. انتظار می‌کشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن می‌شدی. منتظر باران می‌شدی و بعد هم صبر می‌کردی تا بند بیاید. منتظر غذا خوردن می‌شدی و وقتی سیر می‌شدی، باز هم صبر می‌کردی تا نوبت دوباره خوردن برسد. توی مطب روان‌پزشک با بقیه‌ روانی‌ها انتظار می‌کشیدی و نمی‌دانستی آیا تو هم جزو آنها هستی یا نه.

کتاب عامه‌پسند با ترجمه پیمان خاکسار توسط نشر چشمه منتشر شده است.

 

 

سرانجام بوکوفسکی و پایان رنج و تلخی بی انتهای زندگی

در میان فراز و فرودهای زندگی حرفه‌ای، برای شناختن دنیای بوکوفسکی نباید از زندگی شخصی‌اش هم غافل شویم. تنگنای اقتصادی و به قول خودش گرسنگی، تنها مشخصه‌های زندگی خصوصی او نیستند. سختی‌های دیگری مثل بیماری و از جمله خونریزی شدید معده که یک بار وی را تا آستانه مرگ برد و همچنین شکست عاطفی در ازدواج اولش تاثیرات مهمی روی زندگی و آثارش داشتند.

او سابقه خودکشی و دستگیری به وسیله FBI را هم دارد و همه این‌ها در کنار هم ناخودآگاه دنیای قصه‌های بوکوفسکی را می‌ساختند؛ دنیایی که اگر در آن زشتی، نابهنجاری، کجی و ناموزونی، بددهنی و تلخی می‌بینید، دست کم می‌توانید مطمئن باشید همان است که هست، بدون نقاب در نهایت شفافیت و صراحت!

بوکوفسکی سرانجام در ۷۳ سالگی به‌خاطر ضعف بدنی ناشی از سرطان خون، به ذات‌الریه مبتلا شد و درگذشت.

 

 سطری از یکی از شعرهای او روی سنگ قبرش حک شده است : تلاش نکن!

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه