تسلیم احساسات منفی نشوید

تسلیم احساسات منفی نشوید

بله، درست متوجه شدید! باید مغزمان را تمرین بدهیم! ولی چرا مغز؟ در واقع تمام برداشت ما از دنیای اطرافمان حاصل پردازش مغز ما از اطلاعاتی است که از محیط دریافت می کنیم. این مغز ماست که طبق عادت به هر چیزی برچسب خوب، بد یا مثبت و منفی می زند و تصمیم می گیرد در مقابل هر اتفاقی چه برداشتی داشته باشیم و نیز ما را وادار می کند براساس همان برداشت، واکنش نشان دهیم. در واقع حادثه ای که رخ می دهد پس از عبور از فیلتر افکار ما، برایمان ماهیت خوب یا بد پیدا می کند.
شاید این سناریوی فرضی کمی اغراق آمیز باشد؛ مخصوصا اگر با مفهوم مثبت اندیشی و مثبت نگری آشنا باشیم و آن را در زندگی روزمره به کار بگیریم، چون معمولا زندگی مان دلپذیرتر و آسان تر خواهد شد؛ ولی گاهی اوقات برای یک روز یا حتی مدت زمان بیشتری به نظر می رسد از زمین و آسمان برایمان پیشامدهای منفی می رسد که در این موارد حتی مثبت ترین افراد هم گاهی به اصطلاح کم می آورند و تسلیم احساسات منفی می شوند؛ در صورتی که اتفاقا در این موارد است که مثبت اندیشی بیشتر ضرورت و ارزش پیدا می کند، وگرنه در شرایط ایده آل و در میان کلی اتفاق خوب همه می توانند خوشحال و مثبت باشند! مثبت ماندن در این شرایط قدرت زیادی می طلبد که بیشتر افراد فکر می کنند چنین قدرتی ندارند و بنابراین زود تسلیم می شوند که البته حق با آن هاست ولی چیزی که نمی دانند این است که همان طور که با انجام تمرینات ورزشی می توانیم قدرت بدنی مان را افزایش دهیم، اگر مغزمان را نیز تمرین دهیم، قدرت روحی مان افزایش می یابد.

مغزتان را ورزش دهید: بله، درست متوجه شدید! باید مغزمان را تمرین بدهیم! ولی چرا مغز؟ در واقع تمام برداشت ما از دنیای اطرافمان حاصل پردازش مغز ما از اطلاعاتی است که از محیط دریافت می کنیم. این مغز ماست که طبق عادت به هر چیزی برچسب خوب، بد یا مثبت و منفی می زند و تصمیم می گیرد در مقابل هر اتفاقی چه برداشتی داشته باشیم و نیز ما را وادار می کند براساس همان برداشت، واکنش نشان دهیم. در واقع حادثه ای که رخ می دهد پس از عبور از فیلتر افکار ما، برایمان ماهیت خوب یا بد پیدا می کند. مغز ما عادت کرده است که اگر خودروی مان روشن نشد، به شکلی خودکار به این نتیجه برسد که فاجعه عظیمی رخ داده است! از طرفی ما تحت تاثیر عوامل بی شماری، عادت کرده ایم که توجهمان را روی حوادث به اصطلاح منفی متمرکز کنیم. وقتی از تاکسی پیاده شدیم، فقط بحثی که با راننده داشتیم در ذهنمان می ماند، نه آن لبخند زیبایی که از یک نوزاد دوست داشتنی در آغوش پدرش دریافت کردیم.

دیدتان را اصلاح کنید: اولین مطلبی که در این رابطه باید یاد بگیریم این است که نوع نگرشمان به اتفاقات و محیط اطرافمان را اصلاح کنیم. فرض کنید عینکی به چشم دارید که شیشه آن آبی رنگ است، مطمئنا به هر چیزی نگاه کنید، آن را آبی می بینید. اگر نگاهی به گذشته خود بیندازیم و حوادثی را که در زمان خود به نظرمان ناگوار بوده، مرور کنیم، در ۹۰ درصد موارد متوجه می شویم آن پیشامد در ظاهر بد چقدر به صلاح ما بوده است. در باقی موارد هم اگر منصف باشیم، می بینیم درسی که از آن پیشامد گرفتیم، امروز بخشی از شخصیت ما را شکل داده و موجب رشد و تقویت روحی ما شده است.

هر چیزی حکمتی دارد: برخی حوادث تلخ مثل مرگ و میر، بخشی از سیر طبیعی زندگی است و باید آن ها را به عنوان واقعیت بپذیریم؛ پس در این جا هم «بد» معنی خود را از دست می دهد. اگر ایمان قوی داشته باشیم به مرور این مطلب برایمان جا می افتد که هر چیزی که اتفاق می افتد، حتما حکمتی دارد و برای منظور خاصی رخ می دهد. در این زمان است که هنگام مواجهه با شرایط بد به جای این که خودمان را ببازیم و به زمین و زمان ناسزا بگوییم، با خودمان فکر می کنیم وجود این وضعیت برای من چه معنایی دارد؟ چه چیزی باید یاد بگیرم؟ یا حتی می گوییم: «خدایا شکرت، نمی دانم با این اتفاق مرا در مقابل چه بلایی محافظت کردی.» قدری که این مهارت تغییر نوع نگرش را تمرین کنید تازه متوجه می شوید ذهن و مغز ما چه نقش مهمی در شکل گیری واکنش های ما ایفا می کند.

اتفاقات مثبت را یادداشت کنید: دومین مهارت لازم، عادت دادن مغزمان به دیدن جنبه های مثبت وقایع است. همان طور که گفتیم مغز ما به مرور تحت تاثیر محیط عادت می کند توجه ما را روی انواع موارد منفی متمرکز کند؛ در صورتی که بی نهایت اتفاق مثبت در زندگی روزمره همه ما رخ می دهد که چون آن ها را بی اهمیت تلقی می کنیم اصلا به آن ها توجه نمی کنیم و این امر، به مرور به صورت یک عادت در ذهن ما جا افتاده است.

طبق برخی تحقیقات اگر ما کاری را به مدت ۲۱ روز متوالی انجام دهیم آن کار برای ما به صورت یک عادت درمی آید. به عبارت دیگر فقط ۲۱ روز کافی است تا ما عادت جدیدی در خود به وجود آوریم. به مدت ۲۱ روز هر روز ۳ اتفاق جدید مثبت را که در زندگی تان می افتد، یادداشت کنید و حتی بهتر است به کسی قول بدهید که روزانه این ۳ مورد را به اطلاعش خواهید رساند تا مجبور شوید حتما این کار را انجام دهید. در این حالت مغز شما یاد می گیرد به جای تمرکز روی منفی بافی به دنبال نکات مثبت زندگی تان بگردد. روزهای اول کمی پیدا کردن ۳ مورد دشوار خواهد بود، ولی ناامید نشوید این تمرین در عین سادگی به قدری قدرتمند است که قبل از پایان ۲۱ روز اثر آن را مشاهده خواهید کرد.
منبع: میگنا

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه