کتاب در آینه ایرانی: تصویر غرب و غربی‌ها در داستان ایرانی

کتاب در آینه ایرانی: تصویر غرب و غربی‌ها در داستان ایرانی

کتاب در آینه ایرانی: تصویر غرب و غربی‌ها در داستان ایرانی اثر محمدرضا قانون پرور، در عبور از دوره‌های تاریخی، فهم ایرانیان از غرب را می‌کاود و به‌تدریج به نوعی تقسیم‌بندی درباره گفتمان‌های موجود در متون ادبی می‌پردازد.

این استدلال که ادبیات مدرن فارسی در سنت غرب ریشه دارد تا‌حدودی درست به نظر می‌رسد. هرچند میراث غنی فرهنگی و ادبی فارسی، ناگزیر تأثیر خود را مستقیم یا غیرمستقیم بر آثار معاصر هنرمندان ادبی ایران بر جای گذاشته است، ولی تأثیر عمیق غرب بر این ادبیات را نیز می‌توان به‌سادگی نشان داد.

محمدرضا قانون پرو در کتاب در آینه ایرانی (In a Persian mirror: images of the West and Westerners in Iranian fiction) آورده است: واژه‌های غرب، غربی و باخترنشینان که در این نوشتار به کار رفته‌ است، ممکن است نیازمند توضیحاتی باشد. غرب، موضوع اصلی این کتاب، همیشه با مرزهای جغرافیایی مشخصی تعریف نمی‌شود؛ چنان‌که گاهی به یک کشور به‌تنهایی اشاره دارد و گاهی در آثار ویژه مثلاً یک داستان، حتی شکلی تصنعی می‌گیرد.

واقعیت این است که «غرب» در ادبیات سیاسی ایران واژه‌ای نارسا و مناقشه‌انگیز است. نارسا از این جهت که دامنه‌ای وسیع از غرب وحشی در ادبیات مذهبی تا غرب مدرن در ادبیات جدید را در بر می‌گیرد. مناقشه‌انگیز نیز به این دلیل که یکی از درازپاترین جدال‌ها در میان روشنفکران ایرانی بر سر تعریف همین مفهوم درگرفته است؛ به نحوی که می‌توان ادعا کرد، در کنار مفاهیمی همچون دموکراسی، عقلانیت و مدرنیته، مفهوم غرب بیش از هر واژه‌ دیگری موجب افتراق و جبهه‌گیری روشنفکران ایرانی و خلق گفتمان‌های متعدد شده است.

یکی از دلایل این امر آن است که غرب به عنوان یکی از کلمات کلیدی در فرهنگ سیاسی اجتماعی ایرانیان، موضعی متناقض‌نما اتخاذ کرده است. از یک سو، نخستین تجلیات خودآگاهی تاریخی ایرانیان در آینه غرب بازتابانده شد و در اصل این مدرنیته غربی بود که آنان را به درکی از هویت خود توانا ساخت؛ اما از سوی دیگر در چنین آینه‌ای، از همان آغاز، غربِِ ناپیدا به مثابه «دیگری» پیکره هویتی ایرانیان درآمد. به نوبه خود، بخشی از این موضع متناقض‌نما ناشی از این واقعیت است که اولین مواجهه ایرانیان با کشور‌های غربی در شرایط ناگوار تاریخی رقم خورد.

دقیقاً در همان زمان که مدرنیته در غرب در حال تکوین بود و بر خرابه‌های فئودالیسم اروپایی، بناهای جدیدی از عقلانیت و صنعت غربی بنیان می‌گرفت، چشم ایرانیان به واقعیت غرب گشوده شد؛ بنابراین نخستین آگاهی‌ ایرانیان به ناتوانی‌های تاریخی خود از دریچه‌ غرب بوده است؛ اما آگاهی‌های بعدی بسی جان‌فرسا‌تر بودند.

ایرانیان به‌زودی دریافتند که شکاف تاریخی میان آنان و غرب بسیار زیاد‌تر از خوش‌بینی‌هایی است که پدران روشنفکری از آن سخن گفته بودند. بنابراین بازاندیشی در بنیان‌های سنتی به مثابه راهی برای پر کردن این خلأهای تاریخی به حساب آمد، اما در جست‌وجوی ناکامی‌های تاریخی به‌تدریج واقعیت‌های دیگری گشوده شد و به‌ویژه در پاسخ به شرایط ناگوار محیطی، ایرانیان دریافتند که بخشی از عقب‌ماندگی‌های تاریخی را باید در آینه سلطه بیگانگان دید؛ بنابراین نگاه ایرانیان به غرب همواره مشحون از گزاره‌های متخالف شیفتگی، ضدیت، ستیز و همگونگی بوده است.

در بخشی از کتاب در آینه ایرانی می‌خوانیم:

به‌طورکلی، معین‌السلطان دیدی دوسویه را نسبت به امریکاییان و جامعه آن‌ها به نمایش می‌گذارد. از یک‌سو، امریکایی‌ها را به دلیل نوآوری‌ها و صنایعشان می‌ستاید و به طور تلویحی نظام حکومتی، اعتمادبه‌نفس و حس برابری‌شان را مورد تأیید قرار می‌دهد. برای مثال، او این واقعیت را ذکر می‌کند که مردم اجازه دارند در هفته به دیدن رئیس‌جمهور بروند و رئیس‌جمهور نیز به شکایات و دغدغه‌های آن‌ها گوش فرا می‌دهد.

وی همچنین تحت‌تأثیر موزه‌های متفاوت و دیگر ساختمان‌های عمومی قرار گرفته که به همت و تلاش مردم و اعانات آن‌ها برپا شده‌ است. از سوی دیگر، اظهارنظرهای وی نسبت به مردم و رفتار آن‌ها اغلب تحقیرآمیز است. او در نیویورک با افراد بسیار قوی و سالم، و در عین ‌حال بی‌ادب و گستاخ و به‌مراتب آزادتر نسبت به اروپاییان روبه‌رو می‌شود، اما اضافه می‌کند: بربریت آن‌ها [امریکاییان] به‌مراتب بیش از بربریت اروپاییان است.

او در فیلادلفیا، کودکانی را می‌بیند که بسیار بی‌ادب و غیرمتمدن هستند، به‌طوری‌که در کنار اسبِ گاری‌ها و کالسکه‌ها ترقه‌هایی را منفجر می‌کنند تا اسب‌ها بترسند و رم کنند. گوش‌دادن به دسته موسیقی در پارک عمومی به‌قدری برای وی گیرا و جذاب است که می‌گوید وقتی دسته موسیقی می‌نوازد نمی‌توانی به خودت اجازه دهی بیش از ده قدم از آن جا دور شوی.

معین‌السلطان مدعی است مردم امریکا متمدن نیستند و غیر از تعداد قلیلی، بقیه وحشی هستند. شخصی که از زندگی‌اش خوف دارد باید امیدوار باشد یک گوشه خلوت در پارک پیدا کند و در آن جا قدم بزند. علاوه بر این، او مشاهده می‌کند مردم فیلادلفیا دنبال تقلید از اروپاییان هستند، اما شکی نیست که آن‌ها ذاتاً گستاخ و بی‌ادب هستند.
فهرست مطالب

پیشگفتار مترجم
پیشگفتار نویسنده
فصل یکم: مقدمه
فصل دوم: شناخت ناشناخته
فصل سوم: غرب در مقام مقایسه
فصل چهارم: تأثیر بیگانه‌هراسی
فصل پنجم: تصاویر ترک‌خورده
فصل ششم: واکنش‌های پساانقلابی
فصل هفتم: نتیجه‌گیری؛ در آینه و تصویرگران
کتابنامه

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه