کتاب نکته‌هایی برای زندگی

کتاب نکته‌هایی برای زندگی


حسین عبدی در کتاب نکته‌هایی برای زندگی با بهره‌گیری از دو اثر مشهور کشکول شیخ بهایی و منتظری، مطالب جذاب و حکمت‌آموز ایرانی - اسلامی بسیاری را گردآوردی کرده است.

همه‌ی کائنات بر اساس حکمتی زیبا در حال نفس کشیدن هستند و انسان سرآمد همه آن‌هاست. او به دنیا آمده تا روح خود را به وسیله جسم خود به کمال برساند. برای همین حکمای قدیمی و طبیبان باستانی ما بر این عقیده بودند که باید به سلامتی هم جسم و هم روح رسیدگی کرد.

زندگینامه‌ی بسیاری از بزرگان دنیا را که مطالعه می‌کنیم متوجه می‌شویم که برای رسیدن به رشد و خود شکوفایی چه سختی‌ها که نکشیده‌اند تا به درک بعضی امور پر رمز و راز در این دنیا رسیده‌اند و با سخنان‌شان که دریایی از علم و حکمت و معنا در آن نهفته است سعی کرده‌اند بشر را نیز در لذت کشف این رمز و راز شریک گردانند.

کتاب نکته‌هایی برای زندگی برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب حاضر حاصل جمع‌آوری مطالب جذاب از مطالعه‌ی کتاب‌های معروف کشکول است و برای تمام متفکرینی که به سبک زندگی سالم و حکمت‌بار و لطایف پندآموز و همچنین طب و بهداشت ایرانی و باستانی علاقه‌مند هستند، مفید خواهد بود.

در بخشی از کتاب نکته‌هایی برای زندگی می‌خوانیم:

اندر حکایت خلقت موش: موش با جثه کوچکش حیله‌اش از سایر موجودات بیشتر است. شخصی روغن بنفشه در شیشه کرده بود دید موشی آمد دهانش را به سر شیشه گذاشت و زبانش را به روغن می‌زد و می‌لیسید تا روغن کم شد و پایین شیشه بود آن‌گاه دمش را درون شیشه می‌کرد و بیرون می‌آورد تا روغن کمتر شد و دمش هم دیگر نمی‌رسید به ته شیشه، رفت و مقداری سنگ ریزه آورد و درون شیشه ریخت تا آن‌ که روغن بالا آمد و باز آن را لیسید تا تمام شد.

آرد را می‌برد ولی چون نمی‌توانست به دندان بگیرد خودش را در آن می‌غلطاند و در لانه خودش را می‌تکاند. خیلی موذی است خوشش می‌آید ضرر برساند. جفتش را می‌آورد روی تخم مرغ می‌اندازد تا او تخم مرغ را سفت بچسبد و این هم دم او را بگیرد و بکشد تا دم لانه ببرند تخم مرغ را. هر چه ببیند و بتواند به لانه‌اش می‌برد حتی اگر به کارش نیاید. از عجایب خلقت موش نیز این داستان است: شخص فقیری در حجره‌اش مطالعه می‌کرد موشی با بچه‌اش نزدیک کتاب آمدند آن طلبه کلاه خود را روی بچه موش گذارد. موش دید بچه‌اش گرفتار شده به لانه‌اش رفت و یک اشرفی به دندان گرفت و جلوی طلبه انداخت. یعنی بچه مرا رها کن. اما طلبه اهمیت نداد و موش باز رفت یک سکه دیگر آورد و تا چند اشرفی تکرار کرد آخر سر رفت به لانه و کیسه خالی پول را آورد یعنی هرچه بود آوردم طلبه خندید و کلاه را برداشت و موش و بچه‌اش نیز فرار کردند.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه