کتاب جایگاه عقل، علم و دین در نظام حقوقى غرب و اسلام

کتاب جایگاه عقل، علم و دین در نظام حقوقى غرب و اسلام

کتاب جایگاه عقل، علم و دین در نظام حقوقى غرب و اسلام اثر گودرز ملکی و فاطمه ملکی و فاطمه نجفی، به بررسی تجزیه و تحلیل معرفت‌شناسى عمومى غرب و علل وجود تضاد در آن و بررسى می‌پردازد.

در نتیجه معرفت‌شناسى، نظام‌های حقوقى و قانون‌گذارى غربى به‌سوى عقل‌گرایى غیردینى و درنتیجه، ضد دینى حرکت کره‌اند که منتهى به شناخت‌خواست فرد (لیبرالیسم حقوقى) به‌عنوان تنها منبع حقوق شد.

کتاب جایگاه عقل، علم و دین در نظام حقوقى غرب و اسلام در صدد آن نیست که مکرراً از نقش بارز شیخ مرتضى انصارى در رشد عقل‌گرایى در اسلام، محدوده عقل در معرفت‌شناسى حقوقى اسلام، حجیت عقل، قاعده تلازم و ادله عقلیه بطور سطحى یاد کند، بلکه کوشیده‌ است ابتدا جریان رشد عقل‌گرایى، سپس عقل‌گرایى اسلامى، که کاملاً متفاوت با نوع غربى آن است، و بعد از آن، رشد علم اصول به‌عنوان نتیجه عقل‌گرایى اسلامى و در آخر، حجیت عقل و قاعده تلازم را به‌عنوان منعکس‌کننده کاربرد عقل در علم اصول و در این مسیر موضع شیخ انصارى را نشان دهد.

از آنجایى که فقه تعریف شده است به: «العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیۀ عن ادلتها التفصیلیه‌» و علم اصول تعریف شده است به: علمى که در آن ادله تفصیلیه فقه مورد بررسى و کاوش قرار مى‌گیرد; بنابراین، علم اصول فقه در اصطلاح روز عبارت‌است از معرفت‌شناسى علم فقه (اپیستمولوژى). شناخت معرفت‌شناسى فقه (علم اصول) که در حد وسیعى مربوط است به شناخت دیدگاه معرفت‌شناسانه عمومى اسلامى. براى این کار لازم است یک بررسى تطبیقى مختصر از معرفت‌شناسى غربى و اسلامى صورت‌گیرد.

معرفت‌شناسى حاضر در غرب اعتبار و ارزش خود را بر تضاد، رودررویى، دوگانگى و چندگانگى بین ماده و معنا در فلسفه یونان استوار کرده است. این دوگانگى و تضاد بعداً به معرفت‌شناسى التقاطى یهودیت - مسیحیت غرب راه یافت. رشد علم و هنر براساس این دیدگاه التقاطى با خود تضاد بین سیاست و دین، عقل و دین و در حقوق، تضاد بین خواست مردم (دموکراسى) و اخلاق را به همراه داشت.

در بخشی از کتاب جایگاه عقل، علم و دین در نظام حقوقى غرب و اسلام می‌خوانیم:

بر اساس پژوهشی که موسسه بین‌المللی نظرسنجی گالوپ، انجام داده، پس از ملیت، مذهب، دومین عامل احساس هویت در جهان به شمار می‌رود. اما دین چیست و آیا با وجود آیین‌ها و مذاهب گوناگونی که هر یک قصد دارند پیروان خود را به شکلی ویژه به مقصدی خاص رهنمون شوند، می‌توان تعریفی واحد از آن ارائه کرد؟

ارائه تعریفی جامع و مانع از مفهومی به گستردگی دین، چه از منظری درون دینی و چه از چشم اندازی برون دینی، دشوار به نظر می‌رسد. با این همه در تعریفی حداقلی، شاید دین مجموعه‌ای از آموزه‌هایی باشد که در ذات خود معطوف به "امر قدسی"‌اند. از سوی دیگر، مشکل تنها ارائه تعریفی فراگیر و مقبول از مفهوم دین نیست. آنچه در عمل مشاهده شده، آن است که در بسیاری از موارد، ادیان به رغم آموزه‌هایشان در مورد وحدت و مهربانی، خود یکی از عوامل جدایی، تفرقه و جنگ و دشمنی بوده‌اند.

بسیاری از پژوهشگران در پاسخ به این سؤال که در چنین وضعیتی، رسالت و نقش دین را چگونه باید تبیین کرد؟ می‌گویند که آنچه باید بیش از هر چیز دیگر مورد توجه قرار گیرد، ذات و جوهره ادیان و صبغه معنوی و فرهنگی آنهاست. فارغ از چنین مباحثی، به نظر می‌رسد که در جهان امروز، در این نکته نمی‌توان تردید کرد که نقش و اهمیت سیاسی و اجتماعی دین از چند دهه پیش به این سو، به صورت فزاینده‌ای افزایش یافته است.

فهرست مطالب
مقدمه
بخش اول: معرفت‌شناسى عمومى و حقوقى اسلام
بخش دوم: سیر تاریخى حجیت عقل در نظام حقوقى و سیاسى شیعه
بخش سوم: جایگاه علم و دین در این راستا
بخش چهارم: رابطه دین با علم
بخش پنجم: ریشه‌هاى جدا انگارى علم و دین از منظر امام خمینى (قدس‌سره)
بخش ششم: راه حل‌های ارائه شده برای رفع تناقض میان علم و دین
منابع و ماخذ

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه