کتاب «خاک زوهر» و وطنی که هتل نیست

کتاب «خاک زوهر» و وطنی که هتل نیست

- «خاک زوهر» روایت آدم‌هایی است که در جهان واقعی وجود دارند و کنش‌گرند اما آن‌قدر به حاشیه رانده شده‌اند که حتی به‌سختی می‌توانند خودشان را در داستان‌ها پیدا کنند.

«خاک زوهر یا وقت چیدن گیس ها» اولین رمان «نرگس مساوات» است؛ کتابی که «نشر ثالث» امسال آن را به انتشار رسانده است.

خاک زوهر داستان رفتن یا ماندن است؛ آن هم در زمانه‌ای که بروی یا بمانی باید تاوان بدهی. در خانه‌ات سرزمینت هوا کم می آوری و در غربت تو تا ابد غریبه‌ای. نرگس مساوات در رمان خاک زوهر با روایتی موجز به واگویی داستان دختری می پردازد که امیدهایش برای ماندن و ساختن را فروریخته می‌بیند و در کشمکشی ذهنی برای دل کندن رفتن به مرور آنچه بر او گذشته است می‌پردازد. قهرمان خاک زوهر نمایندۀ نسلی است که زندگی‌اش در تقلا برای یافتن خانه‌ای و کنج آرامشی گذشت.

«لاله دهقان‌پور» منتقد ادبی درباره این اثر و در نقد آن چنین نگاشته است: بعد از پس گرفتن حلب از داعش، سوری‌ها بر دیوار ویرانه‌های به‌جا مانده در این شهر نوشتند «وطن هتل نیست که هروقت خدماتش خوب نبود، ترکش کنیم. ما این‌جا خواهیم ماند.» و این جملات تکان‌دهنده و تأثیرگذار، یاری‌دهنده‌ی مردم دیگر کشورهای بحران‌زده‌ی جهان شد تا هربار که به دلایلِ مختلفِ سیاسی، فردی و اجتماعی از امید و انرژی تهی می‌شوند، تجدید قوا کنند و ماندن را به رفتن ترجیح دهند. اما گاهی اوقات، هرچقدر هم که به خاک و خانه وفادار باشی، دست‌هایی مرئی یا نامرئی تو را فراری می‌دهند و مفهوم خانه در ذهنت می‌میرد یا در سرزمینی دیگر بازتعریف می‌شود. به قول پگاه، شخصیت اصلی کتاب خاک‌زوهر، «به زور که نمی‌شود مهمان ناخوانده بود، آن هم توی خانه‌ی خودت.»

خاک‌زوهر، اولین داستان بلند نرگس مساوات، روایت‌گر بخش‌هایی از زندگی زن جوانی به نام پگاه است؛ زنی که مانندش را در داستان‌های ایرانی کم می‌بینیم. به همین دلیل می‌توان گفت که یکی از نقاط قوت این داستان بلند، پرداخت درست و غیرکلیشه‌ای شخصیت محوری‌ است.

از جمله ویژگی‌های این شخصیت می‌توان به نحوه‌ی مواجهه‌اش با اتفاق تلخی مثل بی‌وفایی یار، اشاره کرد. پگاه در چنین موقعیتی، واکنشی هیجانی و انتقام‌جویانه از خود نشان نمی‌دهد و شخصیت مستقل، باتجربه و خودآگاهش به یاری او می‌آید تا بدون القای حس قربانی شدن، چالش‌های عاطفی را پشت‌سر بگذارد.

پگاه می‌داند کجا ایستاده است و چه می‌خواهد اما جهان‌بینی متفاوت او عاملی می‌شود برای جدایی‌اش از جامعه‌ای که او را پس می‌زند. نویسنده با خلق چنین شخصیتی، در واقع بخش مهمی از دغدغه‌های زن روشنفکر ایرانی معاصر را بازتاب می‌دهد و حس‌آمیزی قوی داستان، هم‌ذات‌پنداری خوانندگان بسیاری را با پگاه، برمی‌انگیزد.

خاک زوهر روایت آدم‌هایی است که در جهان واقعی وجود دارند و کنش‌گرند اما آن‌قدر به حاشیه رانده شده‌اند که حتی به‌سختی می‌توانند خودشان را در داستان‌ها پیدا کنند. از این جهت، داستان بلند خاک‌زوهر، قابلیت تبدیل شدن به سندی اجتماعی را دارد تا نسل‌های بعد با مطالعه‌ی آن بفهمند که زمانی در ایران، بسیاری از انسان‌های خوش‌فکر و باکفایت فقط به‌دلیل انتخاب سبک زندگی متفاوت، مجبور به ترک دیار شدند.

تسلط نویسنده بر عناصر داستانی،‌ موجب پرداختن به درون‌مایه‌ی مهاجرت، در بستری شده که خورند آن است. زبان پاکیزه و خوش‌خوان، ایجاد لحن مناسب شخصیت‌ها، دیالوگ‌هایی که در خدمت داستان‌اند و گذارهای به‌جا و دقیق علاوه بر محتوا، ساختار داستان را جذاب و منسجم کرده‌اند. به‌عنوان مثال، زمان برای روایت داستان، هوشمندانه و کاربردی انتخاب شده است.

راوی اول‌شخص، با ترکیبی از تک‌گویی‌های درونی و بیرونی داستان را در زمان حال روایت می‌کند تا خواننده همراه او اتفاقات عینی‌ای را که روحش را آشفته می‌کنند، تجربه کند. از سویی دیگر در خلال روایت، با نقب‌هایی به گذشته، اطلاعاتی درباره‌ی خلقیات، باورها، تجربیات و سبک زندگی‌اش می‌دهد. در این گذارها است که خواننده چرایی خستگی و رخوت امروز پگاه را درک می‌کند و شخصیت‌پردازی او کامل می‌شود. روایت در زمان حال باعث تقویت معاصر بودن خاک‌زوهر می‌شود.

خرده‌روایت‌های خاک‌زوهر لازم‌اند اما کافی نیستند. بسط ندادن ماجراها و مختصر بودنشان، داستان را کمی به خاطره‌گویی نزدیک کرده است. در پایان‌بندی داستان، پگاه تصمیم به مهاجرت می‌گیرد، برای باورپذیر شدن چنین انتخابی نیاز کاشتن بذرهایی در طول روایت هستیم اما راوی در طول داستان، تمایلی به ترک وطن و تغییر زندگی فعلی‌اش نشان نمی‌دهد و به همین دلیل پایان‌بندی شتاب‌زده و ناگهانی به نظر می‌آید.

تنهایی پگاه «با صدهزار و بی‌صدهزار مردم»، واضح است و تأثیر روابط نابسامان خانوادگی و بحران‌های اجتماعی بر شخصیت او به‌خوبی در داستان گنجانده شده است. اما راوی به پیشینه‌هایی‌ که منجر به ترک خانه می‌شوند، نمی‌پردازد. به بیانی دیگر، مهاجرت شخصیتی مثل پگاه کاملاً قابل درک است اما منطقی نیست که این هجرت تحمیل‌شده، در این حد ناگهانی اتفاق بیافتد.

وسعت و عمق بیشتر خرده‌ماجراها، می‌توانست این داستان بلند را به رمانی درخشان تبدیل کند اما با این وجود همین حالا هم آن‌قدر خوش‌خوان و سرشار از احساسات ملموس است که می‌توانیم در یک نشست آن را بخوانیم‌ و تا رسیدن به آخرین صفحه، رهایش نکنیم؛ همین حالا هم می‌شود با جان و دل درک کرد چرا وقتی وطن هتل نیست و نباید باشد، بعضی آن را نذر می‌کنند تا آرام بگیرند.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه