کتاب از منظر درام‌نویس

کتاب از منظر درام‌نویس

کتاب از منظر درام‌نویس اثر رضا سرور گزیده‌ای درباره آثار نویسندگان از آن‌چه نوشتند است.

اتفاق افتاده است که پس از دیدن اجرایی، منتقدان در مطبوعات می‌نویسند که این اجرا منطبق بر دیدگاه‌های نمایش‌نامه‌نویس نبوده و کارگردان تفسیر نادرستی از نمایش‌نامه داشته است، اما هنگامی که منتقدان خود می‌کوشند در مقالات‌شان تفسیری درست را برای نمایاندن حقیقت متن به کار گیرند، کم‌تر مشاهده شده که توانسته باشند اثبات کنند دیدگاه‌های مؤلف دقیقا چه بوده است.

حتی گاهی به نظر می‌رسد منتقدان دیدگاه‌ها و تفسیرهای دلخواه خویش را به‌جای نظریات مؤلف جا می‌زنند. در مقابل کارگردانان نیز دو گونه عکس‌العمل نشان می‌دهند: یا به‌ استناد دیالوگ‌ها و کنش‌هایی از متن سعی در ابطال تفسیر منتقدان دارند و یا این‌که اساسا منکر اهمیت دیدگاه‌های مولف‌اند و معتقدند آرای مؤلف حرف آخر را در تئاتر نمی‌زند بلکه آن‌ها تأویل خود از متن را ملاک قرار داده و سهم خود را به اجرای نمایش‌نامه افزوده‌اند.

این جوابیه‌ها سرشار از تاویل‌های هرمنوتیکی‌اند و عرصه‌شان چنان گشوده است که می‌توان به این خیال افتاد که هر تفسیر و اجرایی دیگر نیز به یک اندازه می‌توانست درست یا نادرست باشد، که هر یک از طرفین بحث بخشی از حقیقت را در اختیار دارند و شاید حقیقت غایی متن، که احتمالا نزد مؤلف است، از شناخت کامل تن باز می‌زند.

پیش آمده که در حین این مجادلات نمایش‌نامه‌نویس زنده باشد و در بهت و سکوت شاهد هیاهوها، تفسیرها و اجراهای عجیب و غریبی باشد که در هنگام نوشتن نمایش‌نامه حتی خواب‌شان را هم نمی‌دیده. او ناگزیر است که یا سکوت کند و هم‌چنان بر راز وارگی‌های متن بیفزاید و یا مانند بکت و دورنمات با اقتدار تمام وارد بحث شود و حتی مانع اجراهایی شود که به متن وفادار نبوده‌اند.

جدال میان نمایش‌نامه‌نویسان و کارگردانان سابقه‌ای دیرپا دارد و اولین شرح مکتوبی که از آن در دست داریم مربوط است به عدم تفاهم میان چخوف و استانیسلاوسکی بر سر ژانر نمایشنامه «باغ آلبالو». شاید ساده‌ترین راه‌حل این بود که استانیسلاوسکی می‌پذیرفت حالا که چخوف در مقام آفریننده متن بر کمدی‌ بودن آن اصرار می‌ورزد تسلیم شود و از نظر نویسنده متن که بالطبع بر رموز متن خود آگاهی دارد پیروی کند و از تفسیر خود دال بر تراژیک‌ بودن برخی کنش‌های متن بگذرد.

اما از آن‌جایی که دیدگاه‌های پراتیک استانیسلاوسکی به‌ اندازه آرای ادبی چخوف دارای اصالت بودند او با اتکا به تجربیات صحنه‌ای‌اش بر دستاوردهای اجرایی خود اطمینان کرد و بر استدلال‌هایش در بحث با چخوف پا فشرد و عاقبت هم حاصل‌جمع این تداخل آرا منجر به گشایش راه‌حل سومی شد که شاید تنها راه‌حل منطقی بحث می‌توانست باشد: پیدایش سبک «تراژی - کمدی»، که بحث را از حالت جزمی و یکسو نگرش رهانید و این تصور را تقویت کرد که ممکن است تمامی حقیقت نزد مؤلف نیز نباشد و دیدگاه‌های خارج از متن هم گاهی می‌توانند از اصالتی هم‌پایه آرای مؤلف برخوردار باشند.

این اولین پیشروی در جهت شکستن انگاره مؤلف به‌ مثابه دانای کل بود. این مجادله پایه‌ای گشت تا بعدها کارگردانان جرأت یابند و در تأویل‌های خود از متن، آزادی بیشتری احساس کنند و خود را مجبور به پیروی موبه‌موی توضیحات صحنه و تاکیدهای متنی نبینند.

این تفسیرهای آزادانه کارگردانان از متون نمایشی که غالبا موجب تنش میان آنان و نمایش‌نامه‌نویسان شده در مواردی هم نتایج دلخواه نویسندگان را به همراه داشته است. مثال بارز آن رابطه ژان ژنه و روژه بلن است به‌ هنگام اجرای نمایش «سیاها».

تغییراتی که بلن به‌ هنگام تمرین و اجرای نمایشنامه «سیاها» اعمال کرده بود چنان زیبا و در عین‌ حال در راستای درون‌مایه‌های متن بود که ژنه حیرت کرد و ناگزیر شد به افزودن مقدمه‌ای بر کتاب «سیاها»، مقدمه‌ای که در آن تاکید می‌کند: «کلیه چاپ‌های این نمایش‌نامه باید به‌ ضمیمه عکس‌هایی انتشار یابد که از اجراهای تئاتر لوتس (اجرای بلن) گرفته شده، بدین‌ ترتیب سبک مورد نظر ما آسان‌تر درک می‌شود.

رضا سرور در کتاب از منظر درام‌نویس (in dramatists view) دکورهای مورد نظر خود را آورده‌ است، اما در مقایسه با طراحی‌های آندره آکار درمی‌یابیم که باید از طراحی‌های او برای دکور و لباس استفاده کرد.» او حتی شیوه متفاوت بلن برای اختتام نمایش را بر تصور خود به‌ هنگام نوشتن ترجیح می‌دهد و پس از توصیف دقیق دقایق انتهایی اجرای بلن می‌گوید: «این شیوه پایان‌‌بندی را بیشتر ترجیح می‌دهم.» واضح است که کم‌تر نویسنده‌ای می‌تواند به اندازهٔ ژنه گشاده‌نظر باشد. جدال‌ها و اختلاف‌ نظر میان کارگردانان و نویسندگان، امروزه دیگر کمابیش امری طبیعی قلمداد می‌شود.

هستند کارگردانانی که به‌ رغم بی‌تفاوتی‌شان به سطح نخستین نمایش‌نامه و جزییاتی که ممکن است دست‌وپا گیر تخیلات و تجربیات آزادانه‌شان شود به چارچوب‌های کلی متون پای‌بندند. یکی از سرآمدان برخوردی چنین با نمایش‌نامه‌ها در مورد اجرای آزادانه‌اش از نمایش‌نامه «لیرشاه» گفته که ما موظف نیستیم متن شکسپیر را جزءبه‌جزء اجرا کنیم بلکه وظیفه ما تنها این است که صدای شکسپیر را از ورای متن به گوش تماشاگر امروز برسانیم.

این گفته پیتر بروک نشانگر گرایشی است که نه به جزئیات توضیح‌ صحنه‌وار نویسندگان، بلکه تنها به ایده‌ها و انگاره‌های نهایی نویسندگان و متون‌شان تعهد دارد. شاید این گفته یان کات رابطه این‌ دست کارگردانان با متن را به خوبی توضیح دهد: «آن‌ها با متن‌ها می‌جنگند اما این جنگ در واقع به نفع متن است.»
فهرست مطالب

مقدمه
در باب تئاتر و درام مدرن
نوشتن و زندگی
چند نکته درباره «مرگ فروشنده»
از میان شیطان و خدا انسان را انتخاب می‌کنم
بازاندیشی‌ِ راهِ رفته
بیانیه‌ای برای تئاتر
ماده و مدل‌ها
یادداشت‌هایی در باب «باغ آلبالو»
زمان و آموختن این‌که چگونه سقوط کنیم
زندگی در تآتر

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه