صلح، بهترین راهکار امام حسن(ع) برای ماندگاری اسلام

صلح، بهترین راهکار امام حسن(ع) برای ماندگاری اسلام

 صلح امام حسن(ع) با معاویه در ۴۰ هجری یکی از مهم‌ترین و حساس‌ترین وقایع صدر اسلام به شمار می‌رود، آنچه از ملاحظه تاریخ به دست می‌آید، این است که امام حسن مجتبی(ع) در واقع صلح نکرد بلکه اوضاع و شرایط نامساعد وضعی به وجود آوردند که صلح به عنوان یک مساله ضروری بر امام(ع) تحمیل شد و ایشان جز پذیرفتن صلح چاره‌ای نداشت.

امام حسن (ع) در ۱۵ رمضان سال سوم هجری چشم به جهان گشود در کتاب کشف الغمه از کمال الدین بن طلحه شافعی نقل می‌کنند: حضرت زهرای اطهر (س) آن مولود مسعود را روز هفتم ولادت در میان پارچه حریر بهشتی که جبرئیل آن را برای پیغمبر اکرم آورده بودند؛ پیچیدند و به حضور رسول خدا (ص) آوردند. پیامبر اکرم (ص) آن نوزاد مبارک را حسن نامیدند و یک قوچ از برایش عقیقه کردند.

پس از شهادت امام علی (ع) در رمضان ۴۰ هجری عصر امامت و دوران حکومت امام حسن (ع) آغاز شد و این در حالی بود که معاویه بن ابی‌سفیان در شام مدعی خلافت بود و حاضر به بیعت با امام حسن (ع) به عنوان حاکم جامعه اسلامی نبود بنابراین وی به فتنه‌انگیزی‌ پرداخت بنابراین اقدامات معاویه علیه امام حسن(ع) از یک‌ طرف و نفاق و خیانت برخی از سران سپاه امام(ع) و ایجاد چنددستگی در میان مردم و خستگی آنان از جنگ و خون‌ریزی از جهت دیگر، آن حضرت را برآن داشت که برای حفظ اصل اسلام و در نظر گرفتن مصلحت مسلمانان با معاویه صلح کند.

فلسفه صلح امام حسن(ع)

صلح امام حسن(ع) با معاویه یکی از پیچیده‌ترین و حساس‌ترین حوادث در تاریخ اسلام است. امامان به عنوان جانشینان پیامبر وظیفه رهبری امت و تبیین و حفاظت از دین را عهده‌دار بوده‌اند. از این‌رو در هر دوره برای تحقق این مهم شیوه‌ای خاص و متفاوت را در پیش گرفته‌اند. امام حسن(ع) نیز در شرایط بسیار حساس زمان خود با تدبیری خاص توانست ضمن حفظ اصل دین، مراعات حکم خدا و مصلحت مسلمانان، شیعه را از موقعیتی بحرانی و حساس نجات دهد. در حقیقت آن‌چه سبب اتخاذ چنین‌ راهبردی از جانب ایشان شد، همان اهدافی است که سبب‌ گزینش راهبرد جهاد و شهادت به وسیله‌ امام حسین(ع) شد و آن بقاء و استمرار دین خدا بود. در واقع صلح به این معنا تَن دادن به هرچه دشمن اراده کرده، نیست، بلکه نوعی راهبرد برای حفظ آرمان‌ها و ارزش‌ها مورد علاقه و پذیرش‌ صلح‌کننده است. بنابراین مبنای امامان در جنگ و صلح چیزی جز حفظ دین و کیان مسلمانان نبود. ایشان در جواب ابوذر غفاری در خصوص هدف از صلح فرمود: خواستم حافظی برای دین باقی بماند.

خاندان بنی امیه که در صدر آن معاویه قرار داشت، برای از میان بردن اسلام‌ حقیقی تلاش کرد تا با جعل احادیث و اخبار شأن و موقعیت امام علی(ع) را که‌ محور اصلی اسلام بود از نظرها بیاندازد و این مسأله تا جایی پیش رفت که‌ برخی از صحابه و تابعین پذیرفتند تا با گرفتن پول دست به جابه‌جایی شأن نزول آیات الهی بزنند، بنابراین اگر قرار بود تا امام حسن(ع) جنگ با معاویه را ادامه دهد و از پذیرش صلح سر باز زند، بی‌تردید به شهادت بهترین یاران و مدافعان حقیقی اسلام از جمله خاندان پیامبر(ص) منجر می‌شد و این همان چیزی بود که معاویه شب و روز در پی آن بود که هیچ نامی از شخصیت‌های مدافع‌ اسلام حقیقی باقی نماند. به تعبیر مقام معظم رهبری اگر بنا بود امام حسن(ع) ،جنگ با معاویه را ادامه بدهد و به شهادت خاندان‌ پیامبر(ص) منتهی بشود، امام حسین(ع) هم باید در همین ماجرا کشته می‌شد، اصحاب برجسته هم باید کشته می‌شدند، حجر بن عدی ها هم باید کشته‌ می‌شدند، همه باید از بین می‌رفتند و کسی بتواند از فرصت‌ها استفاده‌ بکند و اسلام را در شکل ارزشی خودش باز هم حفظ کند، دیگر باقی‌ نمی‌ماند. امام حسن(ع) به ابوسعید عقیصا فرمود: «اگر صلح نمی‌کردم، روی زمین از شیعیان ما کسی نمی‌ماند.»

فضای سیاسی جامعه در زمان صلح امام حسن(ع)

دوران حکومت امام حسن(ع) کوتاه بود و امام(ع) در آن با مشکلات بسیاری مواجه شد از همان ابتدای حکومت ایشان، فضای سیاسی کوفه به دنبال جنگ جمل، صفّین و نهروان که هر سه به فاصله نزدیکی از یکدیگر و با حضور گسترده نیروهای کوفی به وقوع پیوسته بود، فضایی ناآرام و دگرگون بود. از طرفی بنی امیه در صحنه سیاسی حضور یافته بود و در برابر تثبیت حکومت امام(ع) مانع تراشی و کارشکنی می کرد، بنابراین این توطئه ها و کارشکنی ها شرایط دشواری بر عراق و بلاد وابسته به آن به وجود آورد و با وجود استقبال گسترده مردم عراق از حکومت امام(ع) آمادگی لازم برای همراهی همه جانبه با ایشان در مواجهه با مشکلات و خنثی کردن توطئه های معاویه وجود نداشت. این امر زمینه ساز بروز مشکل در تصمیم گیری های امام(ع) شد و ایشان سرانجام تن به صلح داد. نگاهی دقیق و همه جانبه به شرایط و مشکلات این دوره نشان می‌دهد که این صلح هرگز به معنای سستی و راحت طلبی و موافقت با بنی امیه نبود بلکه برای حفظ جامعه اسلامی از خونریزی و برادرکشی بود.

دلایل صلح امام حسن(ع)

به عنوان یکی از مهم ترین دلایل صلح، نگاه بین المللی امام حسن(ع) را باید نام برد، جریان از این قرار بود که وقتی گزارش صف آرایی سپاه امام حسن(ع) و معاویه در برابر یکدیگر به سران روم شرقی رسید، زمامداران روم فکر کردند که بهترین فرصت ممکن را برای تحقق بخشیدن به هدف های خود را به دست آورده اند، بدین ترتیب با سپاهی بزرگ عازم کشور اسلامی شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگیرند. در چنین شرایطی امام حسن (ع) که رسالت حفظ اساس اسلام را بر عهده داشت، چاره ای جز این که با قبول صلح این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع کند، نداشت. یکی دیگر از دلایل صلح این بود که از نظر سیاست داخلی مهم ترین موضوع، فقدان جبهه نیرومند و متشکل داخلی بود، زیرا مردم عراق و به ویژه مردم کوفه آمادگی روحی برای نبرد و هماهنگی و اتحاد نداشتند و علاوه بر این موارد می توان به خستگی سپاه هم اشاره کرد در واقع جنگ جمل، صفین و نهروان و همچنین جنگ های دیگر با تلفاتی همراه بود که در میان بسیاری از یاران امام علی(ع) یک نوع خستگی از جنگ و علاقه به صلح و متارکه جنگ ایجاد کرد.

از دیگر دلایل صلح، پیمان شکنی مردم و خیانت یاران امام حسن(ع) بود. برای نمونه همزمان با بحران آرایش سپاه و بسیج نیروهای طرفین عده ای از رؤسای قبایل و افراد وابسته به خاندان های بزرگ کوفه به امام خیانت کرده و به معاویه نامه نوشتند و تأیید و حمایت خود را از حکومت وی ابراز کردند و مخفیانه او را برای حرکت به طرف عراق تشویق و تضمین کردند که امام حسن(ع) را تسلیم او کرده یا ترور می کنند. معاویه نیز تصویر نامه ها را برای امام(ع) فرستاد و پیغام داد که چگونه با اتکا به چنین افرادی حاضر به جنگ با وی شده است یا اینکه یکی از طلایه داران سپاه امام حسن(ع) به نام عبیدالله بن عباس با دریافت یک میلیون درهم از معاویه شبانه به همراه هشت هزار تَن به سپاه دشمن پیوست. امام حسن (ع) در پاسخ شخصی که به صلح ایشان اعتراض کرد، عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان کرد: «من به این علت حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانی برای جنگ با او نداشتم. اگر یارانی داشتم، شبانه روز با او می جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می شناسم و بارها آن ها را امتحان کرده ام. آن ها مردمی فاسد هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان های خود پایبندند، نه دو نفر ایشان با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می کنند اما عملاً با دشمنان ما همراهند .»

بنابراین اگر امام حسن(ع) صلح را پذیرفت، چاره ای جز این نداشت. چنان که طبری یکی از مورخان بزرگ اسلام می‌نویسد: حسن بن علی (ع) موقعی حاضر به صلح شد که یارانش از گرد او پراکنده شده و وی را تنها گذاردند.

صلح امام حسن از دیدگاه امام خمینی(ره)

امام خمینی(ره) در خصوص صلح امام حسن(ع) با معاویه می فرمایند: معاویه یک سلطان بود در آن وقت؛ حضرت امام حسن(ع) بر خلافش قیام کرد در صورتی که آن وقت همه هم با او بیعت کرده بودند و سلطانش حساب می‏ کردند. حضرت امام حسن(ع) قیام کرد تا آن وقتی که می‏ توانست. وقتی که یک دسته علاف نگذاشتند که کار را انجام بدهد، با آن شرایط صلح کرد که مفتضح معاویه را کرد. آن قدری که حضرت امام حسن(ع) معاویه را مفتضح کرد به همان قدر بود که سید الشهداء (ع) یزید را مفتضح کرد. همچنین در صحیفه امام (ره) آمده است: امام حسن (ع) آن قدر گرفتاری که از این دوستان و اصحابش داشت از دیگران نداشت. اصحابی که توجه نداشتند که امام زمانشان روی چه نقشه دارد، عمل می‏ کند با خیال های کوچکشان با افکار ناقصشان در مقابلش می‏ ایستادند و غارتش کردند و اذیتش کردند.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه