اشراق اهل تاریخ

اشراق اهل تاریخ

قزوین‌شناس بود و صفویه‌پژوه. عمرش را در این راه گذاشت و اگر بگوییم پیرِ این دیر بود شاید به بیراهه نرفته باشیم. برخی معتقدند او در میان صفویه‌پژوهان، شیخ‌المورخین بود و کمتر کسی را می‌توان سراغ گرفت که پژوهشی در این عرصه کرده باشد و بی‌نیاز از آثار او. به ایران و تاریخ و فرهنگش دلبسته بود و توجهی خاص به ایرانِ فرهنگی داشت. و به «ملت‌هایی که از اعماق تاریخ برخاسته و در نشیب و فراز رویدادها زنده مانده‌اند، دلایل انکارناپذیر بر هویت آنها وجود دارد» که خود در مقاله «شاهنامه از دیدگاه وحدت ملی» (مجله هنر و مردم، تیر و مرداد ۱۳۵۴، شماره ۱۵۳ و ۱۵۴) نوشته بود، سخت باور داشت.

 

«احسان اشراقی» - که عصر سه‌شنبه ۲۴ دی، در حالی که ۹۱ سال داشت، در تهران دار فانی را وداع گفت – یکی از بی‌حاشیه‌ترین‌ تاریخ‌نگاران معاصر بود. از هیاهو پرهیز داشت و نه آنکه در محافل و مجالس رسمی حاضر نمی‌شد، اما به هر جایی نمی‌رفت و درباره هر موضوعی سخن نمی‌گفت. آنچه می‌گقت و می‌نوشت اما مستند و مستدل بود. همین هم بود که  پژوهش‌هایش محل توجه تاریخ‌نگارانِ پس از او بوده و هست - و به یقین خواهد بود - . لیسانسش در تاریخ و جغرافیا دریافت کرده بود و البته سخت به جغرافیای تاریخی معتقد بود. از همین رو هم بود که به قول ناصر تکمیل همایون «از نظر ایشان هر وقایع تاریخی در جغرافیا اتفاق می افتد. و ایشان معتقد به پیوند عمیق تاریخ و جغرافیا است.» البته تنها در این حوزه محدود و منحصر نبود و نماند و سری هم در ادبیات، فلسفه و عرفان، تعلیم و تربیت و اخلاق داشت.

او اما جز این، معلمی یگانه هم بود. این را آنانی که در کلاسش شاگردی کرده‌اند و محضرش را درک کرده‌اند، صحه می‌گذارند. محمدباقر وثوقی از دانشجویان بلافصل اوست که حالا خود در تاریخ خلیج فارس به استادی دانا و توانا بدل شده است. او می‌گوید: «مدیریت گروه کار فوق‎العاده سنگینی است و بخش عمده‌ای از وقت و انرژی شما را می‌گیرد و استاد دکتر اشراقی بیست سال مدیر گروه تاریخ بوده است... نظام آموزشی مدیون شخصیت ایشان هست، نظام اداری و نظام اجرایی دانشگاه مدیون فعالیت‌های ایشان است و از این نظر، آقای دکتر احسان اشراقی تقریبا استثنایی است برای اینکه در کلاس هم استادی است که اتوریته دارد.»

خودِ او درباره پیشینه زندگی‌اش چنین صحبت کرده است که «من در شهر قزوین متولد شدم و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در آن شهر گذراندم و برای ادامه تحصیل به تهران رفتم و در دانشسرای عالی در رشته تاریخ و جغرافیا ثبت‌نام کردم و در خرداد ۱۳۲۸موفق به اخذ لیسانس در رشته تاریخ و جغرافیا از دانشکده ادبیات شدم . و پس از آن به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و با سمت دبیری عازم شهرستان قزوین شدم و بعد از دو سال به تهران منتقل گردیدم و با فرصت‌هایی که به‌دست آمد در رشته فوق لیسانس علوم و تحقیقات اجتماعی ثبت‌نام نمودم و در سال ۱۳۴۰ فارغ‌التحصیل شدم.» و بعد به‌ویژه از استادانش یاد می‌کند که «حق بزرگی به گردن من دارند و از آنها بسیار آموختم ، که از آن جمله بودند استادان عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، نصرالله فلسفی، وحید الملک شیبانی، علی‌اکبر بینا، خان‌بابا بیانی، احمد مستوفی، مسعود کیهان، محمدحسن گنجی، سعید نفیسی و دکتر معین نظیر خویش بگذاشتند و بگذشتند خدای عز وجل جمله را بیامرزد». بی‌شک تاثیرگذارترین‌شان برای او، عباس اقبال آشتیانی بوده است. دو سال بعد، «با شرکت در آزمون دکتری تاریخ دانشگاه تهران در این رشته پذیرفته شدم و در سال ۱۳۴۷ موفق به اخذ درجه دکتری گردیدم. در همین سال بنا بر پیشنهاد دانشگاه تهران و موافقت وزارت آموزش و پرورش به دانشگاه تهران انتقال یافتم و برای تدریس تاریخ به سمت استادیار به این گروه معرفی شدم و به تدریس مشغول گردیدم و در سال ۱۳۵۶ به سمت معاونت آموزشی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران منصوب شدم و تا سال ۱۳۵۹ در این سمت انجام وظیفه کردم.  در سال ۱۳۶۱ به درجه استادی توفیق یافتم و سپس به عنوان مدیر گروه تاریخ دانشکده منصوب گردیدم که تا ۲۰ سال ادامه یافت» و چنین کار و کارنامه‌ای مگر می‌شود که توصیفِ توام با ستایش‌ نباشد.

از راست: ایرج افشار، کیکاوس جهانداری، احسان اشراقی، کورش کمالی سروستانی، محمدابراهیم باستانی پاریزی و منوچهر ستوده در حافظیه شیراز / عکس: گنجینه پژوهشی ایرج افشار

او اما طی این دهه‌ها، افزون بر مقالات بسیار، آثاری چون «نقاوه الآثار فی ذکر الاخیار» تالیف محمود بن هدایت‌الله افوشته‌ای نطنزی، «خلاصه‌التواریخ» اثر قاضی احمد بن حسین منشی قمی، «تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی» از سید حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی، «تاریخ جهان‌آرای عباسی» به قلم محمدطاهرحسین وحیدقزوینی – با همراهی سیدسعید میرمحمدصادق - و «جنات عدن» نوشته عبدی بیگ شیرازی را تصحیح کرده و آخرین اثر او – با همکاری قدرت‌الله پیشنماززاده – که در اوایل همین هفته منتشر شد، «افضل التواریخ» (روزگار و زندگانی شاه طهماسب اول صفوی) تحریر فضلی خوزانی اصفهانی نام دارد و مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب به طبع رساند.

اشراقی البته مترجمی را هم پیش چشم داشت و از آن جمله باید از «ایران در ۱۸۳۹ - ۱۸۴۰ میلادی)» که خاطرات کُنت دو سِرسی، سفیر فوق‌العاده فرانسه است، «هنر و جامعه در جهان ایرانی» که تالیف ایران‌شناس نامی، شهریار عدل است و «نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی» (به همراه محمدتقی امامی خویی) که اثر فاروق سومر، تاریخ‌نگار و قوم‌شناس تُرک است، یاد کرد، و این، جز تالیف است که یکی از آنها، «بیهقی، تصویرگر زمان» به عنوان گزیده‌ای از تاریخ بیهقی است.

خضوع و خشوع اخلاقی و علمی او را نه‌تنها شاگردانش که دوستانش نیز شهادت می‌دهند و حتی آنانی که حتی یک بار ملاقاتش کرده بودند. و این در روزگاری که کم‌دانشان، ردای فضل و خرد بر تن می‌کنند، گوهری بود کم‌یاب، چنان‌که سیدهادی خامنه‌ای هم گفته است که «آنچه از استاد علاوه بر فضل و دانش دیدم، اخلاق فاضل و تواضع فوق‌العاده است. بزرگ‌ترین مزیت وی اهمیت به تربیت بیش از تعلیم است، چیزی که امروز در غربت به سر می‌برد.»

آخرین اثر احسان اشراقی که اوایل هفته جاری منتشر شد

 اشراقی، به زادگاهش علاقه‌ای ویژه داشت و نقل است در هر همایش بین‌المللی حضور می‌یافت، بعید بود که به قزوینی‌بودنش اشاره‌ای نکند و از همین جهت هم بود که تاریخ و جغرافیا و فرهنگ قزوین را نیک می‌شناخت و برای شناساندن بسیار کوشید. به قول احمد مسجدجامعی «وی مانند زنده‌یاد باستانی پاریزی عنایت ویژه‌ای به تاریخ محلی داشته و به عنوان قزوین‌پژوهی موثر شناخته می‌شود، به طوری که هر جا سخن گفته قزوین را فراموش نکرده است.» و همان‌گونه که در ابتدای این نوشتار آمد، باید اینها همه را بر دانش فراوانش از تاریخ صفویه علاوه کرد؛ خصیصه‌ای که در جهان ایران‌شناسی و تاریخ‌نگاری نیز بدان شناخته می‌شد و منبع و مرجع اهلش بود. منصور صفت‌گل در همین راستا، در وصفش گفته است که «پژوهش دکتر اشراقی در زمینه قزوین و صفویه حلقه‌ای از حلقه‌های بزرگتر دلبستگی ایشان به تاریخ ایران به مثابه یک تمدن دیرپاست و علاقه ایشان به فرهنگ و تمدن ایران و ایجاد علاقه در دانشجویان است. هیچ برنامه‌ای بین‌المللی وجود نداشته در باب تحقیقات صفوی‌شناسی که ایشان سخنران نباشد و اگر نبود، برنامه‌ای نبوده که از ایشان و تحقیقاتش سخنی به میان نیاید و این افتخار بزرگی برای ماست.»

* نقل قول‌ها از دو مجلسِ بزرگداشتِ او (یکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، کانون زبان پارسی، به همت مجله بخارا / دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی) وام گرفته شده است.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه