بررسی نقش عوامل فردی و درونی خشونت در خانواده و مسئله فرهنگ

بررسی نقش عوامل فردی و درونی خشونت در خانواده و مسئله فرهنگ

 «بررسی نقش عوامل فردی و درونی خشونت در خانواده»، «فقه اطلاعات و شیوه‌های اطلاعاتی مستحدثه»، ‌«رویکرد تحلیلی به فلسفه اسلامی» ‌و «مسئله فرهنگ» از مهمترین نشست هایی بود که هفته گذشته در کشور برگزار شد.

در گزارش زیر گزیده ای از مهمترین نشست های پژوهشی از بازه زمانی هفتم تا ۱۳ دی ۱۳۹۸ خورشیدی آمده است.

بررسی نقش عوامل فردی و درونی خشونت در خانواده

کرسی علمی ترویجی «بررسی نقش عوامل فردی و درونی خشونت در خانواده» در پژوهشگاه حضرت معصومه(س) قم برگزار شد.

حجت‌الاسلام علی محمدی جورکویه عضو هیات علمی گروه فقه و حقوق پژوهشگاه حضرت معصومه(س) قم گفت: طبق اعلام اداره آمار سازمان بهداشت جهانی سازمان ملل در سال ۲۰۰۰ هجوم شوهران به زنان به قصد خشونت در کشور آمریکا۲۸ درصد، در بلژیک ۲۵ درصد، در نروژ ۲۵ درصد و در نیوزیلند ۱۷ درصد تخمین زده شده است. این تخمین آمار اگرچه مربوط به هجوم برای خشونت است اما فقط مربوط به خشونت شوهر علیه همسر است و خشونت همسر علیه شوهر و نیز خشونت والدین علیه فرزندان و فرزندان علیه والدین را در بر ندارد که با افزودن آن شاید به بیش از ۲ برابر برسد.

در ایران بر اساس آمار در سال ۱۳۸۰ کشور شاهد ۴۹۲ قتل خانوادگی بود که این رقم در ۱۳۸۶ به ۶۵۷ مورد افزایش یافت و در سال ۱۳۸۹ آمار قتل به ۲۲۷۷ مورد یعنی به حدود ۳.۵ برابر طی سه سال رسید که ۲۹.۳ درصد یعنی حدود ۳۰ درصد آن را قتل‌های خانوادگی تشکیل می‌دهد. این آمار فقط مربوط به قتل است و از آنجا که خشونت در خانواده ابعاد وسیعی دارد و محصور در قتل نیست، به‌طور مسلم سطح وقوع دیگر انواع خشونت در خانواده بسیار گسترده‌تر است و این امر ضرورت مطالعه درباره عوامل این جرایم را جدیت بیشتری می‌بخشد.

از طرفی دیگر، نقش خانواده در شکل‌گیری یک جامعه سالم، ایمن و پیشرو نقشی اساسی و محوری است. خانواده بهنجار نویددهنده جامعه بهنجار است و جامعه نابهنجار نشان‌دهنده وجود نابسامانی در خانواده است. بر این اساس، برای مبارزه با ناهنجاری در جامعه باید کار را از خانواده آغاز کرد و با ناهنجاری در خانواده مبارزه کرد و از آنجایی که خشونت در خانواده یک پدیده اجتماعی است، بسان دیگر پدیده‌های اجتماعی ممکن است عوامل مختلفی در بروز آن نقش‌آفرین باشند که این عوامل می‌توانند فردی یا اجتماعی و عوامل فردی نیز می‌توانند درونی یا بیرونی باشند.
یکی از رموز موفقیت انسان در زندگی خانوادگی، ‌ داشتن رشد لازم برای مواجهه با مسائل درون خانواده است. رشد به معنای رسیدن به مرحله‌ای از بزرگ‌شدن در ابعاد مختلف جسمی، عاطفی، عقلی و اجتماعی است. توضیح اینکه، توقع ‌داشتن زندگی خالی از مسأله امری ناشدنی است و هیچ‌گاه زندگی خالی از مسأله نخواهد بود؛ هرچند ممکن است نوع مسائل در افراد یا مکان‌ها و زمان‌ها یا موقعیت‌ها با یکدیگر تفاوت کنند؛ یکی دچار مسائل فرهنگی است، دیگری با مسائل اقتصادی درگیر است، سومی مسائل سیاسی یا دینی را روبه‌روی خود می‌بیند و...؛ لذا داشتن مسأله ایرادی نیست، مشکل و ایراد، نداشتن رشد لازم برای مواجهه درست با مسأله است که بسیاری از افراد جامعه از این جهت توانا نیستند.

از این‌رو، یکی از عوامل خشونت در خانواده فقدان رشد لازم به‌ویژه در زوجین در ابعاد مختلف جسمی، عاطفی، عقلی و اجتماعی است. از دیگر عوامل مؤثر در بروز خشونت در خانواده، بیماری روانی است. اختلال یا بیماری روانی به اختلالاتی گفته می‌شود که در سلول‌های مغز و ریز ساختارهای مغز ایجاد می‌شود و عملکرد آن را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد، لذا رویکرد روان‌شناختی، منبع خشونت خانوادگی را در شخصیت یا اختلالات روانی جست‌وجو می‌کند؛ چنان‌که برخی تحقیقات نشان می‌دهد که میزان همسرآزاری در شوهرانی که سابقه بیماری روانی دارند بیشتر از شوهران سالم است.

فقه اطلاعات و شیوه‌های اطلاعاتی مستحدثه

نشست علمی «فقه اطلاعات و شیوه‌های اطلاعاتی مستحدثه» در مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) برگزار شد.
حجت‌الاسلام شفیعی رییس موسسه فرهیختگان قائم و از مدیران بلندپایه سابق وزارت اطلاعات اظهار کرد: اطلاعات عنوانی است که در جاهای مختلف با معانی مختلف استفاده می‌شود اما منظور ما از این کلمه و معنای آن همان تعریفی است که در سرویس‌های اطلاعاتی دنیا به کار می‌رود. درباره اطلاعات تعابیر متفاوت بسیاری وجود دارد و هر آنچه گفته‌اند تعبیر رسایی نیست بلکه تنها چیزی که می‌توان گفت این است که اطلاعات به آن چیزی گفته می‌شود که از گذشته تا به امروز سرویس‌های اطلاعاتی دنیا برای کشورهای خود انجام می‌دهند.

امروز بنده ادعا کرده و اثبات می‌کنم که اطلاعات نه‌تنها مفهوم وابسته‌ای نیست بلکه یک مفهوم مستقل است در عرض مفاهیم مستقل دیگر همانند قدرت، امنیت و منافع و... و معنای استقلال در مفهوم اطلاعات این نیست که اطلاعات به امنیت سرویس نمی‌دهد، زیرا ماموریت ویژه و ذاتی اطلاعات، تامین امنیت در عرصه‌های مختلف کشور و با نگاه ملی است.

باید روی این موضوع تحقیق شود که اطلاعات تا ظهور حضرت حجت حضور دارد و فلسفه این استمرار فقط نگاه سلبی محدود امنیتی نیست بلکه فلسفه وجودی آن تغییر کرده و به نقطه بالایی رسیده است. همه ما می‌دانیم که اطلاعات یک امر عقلی و عقلایی است و در طول تاریخ جوامع مختلف در دولت‌های مختلف با هر تفکر و انگیزه‌ای وجود داشته و اسلام نیز از وقتی آمده این شیوه عقلایی را در اداره کشورش و در اداره جنگ‌ها و تامین امنیتش استفاده کرده است.
اطلاعات تاسیسی نیست، امضایی است. اطلاعات درون‌دینی نیست بلکه برون‌دینی است. این موضوع از جای دیگری گرفته شده است. این موضوع مختص اسلام و مسلمین نیست، نبوده و نخواهد بود. حتما در نگاه تحقیقاتی اگر به برون‌دینی‌بودن این موضوع رسیدیم، نتیجه آن با اینکه این موضوع درون‌دینی باشد، متفاوت است. قطعا اسلام در اطلاعات تاثیر گذاشته است. در اهداف آن، جهت‌گیری‌ها و استفاده از ابزار اثر گذاشته است اما آن قالب و آن موضوع به‌عنوان یک نیاز بشری چیزی بوده است که عقلا از قدیم داشتند و آن را دنبال می‌کردند.

نکته دیگر اینکه به مجموعه مسائل دینی ما آن مقداری که مرتبط با حوزه امنیت و اطلاعات است عمدتا با نگاه دفاعی یا سلبی توجه شده است. به همین دلیل هم مجموعه استدلال‌هایی که ما به‌عنوان مبانی احکام فقه اطلاعاتی از آن نام می‌بریم، مبانی‌ای است که در حوزه قواعدی از قبیل اضطرار و مثل آن تعریف می‌شود، یعنی در حقیقت ما با یک نگاه سلبی روبه‌رو هستیم و در این نگاه سلبی تلاش می‌کنیم به دلایل احتیاج‌هایی که داریم استثناهایی به آن بزنیم.

حجت‌الاسلام علی بخشی رییس موسسه فقه اطلاعات و امنیت بیان داشت: اطلاعات فقط به معنای تجسس و استخبارات نیست بلکه یکی از بخش‌های آن تجسس و استخبارات است. اطلاعات امروز به‌ یکی از محورهای قدرت تبدیل شده است.

اگر روزی اطلاعات را برای امنیت می‌خواستند اما امروز اگر کشوری امنیت هم داشت باز هم نیاز به اطلاعات است و برای مسائل غیرامنیتی، مسائل علمی و... نیز مورد نیاز است. حال باید پرسید که حدود شرعی اطلاعات چیست؟ اگر این محورها را استثنا از «لاتجسسوا» بگیریم، آیا به‌عنوان یک محور قدرت جایز است؟ باید وارد مباحث فقهی اطلاعات شویم؛ آنچه تا به حال بیشتر به آن پرداخته شده، تاریخ اطلاعات است.

بیشتر افرادی که در این حوزه بحث کرده‌اند، روی مباحث تاریخی اطلاعات رفته و سیره اهل بیت را بررسی کرده‌اند و به‌عنوان یک قاعده ثانویه از آن یاد می‌کنند. امروز اطلاعات را دو بخش می‌کنند؛ جاسوسی و ضدجاسوسی. امروز سوژه‌ها، روش‌ها و ابزارهای اطلاعات عوض شده است. طبیعتا موضوع نیاز به یک بازنگری دارد. اطلاعات امروز یک شغل و حرفه نیست و یک دانش است و در نظام اسلامی چون باید همه‌چیز با حدود شرعی سنجیده شود، باید این دانش به مراکز تحقیقاتی بیاید تا بتوانند جوابی برای مراکز اطلاعاتی اسلامی فراهم کند.

رویکرد تحلیلی به فلسفه اسلامی

چهارمین نشست هفتگی «نیم فاصله، دانشگاهیان در فضای عمومی» با موضوع «رویکرد تحلیلی به فلسفه اسلامی» در موسسه خانه کتاب برگزار شد.

محمود مروارید عضو هیات علمی پژوهشگاه دانش‌های بنیادی توضیح داد: می‌توان ۱۰ خصوصیت برای فلسفه تحلیلی بیان کرد که معمولاً نظریات و افرادی که ذیل فلسفه تحلیلی قرار دارند چند نمونه از این خصوصیات را دارند.
خصوصیت اول این است که در فلسفه تحلیلی وقتی با یک مسأله کلان فلسفی برخورد می‌کنند، فیلسوفان تحلیلی به مسائل ریزتز خردش می‌کنند و می‌کوشند این مسائل را به سرانجام برسانند و در نهایت بتوانند تصویری از یک مسأله کلان بدست بیاورند. دوم اینکه در هر بحثی که وارد می‌شوند با توجه به واژگان و مفاهیمی که در آن مسأله وارد شده، حتی‌الامکان سعی می‌کنند به صورت دقیق و واضح، منظور را بیان کنند.
خصوصیت دیگر اینکه در هر بحث فلسفی با چند دسته از گزاره‌ها مواجه هستیم و استدلال‌هایی وجود دارد که دسته‌ها را از هم مجزا می‌کند و گاه برای اینکه این مسیر به صورت مناسب ادامه پیدا کند از شماره‌گذاری استفاده می‌شود و برای اینکه استدلال‌ها تا بی نهایت پیش برود از ابزار منطقی استفاده می‌کنند، لذا فلسفه تحلیلی و نتایج منطقی به یک معنا باهم متولد شده‌اند و در طول گسترش فلسفه تحلیلی منطق‌های کلاسیک و منطق‌های غیر کلاسیک رشد کردند، یعنی هم منطق‌ها به رشد فلسفه تحلیلی کمک می‌کنند و هم بالعکس.

مؤلفه ششم اینکه در سخن فلاسفه تکنیکی، کمتر به کلی‌گویی پرداخته می‌شود، البته مبهم بودن منافاتی با تکنیکال بودن ندارد، بیشتر فیلسوفان تحلیلی سعی می‌کنند بیشتر از آن که به آرایه‌های لفظی بپردازند دقیق حرف بزنند. ویژگی دیگری که در شیوه تخصص تحلیلی مشاهده می‌کنیم این است که به فهم عرفی احترام می‌گذارند، فیلسوفان تحلیلی شهود را به عنوان یک قرینه مهم در تخصص خود می‌پذیرند، اما نحوه تلقی فیلسوفان تحلیلی از شهود با تلقی که فیلسوفان مسلمان از بداهت دارند، این گونه است که فیلسوفان مسلمان معمولاً بداهت را یک قرینه خطا ناپذیر تلقی می‌کنند، ولی فیلسوفان تحلیلی، شهود را یک قضیه خطاپذیر می‌دانند.
خصوصیت هشتم فلسفه تحلیلی جزئی‌نگری است. فلسفه تحلیلی کمتر به نظام کلی فلسفی می‌پردازد، گرچه برخی فیلسوفان تحلیلی در اواخر عمر حرفه‌ای خود گویا کارهای مختلفی انجام داده‌اند و جزئی شدن فلسفه تحلیلی شاید انتقاداتی به همراه خود داشته باشد اما گریزی هم نیست و لازمه پیشرفت است، البته راهکاری هم برای کاهش آسیب‌ها وجود دارد، مثلاً مطالعات بین رشته‌ای می‌تواند، آفت‌هایی که جزئی‌نگری دارد را کم کند.
جنبه دیگر از فلسفه تحلیلی، جنبه معرفت شناختی است، یعنی فیلسوفان تحلیلی نمی‌گویند که حاصل کار ما یک معرفت یقینی به واقعیت است و مؤلفه نهایی، اینکه فیلسوفان تحلیلی به سایر شاخه‌های دانش عصر توجه زیادی دارند و تعاملی دو سویه بین فلسفه تحلیلی از یک سو و ریاضیات و علوم تجربی از سوی دیگر وجود دارد. بنابراین این ۱۰ مورد بخشی از خصوصیات فیلسوفان تحلیلی است که قالب فیلسوفان تحلیلی برخی از این مشخصات را دارند، اما بسیاری از خصوصیات در فیلسوفان قدیمی قابل مشاهده است، البته تفاوتی از حیث روش وجود دارد مثلاً این که فیلسوفان تحلیلی دقت و تحلیل و استدلال را با عمق بیشتری دنبال می‌کنند و دلیلش هم این است که ابزار دقیق‌تر مثل منطق در اختیار دارند، اما در اصل کار خیلی به هم شبیه هستند.
شاخه‌های فلسفه تحلیلی شامل فلسفه زبان، فلسفه معرفت، فلسفه اخلاق و هنر و ... است و همه شاخه‌هایی هستند که درون فلسفه تحلیلی قرار دارند. فلسفه تحلیلی از زمان تولد تا کنون ادوار متفاوتی را طی کرده که در ادوار مختلف تفاوت‌های زیادی هم از حیث روش و مسائل وجود دارد، اما در برخی ادوار میانی فلسفه تحلیلی به معنایی می‌توان گفت که متافیزیک و بخش‌هایی از فلسفه سنتی به محاق رفته و این بخاطر دیدگاهی بوده که درباره معناداری داشتند و معتقد بودند که بسیاری از مسائل سنتی فلسفه بویژه متافیزیک ناشی از کاربرد نادرست زبان است که اگر زبان را دقیق و صحیح بکار ببرید بسیاری از مسائل فلسفی منحل خواهد شد، لذا کار فیلسوف هم بیشتر متمرکز بر زبان است. از اواسط قرن بیستم با کنار رفتن این دیدگاه‌ها متافیزیک با قدرت به صحنه برمی‌گردد و بسیار رشد می‌کند و در حال حاضر متافیزیک یکی از بالنده‌ترین قسمت‌های فلسفه تحلیلی محسوب می‌شود.
نسبتی که بین فلسفه تحلیلی و فلسفه اسلامی هست، مثل خویشاوندی است و این نسبت نزدیک از چهار جنبه قابل بررسی است. دلیل نخست، جنبه تاریخی این قضیه است، جنبه دوم روحیه رئالیستی است به این معنا که در هردو تصور بر این است که مسائل فلسفی نسبت به تاریخ فلسفه اهمیت بیشتری دارد و جنبه سوم مشابهت در روش است، البته در عین مشابهت در روش، تفاوت‌هایی هم وجود دارد، مثلاً در مورد بداهت، فیلسوفان دینی درمورد آنچه بدیهی است، حرفی برای گفتن ندارند، اما فیلسوفان تحلیلی معتقدند بداهت تضمینی برای یقین نیست. چهارمین شباهتی که وجود دارد، شباهت در مسائل است یعنی درباره مسائل مشابه بحث می‌کنند.

مسئله فرهنگ

هفتمین نشست از سلسله نشست‌های «مسئله فرهنگ» در سرای اهل قلم برگزار شد.
سیدمصطفی محقق‌داماد استاد حقوق دانشگاه شهید بهشتی عنوان داشت: تا پیش از ملاصدرا معتقد بودند که نفس آدمی دانش و صور و علم را می‌پذیرد ولی نفس خود مشخصا نفس است. علم صورتی است که شخص در ذهنش تصور می‌کند و به وسیله نفس حتی تا قوه خیال هم کشیده می‌شود. تئوری ملاصدرا درباره نفس می‌گوید که علم و آگاهی یک صورت نیست که در یک اتاق جای بگیرد و منجر به رسیدن به آگاهی شود.

نفس آدمی وجودی بالقوه است و با آگاهی رشد می‌کند و به رشد و تعالی می‌رسد. آگاهی تعالی نفس آدمی است. درواقع حرف ملاصدرا این است که معقول به ذات که عین آگاهی است با نفس متحد می‌شود و با دانش و آگاهی هم رشد می‌کند. یعنی رشد بیشتر آگاهی رشد بیشتر نفس است و رشد بیشتر نفس یعنی داشتن آگاهی بیشتر.
به‌نظر می‌رسد فرهنگ یک ملت رشد فکری آن ملت است و معلومات و آداب و رسوم و اخلاق و ادب اجتماعی آحاد مردم است که فرهنگ را می‌سازد. اگر جامعه همچون نفس یک موجود زنده باشد، با فرهنگش رشد می‌کند یا افول. رشد اجتماعی و فرهنگی رشد یک ملت است. درواقع آداب و رسوم و اخلاق اجتماعی برای یک جامعه موجب تشکیل فرهنگ می‌شوند و این فرهنگ می‌تواند ابزاری برای رشد باشد. اگر جامعه‌ای از نظر معرفت و اخلاق رشد کند یعنی فرهنگش رشد کرده است.
تعالی فرهنگی بر اساس ادب به معنای عام کلمه یعنی ادبیات، دانش و اخلاق و این‌ها معیارها و ملاک‌های ارزیابی فرهنگ یک جامعه هستند. سوال اینجاست که چرا ما در قرون چهارم و پنجم هجری جامعه‌ای با فرهنگ دارای بوعلی و فارابی و زکریا و خواجه‌طوسی و علامه حلی هستیم و بعد از این دو قرن پربار به سکون و افول می‌رسیم؟ راز این چرایی آزادی تفکر و بیان و قلم در این دو قرن است و اینکه کسی زبان‌ها را نبرید و قلم‌ها را نشکست پس موجبات رشد و تعالی فرهنگی هم فراهم شد. حالا اساسا این آزادی چه‌طور فراهم بوده و چرا در دوره‌های دیگر شاهد این آزادی نبوده‌ایم؟ ریشه مسئله همان قدرت‌ها و حاکمیت‌ها هستند که اگر عادل و مشروع باشند جامعه رشد و تعالی پیدا می‌کند و اگر طاغوتی باشند جامعه رو به تنزل عقب می‌رود.

رضا داوری‌اردکانی استاد فلسفه دانشگاه تهران یادآور شد: من از موضع تاریخی به مسئله فرهنگ نگاه می‌کنم. اساسا زندگی ۲ معنا و صورت دارد؛ یکی معنا و صورت زیست‌شناختی و حیاتی که تولد و بلوغ و مرگ دارد و دیگر صورتی که درست در مقابل فنای زندگی اول و سازنده است؛ یعنی زندگی با زبان و تفکر و خلق. آدمی زبان دارد و تاریخ را می‌سازد و بنیادگذار است؛ آن هم با اختیار، درواقع انسان می‌داند که محدودیت زمانی برای زندگی دارد و می‌خواهد به واسطه فرهنگ این محدودیت را بشکند و جاودانه شود.
هیچ بشری را از ابتدای خلقت نمی‌شناسیم که آداب و اعتقاد نداشته باشد و تشخیص بد و خوب را ندارد. حالا ممکن است معیارهای بد و خوب در دوره‌های مختلف تاریخی متفاوت باشد. اختیار و آزادی مقولاتی مربوط به دوره جدید نیستند و از ازل آدمی با آزادی و اختیاز انتخاب کرده و ساخته است.

می‌توان گفت زندگی و معاش گذری است برای رسیدن به فرهنگ و هیچ‌وقت و هیچ‌کجا فرهنگ و علم و معرفت برای معاش نبوده‌اند. هرچند در دوره جدید اتقاقات عجیبی افتاده و باعث شده فرهنگ هم در خدمت معاش دربیاید. این یعنی فرهنگ تا سطح روزمره پایین آمده یاشید زندگی تا سطح فرهنگ بالا رفته است.
به جز دوره جدید فرهنگ‌ها منجر به شکل‌گیری تمدن نشده‌اند و این یعنی ارتباط فرهنگ و زندگی خیلی زمینی‌تر و روزمره‌تر شده و حتی شعر و داستان و رمان هم به مسائل انسانی و سیاست و جامعه می‌پردازد. اومانیست‌ها بی‌دین نبوده‌اند اما دین را به فرهنگ تبدیل کرده‌اند و تفسیری از دیانت و مسیحیت ارائه می‌کنند که با اخلاق و عقل گره می‌خورد. توماس مور اروپا را سکولار نکرده بلکه او اروپای سکولار را پیش‌بینی کرده است. فرهنگ‌سازی با اختیار محقق می‌شود و نه با جبر و مامویت جهان جدید هم این است که تمدن‌ساز باشد.
ما فرهنگ اروپا را تنها گوش داده‌ایم و آموخته‌ایم اما به جان وارد نکرده‌ایم. ما یادمان می‌رود که نهج‌البلاغه تنها کتاب دینی نیست و کتاب تفکر هم هست. علمی که به جان نرسد فقط مصرف و خرج می‌شود و به تصوف و عمل نمی‌رسد و معرفت و فرهنگ به دنبال نمی‌آورد. ما نیاز داریم گذشته و فرهنگ خودمان را درک کنیم، نه با شرق‌شناسی غربی و از عینک آن‌ها. اگر ارتباط خودمان با غرب و مدرنیته را دست درک کنیم شاید داستان طور دیگری پیش برود. اگر در درک فلسفه و فرهنگ و علم مجتهد شویم راه تعالی هم برایمان باز می‌شود. نمی‌خواهم و نمی‌پسندم نسبت به این مسائل جواب نیست و تاریخ حرکت خودش را می‌کند. ما اگر می‌خواهیم تمدن اسلامی بسازیم باید توانایی و اختیار پیدا کنیم.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه