کتاب «اگر خورشید بمیرد»؛ رمانی از تجربه یک زندگی متفاوت در جهانی نو

کتاب «اگر خورشید بمیرد»؛ رمانی از تجربه یک زندگی متفاوت در جهانی نو

کتاب «اگر خورشید بمیرد» دفترچه خاطرات یک سال زندگی «اوریانا فالاچی» نویسنده و روزنامه‌نگار ایتالیایی در جهان و زمانی دیگر را «عاطفه نریمان» به فارسی برگردانده است.

کتاب «اگر خورشید بمیرد» دفترچه خاطرات یک سال زندگی فالاچی در جهان و زمانی دیگر است؛ زمان بیماران تکنولوژی، زمان پیشرفت و امید به گشودن مرزهای جدید، مرزهای آسمان. زندگی در میان انسان‌هایی که شغلشان تسخیر فضا و فتح آینده است برای کمک به توسعه تکنولوژی و ارزش بخشیدن به جنبه سیاسی رقابت فضایی بین قدرت‌هایی مانند ایالات متحده آمریکا و روسیه. اما با نزدیک شدن به آن‌ها، لایه‌های زیرین روحشان را چنان عمیق می‌خواند و می‌شناسد که غبطه‌ها، حس‌های درونی و قدرتی را که می‌خواستند به معرض نمایش بگذارند، کشف کرده و به ما نشان می‌دهد.

شاید این خارق‌العاده‌ترین، صادقانه‌ترین و ظریف‌ترین کتابی باشد که درباره فضانوردان، این قهرمانان جدید، همه چیز را می گوید؛ شخصیت، سبک زندگی، خانواده، روحیه رقابت‌جویی، یأس‌ها، کنجکاوی‌ها و ترس‌هایشان را…

خاطرات یک عدم تفاهم میان پدر و دختر

این کتاب، خاطرات یک عدم تفاهم سرشار از عشق بین نویسنده و پدرش است. برقراری سخت ارتباط میان دو جهان، یکی از آن کسی که با اعتماد به آینده می‌نگرد و می‌خواهد به سوی ستاره‌ها پرواز کند و دیگری دنیای کسی که ترجیح می‌دهد ریشه‌اش را در سنت‌ها و در طبیعتی که می‌شناسد، نگه دارد و آلوده کارهای خطرناک و بیهوده نشود.

از یک سو کودکی را می بینیم که ستاره‌ها و سیاره‌ها را باور دارد، از سوی دیگر بزرگسالی که اعتقادش به زمین است. اما فالاچی کودک دائما در شک است که نکند حق با آن شکارچی باشد که این قدر به زمین و دشت‌ها وابسته است. او که با لهجه تسکانی‌اش مرتب تکرار می‌کند:«رفتن به ماه به چه دردی می خورد؟ آدم‌ها همیشه همان مشکلات را خواهند داشت، چه روی کره زمین چه روی ماه. همیشه بیمار و همیشه بدجنس خواهند بود، چه روی زمین چه در ماه.»

هر انکار قاطع پدر یک درد است،‌ بنابراین هر صفحه‌ای که برای متقاعد کردن او نوشته شده در واقع برای دادن اطمینان خاطر به خودش و این که حق با خودش است، نوشته شده تا ایمانش به آن پیشرفت را از دست ندهد؛ پیشرفتی که در طول سفر بین کالیفرنیا و فلوریدا، بین تگزاس و نیویورک، پیش رویش نمایان می شود.

وقتی تکنولوژی نویسنده را هم می‌ترساند

شیوه جذاب او در کشف نکات مربوط به موضوع – سفر به فضا – و شخصیت‌ها چنان کامل و عالی است که اجازه تفسیر روح آن زمان را به خواننده می‌دهد. صحبت از توانایی انجام امری خارق‌العاده است؛ پیشرفت برای فتح سیاره‌هایی دیگر. این قدرت انسان و علم، شگفت انگیز و تحسین برانگیز است. اما فکر تسخیر فضا – همان طور که از نام کتاب برمی‌آید – ریشه در یک ترس دارد: ترس از این که روزی فرا برسد که جهان ما و خورشید ما بمیرند. درباره وضعیت سلامتی و مرگ زمین بحث می‌شود، اما هیچ کس به این نمی‌اندیشد که شاید به جای تسخیر فضا راهی برای نجات زمین و تغییر رفتار بشر وجود داشته باشد. می‌بینیم که علی‌رغم تلاش اوریانا برای متقاعد کردن پدرش که عاشق جنگل‌ها است، این تکنولوژی خود او را هم می‌ترساند؛ غذاهای آبگیری شده، رادیو و تلویزیون‌هایی که به صورت خودکار روشن می‌شوند، متل‌هایی با اتاق‌های کاملا شبیه به هم، حسابگرهای الکترونیکی و ربات‌ها، اجبار به استفاده از اتومبیل، عجیب و غریب بودن پیاده روی در خیابان‌های لس آنجلس و هیوستون و ...

او از طرفی این انسانی که جهان آینده را می سازد، تحسین می‌کند و از طرفی دیگر این ترس‌ها را دارد. به ماشین‌های آینده اعتماد دارد اما این مانع از طرح پرسش‌هایش نمی شود. فالاچی در مقابل کامپیوترهای غول پیکر و آن مغزهای الکترونیکی که فضایی عظیم اشغال می‌کنند و در نیم دقیقه به حجمی از سؤالات پاسخ می‌دهند که پنج هزار ریاضیدان، باهم و در طی سی سال قادر به جوابگویی به آن‌ها نخواهند بود، از خود می‌پرسد: چرا از این مغزها برای ذخیره و نجات تمام علوم و دانسته‌های کتابخانه ملی واشنگتن که احتمال تخریب و آتش سوزی دارد، استفاده نشود؟ یا برای طبقه‌بندی آثار کامل دانته، هومر، شکسپیر و… به جای این که فقط حاوی دستورالعمل‌های فیزیک و برنامه‌های موشک‌ها باشند؟!!

داستان کسی که باید بین گذشته و آینده انتخاب کند

آن چه این کتاب را فوق العاده می کند، ظرافت و عمقی است که در نوشتن آن به کار رفته است که در جای جای کتاب جاری است. مسائلی عمیق، پیچیده و قابل تأمل و تفکر گاه از زبان فالاچی نویسنده و گاه از زبان اوریانای کودک به زبانی ساده بیان می‌شوند. آن روح کاوشگری و روشنگری با شیوه روزنامه نگاری یکی شده و سعی در شفاف سازی تمام جوانب «سفر به فضا» به گونه‌ای ژرف دارد.

فالاچی پس از آن که خود شاهد پرواز موشک شده، دیگر آن شک دائمی را ندارد و انتخاب خود را کرده است؛ به پدر خواهد گفت که اشتباه می‌کند، که باید به آن بالا رفت، حالا به هر قیمتی که شده؛ یک درخت، هزار درخت، یا تمام درختانی که به ما زندگی بخشیده اند.

خود اوریانا در یکی از مصاحبه هایش این چنین توضیح می دهد «کتاب اگر خورشید بمیرد، یک داستان عاشقانه است. داستان انتخاب یک روش زندگی، داستان کسی که باید بین گذشته و آینده انتخاب کند، بین پدرش و بیگانه‌ها، بین تمدنی که در آن به دنیا آمده و تمدن متفاوت و ناشناخته‌ای که خواهد آمد. انتخابی بس دشوارتر از انتخاب همسر. همین طور یک اثر درام است. خاطرات کسی که یک سال از زندگی اش غرق در آینده است، با واقعیت تازه‌ای در ارتباط است، واقعیتی غیرقابل تصور و ترسناک. ترسناک؛ چرا که ریشه‌های او در گذشته اند، ریشه‌هایی که نمادشان پدر است همو که مخاطب همیشه ساکت تمام بحث‌های کتاب است.»

کتاب «اگر خورشید بمیرد» اثر «اوریانا فالاچی» روزنامه نگار و نویسنده ایتالیایی را «عاطفه نریمان» به فارسی برگردانده است. این کتاب در ۶۱۵ صفحه در انتشارات نگاه منتشر شده و در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه