گفتار عاشورا در یک مقاله

گفتار عاشورا در یک مقاله

این کتاب مجموعه چند سخنرانی از حضرات آیات و حجج اسلام، آقایان: دکتر محمدابراهیم آیتی، شهید سید محمد حسینی بهشتی، شهید مرتضی مطهری و سید محمود طالقانی است که در دهه محرم سال 1382 ق . ایراد شد و در همان سال (برابر با 1341 ش) توسط شرکت سهامی انتشار، منتشر گردید.

با نظر به دقت، عمق و اهمیّت این سخنرانی ها؛ خلاصه آن ـ براساس نظم کتاب مذکور ـ تقدیم می شود:

(سخنرانی حجة الاسلام دکتر محمدابراهیم آیتی)

1. موجبات قیام امام حسین علیه السلام یکباره و دفعی فراهم نشد، بلکه دست کم از سی سال قبل ـ یعنی از حدود سال 29 و 30 هجری ـ مقدمات آن فراهم گردید.

2. عثمان دوازده سال خلافت کرد و در شش ساله دوم حکومتش، وضع حکومت اسلامی به طور کلی تغییر کرد و تبدیل به حکومت پادشاهی شد و تأمین رضای شخصی خلیفه، بر همه چیز حتی احکام الهی مقدم گردید. پاسداران حقیقت مثل عماربن یاسر و ابوذرغفاری به خاطر دفاع از حدود الهی، کتک خوردند و یا تبعید شدند.

3. در حکومت عثمان، بسیاری از مسلمانان دیروز، دنیا پرست شدند و فساد مالی در زندگی آنان رخنه کرد. کسانی مانند زبیر، طلحه، سعدبن ابی وقّاص، زین بن ثابت، یعلی بن امیه (منیه) و... در این منجلاب گرفتار شدند. زمانی که عثمان کشته شد از او 150 هزار دینار طلا و یک میلیون درهم پول نقد و املاکی به ارزش صدهزار دینار طلا و اسب ها و شترانی بسیار باقی ماند! وقتی عبدالرحمن بن عوف مُرد، چهار زن داشت و به هرکدام32 1 مالش به ارث رسید که برای هریک، عبارت از 84 هزار دینار طلا بود!

4. زمانی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به خلافت برگزیده شد با این طمع ها و عادات پلید و ثروت اندوزی های حرام به مبارزه برخاست و فرمود: نه تنها اجازه نمی دهم چنین کارهای غیرقانونی در این زمان ادامه یابد، بلکه آنچه را که قبلاً به ناروا اندوخته اید، از شما بازپس می گیرم و به بیت المال مسلمین باز می گردانم.

5. امام حسن مجتبی علیه السلام برای حفظ اسلام و جلوگیری از سوء استفاده دولت روم شرقی از اختلافات داخلیِ مسلمین، با معاویه صلح کرد اما هرگز تسلیم معاویه نشد و یکی از موادّ قرار داد صلح را چنین قرارداد که هرگز او را امیرالمؤمنین نشمارد.

6. یکی از خوارج به نام فروة بن نوفل بعد از صلح امام حسن علیه السلام سر به شورش گذاشت و به همراه پانصد نفر برای جنگ با معاویه به نخیله کوفه رفت. معاویه از امام مجتبی علیه السلام درخواست کرد که با فروه بجنگد. امام حسن مجتبی علیه السلام در جواب نوشت:

«لَوْ آثَرْتُ اَنْ اُقاتِلَ اَحَداً مِنْ اَهلِ الْقِبلَةِ لَبَدَأْتُ بِقِتالِکَ فَاِنّی تَرَکْتُکَ لِصَلاحِ الاُمَّةِ وَ حِقْنِ دَمائِها.»

ای معاویه! اگر من می خواستم با کسی از اهل قبله بجنگم، نخست با تو می جنگیدم؛ چون من تو را برای صلاح امت اسلامی و حفظ خون مسلمانان واگذاشتم.

7. امام حسین علیه السلام در ده سالی که بعد از شهادت امام مجتبی علیه السلام ، معاصر معاویه بود (سال های 50 تا 60 هجری) با او جنگ مسلّحانه نمی کرد اما هرگز او را تأیید نمی کرد؛ بلکه تخطئه نیز می کرد. از جمله شواهد این مطلب، نامه ای است که امام حسین علیه السلام خطاب به معاویه نوشته و در آن، او و یارانش را اعوان شیطان رجیم شمرده است:

«... ما اَردتُ حرباً و لاخلافاً، و انّی لأخشی اللّه فی ترک ذلک، منک و من حزبک القاسطین المحلّین حزب الظّالم و اعوان الشیطان الرجیم. اَلَسْتَ قاتِلَ حُجْرٍ و اَصحابِهِ العابدین الُمخْبِتینَ الذین کانوا یستفظعون البدعَ و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر فَقَتَلْتَهُمْ ظُلْماً وَ عُدواناً من بعد ما اَعطیتهم المواثیق الغلیظة و العهود المؤکّدة جرأة علی اللّه و استخفافاً بعهده! اَوَلَسْتَ بقاتل عمروبن الحَمِق الذی اَخلقت و اَبلت وَجْهَهُ العبادةُ فَقَتَلْتَهُ من بعد ما اَعطیته من العهود ما لوفهمته العصم نَزَلَتْ من شعف الجبال. اَوَلَسْتَ المدّعیَ زیاداً فی الاسلام... سبحان اللّه یا معاویة لکأنّک لستَ من هذه الاُمّة و لَیْسُوا منک. اَوَلَسْتَ قاتِلَ الحضرمی الذی کتب الیک فیه زیاد انّه علی دین علیّ کرّم اللّه وجهه و دین علیٍّ هودین ابن عمّه صلی الله علیه و آله وسلم الذی أجلسک مجلسک الذی انت فیه...

و قلت فیما قلت لاترد هذه الامّة فی فتنة و انّی لا اعلم لها فتنة اعظم من امارتک علیها. و قلت فیما قلت انظر لنفسک و لدینک و لامّة محمد صلی الله علیه و آله وسلم و انّی و اللّه ما اعرف افضل من جهادک فاِنْ افعل فانّه قربَةٌ الی ربّی و ان لم افعله فاستغفراللّه لدینی و اسأله التوفیق لما یحبّ و یرضی... واتّق اللّه یا معاویه و اعلم انّ للّه کتاباً لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الاّ أحصاها و اعلم اللّه لیس بناسٍ لک قتلک بالظنّة و أخذک بالتّهمة و امارتک صبیّاً یشرب الشراب بلعب بالکلاب ما اراک الاّ و قد اوبقت نفسک و اهلکت دینک و اضعت الرعیّة والسلام.»

(الامامة و السیاسة، ابن قتیبة، ج 1، ص 204 ـ 202).

8. امام حسین علیه السلام با بررسی مقدمات و زمینه هایی که حدّاقل از سی سال پیش فراهم شده بود، چنین تشخیص داد که انحراف امت اسلامی در اثر انحراف دستگاه حکومت، به حدّی شدید شده است که با سخنرانی و موعظه و کتاب و... قابل علاج نیست و جز با یک قیام عمیق و نهضت خونین، نمی توان درمان کرد.

9. امام حسین علیه السلام در نامه ای که به برادرش محمد حنفیه نوشته، علت قیامش را به روشنی بیان کرده است:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم هذا ما اَوْصی بِهِ الحسینُ بنُ علیِّبنِ ابیطالبٍ الی أَخیهِ محمدٍ المعروفِ بِابنِ الحَنَفِیَّةِ انَّ الحسینَ یَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شریکَ لهُ و اَنَّ محمداً عَبدُهُ و رَسُولُهُ جاءَ بِالْحَقِّ مِن عِندِ الحَقِّ و اَنَّ الجَنّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللّه یَبْعَثُ مَنْ فیِ القُبُورِ وَ اِنّی لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً و لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالماً وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فیاُمَّةِ جَدّی صلی الله علیه و آله وسلم اُریدُ اَنْ آمُرَ بِالمَعروفِ وَ اَنْهی عَنِ المُنکَرِ فَمَنْ قَبِلَ بِقَبُول الحَقِّ فَاللّهُ اَوْلی بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هذا اَصْبِرْ حَتّی یَقْضِیَ اللّهُ بَینی و بَینَ القَومِ بِالحَقِّ وَ هُوَ خَیرُ الحاکمینَ وَ هذِهِ وَصِیَّتی یا اَخی اِلَیکَ وَ ما تَوْفیقی الاّ بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ اِلَیه اُنیبُ.»

این نامه آشکار می سازد که فساد اجتماعی خطرناکی در آن زمان در بین مسلمین پدید آمده بود که جز با قیام شدید و تند و خونین، اصلاح نمی شد و آن هم از دست کسی جز حسین علیه السلام بر نمی آمد.

10. در حالی که مسلم بن عقیل (نماینده مخصوص حضرت سیدالشهداء علیه السلام ) از کوفه گزارش داده بود که «اوضاع مساعد است و مردم جز امامت ترا نمی خواهند و هرچه زودتر بشتاب و بیا!» در این اوضاع به ظاهر مناسب و رضایت بخش، امام حسین علیه السلام خطبه معروف «خُطَّ الموتُ علی وُلد آدَمَ مَخَطَّ القِلادَةِ علی جیدِ الفَتاةِ...» را ایراد کرد (احتمالاً در روز هفتم ذی الحجّه سال 60 هجری در مسجد الحرام و در میان مردم)، در این خطبه از جمله چنین دارد که «رِضَی اللّهِ رِضانا اَهْلَ البیتِ نَصْبِرُ عَلی بَلائِهِ وَ یُوَفّینا اَجْرَ الصّابرین... مَنْ کانَ باذِلاً فینا مُهْجَتَهُ وَ مَوطِناً عَلی لِقاءِ اللّه نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ...» می فرماید: هرکسی که حاضر است خونش را ببخشد و نفسش را آماده لقاء اللّه کرده است، پس باید با ما بیاید که من سپیده دم عازمم ان شاء اللّه.

گر مرد رهی میان خون باید رفت از پای فتاده سرنگون باید رفت
(سخنرانی شهید آیة اللّه دکتر سید محمد حسینی بهشتی)

11. مبارزه پیروز، شرائط و سُننی دارد که باید آن را شناخت و در صحنه عمل به کار بست. مبارزه باید هدفی روشن و عالی داشته باشد. هدفی که ارزش دارد همه انسان ها متوجه آن شوند رضای خداست. در مبارزه، عمل، استقامت و صبر لازم است. «انّ الذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة الاّ تخافوا و لا تحزنوا و ابشرهم بالجنّة التی کنتم توعدون نحن اولیاءکم فی الحیوة الدنیا و فی الآخرة و لکم فیها ما تشتهی انفسکم و لکم فیها ما تدّعون»

روش و تاکتیک صحیح برای مبارزه را باید شناخت و مخصوصاً سنخیّت بین روش و هدف اهمیّت بسیار دارد. برخی از مبارزات شکست می خورد به دلیل آن که روش آن با هدفش هیچ تناسبی ندارد.

12. هدف امام حسین علیه السلام حکومت نیست بلکه اعلای کلمه حقّ است و البته اگر قدرت به دست آمد، آن را در راهی که خدا می پسندد، هدایت خواهد کرد.

13. کادر اصلی قیام امام حسین علیه السلام مانند مسلم بن عقیل و قیس بن مُسَهّر مردانی کار آزموده، هدفدار، تشکیلاتی، دارای صبر و اراده قویّ و مطیع رهبر بودند.

14. امام حسین علیه السلام هرگز جنگ را آغاز نکرد و به یارانش نیز اجازه شروع مبارزه نداد تا آن که دشمن جنگ افروزی کرد. این امر برای آن بود که همه بدانند او برای دفاع از اسلام قیام می کند همان طور که جنگ های رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دفاعی بود. امام حسین علیه السلام قبل از جنگ؛ اتمام حجّت کرد یعنی به مردم آگاهی داد و وضعیت دو سپاه را معیّن کرد تا تکلیف شرعی روشن شود و عذر و بهانه ها قطع گردد. سیدالشهداء علیه السلام پرسید: ای مردم! با کدام دلیلِ خدا پسند می خواهید با من بجنگید؟!

15. نتیجه سخن و تحلیل ما چنین می شود که: مبارزه در زندگی، امری است اجتناب ناپذیر و شیرین ترین مبارزه، جنگ به نفع حقّ و بر ضدّ باطل است. مبارزه پیروز، سنّتی دارد و آن، هدف روشن و قابل اعتماد و عالی و استقامت و فداکاری است. آری! «یا ایها الذین آمنوا ان تنصروا اللّه ینصرکم و یثبّت اقدامکم و اخری تحبّونها نصر من اللّه و فتحٌ قریبٌ و بشّرالمؤمنین».

(سخنرانی استاد شهید آیة اللّه مرتضی مطهری)

16. اسلام خطبای بسیار زبردستی تربیت کرده است؛ از جمله سیدجمال الدین اسدآبادی که علاوه بر کمالات دیگر، خطیب ورزیده ای بود که به عنوان مثال خطابه هایش چنان مردم مصر را دگرگون می کرد که می گریستند و بدین گونه آنان را بیدار می کرد و به قرآن فرا می خواند.

17. اساساً اسلام فنّ شعر، خطابه و نویسندگی را ترقّی و تعالی بخشید. قرآن کریم خود نمونه اعلای بیان و اوج فصاحت و بلاغت است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین علی علیه السلام شایسته ترین و نکته سنج ترین خطیب بودند. این امر با مقایسه با خطابه های عصر جاهلی آشکار می شود.

18. در نماز جمعه، خطابه و سخنرانی جزء متن دین و یکی از فرایض است.

19. در وسائل الشیعه از علل الشرایع و عیون اخبار الرضا علیه السلام ، فضل بن شاذان نیشابوری نقل می کند که امام رضا علیه السلام فرمود:

«انّما جعلت الخطبة یوم الجمعة لانّ الجمعة مشهد عامٌّ فاراد ان یکون للامیر سببٌ الی موعظتهم و ترغیبهم فی الطاعة و ترهیبهم من المعصیة و توقیفهم علی ما اراد من مصلحة دینهم ودنیاهم و یخبرهم بما یرد علیهم من الآفاق من الاحوال التی فیها المضرّةُ و المنفعة و انما جعلت خطبتین لیکون واحدة للثّناء علی اللّه و التحمید و التقدیس للّه عزّوجلّ و الاخری للحوائج و الأعذار و الأنذار و الدعاء لما یرید ان یُعْلِمَهُم من اَمره و نهیه و مافیه الصلاح و الفساد.»

20. در نهج البلاغه انواع خطابه های حماسی و دینی و سیاسی هست. شیخ محمد عبده ـ مفتی بزرگ مصر ـ شرح مختصری دارد بر نهج البلاغه. در مقدمه آن شرح، ابراز شگفتی می کند و می گوید:

در برخی از خطبه های نهج البلاغه با واعظی چیره دست روبه رو هستیم که دل ها را نرم می کند و لطافت و صفا می بخشد، در برخی دیگر با خطیبی برجسته مواجه می شویم که مسائل اجتماعی و سیاسی و مصالح عمومی را بیان می کند و شور و شعور می آفریند و در مواردی دیگر فرشته ای را می بینیم که از اوج ملکوت دست دراز کرده و می خواهد مردم را به سوی آسمان بالا بکشاند.

21. یکی از بلیغ ترین و فصیح ترین خطباء، حضرت سیدالشهداء علیه السلام است. خطابه های امام حسین علیه السلام نمونه ای است از خطابه های امیرالمؤمنین علی علیه السلام ؛ با همان روح و طراوت و حکمت و حلاوت. این خطابه ها به طور عمده در سفر مکه تا کربلا ایراد شده است. اوّلین خطابه که در مکه در هنگام عزیمت به کربلا ایراد شد، خطبه معروف «خُطَّ الموتُ علی وُلدآدم...» است.

22. یکی از مسلّمات مذهب شیعه، آن است که عزاداری برای سیّدالشّهدا علیهاالسلام ثواب و فضیلت بسیار دارد و امامان معصوم علیهم السلام توصیه اکید کرده اند که مجالس عزاداری و بکاء و ابکاء و تَباکی برای شهادت اباعبداللّه علیه السلام برقرار شود. چرا چنین سفارش و دستوری صادر شده است؟

زیرا آن بزرگواران خواستند مکتب حسین علیه السلام یعنی مکتب مبارزه با ظلم و فساد، برای همیشه در جهان زنده و سازنده باشد و این مشعل فروزان تا ابد نورافشانی کند.

23. در تحلیل علّت قیام امام حسین علیه السلام باید سنجیده سخن گفت و گرنه، ممکن است باعث جرأت بر گناه شود؛ همان طور که مسأله فدای مسیحیان چنین پیامد سوئی دارد. مرجئه گروهی بودند که اعتقاد داشتند که ایمان و اعتقاد، کافی است و عمل، در سعادت انسان اثری ندارد. جناب زید بن علی بن الحسین علیهماالسلام در باره این گروه فرمود: «هؤُلاء أَطْمَعُوا الفُسّاقَ فی عفوِاللّهِ»؛ یعنی اینان کاری کردند که فاسقان، به طمع عفو الهی، در فسق و فجور جری شدند!

بنابر عقیده شیعه، هم ایمان لازم است هم عمل. به تعبیر قرآن کریم: «والعصر انّ الانسان لفی خسر الاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصبر».

24. تحلیل صحیح در مورد علت قیام سیدالشهداء علیه السلام این است که او برای حفظ دین و دفاع از اسلام مبارزه کرد. جنگ، برای زنده کردن حق و میراندن باطل بود. امام حسین علیه السلام خود در یکی از خطبه های بین راه، به اصحابش فرمود:

«اَلاتَرَوْنَ اَنَّ الحَقَّ لایُعْمَلُ وَ اَنَّ الباطِلَ لایُتَناهی عَنْهُ لِیَرْغَبْ المُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللّهِ مُحِقّاً؛ آیا نمی بینید که به حق رفتار نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد؟ پس مؤمن در چنین اوضاعی باید آماده شهادت شود و لقاء اللّه را ترجیح دهد.»

25. شاعرانی شجاع مثل کمیت اسدی، دعبل خزاعی و ابوفراس حمدانی، به سفارش امامان شیعه علیهم السلام عمل کردند و اشعاری حماسی درباره قیام امام حسین علیه السلام سرودند که مکتب سیّدالشّهداء را زنده کردند و برای بنی امیه کوبنده تر و خطرناک تر از چند سپاه بود و تاریکی ها را درید و بیداری آفرید و منافقان را رسوا کرد.

26. متوکّل زیارت امام حسین علیه السلام را ممنوع کرد و به قبر مبارک امام، آب بست تا محو شود! این دستور صرفاً به دلیل عقده روحی و شخصی نبود؛ بلکه نام و یاد و عزاداری حسین علیه السلام مردم را زنده کرده و روحیّه آزادی خواهی و ظلم ستیزی در آنان شکوفا شده بود و طبیعی است که حاکمی ستمگر و فاسقی چون متوکّل، از این امر بترسد و احساس خطر کند.

27. همان طور که محدّث نوری در کتاب لؤلؤ و مرجان، به خوبی توضیح داده است؛ برپاکنندگان عزاداری امام حسین علیه السلام (روضه خوانان، مرثیه سرایان و...) باید هم اخلاص داشته باشند و هم صدق. علاوه بر این، نباید از جهالت و غرور بی جای مردم برای رواج دین استفاده کرد. مثلاً «داستان آن نصرانی گنه کار که غبار زوّار حسین علیه السلام بر روی لباسش نشست و به همین دلیل، برات آزادی از آتش گرفت!» قطعاً افسانه و دروغ است.

28. امروز خطر صهیونیزم از کمونیزم مهم تر است. زیرا کمونیزم، کفر صریح است و دشمنی خود را آشکار می کند اما صهیونیزم، نفاق (کفرپنهان) است و بساط جاسوسی و تفرقه افکنی خود را در تمام کشورهای اسلامی گسترده است. این، وظیفه خطبا و اهل منبر است که خطر صهیونیزم را برای مردم شرح دهند.

د ـ جهاد و شهادت
(سخنرانی آیة اللّه سید محمود طالقانی)

29. دفاع، امری فطری و طبیعی است و خدای تعالی در انسان، حیوان و حتی گیاهان قوّه دفاعی آفریده است. این نیرو لازم است تا تجاوزگران نتوانند تعدّی کنند. به قول نظامی گنجوی:

تا چند چو یخ فسرده بودن چون موش در آب مرده بودن
زبونی آرد
خواری، خلل درونی آرد بیدادگری، می باش چو خار، حربه بر دوش تا خرمن گُل کِشی در آغوش
30. قوّه غضب که منشأ نیروی دفاعی در انسان است مانند قوّه شهوت و قوای دیگر؛ از بین رفتنی نیست، بلکه باید آن را تعدیل و هدایت کرد تا در جهت حقّ استفاده شود و این، همان «جهاد فی سبیل اللّه» است که اسلام بیان می کند.

31. جهاد فی سبیل اللّه، مبارزه در جهت خیر و صلاح عمومی جامعه بشری است؛ یعنی برای عدالت و نفی ظلم و آزادی و نفی طاغوت، البته قصد قربت به خدای تعالی لازم است و اگر کسی با کفّار بجنگد اما قصد قربت نداشته باشد؛ ثوابی ندارد و اگر کشته شود، شهید نیست و اجری هم ندارد. به همین دلیل باب جهاد در کتب فقهی در بخش عبادات مطرح شده است نه معاملات.

آری، «الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل اللّه و الذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیاء الشّیطان ان کید الشیّطان کان ضعیفاً».

32. رهبانیّتی که از نظر قرآن کریم، مذموم و بدعت است: «رهبانیةً ابتدعوها ما کتبناها علیهم»؛ فقط «ازدواج نکردن» نیست؛ بلکه «دفاع نکردن از حقّ و عدالت» نیز هست. به تعبیر قرآن کریم: «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنةٌ و یکون الدین للّه فاِن انتهوا فلاعدوان الاّ علی الظّالمین».

33. در صدر اسلام، وقتی آن مسلمان پابرهنه با فرمانده قوای امپراتوری ایران، مواجه شد و شنید که سرلشکر ایرانی می گوید: «شما گرسنه و برهنه اید و برای غنیمت و کشورگشایی آمده اید.» سربلند کرد و سخن پرمغزی گفت که در تاریخ می درخشد:

«بَعَثَنا [رِسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم [لِنُخْرِجَ الاُمَمَ مِنْ ذُلِّ الاَدیانِ اِلی عِزِّ الاسلامِ؛ پیامبر ما، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ما را برانگیخت تا ملل دنیا را از ذلّت قوانین بشری و دین های ساختگی خارج کنیم و به عزّت دین اسلام وارد سازیم».

34. امام سجاد علیه السلام به حجّ رفت؛ در آنجا مردی به نام «عباد بصری» گفت: «تَرَکْتَ الجِهادَ و صُعُوبَتَهُ و اَقْبَلْتَ عَلَی الحَجِّ و لینِهِ؛ کار سخت جهاد را واگذاشتی و به کار آسان حجّ روی آوردی؟!» بعد برای تأیید کلامش، آیه 111 سوره توبه را خوند: «انّ اللّه اشتری من المؤمنین انفسهم... فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به ذلک هوالفوز العظیم».

امام زین العابدین علیه السلام پاسخ داد: ادامه آیه را هم بخوان: «... التائبون العابدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود اللّه و بشّر المؤمنین»؛ اگر مردمی با چنین اوصاف و ویژگی ها جمع شوند، البته در آن زمان جهاد به همراه آنان، برتر و بالاتر از حجّ است.

35. «شهید» کسی است که حقّ را شهود کرده، حقّ و حقیقت را شناخته و برای قصد قربت ـ نه روی اشتباه و تحریک احساسات و شهوت و...ـ با دشمنان حقّ جنگیده و کشته شده است. پس هرکشته ای را نمی توان «شهید» نامید.

از پای تا سرت همه نور خدا شود گر در ره خدای، تو بی پا و سر شوی!
کاروان سیدالشهدا7 ملحق شد.

زهیر در روز عاشورا در حالی که از بدنش خون می ریخت، آمد و دست به شانه امام علیه السلام زد و عرض کرد: «یا اباعبداللّه! فَدَتْکَ نَفْسی هادیاً مهدیّاً...؛ جانم به فدایت! تو، مرا آزاد کردی و نور هدایت را در قلبم تاباندی...

ه ـ انگیزه قیام امام حسین علیه السلام
(سخنرانی حجة الاسلام دکتر ابراهیم آیتی)

37. زمینه و مقدمه قیام سیدالشهداء علیه السلام از نظر سیر تاریخی به واسطه قیام مردانی الهی مثل ابوذر غفاری آماده شد. او در برابر فساد حکومت عثمان، مردانه مبارزه کرد و به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت و رنج ها کشید و به مکانی دور افتاده به نام «ربذه» تبعید شد....

38. یکی دیگر از زمینه های تاریخی قیام امام حسین علیه السلام ؛ نهضت حجربن عدی و یارانش بود که در برابر انحراف و فساد معاویه ایستادند و زندان و تبعید را به جان خریدند و به سعادت شهادت رسیدند. یکی از یاران بزرگوار حجربن عدی، عبدالرحمن بن حسان عنزی بود که دلاورانه در حضور امام جائر ـ معاویه ـ کلام حقّ را آشکارا بیان کرد و به دستور آن ملعون، به بدترین صورت، کشته شد؛ یعنی ابن زیاد او را زنده به گور کرد!

39. این تحلیل، بسیار سست و نارواست که برخی گفته اند: «امام حسین علیه السلام چون می دانست که به هرحال کشته می شود، تن به کشته شدن داد.» این تحلیل، ذلیلانه است و ذلّت با سیّدالشّهداء؟! هرگز!: «هیهات منّاالذّلّة». تحلیل درست آن است که اگر ـ به فرض محال و نعوذ باللّه ـ امام بیعت با یزید را می پذیرفت، نه تنها او را نمی کشتند بلکه به او مقام و منصب و مال و مکنت نیز می دادند. اما امام حسین علیه السلام مبارزه کرد و تا آخرین قطره خونش جنگید. چون حضور یزید در مسند حکومت اسلامی را، مایه فساد و انحراف از اهداف اسلام می دانست و می فرمود:

«و علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید...» و «... فلعمری ما الامام الاّ الحاکم بالکتاب القائم بالقسط الدائن بدین الحقّ الحابس نَفْسَهُ علی ذاتِ اللّهِ...»

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه