هنریک ایبسن؛ پدر نمایشنامه‌نویسی مدرن

هنریک ایبسن؛ پدر نمایشنامه‌نویسی مدرن

 هنریک ایبسن از بزرگ‌ترین استادان هنر تئاتر در تمامی اعصار و هم‌سنگ سوفوکل و شکسپیر است که به عنوان یکی از ستون‌های اصلی ادبیات مدرن نروژ، تأثیر شگرفی بر نویسندگان بعد از خود گذاشت.

«قوی ترین مرد جهان کسی است که تنهاتر باشد.» این جمله از نمایشنامه «دشمن مردم» به نوعی مانیفست زندگی «هنریک ایبسن» یکی از شاخص ترین چهره های نمایشنامه نویسی جهان است؛ نویسنده ای که بیشتر آثارش پس از گذشت ۱۱۰ سال همچنان حرف روز و مبتلا به جامعه است. همین به روز بودن باعث شده که جایی نباشد که تئاتری اجرا شود و صدایی از آثار ایبسن به گوش نرسد.
این نمایشنامه نویس نروژی توانایی منحصر به فردی در درام نویسی و شخصیت پردازی داشت و طوری داستان را با دیالوگ ها پیش می برد که مخاطب قدرت زمین گذاشتن نمایشنامه یا چشم بستن بر نمایش را نداشت. از طرفی ایبسن به سنت شکنی و شنا کردن خلاف جهت آب هم معروف است؛ طوری که نمایشنامه «خانه عروسک» او در سراسر اروپا جنجال به پا می کند و در هر بحثی حرف از این نمایشنامه به میان می آید و کار به جایی می رسد که روی کارت های دعوت مهمانی های نروژ می نویسند: «لطفا از صحبت کردن در مورد خانه عروسک خودداری فرمایید!»
ایبسن بیش از ۳۰ نمایشنامه نوشته است که بیشترشان آثار قابل تاملی هستند اما نمایشنامه «امپراتور و گالیله»، «خانه عروسک»، «دشمن مردم»، «مرغابی وحشی»، «هداگابلر» و «جان گابریل بورکمن» جزو شاهکارهای ایبسن واقع گرا به شمار می روند.  

زندگی نامه

هنریک ایبسن هم مانند بیشتر مشاهیر جهان در خانواده ای مذهبی و سنتی دیده به جهان گشود. نزدیک ۲۰۰ سال پیش که ایبسن با گریه بسیار پا به جهان گذاشت، هیچ فردی فکرش را هم نمی کرد که او یکی از ستون های ادبیات مدرن جهان باشد. پدرش بازرگانی ورشکسته بود که به خاک سیاه نشسته بود و هنریک در چنین شرایطی رشد کرد.
هنریک به سنین نوجوانی که رسید، فهمید که خبری از ارثیه پدری نیست و باید خودش آستین هایش را بالا بزند. برای همین از محل تولدش در «شین» به بخش بزرگ تری به نام «گریمسناد» کوچ کرد تا با پادویی در داروخانه روزگار بگذراند، به این امید که روزی جراح بزرگی بشود. حتی به تحصیلات مربوط هم مشغول شد اما نتوانست درسش را ادامه بدهد.
تاریخ یک بار دیگر ثابت کرد که محدودیت خلاقیت می آورد و عقده های فروخورده هنریک، موتور محرکی شد، برای نوشتن. پس از مدتی ایبسن مسوول بخش سیاسی نشریه ای کم تیراژ و مخالف خوان می شود. هنریک جوان به تاثیر از بزرگان ادبیات نوشتن را از ریشه هایش شروع می کند؛ درام هایی منظوم و رمانتیک درباره گذشته اسکاندیناوی.

ایبسن متوجه می شود که خلأ بزرگی در زمینه نمایشنامه نویسی در کشورش وجود دارد. آثار اولیه ایبسن هر چند با شاهکارهای دوران هنری اش قابل مقایسه نیستند اما به لحاظ برخورداری از دستمایه هایی با ارزش، قابل تعمق اند.
سرانجام زنگ ها برای ایبسن به صدا در می آیند و نخستین دوران هنری اش آغاز می شود اما نه به همین سادگی. منتقدان و اهالی فرهنگ و هنر، آثار نویسنده جوان را به کاغذ پاره تشبیه می کنند و باعث می شوند، ایبسن آزرده خاطر مهاجرت کند و ۲۷ سال در کشورهای ایتالیا و آلمان سکنی گزیند. این کوچ دردناک به نفع آقای نویسنده تمام می شود و ذوق نوشتنش را دو چندان می کند.

ایبسن با وجود دوری گزیدن از مردمش هیچ وقت نتوانست قلب خود را از نروژ جدا کند و این جدایی تنها به درکی جامع تر از سرزمین مادری اش ختم شد. ایبسن به واسطه دوری از وطنش توانست، بینشی عمیق نسبت به مردمش بیابد. مقایسه فرهنگی و در جریان دلمشغولی های دیگر ملل قرار گرفتن به نمایشنامه های او عمق بیشتری داد.

 ایبسن در سال ۱۸۷۰ 

سبک ادبی و شیوه نگارش

کارشناسان آثار هنریک ایبسن را به سه دوره کلی تقسیم کرده اند و نمایشنامه هایش را بر این اساس بررسی می کنند. دوره های اول و سوم از نظر شیوه نگارش شباهت زیادی به هم دارند.  
دوره اول به آثار حماسی – سمبولیک او با نمایشنامه «براند» و «پیر گینت» اختصاص دارد.

در دوره دوم، ایبسن به زندگی معاصر، به صورت واقع گرایانه توجه نشان می دهد. در آثاری چون «ستون های جامعه»، «خانه عروسک»، «دشمن مردم»، «مرغابی وحشی»، «بانوی دریایی»، «هداگابلر» و «استاد معمار». در این دوره به نظر می رسد که هنریک ایبسن، متناسب با مضامین معاصر و سبک واقع گرایانه آثارش، شیوه نمایشنامه نویسی خوش ساخت یا آسان ساخت را برای کارهایش مناسب تر دانسته که شیوه غالب نمایشنامه نویسی در این دوره از تاریخ ادبیات نمایشی نیز بوده است. نمایشنامه «اشباح» نیز جزو همین گروه از آثار وی قرار می گیرد.

در دوره سوم، ایبسن با آثاری چون «جان گابریل بورکمن» و «وقتی ما مردگان برخیزیم» دوباره به فضاهای سمبولیستی باز می گردد که البته ویژگی های متفاوتی نسبت به نمایشنامه های سمبولیستی دوره اول وی دارد. قدرت درام نویسی ایبسن در پرداخت درست روابط است و مضامین آثارش آنقدر ملموس هستند که با گذشت ۱۱۰ سال از مرگش هنوز آشنا و تازه به نظر می رسد. ایبسن از دیوار غیرقابل عبور خرافه، سنت های اروپایی و عادت می گذرد و ما را نیز با خود می کشاند؛ چنان که در پایان می بینیم نمی توانیم به آنچه در پشت پرده می گذرد، بی تفاوت باشیم.


ایبسن و تئاتر 

روایتی وجود دارد که «خانه عروسک» پر اجراترین نمایش در سده بیستم است و همچنان در سراسر جهان روی صحنه می رود. نمایشنامه جان گابریل بورکمن ایسبن در تئاتر شهر تهران با نام «بدرود امپراتور» و همچنین «هدا گابلر» به روی صحنه رفته است. در ۲۰۰۶ به خاطر یکصدمین سال درگذشت ایبسن، سال ایبسن نامگذاری شد. در ۲۰۰۶ یک نمایشنامه از زندگی ایبسن به نام «مرگ ایبسن کوچک» به روی صحنه رفت.
وسعت و تنوع آثار دراماتیک ایبسن بسیار چشمگیر است. او ۵۰ نمایشنامه نوشت و در تمامی آثارش جامعه نروژ را در تمام زمینه ها بررسی کرد و انسان مدرن را با جسارت بی همتایی مورد ارزیابی و انتقاد قرار داد. مضامینی که او بسط و گسترش داد، مبتنی بر یک ایده آل آزادیخواهانه و فردگرایانه بود و فضای معنوی جامعه را تغییر داد. ایبسن در هر مملکتی که بود، همه روزه روزنامه می خواند و بازتاب وقایع روز را می توانیم در همه درام هایش ببینیم.

«ارواح» شاهکار جنجالی ایبسن بود و مخالفان را بار دیگر به آتش کشید. در ارواح، این خانم آلوینگ است که در دایره سنن خانوادگی گرفتار شده و دیوانه شدن تنها پسرش را نظاره می کند؛ پسری که بیماری را از پدر منحرف خود به ارث برده است. مخالفت با اشباح و تحریم آن، آنقدر وسیع و پردامنه شد که ایبسن با وجود عادت داشتن به این نوع واکنش ها نتوانست سکوت کند و یک سال در دفاع از اشباح در جراید مقالاتی منتشر کرد و وقتی این هم نتیجه بخش نشد، دست به قلم برد و با اثری کوبنده پاسخ دندان شکنی به مخالفان داد. این آثار بارها روی صحنه رفته اند و اقتباس های زیادی هم از آنها شده است.

در ایران هم داریوش مهرجویی ۲ فیلم «سارا» و «اشباح» را از نمایشنامه های خانه عروسک و اشباح اقتباس و ایرانیزه کرده است. در این فیلم، شخصیت سارا همانند شخصیت نورا در خانه عروسک است و مشکلاتی مثل نورا را دارد با این تفاوت که مهرجویی به سارا پیش زمینه و فرهنگ ایرانی داده‌ است. خود مهرجویی می‌گوید: «چون حال و هوای این نمایشنامه که در سده ۱۹ نوشته شده‌ است، شبیه حال و هوای حال حاضر ایران است، این نمایشنامه را انتخاب کردم».

 نمایش دشمن مردم

سرانجام نویسنده وطن پرست نروژی

ایبسن در ۱۸۹۱ میلادی که ۶۳ سال داشت به نروژ بازگشت اما نروژ تغییر کرده بود. خود ایبسن تاثیر بسزایی در این تغییرات داشت. دوران ویکتوریایی در حال پایان یافتن بود و جامعه به طرف مدرنیسم در حرکت بود. این حرکت نه تنها در تئاتر بلکه در تمام جامعه شکل گرفته بود. پیرمرد ۱۵ سالی در کشورش زندگی کرد و سرانجام در کریستیانا، سکته مغزی کرد و درگذشت.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه