چارلی چاپلین؛ نابغه هنر هفتم و اسطوره سینمای صامت

چارلی چاپلین؛ نابغه هنر هفتم و اسطوره سینمای صامت

محمد تقی زاده

چاپلین یکی از محبوب‌ترین و بزرگترین هنرمندان سده بیستم میلادی و تاریخ سینما است که در طول دوران فعالیت هنری‌اش، سه بار موفق به دریافت جایزه اسکار شد. از وی به عنوان نابغه سینما و اسطوره سینمای صامت نیز یاد کردند.

سینمادوستان و مخاطبان فرهنگ و هنر به یاد دارند که‌ چهارم دی ۱۳۵۶ خورشیدی بود که رادیو سوئیس در خبری کوتاه از مرگ چارلی چاپلین نابغه سینما خبر داد. چاپلین در زمان مرگ، ساکن ژنو بود و ۸۸ سالی از عمرش می‌گذشت و ۲ سالی هم می‌شد که با بیماری دست به گریبان بود. او آن روزها در ایران نیز مثل همه جای دنیا شهرت و البته محبوبیتی گسترده داشت و برای همین، خبر درگذشتش بازتاب چشمگیری در نشریات آن زمان پیدا کرد. روزنامه‌های پرشمارگان اطلاعات و کیهان در همان روز، خبر این اتفاق را در نیم‌صفحه نخست و در چند روز بعد اخبار و گزارش‌های تکمیلی متنوع و مفصلی را در صفحات داخلی‌شان کار کردند.

روزنامه اطلاعات در پنجم دی در یادداشتی به آخرین شب زندگی او پرداخت؛ شبی که چاپلین در خانه بزرگش که برای همه اعضای خانواده و حتی فامیل اتاق داشت، در کنار نزدیکانش کریسمس را جشن گرفته بود. جشن آن شب تا ساعت سه بامداد که او به خواب می‌رود، به طول می‌کشد و حدود یک ساعت بعد در خواب، قصه زندگی چاپلین به سر می‌رسد.  

 

 

زندگی نامه

سِر چارلز اسپنسر چاپلین سینماگر مشهور انگلیسی بود، هرچند چارلز چاپلین بیشتر با نام چارلی چاپلین شناخته می‌شود. چارلی چاپلین در شانزدهمین روزِ آوریلِ ۱۸۸۹ میلادی به دنیا آمد. برای محل تولد چارلی چاپلین کشورهای مختلفی یاد شده است. برای نمونه، در وب‌سایت رسمی «چارلی چاپلین»  محل تولد این هنرمند لندن، ذکر شده است. در منبعی دیگر محل تولد چارلی چاپلین در یکی از کمپ‌های کولی‌های نزدیک به بیرمنگام در انگلیس عنوان شده است. این ادعا زمانی مطرح شد که، خانواده‌اش نامه‌ای از او یافتند، نامه‌ای که خود چاپلین محل تولدش را در کمپ کولی‌های نزدیک به بیرمنگام عنوان کرده است.  

والدین چاپلین هر ۲ هنرمندانی در سالن بزرگ لندن بودند و هر ۲ بازیگر و آوازه‌خوان، اما پیش از آنکه وی ۳ ساله شود از هم جدا شدند. چارلی آواز خواندن را از مادرش آموخت. بعدها مادرش دچار بیماری روانی می‌شود و در یک آسایشگاه در حوالی لندن بستری می‌شود. با بستری شدن مادر، چارلی و برادرش ارتباط عمیق تری پیدا کردند و هر ۲ با استعداد بالایی که داشتند در همین سالن قدیمی که پدر و مادرشان در آن کار می‌کردند، مشغول به کار شدند.

چاپلین و آلبرت انیشتین

چاپلین در ۱۹۱۰ میلادی به آمریکا رفت و با برادرانش استودیو چاپلین را تاسیس کردند. در ۱۹۲۸ میلادی مادر چاپلین از دنیا رفت.  

نخستین فیلم را چارلی با نام ساختن یک زندگی که فیلم کمدی بود در ۱۹۱۴ میلادی آغاز کرد. در این کمپانی و با این فیلم چاپلین به شهرت رسید. به تدریج چاپلین به محبوب‌ترین هنرمند تاریخ سینما تبدیل شد و تهیه‌کنندگی آثارش را نیز بر عهده گرفت. او در خصوص نخستین تجربه‌های سینمایی‌اش می‌گوید: من هیچ ایده‌ای درباره چهره‌پردازی و لباسم نداشتم. لباسی را که در فیلم اول داشتم دوست نداشتم. در راه لباس‌خانه به این نتیجه رسیدم که شلوار بگی گشاد بپوشم و کفش‌های بزرگ و کلاهی خاص. می‌خواستم همه چیز با هم در تضاد باشد. کتی تنگ و کلاهی کوچک و کفشی بزرگ. نمی‌دانستم باید پیر به نظر بیایم یا جوان؛ اما وقتی یاد حرف کارگردان افتادم که می‌خواست کمی بزرگتر از آنچه هستم به نظر بیایم، پس یک سبیل اضافه کردم. نمی‌دانستم چه شخصیتی باید داشته‌باشم، اما زمانی‌که لباس‌ها را پوشیدم، خودِ لباس‌ها احساسی به من داد که شخصیت را دیدم، آغاز به شناختنش کردم و زمانی‌که به روی صحنه می‌رفتم، کاملاً متولد شده ‌بود.

چاپلین در کنار گاندی

چاپلین از نگاه منتقدان سینما

بسیاری از منتقدان و صاحبنظران سینما، چارلی چاپلین را ستوده‌اند.  اندرو ساریس نظریه پرداز سینما، چارلی چاپلین را یگانه و مهم‌ترین هنرمند تاریخ و جهانی‌ترین نماد نامیده است. مؤسسه فیلم بریتانیا چاپلین را مبدل سینما به هنر هفتم عنوان کرده است. مجله تایم چارلی چاپلین را به‌عنوان یکی از ۱۰۰ شحصیت تأثیرگذار سده ۲۰ می‌نامد. یا در جایی،  سیمون لوییس می‌گوید در جاهایی که هیچ فیلمی از چاپلین پخش نشده، وی باز هم شناخته می‌شود.

شخصیت ولگرد چارلی چاپلین در فیلم‌هایش یکی از شناخته‌شده‌ترین شخصیت‌های سینما است. در ۲۰۰۴ میلادی یک کلاه و یک عصا به‌عنوان مولفه‌های شناخته‌شده این شخصیت ۱۴۰ هزار دلار به فروش رفتند. اتفاقی که از تاثیر بسیار زیاد چارلی چاپلین در فرهنگ عامه سخن می‌گوید.

منتقد فیلم مارک کازینز به عنوان مورخ سینما نوشته‌است که چاپلین نه تنها باعث تغییر تنها تصاویر سینما شد، بلکه جامعه‌شناسی و دستور زبان آن را هم تغییر داد.

مجسمه‌های چاپلین دور دنیا، مکان در (چپ به راست) : ۱. تپلیتسه،  جمهوری چک؛ ۲. خومژا،  لهستان؛ ۳. Waterville،  ایرلند؛ ۴. لندن،  انگلیس؛ ۵. حیدرآباد،  هند؛ ۶. الاسیو،  ایتالیا؛ ۷. بارسلون،  اسپانیا؛ ۸. وو وه،  سوئیس

 

چاپلین و سیاست 

چارلی چاپلین در طول زندگی‌اش درگیر سیاست نیز شده است. سال‌ها پیش سناتوری به نام جوزف مک‌کارتی، نام چارلی چاپلین را در میان فهرست کمونیست‌های معروف قرار داد. چاپلین در آن زمان برای نمایش فیلمی در لندن بود، اما با قرار گرفتن نامش در میان کمونیست‌ها، از امریکا اخراج شد و از ژانویه ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۲ میلادی دور از امریکا و در سوییس زندگی کرد.

ماجرای کمونیست خوانده‌شدن چارلی چاپلین در ۱۹۵۴میلادی نقش بر آب شد و تقلبی از آب درآمد. وی اما در ۱۹۷۲ میلادی در میان استقبال پرشور مردم به امریکا بازگشت. در  ۲۰۱۲ میلادی اداره اطلاعات داخلی انگلیس یا MI۵ در گزارشی از درخواست دولت امریکا مبنی بر تحت نظر گرفتن چارلی چاپلین به‌دلیل «گرایش‌های کمونیستی» خبر داد. اما این اداره هیچگاه نتوانست مدرکی مبنی بر ارتباط چاپلین با کمونیست‌ها ارایه دهد. در نهایت اما ادعا شد که شاید چاپلین عقاید کمونیستی داشته باشد اما هیچگاه در این مورد رادیکال نبوده است.

چاپلین و گزین‌گویه های مشهور

گزین گویه ها یا جملات قصار چاپلین سالهاست که در میان دوستداران ادب و هنر دست به دست می شود و اکنون نیز با رواج فضای مجازی این بازنشرها بیشتر هم شده است. در ادامه به برخی از مشهورترین جملات قصار چاپلین اشاره شده است: تنها کسی که مرا در زندگی شاد می‌کند کسی است که به من می‌گوید: تو مرا شاد کردی

آموخته‌ام … که مهربان بودن، بسیار مهم‌تر از درست بودن است

آموخته‌ام … که هرگز نباید به هدیه‌ای از طرف کودکی، نه گفت

آموخته‌ام … که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم

آموخته‌ام … که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد،

همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه‌ای با وی به دور از جدی بودن باشیم

آموخته‌ام … که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می‌خواهد،

فقط دستی است برای گرفتن دست او و قلبی است برای فهمیدن وی

آموخته‌ام … که پول شخصیت نمی‌خرد

آموخته‌ام … که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می‌کند

آموخته‌ام … که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی‌دهد

آموخته‌ام … که این عشق است که زخم ها را شفا می‌دهد نه زمان

آموخته‌ام … که وقتی با فردی روبرو می‌شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد

آموخته‌ام … که هیچ‌کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم

آموخته‌ام … که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم

آموخته‌ام … که فرصت ها هیچ‌گاه از بین نمی‌روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

آموخته‌ام … که لبخند ارزان ترین راهی است که می‌شود با آن، نگاه را وسعت داد. 

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه