در باره سیّدمحمد فرزان

در باره سیّدمحمد فرزان

نیم قرن پس از «سیّدمحمد فرزان»
سیّدِ فُضلا*
حمیدرضا محمدی

بیست‌وسوم فروردین، پنجاه سال از درگذشت علامه «سیدمحمد فرزان» گذشت. به همین بهانه، نگاهی به خدمات او کرده‌ایم.

این است حال جامعه امروز عجله بفرمایید و قبل از آنکه به واسطه مرگ یا مرض یا ضعف پیری دیگر نتوانیم این‌گونه کارها را بکنیم، ریشه‌ای برای احیای ادبیات ایرانی غرس کنید تا پس از نمو آن اگر هم ما بمیریم دیگران از سایه و میوه آن بهره‌مند شوند. والله و بالله و تالله که باز صیغه قسم است پس از ده، بیست سال سی‌سال دیگر شاید در سراسر ایران اگر بگردید دیگر هیچ ‌کس را پیدا نکنید که ذره‌المثقالی به این چیزها علاقه داشته باشد و اسم رودکی را که سهل است، اسم سعدی و حافظ و فردوسی را هم شنیده باشد.»

«بنده بر فضایل مرحوم فرزان به دو واسطه واقف شدم، یکی به توسط مقالات انتقادی ایشان که در مجلات منتشر گردیده و اکثر بلکه عموم آنها را به دقت خوانده‌ام و دیگر به توسط آنچه از دوستان خود و از آنها که مستقیما از مرحوم فرزان برخوردار گشته‌ بودند، می‌شنیدم و آنچه خود می‌دیدم.

بی‌پروائی مرحوم فرزان در بیان آنچه در چشم و ذهن او صحیح می‌آمد، و در نوشتن نقد سخت بر آنچه آن را نادرست و غلط می‌شمرد منتج این نتیجه شد که از اوایل زندگانی در قبالش مدعیان سرسختی برخاستند و در مورد کارهای اجتماعی و فعالیتهای علمی و ادبی آن آزادمردِ بزرگ سنگهایی سترگ در سر راهش انداختند تا حدی که دوستان و هواخواهان فرزان از عهده برنیامدند که آن سنگها را از سر راه پیشرفت او بردارند و فیض انعام او را عام‌تر نمایند.

فرزان و امثال او محصول و فرزند نوع خاصی تعلیم و تربیت هستند که در ایران، دورانِ آن رو به زوال است. در آن روزگار کسانی دنبال آموختن می‌رفتند که واقعا استعداد فراگرفتن و مهذب شدن داشتند و دانش را برای دانش و، فرهنگ را برای فرهنگ می‌خواستند نه از برای گرفتن تصدیق و رسیدن به مرتبه و مواجب.

کتابی سراغ ندارم که مرحوم فرزان نوشته و منتشر کرده باشد. کثرت وسواس او در صحیح بودن نوشته‌ها مانع از این شده‌است که تألیف و تصنیفی بکند. ولی در نوشتن بسیاری از کتابها که مولفین و مصححین آنها از آن مرحوم استشاره کرده‌اند دخیل و سهیم بوده است.

کسانی که از علم و اطلاع او بهره‌ور شده‌اند و تلمیذوار در خدمت او زانو زده‌اند بسیارند.»

اینها را روانشاد مجتبی مینَوی طهرانی نوشته است، و سال‌ها پس از او، در شماره ۱۳ مجله کلک به تاریخ فروردین ۱۳۷۰ نشر یافته است، درباره «سیّدمحمد فرزان». و دیروز، درست پنجاهمین سال درگذشت آن ادب‌پژوهِ برجسته‌نام و قرآن‌شناسِ خجسته‌یاد بود، و جز این، او یک منقّد ادبی درجه یک هم بود، چنان‌که «در میان اهل علم به عنوان بنیانگذار نقد عالمانه با روشی مبتنی بر اصول اخلاق پژوهش شهرت یافت.» یحیی آرین‌پور در «از صبا تا نیما» درباره این وجه او نوشته است: «آنچه اعجاب همگان را برمی‌انگیزد این پرسش است که مگر می‌شود کسی دشمن‌تراش‌ترین پیشه را برگزیند و نقدهای قاطع و صریحی بنویسد، اما نه‌تنها به محّاجه با او برنخاسته که ازسوی ارباب نظر ملقّب به «پژوهشگر ستیهنده» گردید.»

ورقه هویتی (سجل) علامه فرزان

با این همه، او در عرصه تعلیم و تربیت، قدم‌هایی برداشت که بیش از هر اثر ننوشته‎ای، اثر بر جای نهاده است. این فرزندِ خلفِ بیرجند، در مدرسه شوکتیه این شهر درس خواند. جایی که شوکت‌الملک بیرجندی (پدر امیراسدالله علم) پایه گذاشته بود، و البته در مشهد، محضرمیرزامهدی آیت‌الله‌زاده خراسانی (فرزند آخوند خراسانی) و حاج‌آقا حسین قمی و میرزاعبدالجواد ادیب ‌نیشابوری را درک کرد. برادرش، حسن اما، راهی دیگر رفت تا به درجه اجتهاد رسید و بعدها با نام آیت‌الله سیدحسن تهامی معروف شد.

فرزان در سال ۱۲۹۶ یعنی وقتی بیست‌وسه سال داشت، به استخدام وزارت معارف درآمد و یک سال بعد، به سیستان رفت. محصول حضور ده‌ساله‌اش در آن دیار، تاسیس چندین مدرسه به‌ویژه در زاهدان و زابل، به سیاق مدرسه شوکتیه، بود و چنان منشا خیر شد که میان سیستانی‌ها، «سیدمحمد مدیر» لقب یافت. محبوبیتش، او را تا آستانه وکالت مردم آن‌جا در مجلس هفتم شورای ملی پیش برد، اما کارشکنی‌ها مانع از آن شد. گویی او مرد سیاست نبود و سروکارش تنها باید با فرهنگ می‌گذشت. به بیرجند بازگشت و به خواست ریاست اداره فرهنگ بیرجند، مدیر همان مدرسه‌ای شد که در آن الفبا را آموخته بود.

او در سال ۱۳۰۹ ازسوی علی‌اصغر حکمت که وزیر معارف بود، به ریاست اداره معارف بنادر جنوب منصوب شد. او در این پنج‌سال، از بوشهر تا بندرعباس و دیگر جزایر و بنادر خلیج فارس را درنوردید مدارس آن سامان را از نظر گذراند و مدارسی هم البته احداث کرد. افزون بر این، تدریس در مدرسه سعادت بوشهر - که مانند مدرسه شوکتیه، از نخستین مدارس مدرن ایرانِ آن زمان بود - را هم تجربه کرد. اما این ماموریت، ابتلا به مالاریا را برایش به ارمغان آورد، چنان‌که تا پایان عمر از عوارش ناشی از آن شکایت داشت.

ماموریت دیگر او، ریاست اداره معارف شاهرود بود که چندماه پس از بازگشت از جنوب، به او محول شد. او یک سالی در شاهرود ماند تا به بازهم به بیرجند اعزام شد. پس از یک سال، در سال ۱۳۱۷، که وزارت معارف به وزارت فرهنگ تغییر نام داد، درهمان جایگاهی که می‌پسندید، یعنی معلمی، سه‌سال را در دبیرستان‌های مشهد گذراند.

یکی از آخرین تصاویر علامه فرزان

ده‌سال نخست پهلوی دوم، او مامور به ریاست اداره فرهنگ بیرجند و قائنات بود که نتیجه آن، ایجاد تعداد زیادی دبستان و دبیرستان در بیرجند و دیگر شهرهای منطقه شد. همچنین چون، مدارس سیستان یعنی زاهدان و زابل هم زیرنظر او اداره می‌شد، منطقه‌ای وسیع را هدایت می‌کرد.

نادره جلالی در مقاله «فرزانِ فرهنگ‌ساز» (روزنامه اعتماد، سوم آذر ۱۳۹۸، صفحه ۱۵)، به سه نامه اشاره می‌کند که نشان از بینش او در امر تعلیم و تربیت داشت و به جهت اهمیت، عینا می‌آید: «از آنجا که دانش‌آموزان پس از فراغت از تحصیل شش‌ساله ابتدایی و خواندن یک دوره حساب و هندسه کامل، از تنظیم و ترتیب یک دفتر حساب مختصر یا تعیین اندازه و قیمت یک تخته قالی عاجز بوده و نمی‌توانستند هیچ‌گونه استفاده عملی از تحصیلات خود ببرند، فرزان از آموزگاران می‌خواهد طرز خط‌کشی دفاتر مختصر و حسابداری مربوط به آن را به آنان تعلیم و به قدر کافی تمرین دهند؛ به‌طوری که کاملا بر معاملات روزانه بازار منطبق باشد. مخصوصا مشق نگهداری حساب و جمع و خرج ماهیانه خانوادگی و تجاری را از نظر دور ندارند و به‌طور خلاصه نوآموزان را طوری آموزش و پرورش دهند که پس از خروج از دبستان بتوانند به سهولت این قبیل کارهای ساده و عادی شخصی و تجاری را عهده‌دار شوند. (نامه روسای محترم دبستان‌های بیرجند، تاریخ: ۲۹/۷/۱۳۲۱ شماره: ۲۰۷۱)

همچنین از مدیر، ناظم و آموزگاران دبستان شوکتی بیرجند به عنوان یک وظیفه می‌خواهد از عادت ناپسند و زشت دیوارنویسی دانش‌آموزان دبستانی که در اصل ناشی از غریزه خودنمایی آنان است، جلوگیری کنند و آنها را با تکرار و تلقین عادت دهند و قانع سازند که قلم مقدس است و سرانگشتان نویسنده از آن مقدس‌تر و نباید دست و قلم نوآموز جز در نوشتن وظایف نوشتنی و پند و اندرز و رفع حاجت و اظهار و احقاق حق و نشر علم و ادب به کار افتد و به ‌هیچ‌وجه نشاید کلمه و عبارتی با قلم نوآموز و دانش‌آموز در غیر محل نوشته شود، چراکه اگر به آن عادت کنند دچار فساد اخلاقی می‌شوند و در بزرگسالی اشخاص را وادار به جعل و اتلاف مال و جان همشهریان و هم‌کیشان خود می‌کنند. (نامه مورخ ۱۰/۱۲/۱۳۲۰، شماره: ۱۷۸۲۷)

فرزان توجه خاصی نسبت به پرشدن بهینه اوقات فراغت دبیران از طریق مطالعه شاهنامه و بهره‌گیری از آموزه‌های تاریخی آن داشت و همواره توصیه می‌کرد، دقیقه‌ای از مطالعه و تکرار شاهنامه و بحث و فحص درباره آن و حفظ قسمت‌های مهم و مناسب آن غفلت نورزند و مطمئن باشند که با پذیرفتن این توصیه، قدم بلندی در زندگانی ادبی و اجتماعی خود خواهند برداشت. همچنین معتقد بود خواندن شاهنامه نه‌تنها سبب توانمندی افراد در نویسندگی و گویندگی و تسلط به زبان فارسی می‌شود، بلکه عشق به ایران را در جان هر فارسی‌دان و فارسی‌زبان رسوخ می‌دهد و غرور ملی و افتخارات قومی و نژادی را چنانکه باید و شایسته است در خواننده ایرانی ایجاد می‌کند و مراتب راستی، رادی و جوانمردی و باور به حقایق و از همه بالاتر ایمان به خدا را با حس جمال‌دوستی، انصاف، عدالت، احسان، صبر، استقامت، خودشناسی، نوع‌پروری و سایر صفات پسندیده و اخلاق فاضله که هر یک از آنها در محیط آموزش و پرورش عالی جهان متمدن، هدفی خاص و غرضی مخصوص هستند، چنان با قدرت و مهارت با جان خواننده عجین می‌کند که تا زنده است از تاثیر صفات نامبرده خارج نشده و بهره‌ای را که باید و شاید از آن می‌برد. (نامه‌ مورخ ۲۹/۱/۱۳۲۴، شماره: ۱۲۵۹)»

جمعی از استادان و دانشجویان دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران
نشسته، از راست: طاهباز، احمد بهمنیار، غلامرضا رشیدیاسمی، سیدکاظم عصار، بدیع‌الزمان فروزانفر، سیدمحمد فرزان و محمود شهابی

وقتی این وظیفه‌ را نیز وانهاد، مردی پنجاه‌وهشت ساله بود. حالا باید دیگر در دانشگاه درس می‌داد. دون شان او بود ریاست اداره فرهنگ این شهر و آن شهر و تعلیم در این دبستان و آن دبیرستان. پس هفت‌سال، یعنی تا سال ۱۳۳۸ که بازنشسته شد، مدتی در دانشکده معقول و منقول و بعد، دانشکده ادبیات تهران دانشگاه تهران، دانشجویان را بهره‌یاب از فیض حضور خود کرد، که باید محمدحسن گنجی، محمداسماعیل رضوانی، جمال رضایی و احمد احمدی بیرجندی را شاگردان بلافضل او دانست. همچنین نام‌هایی چون مهدی ماحوزی، آذرتاش آذرنوش، سیدمحمد دامادی، امیرحسین یزدگردی و بهرام فره‌وشی نیز خوشه‌چینش شدند. همه آنها قدرشناس استاد خود بوده‌اند و درباره‌اش نوشته‌اند، ازجمله آذرنوش، وقتی دانشجوی رشته ادبیات عرب در دانشکده معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران بود، چه شیرین توصیف کرده است: «آن روزها، در آسمان دانشکده کهکشانی از چهره‌های تابناک ادب و فرهنگ گرد آمده بود... اما من بیش از همه، شیفته مردی علامه و فرزانه شده بود که سیدمحمد فرزان بود. چه دل‌انگیز سخن می‌گفت. کلمات را چون مروارید از لبانش برمی‌چیدیم تا از او تقلید کنیم  به خود ببالیم که در خدمتش شاگردی کرده‌ایم.»

این استاد جلیل‌القدر، در همان سال ۱۳۳۱، در کمیسیونی عضویت یافت که هدفش تصحیح و انتخاب کتاب‌های درسی بود و دیگر اعضای آن، سیدمحمد محیط طباطبایی و مجتبی مینوی بودند و همین، نشان از اِشرافِ همه‌گون او در حوزه آموزش و پرورش دارد. در این عرصه، فعالیت او در سال ۱۳۴۰، وقتی وزارت فرهنگ او را به حضور در کمیسیون ادبیات فارسی، به همراه سیدمحمد محیط طباطبایی، مجتبی مینوی، علی‌محمد عامری و مصطفی مقربی و تحت نظارت عالیه محمدامین ریاحی گمارد، اصلاحِ اساسیِ کتب درسی بود که دوسال ادامه داشت. این حضور چنان موثر بود که به دعوت ایرج افشار، در انتشارات دانشگاه تهران، مورد مشورت قرار گرفت و احسان یارشاطر نیز، در بنگاه ترجمه و نشر کتاب از تجاربش محظوظ می‌شد.

اما نکته جالب توجه دیگر زندگی او، حضور در محافل و مجالس فرهنگی و ادبی در تهران بود؛ یکی از آنها، حضور در دفتر مجله «یغما» در عصرهای شنبه بود. جایی‌که هم‌عنانانِ او، ازقبیل حبیب یغمایی، علی‌محمد عامری، محمدعلی اسلامی ندوشن، محمدابراهیم باستانی پاریزی، پژمان بختیاری، سیدمحمد محیط طباطبایی، ایرج افشار، سیدجعفر شهیدی، حسین نواب، اللهیار صالح، و... بودند. در کتاب «سیدمحمد فرزان» نوشته فرهاد طاهری (انتشارات سوره مهر، چاپ اول، ۱۳۹۵)، نقل یکی از حاضران، این حضور را چنین نوشته‌ است: «... برای من و سایر کسانی که در آن مجلس بودند، حضور سیدمحمد فرزان بسیار مغتنم بود. این مرد که عنوان استاد و مرد آزاده به تمام معنی شایسته اوست با بزرگواری، لطف محضر، ظرافت طبع و اطلاعات بسیار وسیعی که در معارف اسلامی و ادب ایران دارد، هر جا که باشد به مجلس گرمی و غنای خاصی می‌بخشد... هر شنونده‌ای که در برابر فرزان قرار بگیرد، با دقت و احترام به سخنان او گوش فرا می‌دهد، حتی اگر درباره مطالب خیلی عادی هم صحبت بکند، معنا و عمقی در کلامش دیده می‌شود. این، ناشی از طنین خوش صدا و طرز تکلم و وقاری است که با شخصیت او همراه است. چندین بار اتفاق افتاد که فرزان مطلبی را که مثلا در روزنامه اطلاعات نوشته شده بود و ما همه خوانده بودیم برایمان بازگو کند و این بازگفتن او چنان با لطف همراه بود که گویی ما مطلب مهمی را برای نخستین‌ بار می‌شنیدیم. مهم‌تر از معلومات، جاذبه شخصی و گشادگی سینه و استعداد جلب اعتماد است در فرزان. ولو شنونده در مواردی با نظر فرزان مخالف باشد نمی‌تواند از احساس تکریم نسبت به او خودداری کند، چه، یقین دارد که جهان‌بینی و تفکر او بر معارف محکم و عقل‌پذیر و بشردوستانه متکی است...»

دیگر، دورهمی‌های چهارشنبه‌ها در مدرسه عالی سپهسالار بود که حاضران و ناظرانش، محمد معین، مجتبی مینوی، غلامحسین یوسفی، محمدعلی حکیم شیرازی، حسین خدیوجم، احمد راد، حسینعلی راشد، سیدمحمد سبزواری، علی‌اکبر شریف کاشانی، علی‌محمد عامری، مرتضی برازجانی، احمد مهدوی دامغانی، عبدالله نورانی، مرتضی مطهری و حبیب یغمایی بودند و آنان نیز، به همین سبب، «اصحاب چهارشنبه» لقب داشتند. مهدی محقق درباره آن جلسات گفته است: «ما دراین مجلس از دانش علمی مرحوم سیدمحمد فرزان بسیار استفاده می‌کردیم و دراین جلسات بود که ایشان، بیشتر اندیشه‌های علمی خود را به گفت‌وگو می‌گذاشتند و البته از نوشته‌های این استاد فقید در مجله «یغما» هم بسیار استفاده می‌کردیم.»

همچنین، جوان‌ترهایی چون بهرام فره‌وشی، امیرحسین یزدگردی، محمداسماعیل رضوانی و اقبال یغمایی، در جایی دیگر، به دور علامه فرزان جمع می‌شدند تا درباره دقایق و ظرایف متون فارسی به مباحثه و شاید مجادله بپردازند.

و این هم، جز نشست‌وبرخاست‌هایی بود که پیشتر در بیرجند داشت و سبب اینها، جز وسیع‌المشرب‌ و حمیده‌خصال بودن و البته نکته‌یاب و تیزبین بودنش نبود. خستگی‌ناپذیری‌اش تحسین‌برانگیز بود و با این همه، خضوع و خشوعی مثال‌زدنی داشت و حتی دیگران را نیز به دوری از غرور توصیه می‌کرد: «مدعیان فضل و دانش را نسزد که به وسعت دایره اطلاعات، نکته‌سنجی‌ها و باریک‌بینی‌های خود غرّه شوند». او به قول مهدی ماحوزی، به واقع شخصیتی «نقادی تیزنگر و سخن‌سنجی پاک‌گهر» بود.

جمعی از استادان و دانشجویان دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران
 نشسته، از راست: بدیع‌الزمان فروزانفر، ولی‌الله‌خان نصر، شیخ محمدعلی لواسانی، سیدکاظم عصار، میرزاطاهر تنکابنی، زین‌العابدین ذوالمجدین، میرزایدالله نظرپاک کجوری، احمد بهمنیار، سیدمحمد فرزان

این علامه جلیل‌القدر، ساعت ده شبِ یکشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۴۹ دار فانی را وداع گفت و در حرم حضرت عبدالعظیم، در جوار بزرگانی چون علامه محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی به خاک سپرده شد.

در زمان حیات، در فروردین ۱۳۴۵، مجلس بزرگداشتی برای او برگزار شد و کسانی مانند جلال‌الدین همایی، حبیب یغمایی، سیدمحمود فرخ، محمدرضا جلالی نائینی، محمدعلی اسلامی ندوشن، غلامحسین یوسفی و سیمین بهبهانی به ایراد سخن پرداختند. پس از او هم، ۲۹ آبان ۱۳۹۸، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، آیین یادبود او را برپا کرد. او بسیار نقد نوشت که احمد اداره‌چی گیلانی، نوشته‌های او را در سال ۱۳۵۶، ذیل عنوان «مقالات فرزان» گرد آورد.

* تعبیر جلال‌الدین همایی درباره سیدمحمد فرزان، در قطعه‌ای که به مناسبت مجلس بزرگداشت او در سل ۱۳۴۵ سرود

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه